چگونه مى‏توان به مذهب شيعه گرايش پيدا كرد؟



چگونه مى‏توان به مذهب شيعه گرايش پيدا كرد؟



پاسخ دقيق به اين سؤال مستلزم نگارش چندين جلد كتاب است. البته علماى گران‏قدر در طول تاريخ، با ژرف‏كاوى و دقت فراوان، اين مسئله را مورد بررسى قرار داده و هزاران كتاب و ميليون‏ها صفحه، با استناد به متقن‏ترين مدارك و منابع، به رشته تحرير درآورده‏اند. در اين مقال ناچاريم بسيار فشرده و گذرا، نكاتى را در پاسخ سؤالات شما بنويسيم؛ ليكن لازم است در اين زمينه‏ها مطالعات بيشترى داشته باشيد.
تشيع در واقع همان حقيقت اسلام است و با توجه به اينكه خود قرآن اكمال دين را زمانى اعلام نمود كه مسأله ولايت اميرالموءمنين(ع) توسط پيامبر(ص) در غدير خم اعلام گرديد (اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ...) و از طرفى پيامبر(ص) در آخرين وصاياى خويش امت را به پيروى از قرآن و عترت سفارش نموده و رستگارى را منوط به تبعيت از آن دو بدون جدايى و انفكاك دانسته است به خوبى روشن مى‏گردد كه تشيع - كه چيزى جز پيروى از آن دو (قرآن صامت و ناطق) نيست - كامل‏تر است از جريان حذف عترت. وجه اصلى افتراق برادران شيعه و سنى از نظر مذهب آن است كه شيعيان در فقه و نيز اصول اعتقادى خود پيرو مكتب اهل بيت(ع) مى‏باشند ولى برادران اهل سنت در اين زمينه از فقيهانى غير از اهل بيت(ع) نيز تبعيت مى‏كنند. همين امر موجب آن گرديده كه تفاوت‏هايى از عملى نيز در احكام بروز نمايد. پس از پيامبر اكرم(ص) افراد زيادى به عنوان صحابه و يا تابعين از آن حضرت نقل حديث مى‏كردند. اين نقل‏ها سرآغاز شكل گيرى فقه و مكاتب فقهى بوده است.
متأسفانه به دليل فاصله گرفتن حكومت و خلافت پس از پيامبر اكرم‏(ص) اين حكومت‏ها بنا به دلايل سياسى به ترويج افراد و مكاتبى كه متفاوت با مكتب اهل بيت(ع) بود همت گماشتند تا آن جا كه حتى قرن‏هاى بعد همه مذاهب فقهى ديگر رسميت يافتند، ولى مكتب اهل بيت رسميت نيافت. درگيرى مداوم شيعه با حكومت‏هاى اموى و عباسى و عثمانى نيز مزيد بر علت گرديد. از همين‏رو مى‏بينيم مذهب حنفى ترويج مى‏شود ولى مذهب استادِ ابوحنيفه (امام صادق«ع») مسكوت مى‏ماند. اگر ائمه(ع) دائماً از مظلوميت خود سخن رانده‏اند يكى از مظاهر آن همين مسأله بوده است.
براى آگاهى بيشتر ر . ك:
1- فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامى،جعفر سبحانى
2- شيعه در اسلام،علامه طباطبايى
3- آيين وهابيت،جعفر سبحانى
4- معالم المدرستين،علامه عسكرى
5- رهبرى امام على(ع) در قرآن ترجمه (المراجعات)،سيد شرف الدين
6- آن گاه هدايت شدم (ترجمه: ثم اهتديت)،تيجانى سماوى
7- از آگاهان بپرسيد (فاسئلوا اهل‏الذكر)،تيجانى سماوى
8- نقش ائمه در احياى دين، ج 1 - 7،علامه عسكرى
9- عبدالله بن سبا، ج 1 - 3،علامه عسكرى
10- شيعه و تهمتهاى ناروا،جواد شرى
11- نقش عايشه در اسلام،علامه عسكرى
12- شبهاى پيشاور،سلطان الوالعظين
13- نظريه عدالة الصحابة المحامى،احمد حسين يعقوب
14- عبقات الانوار، ج 1 10،مير حامد حسين لكهنوى
15- الغدير، ج 1 - 11،علامه امينى
16- سيرى در صحيحين،محمد صادق نجمى
17- اجتهاد در مقابل نص (الاجتهاد والنص)،سيد شرف الدين
18- يكصد و پنجاه صحابى ساختگى، ج 1 - 3،علامه عسكرى
در هر صورت انتخاب مذهب بر پايه معرفت و شناخت است. كسى كه مى‏خواهد مذهبى را اختيار كند، بايستى به مطالعه و تحقيق در مبانى آن پرداخته تا به حقانيت و يا عدم حقانيت آن پى برده و به مقتضاى آن گردن نهد.

از رموزات قرآن در مورد حضرت علی

از رموزات قرآن مجید: حروف مقطعه قرآن مجید معانی و اسرار زیادی دارد

 

یکی از اسرار این حروف آن است که هر گاه مکررات حروف مقطعه حذف شود

 

از مابقی حروف جمله زیر به دست می آید

 

صراط علی حق نمسکه

 

آری امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) راه خداست باید به دامن آن بزرگوار متمسک شد

 

و چنگ زد و متوسل شد.

 

و عیاشی از ابولبید بحرانی روایت کرده گفت مردی در مکه حضور امام باقر (ع)

 

رسید سوالاتی چند از آن حضرت نمود از آن جمله پرسید معنی (المص) چیست؟

 

آن حضرت جوابی به او فرمود پس از آنکه آن مرد از حضورش مرخص شد

 

حضرت به من فرمود این بیانات تفسیر باطن قرآن می باشد، عرض کردم برای

 

قرآن ظاهر و باطن هست؟ فرمود بلی از برای قرآن ظاهر و باطن  و معانی

 

بسیاری است و قرآن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و سنن و امثال و فصل و

 

 وصل دارد هر کس گمان کند کتاب خدا مبهم است هلاک شود و مردم را به

 

هلاکت اندازد ، سپس فرمود ای عبید حساب کن (الف، لام، میم، صاد) مجموع

 

 آنها چه می شود؟ عرض کردم 161 می شود فرمود هر وقت سال داخل 161 شد

 

خداوند سلطنت بنی امیه را منقرض گرداند. و آخر مدت مذکور روز دهم محرم بود

 

که مسوده داخل کوفه شد  و بنی امیه از بین رفتند.

 

سخنراني بي‌سابقه قذافي در تجليل از تشيع

«معمر قذافي»، رهبر ليبي، هفته گذشته با سخنراني بي‌سابقه خود، بسياري از نخبگان را غافلگير كرد.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، قذافي كه به رغم شافعي بودن مردم كشورش و نزديكي آنان به تشيع، به ناصبي مشهور بوده و سابقه تحركاتي عليه ايران را هم داشت، در اين سخنراني، علاوه بر تجليل از اهل بيت و تشيع، به دفاع از ايران پرداخته و آشكارا به غرب و كشورهاي اسلامي وابسته به آن، تاخته است.

وي همچنين ضمن شيعي دانستن سنت‌هاي مردم آفريقا، از قصد خود براي تشكيل دولت فاطمي دوم در شمال آفريقا نظير دولت فاطمي مصر، خبر داده است.

بدون هرگونه تحليل درباره علت بيان اين‌گونه سخنان از سوي قذافي، مهم‌ترين محورهاي سخنان رهبر ليبي در ديدار با شخصيت‌هاي سياسي ـ اجتماعي و رهبران قبايل و مشايخ كشورهاي مختلف عربي و اسلامي در شهر «آغاديس»، واقع در شمال نيجر كه در تاريخ 10/1/86 كه به مناسبت ميلاد نبوي بيان شده،‌ منتشر مي‌شود:

  • لزوم تبليغ دين اسلام و چالش با غرب

امروز ما به ترويج خشونت و تروريسم متهميم، در حالي كه ما اهل مدارا هستيم ما پيامبران ديگر را قبول داريم و به آنان احترام مي‌گذاريم، ولي آنان (غرب) كه ما را به خشونت متهم مي‌كنند، پيامبر ما را قبول ندارند و اقدام به نشر كاريكاتورهاي اهانت‌آميز و توهين به پيامبر ما مي‌نمايند در حالي كه هيچ شناختي از او ندارند...

اينك اسلام با چالش حقيقي روبه‌روست. ناچار ما بايد چالش كنيم و ثابت كنيم اسلام، دين جهان‌شمول و خاتم است و براي همه آمده و در نزد خداوند غير از اسلام، دين ديگري پذيرفته نيست. دين عيسي(ع) تنها براي بني‌اسرائيل بوده، نه ديگران. ما بايد با صداي بلند اين را اعلام كنيم. سكوت غلط است و نبايد از اين‌كه بر ما مارك «تعصب» بزنند، بترسيم.

ما براي دفاع از خود و عقيده و كرامت و وجودمان به چالش (با آنان) ادامه مي‌دهيم تا بلكه اين خفقان و انحطاطي كه گريبان حكام عرب و مسلمان‌ها را گرفته، از ميان برود. هم‌اكنون رهبري به دست توده‌ها و انقلابيون و شورشيان و حتي تروريست‌هاست. بگذاريد بگويند (فلان) تروريست حاكم شده. همه كشورها از بزرگ گرفته تا كوچك، از تروريسم مي‌ترسند. تروريست‌ها چه كساني هستند؟ آنان افراد عادي هستند. حكام نيستند، ارتش و تاج ندارند. آنان افراد عادي هستند كه بزرگ‌ترين كشور از آنان مي‌ترسد، البته معني اين سخن آن نيست كه ما از تروريسم يا چيز ديگري حمايت مي‌كنيم، ولي اين مسئله نشان مي‌دهد كه حل مسائل به دست توده‌هاست ما مي‌توانيم خيابان‌ها را به آتش بكشيم و آمريكا نمي‌تواند آن را خاموش كند.

  • تلاش براي نابودي آثار اسلام

آنان تلاش دارند همه آثار دين اسلام را نابود كنند، براي همين آنان وسايل و ادوات جنگي بر جاي مانده از مسلمانان و نيز قبر محمد(ص) و قبور صحابه و اهل بيت و مهاجران و انصار، قبر فاطمه(س)، قبر عايشه، قبر عثمان و قبر عمر را به بهانه جلوگيري از بازگشت شرك، نابود كرده‌اند. آنان نمي‌خواهند اثري از اسلام باقي بماند و براي اين‌كه قبر پيامبر را از بين ببرند، آمده‌اند مسجد به اين بزرگي (مسجدالنبي) ساخته‌اند. من شخصا به آنجا رفتم و اين مكان را براي من باز كردند، ولي در آن قبري نديدم. قبر بقيه اصحاب را هم نابود كردند.

  • قضيه بازداشت تفنگداران دريايي انگليس

به تازگي ايراني‌ها شماري از تفنگداران دريايي انگليس را دستگير كرده‌اند كه در برابر اين اقدام ايران، انگليسي‌ها اعتراض نموده و گفته‌اند، آنان در آب‌هاي سرزميني خودمان بوده‌اند. ايراني‌ها در پاسخ گفتند: آيا آب‌هاي سرزميني شما در اطراف جزيره انگليس نيست؟ انگليسي‌ها گفتند: تفنگداران ما در آب‌هاي سرزميني ما در عراق بوده‌اند؛ يعني عراق، جزيي از انگليس و آب‌هاي سرزمين آن نيز جزو آب‌هاي سرزميني انگليس شده است و شما (ايراني‌ها) حق نداريد آنان را در آب‌هاي سرزميني خودمان دستگير كنيد.

ببينيد كار به كجا كشيده كه يك كشور عربي را اشغال و حاكم آمريكايي برايش تعيين مي‌كنند. اگر برمر تا حالا مانده بود، شايد در نشست رياض حاضر مي‌شد و حاكمان عرب اين را مي‌پذيرفتند! چه كسي (از حكام عرب) مي‌توانست بگويد نه؟

  • جنگ شيعه و سني و لزوم احياي دولت فاطمي جديد

اكنون ما دچار پراكندگي شده‌ايم؛ حكومت‌ها ناكارآمد بوده و به فكر مردم نيستند. اسلام را به اسلام شيعه و سني تقسيم كرده‌اند و اين بدعت است؛ بدعتي است كه حتي كاخ سفيد و رئيس‌جمهور آمريكا هم از آن سخن مي‌گويند، در حالي كه اصلا مفهوم آن را نمي‌دانند ولي آنها از اين مسئله سوءاستفاده مي‌كنند. ايراني‌ها را بر ضد اعراب و اعراب را بر ضد ايران تحريك مي‌كنند، شيعيان را بر ضد سني‌ها و سني‌ها را بر ضد شيعيان تحريك مي‌كنند. اين به نفع ما نيست، به نفع ديگران و به نفع دشمن استعمارگر است. اين وضع مانند اواخر دوره عباسي است كه به دولت فاطمي در شمال آفريقا منجر شد؛ دولتي كه منسوب به فاطمه زهرا(س) است و «الازهر» كه آن هم مشتق از نام «زهرا»، دختر رسول خدا(ص) است، توسط اين دولت تأسيس شد.

مي‌گويند شيعيان در ايران هستند و شيعه؛ يعني فارس و سني‌ها عربند. اين دروغ و مغالطه است. واقعيت، عكس آن است. نخستين حكومت شيعي؛ يعني حكومت فاطمي در شمال آفريقا تشكيل شد و 260 سال دوام داشت، براي همين لذا تقاليد و سنت‌ها در شمال آفريقا همه‌اش شيعي است. ماتم روز عاشورا و جريان‌هايي كه درباره [حضرت] علي نقل مي‌شود و در آن، مبالغه هم هست، از شيعه گرفته شده و اسماء نيز همه شيعي است. در خصوص اين‌كه چه كسي محق براي حاكميت است، بايد گفت كه آيا محق‌تر از اهل‌بيت، كسي هست؟ اهل بيت براي حكومت اولي‌تر از همه حكام كنوني هستند كه از اهل بيت نيستند. اين تفرقه و تحريك كه در آن شيعه بر ضد عرب و عرب بر ضد فارس برانگيخته مي‌شود، ساخته اشغالگران و صهيونيست‌هاست. شيعه [فقط] ايران نيست، شمال آفريقا شيعه است ... مسائل به هم ريخته و همه چيز معكوس شده است (واقعيت چيز ديگري است).

ما دولت فاطمي دوم را در شمال آفريقا ايجاد مي‌كنيم. هويت ما، هويت فاطمي خواهد بود و عرب‌ها و بربرها را در آن ذوب مي‌كنيم. احزاب چپ و راست افراطي و خشونت‌طلب‌ها همه در آن ذوب شده و هويت واحدي تشكيل خواهند داد. به اين ترتيب، كشمكش‌هاي قبيله‌اي، مذهبي و قومي در شمال آفريقا، الجزاير، سودان، مصر و در صحرا پايان مي‌يابد و همه ما فاطمي مي‌شويم. شمال آفريقا، عربي و شيعه است و هر كس مي‌گويد، شيعيان فارس هستند، دروغ مي‌گويد. دولت فاطمي كه نخستين دولت شيعي بود، در شمال آفريقا تشكيل شده نه در ايران و ما دوباره آن را احيا مي‌كنيم و براي اين كار، از همه نيروهايي كه در حدود دولت فاطمي اول بودند، مي‌خواهيم تا بار ديگر دولت فاطمي دوم را كه دولت پيشرفته و يكدستي خواهد بود، تشكيل دهند.

... اين‌كه چه كسي محق‌تر براي خلافت بوده، مسئله‌اي تاريخي و جنگ براي قدرت است. اگر قرار بود پس از پيامبر، يكي از نزديكان و اهل بيت حاكم شود، خب علي محق بود، ولي اگر قرار بوده كسي كه مسن‌تر و يا ثروتمندتر و يا حكيم‌تر است، حاكم شود، ممكن بود اين حق ابوبكر باشد؛ خب اين منطقي است، ولي به هر حال اينها مسائل تاريخي است، ولي از نظر عاطفي، همه ما عرب‌ها و همه مسلمانان با علي هستيم و معني آن اين است كه همه عرب‌ها شيعه هستند. اگر معني شيعه بودن، تعاطف با علي است، پس همه عرب‌ها شيعه. مي‌گوييد نه، رأي‌گيري كنيد و از مسلمانان و عرب‌ها بخواهيد بين علي و معاويه، يكي را برگزينند. همه علي را انتخاب مي‌كنند. از مسلمانان بپرسيد آيا با فاطمه زهرا(س) هستيد يا ديگري؛ زن معاويه، زن يزيد يا هر زن ديگري؟ مي‌گويند: خير، ما با فاطمه زهرا(س) هستيم؛ يعني شيعه آل‌البيت و شيعه فاطمه و شيعه علي.

همه عرب‌ها و مسلمانان شيعه علي‌اند: اگر پيرو علي، شيعه است، همه ما شيعه‌ايم. اين يك حقيقت و از فرهنگ ماست. اگر معني سني بودن، ايمان به محمد(ص) و سنت اوست، پس همه ايراني‌ها سني هستند. آيا ايراني‌ها گفته‌اند ضد محمد(ص) هستند؟ خير، آنان مي‌گويند محمد(ص) پيغمبر ماست و آنان پيرو سنت پيامبرند؛ پس آنان سني هستند؟

برخي از ما مي‌پرسند آيا شما علي را دوست داريد؟ بله، ما علي را دوست داريم. مي‌گويند: پس شما شيعه هستيد. بله، مردم شمال آفريقا شيعه هستند، ولي مسائل برعكس شده است. ما بايد به اين جدال پايان دهيم و راه سوءاستفاده دشمن را ببنديم و نيز جلوي حكام عرب را كه براي خشنودي آمريكا و اشغالگران از ايران ابراز كراهت مي‌كنند، بگيرم. حكام عرب براي خشنودي آمريكا و اشغالگران از ايران كراهت دارند و مي‌گويند: ايران در حال ساخت بمب اتمي است. ايران چنين است و چنان است؛ فارس‌ها چنين هستند و چنانند. وقتي مي‌پرسيم چرا از ايران نفرت داريد، مي‌گويند: براي اين‌كه شيعه است. نه ... نه ما در شمال آفريقا يك دولت فاطمي جديد هستيم و شيعه هستيم... تمام شد. شيعه هم‌اكنون از ايران به شمال آفريقا انتقال يافته است كه به اين ترتيب، بايد دولت فاطمي دوم برپا شود.

ما در شمال آفريقا شيعه هستيم، اما اگر از سنت نبوي سؤال شود، با جان و دل استقبال مي‌كنيم و به آن پايبنديم. ما پيرو سنت پيامبر(ص) و پيرو علي(ع) هستيم. دوره اختلافات تمام شد و ديگر اتحاديه مغرب عربي و يا غير آن در ميان نيست. مرزها برايمان مهم نيست. هركس هرجا هست، باشد. مرزها سر جايش هست، منتهي هويت ما فاطمي است. هيچ كس هم براي حكومت، محق‌تر از اهل بيت كه منسوبان فاطمه(س) هستند، نيست.

اگر هم طرفدار دمكراسي هستيد، پس حاكميت را به مردم بسپاريد و به حكومت‌هاي سلطنتي و رياستي پايان دهيد و تسليم امر شورا شويد، اما اگر مي‌خواهيد از اسلام سوءاستفاده كنيد، بدانيد كه اهل بيت براي حكومت از شما محق‌ترند. چه كسي گفته شما به نام اسلام، حكومت كنيد؟

ما نمي‌خواهيم وارد مسائل فرعي و اختلافات فقهي شويم. يكي پيرو فقه حنفي است و ديگري مالكي. هر كس هر فقهي دارد، داشته باشد، اركان و فروع دين ثابت است. هر كس هر قوميتي دارد، داشته باشد، هر كس مزيتي دارد، داشته باشد. هر زباني دارد، داشته باشد. اينها مهم نيست. مهم، هويت ماست كه فاطمي است. البته حكام اين مسئله را رد خواهند كرد. شما واكنش آنان را خواهيد ديد. آنان مي‌خواهند اسلام را نابود كنند، براي همين شيعه و سني درست كرده‌اند.

  • سپاسگزاري از ايرانيان

ما از برادران ايراني‌ خود كه شيعه اهل بيت و شيعه علي شدند، تشكر مي‌كنيم. از آنان كه به اهل بيت پيوستند، سپاسگزاريم، چراكه اين، مسئله بزرگي است. من تعجب مي‌كنم كساني مانند اردني‌ها كه از اهل بيت هستند، ضد شيعه‌اند. مگر شيعه چه معني دارد؟‌ شيعه پيروان اهل بيت هستند، آن وقت شما (اردن) چطور دشمن آنان (شيعيان) هستيد؟

اين دعوت براي برپايي حكومت فاطمي جديد مورد حمايت اسماعيلي‌ها، زيدي‌ها، نزاري‌ها، علوي‌ها و همه كساني كه در دايره دولت فاطمي بودند، قرار خواهد گرفت و اين براي ما بهتر است كه همه در يك هويت واحد ذوب شويم.
والسلام عليكم و رحمة الله.

یا علی

یاعلی یعنی که نام گنجها

یاعلی یعنی تمام گنجها

یاعلی یعنی کلام کاف ونون

یاعلی یعنی سرود عشق وخون

یاعلی یعنی که ذوالقرنین ما

یاعلی یعنی که صد صفین ما

یاعلی یعنی تمام چشمه ها

یاعلی یعنی که آب تشنه ها

یاعلی یعنی نگین هر نگین

یاعلی یعنی امام متقین

یاعلی یعنی کتاب وحشر ونشر

یاعلی یعنی حساب وروز حشر

یاعلی یعنی کهدر جنب خدا

یاعلی دست ودل وقلب خدا

یاعلی یعنی که موقف در معاد

یاعلی یعنی حق وهم عدل وداد

یاعلی یعنی که علم هرکتاب

یاعلی یعنی که نور وآفتاب

یاعلی یعنی که آدم در زمین

یاعلی یعنی که که نوح اولین

یاعلی یعنی خلیل ونار او

یاعلی موسی وهم آن یاراو

یاعلی یعنی که فاتح درجهان

یاعلی یعنی که ابروبرق آن

یاعلی یعنی طراوت در بهار

یاعلی یعنی شکوه بیشه زار

یاعلی یعنی که شهد میوه ها

یاعلی یعنی تمام شیوه ها

یاعلی جریان رود وآبها

یاعلی یعنی سازنده گردابها

یاعلی افشان کن برگ گیاه

یاعلی یعنی ویران کن ارک تباه

یاعلی یعنی فراز آسمان

یاعلی یعنی کلام عاشقان

یاعلی یعنی قسیم هر بهشت

یاعلی یعنی عذاب هرکه زشت

یاعلی یعنی کهحجت برزمین

یاعلی یعنی تمام وکل دین

یاعلی یعنی قیام وقسط وعدل

یاعلی یعنی چاه وطناب وآب وسطل

یاعلی یعنی جنبنده ارض وسما

یاعلی کوبنده قوم دغا

یاعلی یعنی زمین را راجفه

یاعلی یعنی زمان را رادفه

یاعلی فریاد هنگام بعوث

یاعلی سوزنده نسر ویغوث

یاعلی یعنی که ضد هر دروغ

یاعلی یعنی ضیاء هر فروغ

یاعلی یعنی الف هم لام و میم

یاعلی یعنی که درهر دل مقیم

یاعلی یعنی که اسماء جلیل

یاعلی یعنی که دشمنها ذلیل

یاعلی یعنی همان نور شجر

یاعلی یعنی کهموسی نوحه گر

یاعلی یعنی فرود کاخها

یاعلی یعنی فراز کوخها

یاعلی یعنی فرمان برپا از قبور

یاعلی یعنی پیام هر زبور

یاعلی یعنی سخنگویی به حق

یاعلی یعنی علیجویی به حق

یاعلی یعنی همراه ایوب است ونوح

یاعلی هفت آسمان را جان وروح

یاعلی یعنی ذوالنون را رهاند

یاعلی یعنی کهایمان را نشاند

یاعلی یعنی رحیم وقاهری

یاعلی یعنی عدوی سامری

یاعلی یعنی عصای یاکلیم

یاعلی یعنی حقایق را علیم

یاعلی یعنی شمارشگر به خلق

یاعلی یعنی نعیم کل خلق

یاعلی یعنی یقین واصل دین

یاعلی یعنی که خالق در زمین

یاعلی یعنی بپرس از کل روح

یاعلی یعنی تمام واصل روح

یاعلی یعنی که بزرگیهای کل

یاعلی یعنی که صراط وراه وپل

یاعلی یعنی که رشد میوه ها

یاعلی یعنی نشاط بیوه ها

یاعلی یعنی گل افشان نهال

یاعلی یعنی جمال کل حال

یاعلی یعنی که کیل رزقها

یاعلی یعنی که عشق عشقها

یاعلی یعنی که بارانی شدن

یاعلی یعنی که نورانی شدن

یاعلی یعنی طلوع فجرها

یاعلی یعنی تمام ضجرها

یاعلی یعنی کواکبهای دور

یاعلی یعنی که کشتیهای نور

یاعلی یعنی قیامت میکند

یاعلی یعنی امامت میکند

یاعلی یعنی حیات جاودان

یاعلی یعنی سروش روح وجان

یاعلی یعنی حکیم حادثه

یاعلی یعنی جهات سادسه

یاعلی یعنی نظر خوان دو چشم

یاعلی یعنی که مشک وتیر وچشم

یاعلی یعنی خطور سینه ها

یاعلی یعنی همه آئینه ها

یاعلی یعنی نماز مومنان

یاعلی یعنی جهاد حاجیان

یاعلی یعنی که ناقور ونقر

یاعلی یعنی که آغاز نشر

یاعلی یعنی که قبل از نور نور

یاعلی یعنی که دولتهای نور

یاعلی یعنی زمینها زلزله

یاعلی یعنی سما را ولوله

یاعلی یعنی کهمرگ وزندگی

یاعلی یعنی تمام بندگی

یاعلی یعنی که سلطان ارم

یاعلی یعنی که ضرب هر درم

یاعلی یعنی نبود کافران

یاعلی بیچارگی ساحران

یاعلی یعنی خدای ناخدا

یاعلی یعنی خلیلی خدا

یاعلی یعنی کهنمرودی بمرد

یاعلی یعنی که آتشها فسرد

یاعلی یعنی که یوسف را چهی

یاعلی یعنی که آبی ومهی

یاعلی یعنی ملائک را ملوک

یاعلی یعنی حقیقت را سلوک

یاعلی یعنی که صورتگر علی

یاعلی یعنی که هر پیکر علی

یاعلی یعنی شفای کورها

یاعلی یعنی کنار دورها

یاعلی یعنی دعای مستجاب

یاعلی یعنی جواب هر مجاب

یاعلی یعنی که دعوت در بهشت

یاعلی یعنی که که مسخ هر زشت

یاعلی یعنی منافق کور کن

یاعلی یعنی که کافر دور کن

یاعلی یعنی ولایت با فقیه

یاعلی یعنی فقیهان را فقیه

یاعلی یعنی تمام روشنی

یاعلی یعنی که بی ما ومنی

یاعلی یعنی که گوهرها از او

یاعلی یعنی که کوثرها از او

یاعلی یعنی علوم احمدی

یاعلی یعنی که روح سرمدی

یاعلی یعنی که خاموشی علم

یاعلی یعنی هم آغوشی علم

یاعلی یعنی قرون اولین

یاعلی یعنی عبور آخرین

یاعلی یعنی که نیل ویک عصا

یاعلی یعنی تمام هر بها

یاعلی یعنی صدای بلبلان

یاعلی یعنی نوای بیدلان

یاعلی یعنی که آیات خدا

یاعلی یعنی حیات وبود ما

یاعلی یعنی که یحیی و یمیت

یاعلی یعنی که حی لا یمیت

یاعلی یعنی که بینایی از او

یاعلی یعنی که دانایی از او

یاعلی یعنی طی میکند ارض وسما

یاعلی یعنی محمدهای ما

یاعلی یعنی که ناقه ها از او

یاعلی یعنی تمام ما از او

یاعلی یعنی که طفلی را سخن

یاعلی یعنی مرا شیر ولبن

یاعلی یعنی که یوسفها به قصر

یاعلی یعنی که پاکیها ونصر

یاعلی یعنی عذاب آخرت

یاعلی یعنی امام ظاهرت

یاعلی یعنی انجیر و زیتون یقین

یاعلی یعنی والشمس وباب متقین

یاعلی یعنی خلایق را به ذر

یاعلی یعنی که هم زیر وزبر

یاعلی یعنی کهعرش دل از او

یاعلی یعنی که آب وگل از او

یاعلی یعنی که تاویل بیان

یاعلی یعنی امام هر زمان

یاعلی یعنی که طاغوتی شکست

یاعلی یعنی که هر جبتی شکست

یاعلی یعنی که درب آسمان

یاعلی یعنی بهشت صد جنان

یاعلی یعنی که خادم جبرئیل

یاعلی یعنی که که نخل وجوی وبیل

یاعلی یعنی نشان هر دیار

یاعلی یعنی که میکائیل یار

یاعلی یعنی فرشته فرش او

یاعلی یعنی محمد عرش او

یاعلی یعنی نام نخستین خدا

یاعلی یعنی که آئین خدا

یاعلی یعنی که صاحب طور او

یاعلی یعنی حق مسطور او

یاعلی یعنی که حرث ونسل اصل

یاعلی یعنی که نبض عقل وصل

یاعلی یعنی شفیع مذنبین

یاعلی یعنی امام اخرین

یاعلی یعنی که مهدی جان بیا

یاعلی یعنی که ای رحمان بیا

یاعلی یعنی که صاحب ذوالفقار

یاعلی یعنی که در قلبم ببار

یاعلی یعنی که گیرد انتقام

یاعلی یعنی که والاائین مقام

یاعلی یعنی نهان وآشکار

یاعلی یعنی قرار هر قرار

یاعلی یعنی قبول هر عمل

یاعلی یعنی که پی کرده جمل

یاعلی یعنی چراغ مصطفی

یاعلی ابرو وطاق مصطفی

یاعلی گنجینه ارض و سما

یاعلی راه هدایت بهر ما

یاعلی یعنی قیام عدل وقسط

یا علی گفت

 

 زليلايي شنيدم يا علي گفت                      به مجنوني رسيدم يا علي گفت

 مگر اين وادي دارالجنون است                     که هر ديوانه ديدم يا علي گفت

 نسيمي غنچه اي را باز مي کرد                  به گوش غنچه نم نم يا علي گفت

 چمن باريزش باران رحمت                          داعامي کرد واوهم ياعلي گفت

 يقين پروردگار افرينش                                به موجودات عالم يا علي گفت

 خمير خاک ادم چون سرشتند                     چو برمي خواست ادم يا علي گفت

 عصا در دست موسي اژدها شد                  کليم آنجا  مسلم يا علي گفت

 مسيحا دم از اعجاز  ميزد                           زبس بي چاره مريم يا علي گفت

 نزول وحي منزل شد به طه                         ملک در وقت رفتن يا علي گفت

 محمد در شب معراج برخواست                   به قصد  قرب اعظم يا علي گفت

 مگر خيبر زجايش کنده مي شد                   يقين آنجا علي هم يا علي گفت

 علي را ضربتي کاري نمي شد                    گمانم ابن ملجم يا علي گفت

 دلا بايد كه هردم يا ياعلي گفت                   نه هردم بل دمادم يا علي گفت

 

 

علي اول

 

اشاره: يكى از كتابهايى كه نشر موعود به مناسبت سال امام اميرالمؤمنين على، عليه السلام، در دست انتشار دارد، كتابى است با عنوان »على، اول...« كه مشتمل است بر چهل حديث در اوّليات اميرالمؤمنين.
حجةالاسلام جناب آقاى على اكبر مهدى پور مؤلف محترم، در اين كتاب، با استفاده از منابع مختلف شيعى و سنّى، احاديثى را كه در فضيلت اميرمؤمنان، عليه السلام، وارد شده و در آنها تعبير »اول« به كار برده شده در ذيل چهل عنوان، جمع آورى كرده است. بى مناسبت نديديم كه در ويژه نامه غدير خلاصه اى از اين كتاب را تقديم شما خوانندگان عزيز كنيم.

نويسنده، در پيشگفتار، به چند نكته به شرح زير اشاره مى كند:
1. فضايل و مناقب مولاى متّقيان از شمار بيرون است و به تعبير رسول اكرم، صلّى اللَّه عليه وآله:
اگر درختان قلم، درياها مركّب، پريان شمارشگر، و آدميان نگارشگر باشند، فضايل علىّ بن ابى طالب، عليه السلام، را شمارش نتوانند كرد.1
2. جز رسول گرامى اسلام هيچ كس توان شناخت مقام بس والاى اميرمؤمنان، عليه السلام، را ندارد، چنانكه خود فرمود:
ترا نشناخت - آن چنانكه بايد بشناسد - مگر خدا و من.
{P رسول گرامى اسلام نيز كه او را مى شناخت، به دو جهت همه فضايل او را بازگو نكرد:
يكى به جهت ترس از دشمنان حسود و عنود، كه حسادت بورزند و بيش از پيش در صدد ايذاى او برآيند.
ديگر به جهت ترس از انحراف دوستان ضعيف الايمان، چنانكه خود فرمود:
يا على اگر خوف آن را نداشتم كه گروهى از مسلمانان در حقّ تو سخنانى بگويند كه نصارى در حقّ حضرت عيسى گفتند، امروز در حقّ تو فضيلتى مى گفتم كه به هر گروهى عبور مى كردى، خاك زير پايت را به قصد تبرّك بر مى داشتند.2
 3. آن فضايل بازگو شده را نيز دوستان از ترس و دشمنان از روى كينه و حسد مكتوم داشتند.
ابو جعفر محمد بن عبداللّه اسكافى، از علماى بزرگ اهل سنّت (م240 ق.) در كتاب خود: نقض عثمانيه كه در ردّ كتاب العثمانيّه جاحظ نوشته، مى نويسد:
اگر جهل و نادانى بر مردم حكومت نمى كرد، نيازى به ردّ سخنان جاحظ نداشتيم، ولى همه مى دانند كه قدرت همواره در دست اربابهاى آنها بود، هر كس در فضيلت ابوبكر حديثى جعل مى كرد به او جايزه مى دادند، ولى با تمام قدرت تلاش مى كردند كه اميرمؤمنان، عليه السلام، را گمنام نشان دهند و نور او را خاموش كنند و فضايلش را مخفى نمايند، بر فراز منبرها به او ناسزا مى گفتند، از شمشير بنى اميّه خون مى چكيد، ياورانش بسيار كم، و دشمنانش بى شمار بودند.
فرزندان على، عليه السلام، همواره مقتول، اسير، فرارى و مختفى بودند. كار به جايى رسيده بود كه فقيه و محدّث و متكلّم ناگزير بودند چيزى از فضايل آن حضرت را نقل نكنند، وگرنه با شديدترين مجازات كيفر داده مى شدند، و اگر محدّثى مى خواست روايتى از اميرمؤمنان، عليه السلام، نقل كند مى گفت: مردى از قريش چنين گفت.3
 و لذا آنچه در فضايل اميرمؤمنان، عليه السلام، نوشته شده، به دست غاصبان فدك و پيروان به دور از فضيلتشان، در كشاكش تاريخ طعمه حريق شده، از ميان رفته است.
4. اوّليات اميرمؤمنان، عليه السلام، منحصر به اين چهل مورد نيست كه در اين كتاب آورده ايم، بلكه شخص متتبع چندين برابر آن را مى تواند به دست آورد.

5. در اين كتاب منحصراً اوّلياتى را بازگو نموده ايم كه در كلام معصوم لفظ »اول« در مورد آنها به كار رفته است.
اكنون توجه شما را به برخى عناوين موجود در اين كتاب جلب مى كنيم:

نخستين مسلمان
در صدها حديث معتبر از رسول اكرم، صلّى اللَّه عليه وآله، و از اصحاب و تابعين روايت شده كه اميرمؤمنان، عليه السلام، نخستين كسى است كه اسلام آورد، از جمله حديث زير است:
يا على، تو نخستين مؤمن در ميان مؤمنان، و نخستين مسلمان در ميان مسلمانان هستى، تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسى، عليه السلام، هستى.4

نخستين نمازگزار
رسول اكرم، صلّى اللَّه عليه وآله، فرمود:
نخستين كسى كه با من نماز خواند على، عليه السلام، بود5.
 و فرمود:
هفت سال فرشتگان بر من و على، عليه السلام، درود فرستادند، زيرا ما نماز مى خوانديم و جز ما نمازگزار ديگرى نبود.6

نخستين كسى كه در روز رستاخيز برمى خيزد
رسول اكرم، صلّى اللَّه عليه وآله، فرمود:
اين على، عليه السلام، اوّلين كسى كه ايمان آورد، و آخرين كسى است كه از من جدا مى شود، او نخستين كسى است كه در روز رستاخيز برمى خيزد.7
 و در حديث ديگرى فرمود:
اميرمؤمنان نخستين كسى است كه از قبرش برمى خيزد، جبرئيل از جامه هاى بهشتى بر او مى پوشاند، تاج وقار بر سرش مى گذارد، عباى كرامت بر دوشش مى نهد و بر شتر »غَضْبا«ىف من مى نشاند.
من نيز لواى حمد را به او مى سپارم، پس آن را در پيشاپيش من مى افرازد، آنگاه همگى در زير عرش الهى گرد مى آييم.8

نخستين كسى كه وارد بهشت مى شود
رسول گرامى اسلام، صلّى اللَّه عليه وآله، فرمود:
نخستين كسى كه از اهل بهشت وارد بهشت مى شود على بن ابى طالب، عليه السلام، است.9
 و امّا حديث رسول اكرم، صلّى اللَّه عليه وآله، كه فرمود:
نخستين كسى كه وارد بهشت مى شود دخترم فاطمه است10.
با اين حديث منافات ندارد، زيرا رسول گرامى اسلام در حديث ديگرى مى فرمايد:
نخستين كسى كه قدم در بهشت مى گذارد على و فاطمه دخت محمد [صلّى اللَّه عليه وآله] مى باشند.11
 روى اين بيان حضرت على و حضرت فاطمه، عليهاالسلام، همزمان گام در بهشت مى نهند و...


پى نوشتها:
1. الجوينى الخراسانى، ابراهيم بن محمدبن المؤيد، فرائد السّمطين فى فضايل المرتضى و البتول و السبطين و الائمة من ذريتهم، ج1، ص 16.
2. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج39، ص84.
3. الهيثمى، نورالدين على بن ابى بكر، مجمع الزّوائد، ج9، ص131؛ البكرى، الموفق بن احمد بن محمد[اخطب خوارزم]، المناقب للخوارزمى، ص76 و الواسطى، على بن محمدبن محمد[ابن المغازلى]، مناقب على بن ابى طالب [عليه السلام]، ص237.
4. ابن ابى الحديد، عزّالدين ابوحامد بن هبةاللَّه الحسين، شرح نهج البلاغة، ج13، ص219 - 295.
5. ابن منظور، محمدبن مكرم، مختصر تاريخ دمشق لابن عساكر، ج17، ص346.
6. الديلمى، ابوشجاع شيرويه بن شهردار، همان، ج1، ص57؛ الجوينى الخراسانى، ابراهيم بن محمد، همان، ج1، ص245؛ السيوطى، جلال الدين، الجامع الكبير، ج1، ص342؛ المتقى الهندى، علاءالدين على، كنز العفمّال فى سنن الأقوال و الأفعال، ج616 11؛ القندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودّة، ص62.
7. ابن الاثير، على بن ابى الكرم محمدبن محمد، أسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج18 4؛ ابن عساكر، على بن حسن بن هبةاللَّه، تاريخ مدينة دمشق، ج1، ص70؛ الواسطى الشافعى، على بن محمد[ابن مغازلى]، مناقب على بن ابى طالب، ص14.
8. القندوزى، سليمان بن ابراهيم، همان،83.
9. ابن شهرآشوب، ابوجعفر رشيدالدين محمد، مناقب آل ابى طالب، ج3، ص260.
10. الأمر تسرى، ثناءاللَّه، ارجح المطالب، ص661.
11. الشبلنجى، مؤمن بن حسن مؤمن، نور الأبصار فى مناقب آل النبى المختار، ص42.