ما موریانه های بی سلیمانیم ..

ما موریانه های بی سلیمانیم ..

 


گوسفندانی بی رسالت شبانی
عابرانی از بطن دردهای بی درمان
هنوز کوره خانه این آفرینش
چه گدازان می نوازد بر ما
این احسن الخالقینِ
تنها را
فرقی نمیکند
کجای اسارت این جغرافیای ترس
به گریه نشسته ای
من بی چشم میگریم
بی فریاد ناله میکنم
تو هم راه بیفت
چیزی به انسداد تبرک اشک نمانده است