براى انس و الفت بیشتر با همسر چه باید كرد؟

انس و الفت با همسر در گرو رعایت امورى است:
1ـ خوش رویی؛ امام علی(ع) می‌فرماید: «خوش رویى ریسمان مهر و مودّت است».(1)
چون شكفته باشد در این انجمن كه صبح تسخیر كرده روى زمین را بنوشخند
2ـ به اسم خوب صدا زدن؛ هر یك از زن و شوهر باید همسر خود را به نامى صدا كند كه بیشتر دوست دارد. ,,,,,,,
پیامبر اكرم(ص) می‌فرماید: «سه چیز است كه دوستى مسلمان را با مسلمان دیگر‌، خالص می‌كند:
1ـ هنگامى كه او را ملاقات مى كند، با خوش رویى با وى برخورد نماید.
2ـ زمانى كه خواست كنارش بنشیند،‌ براى او جا باز كند.
3ـ به بهترین نامى كه دوست دارد، او را صدا زند»(2)
3ـ احترام به پدر و مادر و خواهر و برادر همسر، و توصیه احسان به آنان در ازدیاد محبت مؤثر است.
4ـ اظهار محبت؛ امام صادق(ع) می‌فرماید: « وقتى كسى را دوست داری، به او بگو، كه این كار موجب ثبات بیشتر محبت بین شما خواهد بود».(3)
محبت قلبى هر چند لازم است، اما كافى نیست. براى انس و الفت بیشتر باید محبت را اظهار كرد. پیامبر اكرم(ص) می‌فرماید: «سخن مرد كه به همسرش می‌گوید: واقعاً تو را دوست دارم، هرگز از قلبش خارج نخواهد شد».(4)
4ـ سلام كردن: امام صادق(ع) می‌فرماید: «وقتى شوهر به خانه وارد مى شود، باید به خانواده اش سلام كند و او را از آمدنش مطّلع سازد».(5)
5ـ احسان كردن: از آنجا كه انسان بنده احسان است، یكى از شیوه هاى تحكیم روابط حسنه و ایجاد الفت احسان كردن به همسر می‌باشد یارى كردن بانوان در كارهاى خانه یك نوع احسان است و محبت را بیشتر می‌كند. یكى از مصادیق احسان، هدیه دادن است. امام باقر(ع) می‌فرماید: «برای یكدیگر هدیه ببرید كه هدیه بردن كینه ها را از دل ها بیرون مى برد و انتقام و دشمنى و كینه توزى را بر طرف مى سازد».(6)
زن و شوهر سعی كنند در ولادت ها و سالگرد ازدواج و هفته زن و در بازگشت از مسافرت ها هدیه ای تقدیم یکدیگر نمایند.
6ـ درك متقابل زن و شوهر: اگر سطح توقع زنان از مردان و بالعكس بیش از حد توان باشد و انتظارات با مقدورات نخواند، محبت و سازش و صفاى محیط زندگى كاهش خواهد یافت. اگر زن و شوهر یكدیگر را درك كنند، همواره سازگارى و صمیمیت حاكم خواهد گشت.
7- عدم نزاع و كشمكش :
درگیری در خانه معلول عواملى است كه بدان اشاره می‌شود:
1ـ خودخواهی: منشأ اصلى عداوت و درگیری، خودخواهى است. كسى كه به اسارت خود در آید و بر محور خود بچرخد، هرگز حاضر نمی شود حق را بپذیرد و از حقیقت پیروى نماید. از این رو به رأى و نظر دیگران اهمیتى نمى دهد. در این صورت اختلاف و نزاع طبیعى و قهرى است. امام خمینی(ره) فرمود: «اگر تمامى انبیا را در یك شهر جمع كنند، كوچك ترین اختلافى با هم پیدا نمى كنند، زیرا آن‌ها از دام خود رسته اند»(7)
در محیط خانه گاهى مردى به دلیل احساس بزرگى و تسلّط بر همسر، توقع سلام كردن دارد و همیشه می‌خواهد حرف خود را به كرسى بنشاند یا زنى به واسطه جمال و هنرى كه دارد، به خود مى بالد و بر شوهرش فخر مى فروشد و همین امر در بروز فتنه و عداوت كافى است.
امام علی(ع) می‌فرماید: «تكبّر، بغض و نفرت مردم را جلب نمى كند».(8 ) مردسالارى و زن‌سالارى هر دو منشأ اختلاف می‌شوند. باید ایمان سالارى و انسانیّت در خانه و اجتماع حاكم باشد تا اختلافات به صفر برسد.
2ـ جدل: یكى از اسباب دشمنى و نزاع، جدل و بگو مگوهاى بى فائده است كه هدفى جز برترى جویى ندارد. امام علی(ع) می‌فرماید: «از مجادله و ستیزه جویى بپرهیزید كه این دو دل هاى برادران دینى را نسبت به یكدیگر مكدّر می‌كنند و بذر نفاق را پرورش می‌دهد».(9)
3ـ خودپسندی: ریشه بسیارى درگیرى ها خودپسندى است. خود دوستى كه از تمایلات طبیعى بشر است، اگر به حد افراط برسد، انسان را به خودپسندى و غرور و بلند پروازى و فزون طلبى و داشتن توقعات نابجا وادار مى نماید. امام علی(ع) می‌فرماید: «از خودپسندى پرهیز كن كه با این صفت، نقائص خود را آشكار مى كنى و دشمنى ها را ظاهر مى سازی». 10
4ـ عدم آشنایی با وظایف: گاهى نزاع و كشمكش در اثر عدم اطلاع از وظایف و مسئولیت ها است. زن و شوهرى كه از حدود اختیارات و مسئولیت هاى خود بى اطلاع اند، توقعاتى از یكدیگر دارند كه با عدم تحقق آن، كدورت ایجاد می‌شود. در محیط كار نیز همین علت، جاری است.

5ـ سخت گیری: تعاون و همكارى در گرو برخوردارى از روحیه گذشت و چشم پوشى و بخشش خطاها و لغزش هاى جزئى است. اگر اعضاى یك خانواده در پى یافتن عیوب یكدیگر و بزرگ نمودن آن باشند و در تعقیب آن سخت گیرى نمایند، عداوت و دشمنى بین آن‌ها حاكم خواهد شد، از این رو در اوائل ازدواج به دلیل عدم گذشت و غماض، قهر و نزاع بیشتر دیده می‌شود. لج و لجبازى و روحیه عدم گذشت،موجب از بین رفتن پیوند هاى دوستى و یگانگى می گردد.
6ـ عدم رشد فكرى و اخلاقی: شكى نیست كه افراد با یكدیگر اختلاف نظر دارند. دو نفر در جهان پیدا نمى شود كه از لحاظ جسمى و روحى و فكرى یكسان باشند. در صورتى كه انسان به رشد اخلاقى نرسیده باشد و به سعة صدر و بلند نظرى و تحمل و نرمى و بردبارى متصف نشده باشد، آمادگى اخلاقى براى هضم نقاط اختلاف ندارد. از این رو انتظار دارد دیگران در همه موارد از او پیروى كنند. همین امر زمینه درگیرى را فراهم مى سازد.
7- مرحله ترس و خشونت: یكى از مهمترین عوامل تصادم ها و كشمكش هاى سخت و حوادث خطرناك و ناگوار توسل به خشونت است. با این عمل زمام اختیار و كنترل اعصاب از انسان سلب می‌شود. و چه بسا هر خطایى حتى كلمات كفر آمیزى از او سر مى زند. اما با رفق و مدارا و ترك خشونت مى توان از وقوع نزاع و درگیرى پیشگیرى كرد. رسول خدا(ص) فرمود: «رفق و نرمش با هر چه همراه باشد آن را زینت می‌دهد و از هر چیز جدا شد نازیبایش مى سازد».11
پی نوشت ها:
1- غررالحكم، ج 5، ص 24.
2-اصول كافی، ج 4، ص 457.
3 - وسائل الشیعه،ج 8،‌ ص435
4- شافی، ج 2، ص 138.
5- بحارالأنوار، ج 73، ص 11.
6- الكافی، ج 5، ص 143.
7- محمد على سادات، اخلاق اسلامی، ‌ص98
8- غررالحكم،‌ ج 6، ص 59.
9- اصول كافی، ج 3، ص 409.
10- غررالحكم، ج 2، ص 299.
11- اصول كافی، ج 3، ص 182.

چرا ارث زن نصف ارث مرد است؟

 

موضوع نصف شدن ارث زنان در برخی موارد به معنای ناقص بودن یا نصف بودن شخصیت و ارزش زنان نیست که برخی به غلط آن را تبلیغ می کنند.
در دین مبین اسلام شخصیت انسانی زن برابربا مردان بوده و در رسیدن به درجات کمال انسانی هیچ تفاوتی بین این دوجنس قرار داده نشده است که آیات قرآن و احکام دین مبین اسلام به خوبی گویای آن است.
قانون ارث موضوع مالی و اقتصادی است که در اسلام بر پایه عدالت اجتماعی بنیان نهاده شده و در آن مسئولیت های اجتماعی و خانوادگی هر یک از زن و مرد رعایت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان که هیچ مسئولیت اقتصادی بر دوش ندارند، کاملا منصفانه و ضامن کرامت و عزت نفس زن مسلمان است.
در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها به زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد. (1)
اسلام، احکام ارث را بر اساس جنسیت مرد یا زن بودن وضع نکرده ، بلکه براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی است که این دو در خانوار دارند. در پاره ای از موارد زن بیش از مرد سهم می برد، بنابراین سهم ارث متناسب با نظرگاه کلی اسلام نسبت به خانواده، تقسیم وظایف و مسؤلیت ها سازگار و عادلانه است.
در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:
1 – در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.
2 – در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.
3 – در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد. (2)
بنابراین ،سوال را به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث از مرد کمتر است، پس بهتر است سؤال را این طور مطرح کنیم: چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟
اما رضا علیه السلام در پاسخ به این سئول فرمود: «زن وقتی که شوهر کرد، مالی به عنوان مهر می گیرد و هزینه زندگی وی بر عهدة مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است».(3)
اما صادق علیه اسلام فرمود :«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است».(4)
با توجه به این دو روایت و با نگاه به احکام دیگر اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید.
گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری آن استفاده کند.
پی نوشت ها :
1 – نساء (4) آیه 18.
2 – عبدالله جوادی آملی، زن در آینه جمال و جلال، ص 346.
3 – حر عاملی، وسائل الشیعه، ج17، ص 437.
4 – علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 360.

فلسفه حجاب در اسلام چیست؟

 

براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى‏
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است.
اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان‏
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقیم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاى چشمىِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّک‏هاى شهوانى قرار مى‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشح مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏کنند، تأثیر محرّک‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مى‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مى‏ریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى‏
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.
2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادى‏هاى جنسی خود تلقّى مى‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏اى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گیرند. این مقایسه‏ها، هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مى‏سوزاند.
3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت‏
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آن‏ها کاسته مى‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.
4- بالارفتن ارزش واقعیت زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مى‏باشد که در صدد کام جویى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.
علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏هاى بدن نما و آرایش‏هاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(1) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علت‏هاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانى‏اند نمى‏باشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مى‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.
به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر مى‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مى‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مى‏آورد.(2) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏اى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است.
بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مى‏گردد و پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد.
در مورد مردان نیز این گونه نیست که بتوانند با هر نوع لباسی از خانه بیرون آیند و نوع پوشش آنها می تواند به هر صورتی باشد بلکه مردان نیز در این جهت با محدودیت های خاص خود نسبت به پوشش مواجه هستند اما محدوده پوشش آنان به جهت حضور بیشتر در اجتماع و کارهای سخت و به جهاتی که در بالا ذکر شد با زنان متفاوت است.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت‏ها:
1. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.
2. همان، ص 434.

حدود اطاعت از شوهر در اسلام چقدر است؟

 

خانواده یک واحد کوچک اجتماعى است که همانند اجتماع بزرگ نیاز به رهبر و سرپرست دارد. قرآن مجید تصریح کرده که مدیریت خانواده بر عهده مرد است: "الرّجال قوّامون على النّساء؛ مردان سرپرست و عهده دار امور زنان هستند".(1) البته منظور از سرپرستى و مدیریت، استبداد و زورگویى نیست، بلکه منظور، اداره امور و هدایت زندگى و تأمین معیشت است. این موقعیت به خاطر خصوصیات جسمى و روحى مردان است مانند: داشتن بنیه بدنى و نیروى جسمى و غلبه قوه تفکّر مدیریتى بر نیروى عاطفه.
از طرفى تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداخت هزینه‏هاى زندگى و پرداخت مَهر، این حق و در واقع مسئولیت را به او مى دهد که وظیفه سرپرستى بر عهده او باشد. البته ممکن است زنانى، بر شوهران خود امتیاز داشته باشند، ولى قوانین به تک تک افراد نظر ندارد، بلکه نوع انسان و کلى را در نظر مى گیرد.(2)
مدیر بودن مرد به معناى اسیر بودن زن در دست وى نیست تا بتواند به دلخواه خود عمل کند. در تمام مدیریت‏ها مدیر نباید خود را بى نیاز از شور و مشورت بداند.
فقها بر اساس روایات، حدود اطاعت زن از شوهر را معیّن کرده‏اند:
امام خمینى(ره) در این باره مى گوید: "در مطلق استمتاعات (بهره مندى‏هاى جنسى) و خروج زن از منزل باید اطاعت از شوهر باشد".(3) البته مسئله خروج در مواردى استثنا شده که در توضیح المسائل مراجع ذکر شده است. زنى که امور واجب بر خود و حقوق شوهر را رعایت نکند، ناشزه است، ولى ترک اطاعت از شوهر در مواردى که بر زن واجب نیست، باعث نشوز وى نمى شود. بنابراین اگر زن از خدمات خانه و خواسته‏هاى شوهر که مربوط به کامیابى در امور جنسى نمى شود، مانند جارو کردن، خیاطى، آشپزى یا حتى آب دادن و پهن کردن رختخواب خوددارى کند، نشوز شمرده نمى شود.(4)
پى نوشت‏ها:
1. نساء (4) آیه 34.
2. تفسیر نمونه، ج 3، ص 370، با تلخیص.
3. عبدالرّحیم موگهى، احکام خانواده، ص 75.
4. تحریرالوسیله، ج 2، ص 305.

حدود دوستی کدام است؟

 

با توجه به این که نیاز به دوستى و دوستان یکى از نیاز هاى مهم انسان است و جاى خالى این نیاز را چیز دیگرى پر نمی کند، باید زمینه هاى دوستى و روابط دوستانه مورد دقت قرار گیرد. از این رو امام حسن مجتبى (ع) به یکى از فرزندانش فرمود: "پسرم ! با احدى برادرى و دوستى مکن مگر بدانى به چه جاهایى مى رود و با چه افرادى نشست و برخاست مى کند و چون خوب بر احوالش آگاهى یافتى و روش او را پسندیدی، با او دوستى کن. دوستى تو به خاطر این باشد که او را از لغزش ها باز دارى و در تنگدستى به او یارى رسانی".[1]
على (ع) فرمود: "هرگاه وضع شخصى بر شما نامعلوم شد و دین و آیین او را نشناختید، به دوستانش بنگرید. اگر اهل دین و آیین الهى اند، او نیز پیرو آیین خدا است".[2]
دوستى هاى ممنوع
1ـ دروغگو : امام سجاد (ع) به یکی از پسران خود فرمود:" فرزندم !پنج دسته را در نظر داشته باش و با آنان همنشین و هم گفتار و رفیق راه مشو: مبادا با دروغگو همنشین شوى که چون سراب است ".1[3]
2ـ فاسق:آن حضرت فرمود: " مبادا با فاسق همنشین شوى که تو را به لقمه اى نان و یا به کمتر از آن بفروشد."[4]
3ـ بخیل : فرمود: "مبادا با بخیل دوست شوی، زیرا وقتی به کمک مالى او نیازمند بشوى ک تو را رها مى کند".[5]
4ـ احمق و نادان: فرمود: "مبادا با احمق دوست شوی، زیرا برای این که به تو سودى برساند، به تو ضرر مى رساند".[6]
5ـ قاطع رحم. فرمود: " از همنشینى با کسى که پیوند خویشاوندى را قطع کرده ، دورى کن ، زیرا که من او را در سه جاى قرآن مورد لعن و نفرین یافتم".[7]
6ـ بد زبان. لقمان حکیم به فرزندش فرمود: "فرزندم! هیچگاه بد زبان تو را فریب ندهد، زیرا بر دلش مهر زده شود و اندام و جوارحش علیه اوشهادت خواهد داد".[8]
7ـ جاهل : امام على (ع) به فرزندش امام حسن(ع) فرمود: "صحبهْْ الجاهل شؤم؛ همنشینى با جاله ، نحس و بى برکت است".[9]
8- فرومایگان: آن حضرت به امام حسین(ع) فرمود: " و من خالط الأنذال حقّر ؛[10]هر که با فرومایگان معاشرت کند، پست و حقیر شود".
9ـ اشرار : امام جواد(ع) فرمود: "مبادا با شخص بدکار و تبهکار دوستی و رابطه برقرار کنی،زیرا او همانند شمشیر است که جلوة زیبایی دارد، ولى اثرش زشت و نازیبا است".[11]
حفظ رابطه با دوستان خوب:
در سفارشهاى لقمان حکیم به فرزند خود به بر قرارى رابطه با دوستان خوب تأکید شده است : "دوست خوب بهتر از تنهایى و گوشه نشینى است. فرزندم! هزار دوست براى خود انتخاب کن و بدان که هزار دوست کم است و هیچ کس را دشمن خود مساز، زیرا یک دشمن هم زیاد است".
هم چنین امیر المؤمنین(ع) فرمود: "تا مى توانى دوستانت را زیاد کن. دوستان به هنگام یارى جستن تکیه گاه وپشتیبان آدمى هستند".[12]
براى استحکام دوستى ها باید آداب و برخوردهاى اجتماعى انسان متناسب باشد.
در این زمینه مراعات امورى لازم است:
1ـ احترام به شخصیت دیگران،
2ـ حُسن خلق،
بداخلاقى موجب پراکنده شدن دوستان مى شود. امیرالمؤمنین(ع) به فرزندش محمد بن حنیفه فرمود: "مبادا به خود بینى و بداخلاقى و بی صبرى مبتلا شوی، زیرا با این صفات هیچ دوستى برایت باقى نمى ماند و پیوسته مردم از تو کناره مى گیرند".[13]
3ـ داشتن روحیة عفو و گذشت: علی (ع) فرمود: "عذر کسى را که از تو پوزش بخواهد بپذیر و عفو و گذشت دیگران را نیز پذیرا باش".[14]
4ـ خوش زبانى ،
5ـ دلسوزى براى دوستان،
6ـ حفظ اسرار دیگران،
7ـ ظلم و آزار نرساندن به دوستان.
عوامل فوق باعث تثبیت و پایداری دوستى ها مى شود.
دوست واقعی:
از نظر روایات دوست واقعی کسی است که به حدود دوستی پای بند باشد.امام علی (ع) در این رابطه می فرماید: دوست واقعی نخواهد بود مگر اینکه دوستش را درسه حالت فراموش نکند : به هنگامی که دنیا به او پشت کرده و وقتی که غایب است وپس از مرگ.(15)
یکی از ویژگی های دورة بلوغ، احساس خلأ و تنهایی است. این احساس جوان و نوجوان را بر آن می دارد که با همسالان خود ارتباط برقرار کند، پس دوستی ها در این دوره براساس نیاز اجتماعی شکل می گیرد. یکی از دلایل دوستی ها و پناه بردن به همسالان ، مشابهت مشکلات آنان است. متأسفانه در این باره از دو چیز غفلت می شود:
1 - انتخاب منطقی دوست
2 - اعتدال در دوستی، یعنی دوستی ها جنبة جذبه و شور می گیرد و معیار دوستی ها بیش تر بر مبنای عواطف شکل می گیرد و از پایه های منطقی و ارزشی کمتر برخورد می شود و به گونه ای افراطی عمل می کنند . این نوعدوستی با تقدیم هدایا و احساسات خالصانه به اوج می رسد و غالباً این دوستان ترجیح می دهند دوست، همواره متعلق و منحصر به خودشان باشد و دیگری در این ارتباط عاطفی ، مشارکتی نداشته باشد. البته دوستی های افراطی زمانی محدود و مشخص دارد، به نحوی که شروع آن پیرامون 12 و 13 سالگی و دوام آن حداکثر تا 18 سالگی است، پس از آن، احساسات فرو می نشیند و به اصطلاح تصفیه می گردد.(16)
اسلام، اصل معاشرت با مردم و دوستی با همسالان را تأیید کرده و حتی بر دوست گیری تأکید نموده است، تا جایی که امام علی (ع) می فرماید: "کسی که دوست پاک ضمیر خود را برای خدا با وی پیوند دوستی داشته ، از دست بدهد، مثل این است که شریف ترین اعضای بدن خود را از دست داده است".(17)
اما اسلام به منظور پیشگیری از خطرات احتمالی بر رعایت نکاتی تأکید کرده است، مانند :
1 - جهت گیری صحیح در برخوردها و ارتباط انسانی:

اسلام می خواهد همه دوستی ها و دشمنی ها برای خدا باشد و اغراض نفسانی در آن دخالت نداشته باشد.
2 - دوستی حساب شده:
جوانان در انتخاب دوست . آسان پذیر و زود پسند و با یک برخورد عادی مجذوب دیگری می گردند.
چنین دوستی های تصادفی و حساب نشده می تواند ثمرات تلخی داشته باشد .
3 - اعتدال در دوستی:
جوانان به دلیل برخورداری از احساسات و عواطف، در دوستی افراط می کنند و ارتباط امروز را ثابت و ناگسستنی می پندارند، از این رو به قدری در دوستی زیاده روی می کنند که گویی یک روح در دو بدن اند، از جمله مثل هم لباس می پوشند و مانند یکدیگر موی و روی خود را می آرایند، نیز با هم از هر سرّی سخنی می گویند و تحمل جدایی از یکدیگر را ندارند، چنان که در ایام جدایی بیش از حد ابراز مخالفت و دشمنی می کنند اما اسلام اعتدال در دوستی را مطرح کرده ، در دوستی و دشمنی خواهان میانه روی است.
امام علی (ع) می فرماید: "با دوستت با حفظ جهات و مدارا اظهار دوستی کن. شاید روزی دشمنت شود. همچنین در اظهار دشمنی نیز مدارا کن، شاید روزی دوستت گردد".(18)
پی نوشت ها:
1.محمد جواد طبسی، حقوق فرزندان در مکتب اهل بیت، ص 176.
2. همان، ، به نقل از بحارالأنوار ، ج 74، ص 197.
3. همان، ص 179 ، به نقل از الختصاص ، ص 333.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. همان.
8. همان، ص 183، به نقل از الاختصاص، ص 336.
9. همان، به نقل از بحار، ج 74، ص 208.
10همان، به نقل از تحف العقول، ص 84.
11. هما"، به نقل از بحارالأنوار، ج 74 ، 198.
12. همان، ص 177 ، به نقل از بحار، ج 75، ص 90.
13. همان، ص 258، به نقل از مستدرک الوسائل ، ج 1، ص 136.
14. همان، ص 261 ، به نقل از کنز العمال ، ج 16 ، ص 269.
15نهج البلاغه قصار 134
16 - دکتر محمد رضا شرفی، دنیای نوجوان ، ص 131.
17 - غررالحکم، ج5، ص 472.
18 - نهج البلاغه، قصار260.

در انتخاب همسر چه چیزهایی باید ملاک اصلی باشد؟

 

یکى از سپرهاى قوى براى حفظ دین، ازدواج است. تسریع در امر ازدواج فایده‏هاى فراوانى دارد و تأخیر آن زیان‏هاى بسیار. کم‏تر عاملى پیدا مى‏شود که به اندازه فساد و انحرافات جنسى، به نوجوانان و جوانان لطمه بزند. این مفاسد لطمه هایى مى‏زند که در کل زندگى و در طول عمر انسان تأثیر نامطلوب دارد. حال که ازدواج مفید و لازم است، باید ببینم معیارهاى یک همسر خوب چیست؟
در انتخاب همسر باید متوجه باشیم مى‏خواهیم کسى را انتخاب کنیم که یک عمر در کنار او زندگى کنیم. نباید این مسئله مهم از روى احساسات و بدون دقت و مشورت انجام گیرد، زیرا اگر انسان دچار همسر ناشایست یا نامتناسب و ناهماهنگ شود، کارش بسیار مشکل خواهد بود. مبادا با خود بگوید: فعلاً ازدواج مى‏کنم و اگر در آینده نتوانستیم با هم زندگى کنیم، می توانیم از هم جدا ‏شویم.
براى انتخاب همسر باید معیارهایى داشته باشیم؛ یعنى دختر و پسر، باید ملاک‏ها و میزان هایى داشته باشند و بدانند چه همسرى، با چه مشخصات و چه صفاتى مى‏خواهد؟ مى‏توان ملاک‏ها و معیارها و خصوصیاتى را که در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود، به دو قسم دسته بندى کرد:
1 - آن هایى که رکن و اساس اند و براى زندگى سعادتمندانه حتماً لازم اند؛
2 - آن هایى که شرط کمال هستند و براى بهتر و کامل‏تر شدن زندگى اند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگى دارند.
به طور کلی ملاک های دسته اول عبارتند از:
1 - تدیّن و دیندارى، کسى که پاى بند دین نیست، تضمینى وجود ندارد که پاى بند رعایت حقوق همسر و ادامه زندگى مشترک باشد. اگر یکى دیندار و دیگرى بى دین باشد، زندگی آنان روى سعادت را نخواهد دید. سعادت بدون دیانت محال است. اگر هر دو بى دین باشند، باز تضمینى وجود ندارد که رعایت حقوق یکدیگر را بنمایند. البته منظور از دیندارى و تدیّن این است که پاى بندی به اسلام داشته باشند و اسلام را با جان و دل پذیرفته و در عمل به آن کوشا باشند، نه تدین سطحى و بى ریشه و بى عمل.
پیامبر(ص) به شخصى که مى‏خواست ازدواج کند، فرمود: «علیک بذات الدین؛ (1) بر تو باد که همسر دیندار بگیرى».
در مورد دیگرى فرمود: «کسى که با زنى به خاطر ثروتش ازدواج کند، خداوند او را به حال خودش وامى‏گذارد و کسى که فقط به خاطر زیبایى با زنى ازدواج کند، دراو امور ناخوشایند خواهد دید. کسى که به خاطر دین و ایمانش با او ازدواج کند، خداوند همه آن امتیازات را برایش فراهم خواهد کرد».(2)
دین دار بودن، به این است که داراى صفات ذیل باشد: عفت، حجاب، حیا، نجابت، اخلاق خوب، خوش حرف و خوش زبان بودن، اهل نماز و مناجات، علاقه‏مند به قرآن و اهل بیت پیامبر(ص)، ترس از خدا داشتن، آبرونگه‏دار بودن، اسراف کار نبودن و...
2 - اخلاق خوب از ویژگى‏هاى لازم و اساسى براى همسر است. منظور از اخلاق خوب تنها خنده رویى و خوش خلقى نیست، بلکه به معناى اخلاق اسلامى داشتن و نفس را تهذیب و پاک نمودن است.
پیامبر(ص) فرمود: «اذا جاءکم من ترضون خُلقه و دینه فزوّجوه و ان لا تفعلوا تکن فتنة فى الارض و فساد کبیر؛(3) با کسى که اخلاق و دینش مورد پسند باشد، ازدواج کنید. اگر چنین نکنید، فتنه و فساد بزرگى در زمین به وجود خواهد آمد».
فردى از امام رضا(ع) سؤال کرد: براى دخترم خواستگارى آمده که بد اخلاق است. آیا دخترم را به او بدهم؟ حضرت فرمود: «لا تزوّجه ان کان سیئى الخُلق؛(4) اگر بد اخلاق است، دخترت را به او نده».
نمونه اخلاق بد، لجاجت و یکدندگى، تکبر نسبت به همسر، بى ادب بودن، بى وفایى، کینه توزى، سوءظن داشتن، سبکى و هرزگى، کم ظرفیتى و بى تابى، با محبت نبودن و بد چشم بودن است.
3- شرافت خانوادگى: منظور از شرافت خانوادگى، شهرت و ثروت و موقعیت اجتماعى نیست، بلکه منظور نجابت و پاکى و تدین خانوادگى طرفین است، زیرا ازدواج با یک فرد مساوى است با پیوند با یک خانواده و فامیل و ایجاد یک نسل. در ازدواج و انتخاب همسر معقول نیست که انسان بگوید: من مى‏خواهم با خود این فرد زندگى کنم و کارى به کار خانواده‏اش ندارم. لذا پیامبر(ص) فرمود: «انظر فى أى شى تضع ولدک فان العرق دساس؛ نیک بنگر که فرزندت را در کجا قرار مى‏دهى، زیرا نطفه و ژن‏ها و خصوصیات ارثى، خواه ناخواه منتقل مى‏شود و تأثیر مى‏گذارد».
پیامبر(ص) فرمود: «بنگرید چه کسى را به همسرى بر مى‏گزینید، زیرا فرزندان، شبیه و مانند دایى هایشان مى‏شوند».(5)
باز حضرت فرمود: «ایاکم و خضراء الدمن قیل یا رسول الله: و ما خضراء الدمن؟ قال: المرءة الحسناء فى منبت السوء؛ از سبزه‏هاى قشنگى که روى مزبله‏ها سبز میشود، پرهیز کنید. پرسیدند: مقصودتان چیست؟ فرمود: زن زیبایى که در خانواده ناپسندی رشد کرده باشد (پسر نیز همین طور).(6)
4 - زیبایى: زیبایى نیز یک امتیاز است و در شیرینى و سعادت زندگى زناشویى تأثیر به سزایى دارد. اگرانسانى، قیافه ظاهرى و اندام همسرش را نپسندد و او را دوست نداشته باشد، ممکن است به طور ناخواسته به او ستم و جفا کند و از او بهانه و ایراد بگیرد و زندگى را بر او تلخ نماید یا حتی بعد از ازدواج دل به دیگری دهد.
به همسران سفارش شده است که خود را براى هم بیارایند و یکدیگر را اشباع و ارضا کنند تا از انحرافات و مفاسد مصون بمانند.
5 - کفو همدیگر بودن: سنخیت و تناسب و همتایى در علم و سواد و دین و ایمان و فرهنگ و فکر و اخلاق و تحصیلات علمى و سن و مال اگر در تمامى جهات تناسب بیشتر باشد، مشکلات خانوادگى کم‏تر خواهد بود.(7)هر قدر روحیات دختر وپسر به یکدیگر نزدیکتر باشد پیوند ازدواج آن دو از استحکام بیش تری برخوردار خواهد بود.دختر دیندار باید باشخص دیندار ازدواج کند زیرا دیندار وبی دین به طور طبیعی در مواردی با یکدیگر اصطکاک و در گیری خواهند داشت.فرد تحصیل کرده هم بهتر است با شخص درس خوانده ازدواج کند تا یکدیگر را درک کنند.هم چنین تجربه نشان داده است که وقتی اختلاف سن بین دخترو پسر زیاد باشد‌، پس ازگذشت سالیانی استحکام خانواده دچار تزلزل می شود.البته همانندی کامل امکان پذیر نیست و نباید در انتخاب همسر وسواسی بود ، ولی همانندی نسبی لازم است.
احادیث و روایاتی که بیان شده ، اگر چه بیشتر خطاب به مردان در انتخاب همسر است ، اما معیار هایی که در آنها آمده کلی است و در انتخاب همسر از طرف زنان نیز همین معیارها وجود دارد.
ملاک‏ها و معیار و مسائل دیگرى که بیشتر مربوط به سلیقه و موقعیت افراد است در دسته‏ى دوم قرار مى‏گیرد و مى‏توان از آن صرف نظر کرد مانند: هم نژاد بودن ، یا هم شهری بودن ، یا هم زبان بودن.
پى‏نوشت‏ها:
1 - وسائل، ج 14، ص 30.
2 - وسائل، ج‏14، ص 31.
3 - همان، ص 51.
4 - بحار، ج‏100، ص 235.
5 - جواهر،ج 29، ص 37.
6-وسایل الشیعه ج20 ص48
7- على اکبر مظاهرى، جوانان و انتخاب همسر، با تلخیص و اضافات.

چرا خداوند عشق را آفرید؟

 

در جواب سوال شما به چند مسئله اشاره می شود:
1. در ابتدا ببینیم معنای عشق چیست ؟
معنای عشق : واژه ((عشق )) مشتق از ((عشقه )) به معنای میل و کشش افراطی است . ((عشقه )) گیاهی است که هرگاه به دور درخت می پیچد آب آن را می خورد. در نتیجه درخت زرد شده ، کم کم می خشکد، (1).
اما در اصطلاح ، ((عشق )) عبارت است از: ((محبت شدید و قوی )). به عبارت دیگر، عشق مرتبه عالی محبت است ، (2).
حقیقت آن است که تعریف حقیقی این واژه ، ممکن نیست .
حکیم محی الدین ابن عربی گوید: «هر کس عشق را تعریف کند، آن را نشناخته و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد ، آن را نشناخته و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم ، آن را نشناخته که عشق شرابی است که کسی را سیراب نکند»، (3).
«لویی ماسینیون » می گوید: نخستین عارفان ، واژه عشق را به کار نمی بردند؛ شاید از عشق زمینی و جسمانی هراس داشتند و از این رو، بیش تر از محبت یاد می کردند، (4).
عطار گفته است : پرسی تو ز من که عاشقی چیست ؟ روزی که چو من شوی ، بدانی
عشق قابل تعریف علمی نیست ؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول . در حالی که در دو قلمرو حس و عقل تاثیر دارد.
اگر تعریف کننده ، خود عشق می ورزد، مسلما" تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادی به تمام اندیشه و مشاعر او مسلط می شود . مثلا" اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند ، مفاهیم موجود در تعریف ، با وضع روانی عاشق رنگ آمیزی می شود و به اصطلاح «مولوی »، تعریفش بوی عشق می دهد، (5).
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشن گر است لیک عشق بی زبان روشن تر است
چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم بر خود شکافت
عقل در شرحش چو خر در گل بخفت شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت
آفتاب آمد دلیل آفتاب گر دلیلت باید از وی رو متاب . (6)
همان گونه که از سخنان عارفان روشن است ، مقصودشان از عشق ، نوع حقیقی آن است .
2. مبدأ عشق :
اساس آفرینش جهان ، عشق حق به جمال و جلوه خویش است ؛ زیرا، دوستی ذات خود ، یکی از اسباب عشق است . خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش ، جهان را پدید آورد: «کنت کنزا" مخفیا" فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف ؛ گنج پنهانی بودم که دوست داشتم شناخته شوم ، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم »، (7).
گنج مخفی بد ز پرتی چاک کرد خاک را روشن تر از افلاک کرد
بنابراین نخستین کسی که عشق ورزید، خدای تعالی بود، (8).
خداوند متعال بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست می دارد، (9).
عارف عین القضات همدانی می گوید: «دریغا به جان مصطفی ، ای شنونده این کلمات ! که خلق پنداشته اند که انعام و محبت او با خلق از برای خلق است ، نه از برای خلق نیست ؛ بلکه از برای خود می کند که عاشق ، چون عطایی دهد به معشوق و با وی لطفی کند. آن لطف نه به معشوق می کند که آن با عشق خود می کند. دریغا از دست این کلمه ! تو پنداری که محبت خدا با مصطفی ، از برای مصطفی است ؟ این محبت او از بهر خود است »، (10).
چنان که مبدا عالم ،خداوند متعال است ، مبدأعشق نیز اوست . عشق مانند وجود، از ذات حق به عالم سرایت کرده است . عشق انسان زاییده عشق خداست .
توبه کردم و عشق همچون اژدها توبه وصف خلق و آن وصف خدا
عشق ز اوصاف خدای بی نیاز عاشقی بر غیر او باشد مجاز. (11).
3. اسباب عشق :
برای عشق اسبابی چند مطرح کرده اند که از همه مهم تر کمال جویی است.
همه هستی میل به کمال دارد؛ کمال طلبی آمیخته با حب بقا است که هر دو تبلور محبت به ذاتند. همه موجودات در پی آنند که چیزهایی را به دست آورند و بهره وجودی شان را بیش تر کنند. هر موجودی در پی کمال متناسب با خود است . دانه گندمی که روی زمین قرار گرفته و با شرایط مساعدی شکافته شده ، به تدریج می روید، بی شک متوجه آخرین مرحله (بوته گندم ) است که رشد خود را تکمیل کند، سنبل دهد و دانه های زیادی بار آورد. انسان نیز می خواهد سعه وجودی بیش تری بیابد و علم ، قدرت ، اراده و حیاتش نا محدود و مطلق باشد. حضرت امام خمینی (رض ) می فرماید: « اگر کسی قدرت مطلق جهان باشد و عالم را در اختیار داشته باشد و به او بگویند که جهان دیگری هم هست . فطرتا" مایل است آن جهان را در اختیار داشته باشد. یا مثلا" هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست فطرتا" مایل است آن علوم را هم بیاموزد.»، (12). دستگاه آفرینش با تربیت تکوینی خود کمال خواه و کمال جوست و به همین سبب است که با وجود تمام سختی ها و موانع ،عاشق کمال است و برای رسیدن به آن ، از هیچ کوشش و تلاشی فروگذار نمی کند؛ به بیان دیگر این فطرت کمال خواهی است که موجودات را عاشق ساخته است ، (13).
4. سریان و عمومیت عشق :
از آن جا که همه هستی دارای حیات و شعور و کمال جو است ، عشق در تمام عالم وجود سریان دارد. این عشق در انسان که دارای حیات و شعور برتر می باشد، از شدت بیش تری برخوردار است ؛ ولی بر اساس ارتباط معرفت و عشق و اسباب عشق ، عشق در همه عالم جریان دارد، (14).
آتش نی ، جوشش می ، بدایع طبیعت ، کشش اجزای هم جنس به یک دیگر و پیوند و ترکیب اضداد ، از جلوه های عشق است ؛ جاذبه ای که جزء را به سوی کل می راند و میان اشیا و پدیده ها، تناسب ، سنخیت و انضمام می آفریند:
عشق جوشد بحر را مانند دیگ عشق ساید کوه را مانند ریگ
عشق بشکافد فلک را صد شکاف عشق لرزاند زمین را از گزاف (15)
5. انسان و عشق :
داستان عشق انسان ، داستان دیگری است ؛ زیرا علی رغم ژرفا و گستردگی ادراکش ، انگیزه های خیالی و وهمی او همواره با عقل و ذات او درگیرند و مزاحمانی از قوای شهوانی و غضبی بر سر راه اوست . باید دستی از غیب برون آید و عشق انسان را هدایت کند و راه وصول عشق را به او بنمایاند. فرستادن پیامبران و نازل کردن کتاب های آسمانی برای همین جهت است تا عشق حقیقی و راستین را از عشق مجازی و دروغین باز شناساند و آدمی را در عشق و عاشقی اش مدد رساند، (16).
کلام پیامبران ، بوی گلی است که انسان را به سمت گلستان می برد.
این سخن هایی که از عقل کل است بوی گلزار و سرو و سنبل است
بوی گل دیدی که آن جا گل نبود جوش مل دیدی که آن جا مل نبود؟(17)
6. عشق حقیقی :
از منظر دین خداوند کمال محض ، جمال مطلق ، دارای برترین وصف ها، مبدأ عشق ، اولین عاشق و الهام کننده عشق است . همه هستی آیت ، نشانه و مظهر اویند؛ از او سرچشمه گرفته ، به سوی او روان هستند . آدمی کمال جو و زیبایی طلب بوده ، حقیقتش از روح خدا است ، از آن منزل نزول کرده و به سوی او باز خواهد گشت ، انسان دارای روحی است که ظهور و جلوه تام صفات حق است . عشق حقیقی عبارت است از «قرار گرفتن موجودی کمال جو (انسان ) در جاذبه کمال مطلق (خداوند متعال )؛ پروردگاری جمیل مطلق ، بی نیاز، یگانه ، دانای اسرار، توانا، قاهر و معشوقی که همه رو به سوی او دارند و او را می طلبند،» (18).
مانند تو من یار وفادار ندیدم خوش تر ز غم عشق تو غمخوار ندیدم
جز خال خیال رخ زیبای تو در دل در آینه حس تو زنگار ندیدم
دل بندگی دوست به شاهی نفروشد یک مشتری عشق به بازار ندیدم
با بندگی حضرت معشوق الهی دردل هوس شاهی این دار ندیدم .
عشق حقیقی و راستین ، تنها به کمال محض و زیبایی مطلق توجه دارد. تنها او را می خواهد و می جوید. این عشق ، التیام بخش ، رام کننده ، صبر آور، انس برانگیز، رضایت بخش ، نیروزا، طلب آور، درهم شکننده خودپرستی ، سرورانگیز، نشاط آور، پایا و پویاست . این عشقی است که وصالش ، مقتل عاشق است نه مسلخ وی ؛ یعنی هنگام وصال ، عاشق قامت بر کشیده ، قیامت به پا می کند و عشقش زنده تر و فعال تر می گردد، نه آن که سرد و خاموش شود. در این عشق ، عاشق وجود خود را در مقابل معشوق از دست می دهد:
جمله معشوق است و عاشق پرده ای زنده معشوق است و عاشق مرده ای
از هر چه ز عشق خود تهی دستم کن یکباره به بند عشق پابستم کن (باباطاهر)
با توضیحاتی که داده شد اگر خداوند عشق و محبت را نمی آفرید نقص محسوب می سد چون عشق و محبت ، کمال محسوب می شود و خداوند در درجه اول تمام صفات کمالی را به صورت نامحدود دارد و سپس به صورت محدود به دیگران می دهد وعشق نیز این چنین است.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پاورقی:
1) ابن منظور: لسان العرب ، بیروت ، دار احیائ التراث العربی ، چاپ اول ، 1408 ق ، ج 9، ص 224
2) غزالی ، محمد: احیائ علوم الدین ، بیروت ، دار القلم ، چاپ سوم ، بی تا، ج 4، ص 275
3) الفتوحات المکیه ، بیروت ، دار احیائ التراث العربی ، بی تا، ج 2، ص 121
4) ر.ک : بابک احمدی ، چهار گزارش از تذکره الاولیائ عطار؛ تهران ، نشر مرکز، چاپ اول ، 1376 ش ، ص 46
5) استاد محمدتقی جعفری : نقد و تحلیل مثنوی ، به نقل از عباس مخبر دزفولی ، فلسفه و قرآن ، قم ، دفتر انتشارات اسلامی ، چاپ دوم ، 1368 ش ، جلد 3، ص 147
6) مثنوی معنو،ی دفتر 1، ابیات 112 – 116
7) سخاوی ، مقاصد الحسنه ، چاپ هند، ص 153
8) ابوالحسن دیلمی ؛ عطف الائلف المائلوف علی اللام المعطوف ، تحقیق و مقدمه ، ج . ک . قادیه ، مطبعه المعهد العلمی الفرنسی للاذثار الشرقیه ، قاهره ، 1962 م ، ص 28
9) ر.ک : علامه طباطبائی ، المیزان ، جلد 1، ص 411
10) تمهیدات ، به تصحیح عفیف عیران ، تهران ، انتشارات منوچهری ، ص 217
11) مثنوی ، دفتر 6، ابیات 970 – 971
12) ر.ک : چهل حدیث ، مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران ، چاپ اول ، 1368 ش ، صص 155 – 163
13) محمد غزالی ، احیائ علوم الدین ، جلد 4، ص 276
14) ر.ک : اسفار الاربعه ، ج هفتم ، فصل پانزدهم
15) مثنوی معنوی ، دفتر 5، ابیات 2735 – 2736
16) .ک : صدر الدین محمد شیرازی : عرفان و عارف نمایان ، ترجمه محسن بیدارفر، تهران ، الزهرائ، چاپ سوم ، 1371 ش ، ص 120
17) مثنوی معنوی ، دفتر 1، ابیات 1898 – 1900
18) .رک : محمد غزالی : احیائ علوم الدین : ج 4، ص 279 - 283 و المیزان ، جلد 1، ص 411 و اسفار، ج 7، ص 183

چرا رابطه دختر و پسر گناه است؟

 

انسان، به ویژه جوان ونوجوان، به ارتباط اجتماعى نیازمند است؛ زیرا آدمى موجود اجتماعى است و ارتباط با دیگران پاسخ آن نیاز درونى به شمار مى‏آید. انتخاب همسالان و همکلاسى‏ها، مى‏تواند نشان دهنده درایت و تعقل فرد باشد و زمینه رشد فکرى و اجتماعى و علمى‏اش را فراهم آورد؛ به عبارت دیگر، ما از طریق ارتباط با دیگران و انتخاب دوست که به شکل‏گیرى شخصیت انسان مى‏انجامد، یکى از نیازهاى مهم زندگى خودرا برآورده مى‏سازیم.
البته آنچه باید بیش از لزوم داشتن ارتباط با دیگران مورد توجه و حساسیت معقول قرار گیرد، میزان و چگونگى ارتباط با همسالان و همکلاسى‏ها و در نهایت انتخاب دوست است.
داشتن روابط ضرورت دارد؛ ولى چگونگى آن از اهمیت بیش‏ترى برخوردار است به گونه‏اى که وقتى نحوه ارتباط به اصل مسأله آسیب رساند، براى حفظ امور مهم‏تر و حیاتى‏تر، باید از ارتباط چشم پوشید. خردمند کسى نیست که بتواند بین خیر و شرّ، خیر را تشخیص دهد و انتخاب کند بلکه خردمند کسى است که بین دو شرّ، آنچه شرش کم‏تر است برگزیند. پس باید در ارتباط با همکلاسى‏ها، به ویژه انتخاب دوست واستحکام بخشیدن به روابط دوستانه، دقت واهتمام جدى داشت. از فرد تحصیل کرده‏اى چون شما انتظار مى‏رود با اندیشه صحیح خود، دیگران رابه هدایت و پاکى دعوت کنید و از کانال دوستى بردیگران تأثیر گذار باشید نه آن که از دیگران تأثیر پذیرید.
ارتباط با جنس مخالف موضوعى مهم و حساس است. ، اگر خطرها و زیان‏هاى ارتباط، اصل مسأله رابطه با دیگران را مخدوش سازد - از محدوده مجاز و صحیح ارتباط خارج شود و ارزش‏هاى اخلاقى را زیر پا گذارد - باید جداً از آن پرهیز کرد؛ زیرا شرایط و فضا و نیز محتواى این رابطه‏ها با موازین و آداب اخلاقى و مذهبى سازگار نیست و در اکثر قریب به اتفاق موارد به انتقال پیام‏هاى احساسى، عاطفى، جنسى و... که ریشه شیطانى دارد، مى‏انجامد. بنابراین، معیار داورى درباره روابط افراد، به ویژه جنس مخالف، توجه به مقررات وموازین عقلى و شرعى ارتباط است.
باید در ارتباط با جنس مخالف دست کم به دو نکته اساسى توجه کافى شود:
1. رعایت حیاو عفاف که فراتر از پوشش و حجاب است.
2. تکبر ورزى دخترانه.
اگر صمیمیت، رفاقت، محبت و مهرورزى... بنیاد ارتباط با جنس مخالف باشد، این رابطه آسیب‏پذیر و چراگاه شیطان است. پس دختر در ارتباط با جنس مخالف باید متکبرانه برخورد کند تا از آفت‏هاى ارتباط که هر لحظه ممکن است خرمن عفت و پاکى‏اش را به خطر اندازد، مصون ماند. هر چند اصل بر عدم ارتباط با جنس مخالف است زیرا خداوند متعال، در سوره‏هاى مائده و نساء، مردان و زنان را از ارتباط پنهانى بایکدیگر باز داشته است. امیر مؤمنان على (ع) نیز به خاطر شدت پرهیزگارى از سلام کردن به زنان اجتناب مى‏ورزید. بى تردید ما از على(ع) زاهدتر و با معنویت‏تر و مطمئن‏تر نیستیم. وقتى آن حضرت چنین احتیاط مى‏کند، وظیفه ما روشن و بى‏نیاز از توضیح است. پس، ضمن تأکید مجدد بر حفظ حرمت انسانى، شما را به رعایت مقررات دینى و اخلاقى در ارتباطها، به ویژه رابطه با جنس مخالف، توصیه مى‏کنیم. مبادا با نگاهى آلوده و کلامى خلاف موازین شرعى، سرمایه انسانى و عفاف و حیا و کرامت انسانى خود را به خطر اندازید.
هم چنان که گفتیم منکر این نیستیم که یکی از نیازهای طبیعی انسان وقتی که به سن نوجوانی و بلوغ می رسد، ازدواج و رابطه با جنس مخالف است. اصل وجود این نیاز و احساس طبیعی، در همه انسان ها نهاده شده تا پسر و دختر انگیزه لازم را برای تشکیل زندگی مشترک داشته باشند شدت این انگیزه به حدی است که آنها را از خانواده خود جدا می کند و آماده می کند تا با وجود همه مشکلات و سختی ها، در کنار هم باشند و سبب آرامش روح و روان یکدیگر گردند.
خداوند در سوره روم آیه 21 نیز به این پدیده اشاره کرده است و آن را یکی از نشانه های رحمت خود می داند.بنا بر این اصل رابطه دختر و پسر ممنوع نشده است بلکه اسلام آن را روش مند و نظام مند کرده است زیرا اگر این نیاز نیز مانند سایر نیازهای جسمی و روانی، بخواهد به طور کامل ارضا شود و انسان را دچار مشکلی نکند باید تحت ضابطه، نظم و شرایط خاص خود باشد. افراط و تفریط و پیروی نکردن از توصیه های عقل و شروع، نه تنها در مسیر ارضای این نیاز، مانع ایجاد می کند، بلکه تأثیرات مخربی در دیگر زمینه های زندگی انسان ایجاد می کند.
سوال کرده اید اگر ممنوع است چرا در ما گذاشته شده است؟ خیلی چیزها در ما گذاشته شده است ولی ما باید به کمک عقل استفاده صحیه و معتدل از آن را یاد بگیریم مثلا در ما قوه خشم و غضب هم گذاشته شده است آیا باید با همه با عصبانیت و خشم رفتار کنیم یا باید عصبانیت و خشم در جای خود استفاده کنیم.
یا ما قدرت بر دیدن وشنیدن داریم آیا مجازیم هر چه را هر چند به ضر ما باشد ببینیم و بشنویم قطعا پاسخ شما منفی خواهد بود.
در مورد ارتباط دختر و پسر نیز این احساس در ما وجود دارد و غیر قابل انکار است ولی باید با این احساس عا قلانه برخورد کرد واز افراط و تفریط یاید اجتناب کرد.

اسلام به طور کلی (خواه دختر و پسر یا زن و مرد نامحرم)به منظور حفظ عفت عمومی ،هر گونه ارتباط نامشروع با نامحرم اعم از سخن گفتن از روی شهوت، نگاه شهوت آمیز، تماس بدنی و عمل زناشویی را ممنوع کرده و بر حیا و عفت و پاکدامنی تأکید نموده است.
پیامبر اکرم(ص) از سخن گفتن زن با مرد نامحرمی نهی کرد و فرمود: "هر مرد با زن نامحرمی دست دهد، دچار غضب الهی شود و هر کس با زن نامحرمی همراه شود و در جای خلوتی قرار گیرد، در زنجیری از آتش قرار خواهد گرفت".(1)
فقها بر اساس روایات معصومان دربارة روابط با نامحرمی احکامی را بیان داشته اند که به پاره ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
1ـ خانم ها می توانند با نامحرمی صحبت نمایند، مشروط به این که:
1ـ به قصد لذت نباشد،
2ـ صدای خود را نازک و تلطیف نکنند،
3ـ خوف فتنه نباشد.(2)
مسئله 2ـ هر کسی که نگاه کردن به او جایز نیست،‌ تماس بدنی با او نیز جایز نیست و هر گونه لمس کردن بدن با هر عضوی باشد، حرام است و باید از آن اجتناب کرد، مگر این که از روی لباس و بدون قصد لذت باشد.(3)
مسئلة 3ـ اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی آن جا نباشد و دیگری هم نتواند وارد شود، چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آن‌جا بیرون روند و ماندن آن‌ها در آن مکان حرام است.(4)

واقعیت آن است که غریزه جنسی از نیرومندترین غرایز در وجود انسان است که بسیاری از رفتارهای انسانی را شکل می دهد و به گونه های مختلف ظهور و بروز دارد. اسلام که یک مکتب جامع است و مى خواهد مردان و زنان مسلمان ,از یک طرف روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند تا بتوانند قله هاى رفیع انسانی و رستگارى را فتح نمایند و از طرف دیگر به نیازهای غریزی و فطری خود نیز دست یابند ، بنابراین با حساسیت ویژه , اما واقع بینانه و لحاظ کردن طبیعت و امیال درونى و خواسته هاى نفسانى انسان , قوانین و احکامى را جهت حفظ و نگه دارى فرد و جامعه در خط اعتدال و میانه روى وضع کرده است . از جمله آن احکام ، چگونگی ارتباط با جنس مخالف است .اینها همه به سبب این است که اسلام از جانب کسى براى هدایت انسان ها فرستاده شده است که خالق فطرت وغریزه با تمامى استعدادهاى بهینه و ذخیره شده در انسان است . بنابراین هر عاملى که موجب تحریک انگیزه هاى شهوانى درانسان شود و موجب اختلال در نظم اجتماعی و بنیان خانواده شود و به آرامش روحى ، روانى و عفت عمومى , صدمه وارد کند, موردتأیید اسلام نیست . اسلام می خواهد انواع لذت های جنسی در محیط و درون خانواده شکل گیرد واز این طریق آرامش روحی و روانی و پیوند های عاطفی نیز برقرار بماند و با طرح آن در محیط جامعه به پیوند خانواده و اجتماع نیز آسیب وارد نشود .
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 101، ص 32.
2. مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد، ص 156.
3. همان، ص 161
4. همان، ص 175.

در مورد ازدواج هایی که از طریق چت یا اینترنت با هم آشنا می شوند

 

اگرچت یا اینترنت تنها نقش واسطه را داشته باشد و سپس از راه طبیعی و با تحقیقات کامل شناخت واقعی از هم حاصل گردد اشکالی ندارد . ولی معمولا این ارتباط ها بر اساس احساسات صورت می گیرد و با توجه به شرایط خاص دوران جوانی، بسیاری از این عشقها منشأ شهوانی دارد و جزء عشق های پایدار و حقیقی محسوب نمی شود، بلكه عشقهای مجازی است. بنابراین بهتر است بجای كلمه عشق كلمه علاقه بكار ببریم . در علاقه افراطی انسان قدرت انتخاب خود را از دست می دهد یعنی فقط یك گزینه دارد و آن فرد یا شیء است كه به شدت به آن علاقه مند شده است و چشم و گوش او را پر كرده است و به هیچ كس و هیچ چیز دیگر نمی تواند فكر كند. لذا دیگر انتخابی برای او وجود ندارد بلكه همه تلاش او این است كه به این فرد یا شیء مورد علاقه برسد. معیار دیگر برای تشخیص این است كه علاقه افراطی موجب می شود كه انسان قدرت واقع بینی و ارزیابی خود را از دست بدهد و دیگر نتواند مقایسه كند عیب ها و كاستی ها را نمی بیند اما افرادی كه علاقه آنها عاقلانه است و پشتوانه فكری و منطقی دارد، اولا این علاقه باعث نمی شود كه نتوانند انتخاب كنند بلكه بر خلاف اینكه علاقه دارند دست به تحقیق می زنند و در صورتی كه عیوب اساسی و نقص های غیر قابل جبرانی را مشاهده كنند از علاقه آنها كاسته می شود و به این نتیجه می رسد كه چنین فرد یا شیء را انتخاب نكنند و یا اگر انتخاب می كنند به این عیوب توجه دارند و برخلاف داشتن باز هم ترجیح میدهند این فرد را انتخاب كنند، زیرا ارزیابی و مقایسه می كنند و در یك محاسبه دقیق به این نتیجه می رسند كه اگر این فرد عیوبی دارد جنبه های مثبتی نیز دارد كه این جنبه های مثبت اهمیت بیشتری دارد در نتیجه مرجحی می شود برای انتخاب او. طبیعی است افرادی كه بر اساس تحقیق، آگاهی و شناخت و ارزیابی دست به انتخاب زده اند و علاقه آنها همراه با آگاهی بوده است امكان و احتمال پایداری علاقه آنها به یكدیگر بیشتر خواهد بود ولی افرادی كه با یك نگاه یا با یک حرف عاشق شده اند و چشم بسته تحت تأثیر علاقه شدید خود قرار گرفته اند از عنصر آگاهی كمترین بهره را برده اند و معلوم نیست این علاقه پایدار بماند چه بسا بعد از این كه به وصال خود رسیدند و آتش شهوت آنها با ارضاء موقت فرو نشست تازه چشم باز می كنند و واقعیت ها را می بینند و چه بسا آن علاقه پایدار نماند. بنابراین علاقه ای كه بر اساس شهوت و غرایز جنسی شكل بگیرد از زمره علاقه هائی است كه نمی توان روی آن حساب باز كرد و امید به پایداری آن داشت. ممكن است پایدار باشد و ممكن است عمر آن به اندازه عمر ارضاء غرایز جنسی باشد یعنی موقتی و ناپایدار. اما علاقه هائی كه بر اساس آگاهی از ویژگی های آن باشد و واقع بینانه باشد احتمال پایداری آن بیشتر خواهد بود.
پسر ودختر قبل از اینكه همدیگر را كاملاً بشناسند و درباره اخلاق، افكار و خانواده‏هاى یكدیگر فكر كنند و نیز از نظرات خانواده‏هایشان با خبر شوند، نباید رابطه عاشقانه داشته باشند تا بهتر بتوانند عیب‏ها و نقص‏هاى یكدیگر را تشخیص دهند و تصمیمشان براى ازدواج، از روى احساس نباشد. ولى اگر این نكته را رعایت نكنند و قبل از ازدواج رابطه عاطفى شدیدى با هم داشته باشند، بعد از اینكه ازدواج كردند و به اخلاق واقعى یكدیگر آگاه شدند، ممكن است احساس شكست كنند و از كرده خود پشیمان شوند.

هدف از ازدواج چیست؟

 

از نظر اسلام اهداف اساسی ازدواج عبارتند از:
1 – رسیدن به آرامش:
در نظام الهی و فرهنگ قرآنی، هدف اصلی از ازدواج رسیدن به آرامش روان و آسایش خاطر، پیمودن طریق رشد، دستیابی به کمال انسانی و نزدیکی به ذات حق است.
تردیدی نیست که از تنهایی به درآمدن، همسر و همراه شدن ، خانوادۀ مستقل تشکیل دادن، ارضای کشش‌های نفسانی و غرایز طبیعی و فرزند آوری از نتایج قهری ازدواج، نیز از مهم‌ترین عوامل مؤثر در آرامش روان، آسایش فکر و جان و احساس رضامندی درونی است.(1)
قرآن کریم در معرفی فلسفه ازدواج می‌فرماید: «و یکی (دیگر) از نشانه های خدا این استکه از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آن‌ها آرامش پیدا کنید»(2) خداوند در این آیه و آیه 189 اعراف، ضمن آن که حقیقت زن و مرد را یک گوهر دانسته و هیچ امتیازی از لحاظ مبدأ آفرینش بین آن‌ها قایل نشده، آرامش خاطر و روان را هدف ازدواج و زن را محور آرامش معرفی کرده است.
2 – بقای نسل:
یکی از اهداف جانبی ازدواج، فرزند آوری و بقای نسل است.
امام سجاد(ع) وجود فرزند را از سعادت های انسان می داند(3). امام صادق(ع) یکی از معیارهای مهم در انتخاب همسر را توان زاییدن فرزند بسیار معرفی می‌کند (4).
3 – پاسخ به ندای فطرت:
ازدواج پاسخی است خداپسندانه به ندای فطرت زیرا خداوند وجود انسان غریزه جنسی را قرار داده است.
4 – حفظ عفت:
از هدف مهم ازدواج، حفظ پاکدامنی زنان و مردان و جلوگیری از لغزش‌های گوناگون است، زیرا ازدواج تنها راه ارضای طبیعی تمایل جنسی است،از این رو پیامبر(ص) فرمود: «هر کس ازدواج کند، نیمی از دینش را حفظ کرده، پس باید در نیم دیگر از خدا بترسد»(5)
پی نوشت:
1 – غلامعلی افروز، همسران برتر تا ص 24.
2 – روم (30) آیه 21.
3 – وسائل الشیعه، ج 15 . ص 96.
4 – همان، ج 14 ، ص 33.
5 – سفینه البحار، ج 1، ص 561.

ازدواج در چه سنی مناسب است؟

 

وقتى سخن از سن ازدواج مى‏شود دو نکته را باید مد نظر داشت:
1- ازدواج یک زمان صد در صد معین شده و قانون ثابتی براى همه انسان‏ها ندارد.
2- سن ازدواج علاوه بر نیاز فردی ، از شرایط اجتماعى و نیاز نوعى نیز متأثر مى‏گردد.
زمان ازدواج به چند عامل بستگى دارد:
1ـ از نظر فقهی براى افرادى که به وسیله ازدواج نکردن به گناه آلوده مى‏شوند ازدواج نمودن واجب است و بر اساس این معیار زمان و سن خاص را نمى‏توان معرفى نمود . هر زمانى و در هر سنى که حفظ گوهر پاکى برای او سخت گردد ، به گونه‏اى که على‏رغم تمهید مقدمات و رعایت اصول ا خلاقى و احکام فقهى همچنان از تیررس شیطان در امان نباشد و از تهدید نفس اماره و آلوده شدن مصون نباشد ، باید ازدواج کند. پرواضح است که به محض احساس چنین حالتى نباید به سراغ ازدواج رفت ، بلکه ابتدا باید به سراغ کنترل خواسته‏ها رفت و در این مورد تدابیرى را به کارگرفت و از طریق رعایت احکام فقهى و اصول و مقررات اخلاقى و کنترل رفتارى و فکرى ، خواهش‏هاى زودگذر را محدود نمود و بعد از بکارگیرى این امور اگر علاج نشد و یا این کنترل به قیمت از کف نهادن تمام برنامه‏هاى زندگى و سخت شدن زندگى، ممکن و میسور نگردید در این صورت باید ازدواج نمود.
2ـ عامل دوّم رسیدن به بلوغ جنسى و رشد فکرى و اجتماعى و اخلاقى است ، یعنى هر چند که آدمى بتواند غرائز خود را کنترل کند و خواهشهاى گذرا او را تهدید ننماید، اما وقتى به رشد فکرى و عقلى و اجتماعى و اخلاقى دست یافت ، جهت بقاى نسل آدمى و رشد شخصیت خود و تکامل اخلاقى و معنوى خویش و رسیدن به آرامش فکری و روحی و به طور کلی بهره مندی از فواید و آثار مثبت ازدواج ، به آن اقدام خواهد کرد . در این جا نیز نمى‏توان به صورت قطعى سن معینى را بیان نمود ، ولى معمولاً دختران بین سنین 16 ـ 22 به این بلوغ و رشد مى‏رسند و البته کسانى هم زودتر و یا دیرتر به این بلوغ فکری و اجتماعی مى‏رسند .
این موضوع می تواند در فرهنگ ها و مناطق مختلف متغیر باشد . بنابراین شرایط اجتماعی و منطقه ای را نیز باید در نظر داشت.
3ـ گاهى اوقات ، على رغم رسیدن به رشد و بلوغ لازم ، اشتغال به تحصیل یا ارائه خدمات عالی تر و برتر موجب تأخیر در ازواج مى‏شود که در این صورت نیز نباید سن ازدواج دختر از 25 تا 26 سال بگذرد.
به هرحال از بین عوامل بیان شده ، عامل نخست جایگاه ویژه دارد ؛زیرا در صورت بروز آن دیگر نمى‏تواند گفت مى‏خواهم درس بخوانم و رشد اجتماعى ندارم. در اینجا باید ازواج نمود ؛ زیرا حفظ پاکى از هر گوهرى ارزشمندتر است. حتی اگر مسئله آلودگی به گناه هم نباشد، برای برخورداری از فواید و آثار بسیار زیاد و مثبت دینی ، فردی و اجتماعی ازدواج ، تحقق زودتر آن بهتر است . این موضوع در روایات بسیار توصیه شده به خصوص برای دختران که در صورت آمدن خواستگار مناسب ، از طرف دختر و خانواده رد نشود.
در عین حال می توان تا رسیدن به رشد اجتماعى و اخلاقى از مادر شدن و پدر شدن جلوگیرى نمود و همین طور از بهره‏گرفتن ازتجارب بزرگترها نباید غفلت ورزید.

چرا باید پسر به خواستگاری دختر برود؟

 

در مورد نحوه‌ خواستگارى و رفتن پسر یا دختر،‌ اسلام هیچ گونه دستور خاصى ندارد و مانند بسیارى از امور دیگر به خود مردم واگذار شده است. استاد مطهرى می‌گوید: «این که از قدیم الایام مردان به عنوان خواستگارى نزد زنان مى رفته اند و از آن‌ها تقاضای همسرى مى کرده اند، از بزرگ ترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبیعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. این یکى از تدابیر حکیمانه و شاهکارهاى خلقت است که در غریزة مرد نیاز و طلب و در غریزة زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود. براى مرد قابل تحمّل است که از زنى خواستگارى کند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن دیگرى خواستگارى کند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضایت خود را به همسرى با او اعلام کند اما براى زن که می‌خواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردى را به همسرى خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری رود».(1)
خواستگاری همیشه از ناحیة‌ جنس مذکر انجام می‌شود. این قاعده حتى در مورد حیوانات نیز جاری است. یعنى در خواست از جنس مخالف غالباً از ناحیة مذکر آغاز می‌شود.
دین مقدس اسلام نیز که آیین فطرت است، بر این رویه فطرى و طبیعى صحه نهاده و بر این مبنا و اساس است که در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند و مستقیماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزینى داده شده و فرموده است:‌ «فانکحوا ما طاب لکم من النّساء؛ بازنان طیب و پاکیزه ازدواج کنید».(2)
این آیه به معناى نهى از خواستگارى زن از مرد نیست، از این رو در صدر اسلام تقاضاى زن از مرد نیز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل می‌کند: زنى نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد: مرا به عقد کسى در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: کسى حاضر است با این زن ازدواج کند؟ مردى از میان جمع برخاست و عرض کرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه دارى که به او بدهی؟ گفت: چیزى ندارم. پیامبر(ص) فرمود: نمى شود. زن خواستة خود را تکرار کرد. دیگر بار حضرت فرمایش خویش را تکرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پیامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چیزى مى دانی؟ گفت: بلی. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآنى که به او آموزش مى دهی،‌ مهریة او خواهد بود.(3) از این جریان بر مى آید که خواستگاری زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نیست ، ولى حرکت بر خلاف عرف اجتماعی و سیرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاى فطرت و طبیعت است.
پی‌نوشت‌ها:
1-استاد مطهری نظام حقوق زن در اسلام ص15
2-نساء آیه 3
3-وسائل الشیعه ج14 ص195

چگونه نگاه خود را کنترل کنیم؟

 

براى کنترل نگاه از گناه راهکارهایى وجود دارد که مهم‏ترین آن‏ها عبارتند از:
1- خداباورى: اعتقاد به خدا و یقین داشتن به این که انسان در محضر خدا است و خدا ناظر بر تمام احوال و درون آدمى است، به انسان کمک مى‏کند نگاه خود را کنترل نماید. امام صادق(ع) مى‏فرماید: «فروبستن چشم از گناه میسّر نیست مگر این که انسان عظمت و جلال پروردگار را در قلبش مشاهده کرده باشد».
از امام على(ع) سؤال شد: توانایى بر کنترل چشم چگونه حاصل مى‏شود؟ حضرت فرمود: «این که خود را تحت قلمرو سلطان آگاه از همه مسائل بدانى و تسلیم او باشى».(1)
2- توجه به آثار فروبستن چشم: اگر انسان بداند کنترل نگاه چه آثار و برکاتى دارد، قطعاً بر ادامه آن تشویق خواهد شد. آثار و فوائدى که بر چشم پوشى مترتب است، عبارتند از:
الف) راحتى دل: کسى که چشمش را فرو بندد، دلش را آرام کرده است.
با چشم چرانى انسان احساس آرامش نمى‏کند، زیرا احساسات و غرایز شهوانى تمام ناشدنى و سیرى‏ناپذیر است و نفس اماره انسان را به بدى و زشتى هر چه بیشتر وادار مى‏کند.
امام على(ع) مى‏فرماید: «کسى که چشم فرو بندد، دلش را صفا داده است».(2)
ب) کشف حقایق: رسول اکرم(ص) مى‏فرماید: «چشمتان را فرو بندد تا عجائبى را ببینید».(3)
ج) شیرینى عبادت را حس کردن: پیامبر اسلام(ص) مى‏فرماید: «مسلمانى چشم خود را از زن نامحرم فرو نمى‏بندد مگر آن که خداوند شیرینى عبادتش را در دل او ایجاد مى‏کند».(4)
د) تزویج حور العین: امام صادق(ع) مى‏فرماید: «کسى که نگاهش به زن نامحرمى بیفتد، پس چشمش را به سوى آسمان افکند و یا نگاهش را فرو بندد، خداوند حورالعین را به ازدواج او در مى‏آورد».(5)
3- توجه به عواقب چشم چرانى: کسى که بداند چشم چرانى چه پیامدهاى ناگوارى دارد، قطعاً به ضرر خود اقدام نخواهد کرد و نگاهش را کنتزل خواهد کرد. رسول اکرم(ص) مى‏فرماید: «کسى که چشمش را از حرام پر کند، خداوند روز قیامت چشمش را از آتش پر خواهد کرد، مگر آن که توبه کند و برگردد».(6)
در روایت دیگر مى‏فرماید: «نگاه تیرى از تیرهاى مسموم شیطان است».(7)
حضرت مسیح فرمود: «از نگاه به نامحرم بپرهیزید که بذر شهوت و رشد دهنده فسق است».(8)
4- طرد افکار شیطانى: براى کنترل نگاه، باید اندیشه را از نفوذ افکار شیطانى دور نگه داشت، زیرا گام نخست در انحراف، فکر کردن درباره آن است. امام على(ع) مى‏فرماید: «کسى که در اطراف گناه بسیار بیندیشد، سرانجام به آن گناه کشیده خواهد شد».(9)
5- پرهیز از عوامل تحریک زا: تخیّلات تحریک کننده، رفت و آمد در جاهایى که نامحرم است، گفت و گو با نامحرم، دیدن فیلم‏ها و عکس‏هاى مبتدل، زمینه را براى چشم چرانى فراهم مى‏کند.
6- دقت در دوست یابى: بررسى‏ها نشان مى‏دهد که نوجوانان، اوّلین قدم‏هاى انحراف و تباهى را به کمک دوستان ناباب برداشته، سپس در سراشیبى سقوط قرار گرفته‏اند.(10) آلودگى و انحراف، به سرعت از طریق دوستان نا اهل به افراد پاک و سالم سرایت مى‏کند و چشم چرانى از این قاعده مستثنا نیست.
امام على(ع) مى‏فرماید: «از معاشرت با مردم فاسد بپرهیز که طبیعت تو، ناخودآگاه ناپاکى را از طبع آن‏ها سرقت مى‏کند».(11)
7- ازدواج: یکى از راه‏هاى مؤثر در کنترل نگاه، ارضاى صحیح غریزه جنسى از طریق ازدواج است. رسول خدا(ص) مى‏فرماید: «اى گروه جوانان! هر یک از شما که قدرت ازدواج دارد، حتماً اقدام کند، زیرا این بهترین وسیله است که چشم را از نگاه‏هاى آلوده و عورت را از بى عفّتى محافظت مى‏کند».(12)
8- تقویت اراده: چشم چرانى اگر به صورت عادت در آمده باشد، همچون خصایص طبیعى و ذاتى، دامنه دار و پر نفوذ مى‏گردد و به منزله طبیعت دوم در مى‏آید. در این حال رهایى از این عادت ناپسند، نیاز به تصمیم و عزمى راسخ دارد. آن چه در شروع کار مهمّ است، خواستن و انگیزه داشتن است. براى مبارزه با چشم چرانى باید دو کار انجام گیرد:
الف) به خواسته نفس پاسخ مثبت داده نشود،
ب) عادت پسندیده‏اى جایگزین گردد و خود را به کارهاى پسندیده مانند مطالعه کتاب و ورزش مشغول سازد.
پى نوشت‏ها:
1. بحارالأنوار، ج 101، ص 41.
2. میزان الحکمة، ج 4، ص 3289.
3. بحارالأنوار، ج 101.
4. میزان الحکمة، همان، ص 3292.
5. همان.
6. بحارالأنوار، ج 73، ص 334.
7. همان، ج 101، ص 38.
8. همان، ص 42.
9. غررالحکم، ج 5، ص 321.
10. محمد على سادات، راهنماى پدران و مادران، ج 1، ص 99.
11. ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 272.
12. مکارم الاخلاق، ص 10

آیا دوستی و روابط دختر و پسر در زندگی آینده آن ها تأثیر خواهد گذاشت؟

جواب این پرسش بی تردید مثبت است ، اما تأثیر آن در افراد متفاوت است و بستگی به محیطی که زندگی می کند ، خانواده ، نوع رابطه و... دارد .
دختران و پسرانی که به طریق غیر مشروع با فردی از جنس مخالف، رابطه دوستانه برقرار می‌کنند، از جهات مختلف، آسیب می‌بینند. آسیب‌ها هرچند متوجه دختر و پسر است، اما دامنه و شدت آن درباره دختران بیش‌تر است.
آسیب‌ها عبارتند:
1ـ آسیب روانی: گاهی دختری به پسری علاقه‌مند شده و حتی خود را در اختیار وی قرار می دهد، پس از بی‌وفایی پسر و ترک وی، به شدت دچار سرخوردگی گردیده و گاهی تا مرز افسردگی و بیماری‌های شدید روانی بیش می‌رود. نیز اعتماد چنین شخصی از جنس مخالف به خاطر بی وفایی های که در نتیجه آن ارتباط دیده ، سلب خواهد شد و در زندگی آینده نمی تواند متعادل باشد.
2ـ آسیب‌های اجتماعی: دختری که در شهری کوچک با پسری ارتباط دارد و ارتباط آن آشکار می شود، چنین شخصی جایگاه و شخصیت اجتماعی خود را از دست می‌دهد و تحقیر می‌شود، حتى اگر ازدواج کند، نمی‌تواند زندگی متعادلی داشته باشد،‌ زیرا از طرف همسر و خانواده شوهر سرزنش می‌شود و به هر بهانه‌ای، روابط قبلی وی را به رخش می‌کشند. این پدیده می‌تواند تهدیدی برای نهاد خانواده در جامعه و افزایش میزان طلاق باشد.
3ـ آسیب تربیتی: دختری که با پسر یا حتی پسرانی ارتباط دارد، جایگاه خود را به عنوان فردی شایسته برای تربیت، در ذهن اولیای خانه و مدرسه و حتى دوستانش از دست می‌دهد. چنین دختری از سیر تعلیم و تربیت عقب می‌ماند. یا برخی از راهکارهای تربیتی که پذیرا نمی گردد.
4ـ آسیب معنوی: دختری که به صورت نامشروع با پسری رابطه دارد، با گناه و معصیت، از خداوند دور شده و از نظر اخلاقی نیز آسیب می بیند.او دیگر از عبادت خود لذت نمی‌برد و احساس گناه و ملامت درون، روح او را آزار می‌دهد، مگر آن که توبه کند و راه پاکی را پیشه سازد.
5- ضعیف شدن حس اعتماد: دختران و پسرانی که بر اثر آشنایی در خیابان یا محیط های دیگر و ایجاد علاقه و دوستی بین آنها ، به ازدواج اقدام می کنند ، گاهی در زندگی آینده دچار بی اعتمادی می شوند ؛ زیرا با خود می گویند همسر او که به راحتی با او دوست شده و با او ارتباط برقرار کرده است ، آیا امکان ندارد که قبلا با دیگری نیز دوست شده باشد؟ این فکر همیشه برای زوجین آزار دهنده است و در روابط و تصمیم های زندگی نیز خود را به صورت های مختلف نمایان می سازد.
حتی اگر به ازدواج ختم نشود ، چون خود با این مسئله مواجه بوده است ، احتمال می دهد که شاید همسر او نیز با شخص دیگر پیش از ازدواج رابطه داشته است.
این مسئله در سطح کلان نیز ، به حس اعتماد اجتماعی نیز آسیب می رساند. در جامعه ای که روابط پنهان دختران و پسران گسترده باشد ، برای کسی که می خواهد ازدواج نماید و با دختر پاک زندگی مشترک را آغاز کند ، همیشه این دغدغه را در وجود دارد که آیا این دختر با شخص دیگر پیش از او رابطه نداشته است ؟
بر طبق آمارها طلاق نیز در ازدواج های خیابانی زیاد صورت می گیرد. کسانی که به راحتی دوست می شوند و ازدواج می کنند و بی آنکه از ارزش و اهمیت بنیان خانواده آگاه شوند ، آن را به راحتی ترک می کنند.
علاوه بر این گاهی اتفاق می افتد که دختر و پسری در اثر این گونه ارتباط ها ، علاقه مند به هم می شوند ، اما به دلایل متعدد این ارتباط ها به ازدواج ختم نمی شود . چنین افرادی حتی پس از ازدواج نیز عشق و علاقه دوست خیابانی را در دل دارند و به طور طبیعی نمی توانند وظایف خود را به عنوان یک همسر در درون خانواده به انجام برسانند.

نگاه اسلام به آشنایی بین دختر و پسر پیش از ازدواج چیست؟

 

برخی معتقدند باید آشنایی و صمیمیت پیش از ازدواج وجود داشته باشد تا دو فرد یکدیگر را به خوبی بشناسند و پس از آن زندگی مشترک را شروع کنند اما باید بگوییم که عشق واقعی و علاقه مندی حقیقی بین دو جنس ، زمانی ایجاد می شود که دو فرد ارتباط خود با یکدیگر را به سادگی تزلزل پذیر ندانند؛ از سوی دیگر هر یک برای جلب نظر دیگری دست به رفتار نمایشی نزنند. در آشنایی های پیش از ازدواج این مسئله بسیار دیده می شود. امروزه غرب از طریق تجربه کردن این روابط و آشنایی ها ، به نحو چشمگیری نهاد خانواده را متزلزل ساخته است. در غرب ظلم آشکاری به جنس زن می شود، زیرا زنان پیش از این که به سن قانونی و شرعی برای برقراری روابطشان با جنس مخالف برسند، مورد بهره برداری جنسی مرد قرار می گیرند و در بسیاری مواقع پس از آن ، مطرود می شوند. (1) دوستی های قبل از ازدواج که به عشق معروف است، عامل تعیین کنندة ازدواج نیست ، زیرا ازدواج نوعی مشارکت در یک اجتماع کوچک (خانواده) است که در آن دو انسان می باید از جهات گوناگون با یکدیگر تناسب عملی داشته باشند. پس آن چه عامل تعیین کننده است، همتایی و هم کفو بودن زن و مرد است. در صورتی که در انتخاب همسر، همگونی مراعات شود، نیازی به برقراری روابط صمیمانه پیش از ازدواج نخواهد بود، بلکه باید تأکید کنیم که چنین روابطی می تواند بیش از آن که مفید باشد، مضر و تهدید کنندة نهاد خانواده در جامعه به
شمار آید. با نگا هی به آمار می توان دید که آمار طلاق بین کسانی که قبل از ازدواج ارتباط های دوستانه داشته اند بالاتر است. از طرفی آشنایی و ارتباط دختر و پسر در محیط اجتماع ، بیش تر از آن که معرفت ساز باشد، فروزندة هوس ها و معرفت سوز است. عمدتاً دیده می شود فرد آن گونه که هست، خود را نشان نمی دهد یا به سبب محبت و عشقی که ایجاد شده، نمی تواند عیوب طرف مقابل و جوانب مختلف قضیه را بسنجد . بیشتر رفتارها در آشنایی های خیابانی به شکل های تصنعی ابراز می شود.
البته قبول داریم اگر شناخت صحیحی در ازدواج باشد، آمار جدایی کم می شود، ولی چه بسا ازدواج هایی که در اقوام نزدیک انجام می شود و با آن که دو طرف از کودکی همدیگر را می شناختند، ولی بعد از ازدواج فهمیدند به درد هم نمی خورند. این ها همه گواه آن است که ارتباطات قبلی نمی تواند مشکل شناخت را حل کند، بلکه مشکل شناخت، بیش تر به آفات شناخت برمی گردد که در رأس آن ها تعلق قلبی پیدا کردن به طرف مقابل است.(2)
بهترین راه آن است که دو طرف با اطلاع خانواده و با مشورت از آنها، از همدیگر شناخت پیدا کنند. شناخت پیدا کردن لزوماً به این معنا نیست که روابط دوستانة خیابانی برقرار کنند که در بسیاری از مواقع ، هدف اصلی که شناخت باشد، نه تنها تأمین نمی شود، بلکه چه بسا شناخت کاذبی به وجود می آید که آثار آن در آینده وقتی ازدواج صورت گرفت، ظاهر می شود.
در بسیاری از مواقع ، شناخت شخصیت واقعی و رفتارها و ویژگی ها از طرف دوستان، فامیل ها خانواده ، محیط کار و... به دست می آید.
به همین خاطر ازدواج هایی که از این طریق ها صورت گرفته، کمتر به جدایی ختم شده است.
در مورد نظر اسلام باید گفت: با توجه به اهمیت ازدواج و نقش آن در سرنوشت انسان، اسلام زوجین را به بصیرت و شناخت دقیق فرا خوانده است. هرگز اسلام راضی نیست دختر و پسر بی گدار به آب زنند و چشم بسته عمل نمایند. هر عقل سلیمی حکم می کند دو نفری که یک عمر با هم زندگی می کنند، پیش از ازدواج کاملاً یکدیگر را ببینند و با هم صحبت کنند. در روایات معصومین به این مسئله توجه شده است .
شخصی در زمان پیامبر (ص) زنی را خواستگاری کرد اما گویا او را خوب ندیده بود. حضرت فرمود :
« اگر او را دیده بودی، امید سازش و تفاهم بیش تر و زندگی تان با دوام تر بود».(3) حتی در روایتی امام صادق (ع) فرمود: «اگرکسی قصد سوء استفاده نداشته باشد، می تواند به گیسوان و زیبایی های (ظاهری) زن نگاه کند».(4)
براین اساس فقها فرموده اند: هر یک از زوجین می توانند بدن دیگری را با شرایط ذیل به منظور تحقیق ببینند:
1 – نگاه به قصد لذت نباشد؛
2 – ازدواج بستگی به این نگاه باشد؛
3 – مانعی از ازدواج این دو در میان نباشد.(5)
البته بعضی از فقها نگاه را به صورت و دست ها منحصر کرده اند.(6) بنابراین دختر و پسر پیش از ازدواج می توانند به صورت غیر مستقیم از طریق نامه یا واسطه و معرّف و به صورت مستقیم به گفتگو و دیدن ( با نظارت والدین و بزرگ ترها که در جریان امر قرار دارند) همدیگر را بشناسند، به شرط آن که حدود اسلامی رعایت شود.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
1 – علی اصغر احمدی، روابط دختر و پسر درایران ، ص 109.
2 – مجموعه مقالات هم اندیشی، ج2، ص 489.
3 – وسائل الشیعه، ج14، ص 61.
4 – همان، ص 60.
5 – سید مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد، ص 187.
6 – همان، ص 188.

چگونگی ارتباط بین یک دختر و پسر

پاسخ:قبل از اینكه به این سؤال پاسخ بگوئیم و از چگونگی و كم و كیف اعتماد به دیگران سخن بگوئیم ، باید به این مسئله پرداخته شود كه ارتباط با دیگری بخصوص جنس مخالف به چه منظور و هدفی شكل گرفته است؟ و محتوای رابطه چیست ؟
اگر این رابطه یك رابطه ی آموزشی و به منظور تعلیم و تعلم است ، شرائط خاص آموزش را می طلبد و اگر رابطه اقتصادی جهت داد و ستد و خرید و فروش و نظایر آن است خصوصیات خاص دیگری را لازم دارد و همینطور دیگر روابط كه محتوای رابطه امر دیگری است , همان محتوا, تعیین كننده ی ویژگی های لازم جهت ارتباط با طرف مقابل خواهد بود و هر كدام باید در جای خود مورد بحث و بررسی قرار گیرد, اما اگر «خود رابطه» و «ارتباط با دیگری» به عنوان یك هدف مطرح باشد و اینكه در دوران جوانی انسان نیاز دارد با دیگری ارتباط داشته باشد و هم راز و هم سخنی داشته باشد در این صورت ابتدا باید بررسی شود كه آیا اصولا" ارتباط با جنس مخالف عرفا", عقلا" و شرعا" مقبول و مطلوب و صحیح است یا نه ؟ با نگاهی به آموخته های دینی و تجارب افراد با تجربه و حتی با اندكی دقت و تأمل در فطرت سلیم و پاك خود در خواهیم یافت كه اصل ارتباط با جنس مخالف به عنوان یك هدف و داشتن رابطه با وی , مطلوب و معقول و مشروع نیست . قرآن هم زنان را از داشتن رابطه ی پنهانی با مردان نهی كرده است و هم مردان را از داشتن ارتباط با زنان منع نموده است . البته به این معنا نیست كه هر گونه ارتباطی با جنس مخالف ممنوع است بلكه ارتباط با جنس مخالف به منظور «صرف رابطه داشتن» و هم سخن بودن با وی به عنوان یك دوست مورد نهی عقل و شرع و عرف واقع شده است . وقتی امیرالموئمنین(ع) می فرماید: «من به زنان جوان سلام نمی كنم »ایشان از داشتن یك رابطه ی بسیار كوتاه و اندك اكراه دارد، چگونه می توان ما انسان های عادی به خود چنین اجازه ای بدهیم كه از تعمیق ارتباط با جنس مخالف سخن به میان آوریم .
البته گاهی برای اموری همچون ازدواج و مقدمات آن و آشنایی دختر و پسر با یكدیگر قبل از ازدواج لازم است دو جوان در جلساتی به بررسی وضعیت اخلاقی , اجتماعی و خانوادگی همدیگر بپردازند و بهتر بتوانند زندگی مشترك آینده ی خود را پایه ریزی كنند كه در این مورد هم , باید دختر و پسر این ارتباطها و روابط كلامی را تحت اشراف و اطلاع خانواده های خود انجام دهند كه از هر گونه شائبه ای مصون باشند. چه اینكه به تجربه ثابت شده در بسیاری موارد تحت پوشش آشنایی قبل از ازدواج , جوانان در دام های خطرناكی گرفتار شده اند و پاكی و صفای دوران جوانی خود را از دست داده اند و پس از چندی جز افسوس چیزی را به دنبال نداشته است .
با توجه به شرایط خاص دوران جوانی , طولانی بودن دوران تجرد غالب دانشجویان و خطرات جدی تمایلات آشكار و پنهان نفسانی , لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمی و كیفی دقیقا" تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند پیدایش علایق و الفت ها - هر چند غیر اختیاری است - ولی مبادی و شیوه های هدایت آن اختیاری است . بنابراین حتی الامكان باید كوشید علایقی كه سرانجام معلوم و مشخصی ندارد, پدید نیاید و اگر پدید آمد, دو راه وجود دارد:
1- یا آنكه در صورت امكان انسان با بررسی ها و مشورت های لازم آن را در جهت صحیح و مشروع مانند ازدواج هدایت كند.
2- در صورت عدم امكان ازدواج حتی الامكان با آن مقابله و مبارزه كند و از چنگال آن بگریزد, زیرا در غیر این صورت ممكن است انسان را گرفتار خطرات و گرفتاری های دنیوی و اخروی سازد.
دختر و پسر در دانشگاه روابطشان باید حساب شده باشد و این برای مصلحت و در حمایت از آنها است . برای اینكه مبادا حوادث شوم و ناگواری برای كسی پدید آید. بنابر این اگر واقعا" در صدد ازدواج با یكدیگر باشند طبق ضوابط و مقرراتی كه دانشگاه تعیین نموده باید عمل كنند در غیر آن صورت همچنان كه بارها و بارها تجربه شده حوادث ناخوشایندی در پی خواهد داشت , به ویژه لطمه بیشتر را دخترها می خورند. وقتی باب صحبت باز شد كم كم روابط بیشتر و بیشتر می شود تا می رسد به آن چیزهائی كه خودشان هم باور نمی كردند.

روزی آگه شوی از حال دلم ای صیاد كه به كنج قفسم نیست بجز مشت پری

در حالی كه اگر از همان اول بر اساس مقررات عقل و شرع گام بر می داشتند و قاطعانه خود را كنترل می كردند, نه با چشم به نگاه نامشروع , و نه با زبان به صحبت و سخنان فریبنده نمی پرداختند, آن سرنوشت را پیدا نمی كردند. به هر حال آنچه از انبیا و امامان و اندیشمندان و افراد مجرب روزگار برای ما در این مورد بیان شد, همه بخاطر مصلحت و سعادت و از روی دلسوزی بوده است . مبادا آنها را دست كم بگیرید. با توجه به شرایط خاص دوران جوانی , طولانی بودن دوران تجرد غالب دانشجویان و خطرات جدی تمایلات آشكار و پنهان غرائز نفسانی , لازم است برادران و خواهران دانشجو روابط خود را از نظر كمی و كیفی تحت كنترل قرار دهند و در سطح ضرورت حفظ كنند. بنابراین , توصیه اكید ما این است كه : اولا", اگر ضرورتی ایجاب نمی كند حتی الامكان چنین روابطی با نامحرم برقرار نشود و خواهران دانشجو در مقابل افراد نا محرم , رفتاری متكبرانه داشته باشند نه رفتاری صمیمانه . اینكه در احكام شرعی می فرمایند در غیر ضرورت مثلا" مكروه است مرد با زن هم صحبت شود, مخصوصا" مرد و زن جوان , به این دلیل است كه چه بسا همین هم صحبت شدنها, غرایز جنسی افراد را تحریك كند و یك الفت و محبت شهوانی بین مرد و زن ایجاد گردد و نقطه آغازی برای غوطه ور شدن در انحراف و فاسد شود. در هر حال انسان باید دقیقا" درون خود را بكاود و باطنش را عمیقا" مطالعه كند كه مثلا" صحبت كردن با افراد نامحرم چه ضرورتی برای او دارد.
ثانیا": در صورت ناچاری و ضرورت , روابط با نامحرم تا آنجا كه به شكستن حریم احكام الهی منجر نشود, اشكالی ندارد. بنابراین , گفتگو و نگاه های متعارف بدون قصد لذت و ریبه , اشكالی ندارد. اما با این حال , حتی الامكان لازم است در كلاسها به گونه ای باشند كه كمترین اختلاط پدید آید و در برخورد و گفتگو, هنجارهای شرعی زیر رعایت شود: 1- از گفتگوهای تحریك كننده پرهیز شود. 2- از نگاه های آلوده و شهوانی خودداری شود. 3- حجاب شرعی رعایت شود. 4- قصد تلذذ و ریبه در كار نباشد. 5- دو نفر نامحرم در محیط بسته , تنها نمانند.
بنابراین , سعی كنید خود را عادت دهید كه : 1- در صحبت با نامحرم به او نگاه نكنید و به هیچ قسمتی از بدن او خیره نشوید و قسمت های باز و پوشیده برایتان كاملا" مساوی فرض شوند, این مسائله را با تكرار و تلقین باید ادامه دهید. 2- در همه حال , خدا را ناظر بر اعمال و رفتار خود بدانید و عفت و حیا را فراموش نكنید.

چرا چادر را به دختران جوان تحمیل می‌کنند؟

پاسخ : در هیچ یک از آیات قرآن نیامده که زن‌ها در نوع و مقدار پوشش بدن (حجاب) آزاد هستند، بلکه آنچه در قرآن آمده، واجب بودن حفظ پوشش (حجاب) برای زنان است، اما این که این پوشش حتماً باید با چادر صورت گیرد، آیه‌ای به صراحت نداریم.
آنچه در احکام دینی بیان شده ، مقدار پوشش زنان و اصل حجاب است، اما این که این پوشش حتما باید با چادر صورت گیرد ، چیزی نیامده است و تنها به بهتر بودن استفاده از چادر برای حجاب اشاره شده است.
خانم ها باید تمامى بدن خود را به غیر از گردى صورت و دست ها تا مچ بپوشانند, (خواه پوشش باچادر باشد یا با مانتو), ولى پوشیدن چادر بهتر است و از لباس‏هایى که توجه نامحرم را جلب کند (مثلاً برجستگى‏ها را نمودار کند) باید اجتناب شود. (1)
البته یک آیه در قرآن آمده که برخی از مفسران از آن ، معنای پوشش با چادر را برداشت کرده اند. قرآن مجید خطاب به پیامبرش فرمود: «به زنان و دختران خود و زنان مؤمن بگو که: خویشتن را با «جلباب» بپوشند که این کار براى این که به عفت شناخته ‏شوند و از تعرض محفوظ ‏بمانند، براى آنان بهتر است».(2)
بعضى از مفسّران ، جلباب را پوششى فراگیر معنا کرده‏اند که از بالاى سر تا پایین پا را مى‏پوشاند و چیزى در حدود اندازه چادر است.(3) البته دیدگاه دیگر ، جلباب را پوشش تا زانو(4) و دیدگاه سوم ، جلباب را مقنعه مى‏داند.(5)
بر اساس دیدگاه اوّل مى‏توان گفت: قرآن از چادر یا چیزى مانند آن که تمام بدن را بپوشاند، سخن گفته است .
علاوه بر این: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک، همین پوشش نقل شده است.
حضرت فاطمه(ع) مقنعه خویش را بر سر و جلباب بر تن کردند؛(6) یعنى پوششى که تمام تن را از سر تا قدم فرا مى‏گرفته است.
علاوه بر این عقل نیز بر برتر بودن چادر حکم مى‏کند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مى‏ماند.
به همین خاطر فقها به برتر بودن چادر برای حفظ حجاب حکم کرده اند ، نه این که فقط آن واجب باشد.
پوشش کامل با مانتو و روسرى نیز مى‏تواند مورد استفاده قرار گیرد، ولى حجاب برتر نیست، زیرا هر چند با مانتو وروسرى پوشش صورت مى‏گیرد، ولى باز حجم بدن مشخص است و با مقایسه با چادر، قطعاً چادر برترى دارد.
آنچه مهم است، مراقبت زن از خود و حجاب و عفت خویش به جهت ایجاد جامعه سالم است. آن چه که بهتر بتواند این هدف را تأمین کند، برتر است، در عین حال در صورت لزوم باید با حفظ عفت و حجاب، زن نقش اجتماعى خود را ایفا کند.
براى روشن شدن فلسفه حجاب زن و راز تفاوت آن با پوشش مردان، توجه به مطالب ذیل لازم است:
1- توجه به رابطه پوشش با فرهنگ دینى‏
بر اساس فرهنگ اسلامى، انسان موجودى است که براى رسیدن به کمال و معنویّت خلق گردیده است. اسلام با تنظیم و تعدیل غرایز به ویژه غریزه جنسى و توجه به هر یک از آن‏ها در حدّ نیاز طبیعى، سبب شکوفایى همه استعدادهاى انسان شده و او را به سوى کمال سوق داده است.
پوشش مناسب براى زن و مرد عامل مهمى در تعدیل و تنظیم این غریزه است.
2- توجه به ساختار فیزیولوژى انسان‏
نوع پوشش زن و تفاوت آن با لباس مرد رابطه‏اى مستقیم با تفاوت‏هاى جسمى و روحى زن و مرد دارد.
در تحقیقات علمى در مورد فیزیولوژى و نیز روان‏شناسى زن و مرد ثابت شده که مردان نسبت به محرّک‏هاى چشمىِ شهوت‏انگیز حساس ترند و چون تأثیر حس بینایى زیادتر است و چشم از فاصله دور و میدان وسیعى قادر به دیدن است، از سوى دیگر ترشّح هورمون‏ها در مرد صورتى یکنواخت و بدون انقطاع دارد، مردان به صورتى گسترده تحت تأثیر محرّک‏هاى شهوانى قرار مى‏گیرند اما زنان نسبت به حس لمس و درد حساس ترند و به محرّک‏هاى حسى پاسخ مى‏دهند. حس لامسه بروز زیادى ندارد و فعالیتش محدود به تماس نزدیک است.
از این گذشته چون هورمون‏هاى جنسى زن به صورت دوره‏اى ترشح مى‏شوند و به طور متفاوت عمل مى‏کنند، تأثیر محرّک‏هاى شهوانى بر زن صورتى بسیار محدود دارد و نسبت به مردان بسیار کمتر است.
با توجه به مطالب فوق مى‏توان گفت: حجاب در اسلام از یک مسئله کلّى و اساسى ریشه گرفته است. اسلام مى‏خواهد انواع التذاذهاى جنسى (چه بصرى و لمسى و چه نوع دیگر) به محیط خانواده و در چهارچوب شرع و قانون اختصاص یابد و اجتماع تنها براى کار و فعالیت باشد، بر خلاف سیستم غربى که حضور در جامعه را با لذت جویى جنسى به هم مى‏آمیزد و تعدیل و تنظیم امور جنسى را به هم مى‏ریزد.
اسلام قائل به تفکیک میان این دو محیط است و براى تأمین این هدف، پوشش و حجاب را توصیه نموده است، زیرا بى بند و بارى در پوشش به معناى عدم ضابطه در تحریک غریزه و عدم محدودیت در رابطه جنسى است که آثار شوم آن بر کسى پوشیده نیست.
ج) آثار و فواید رعایت حجاب و پوشش دینى‏
1- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هیجان‏ها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سیرى ناپذیرى شهوت است.
2- تحکیم روابط خانوادگى و برقرارى صمیمیت کامل زوجین.
با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدودیت و پایان آزادى‏هاى جنسی خود تلقّى مى‏کنند وافراد متأهل هر روز در مقایسه‏اى خطرناک میان آن چه دارند و ندارند، قرار مى‏گیرند. این مقایسه‏ها، آتش هوس را دامن زده و ریشه زندگى را مى‏سوزاند.
در محیطى که حجاب است و شرایط دیگر اسلامى رعایت می‌ شود دو همسر تعلق به یکدیگر دارند و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص یکدیگر است، ولى در بازار آزاد برهنگى و بى حجابى که عملاً زنان به صورت کالاى مشترک (لااقل در مرحله غیر آمیزش جنسی) در آمده اند دیگر قداست پیمان زناشویى مفهومى نمى تواند داشته باشد. بنابراین ، دین مقدس اسلام براى حفظ حرمت زن و حراست از آلودگى اجتماع و جلوگیرى از شعله ورشدن غریزة جنسى ، رعایت حجاب را براى زنان لازم دانسته است.
3- استوارى اجتماعى و استیفاى نیروى کار و فعالیّت‏
دختر و پسرى که در محیط کار و دانشگاه تحریک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآیى آن‏ها کاسته مى‏شود و حکومت شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نیروى فکرى و کارى است.
4- بالارفتن ارزش واقعی زن و جبران ضعف جسمانى او
حیا، عفاف و حجاب زن مى‏تواند در نقش عاطفى او و تأثیرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقویت تخیّل و عشق در مرد است و حریم نگه داشتن یکى از وسائل مرموز براى حفظ مقام و موقعیّت زن در برابر مرد است.
اسلام می‌ خواهد زن کرامت داشته باشد و وقتى درجامعه حضور پیدا می‌ کند به عنوان یک انسان ظاهر شود نه به عنوان جنس مخالف مرد. زن و مرد در درجه اول هر دو انسانند و هر دو باید در محیط اجتماع و در برخورد با یکدیگر به گونه اى ظاهر شوند که مایة الودگى و ناپاکى جامعه نشوند. زن مسلمان، تجسم حرمت و عفت در جامعه است، حفظ پوشش و داشتن حجاب به نوعى احترام گذاردن به زن و محفوظ نگه داشتن وى از نگاه هاى شهوانى و حیوانى است.
اسلام حجاب را براى محدودیّت و حبس زن نیاورده، بلکه براى مصونیّت او توصیه کرده است، زیرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نیست، بلکه با رعایت عفاف و حفظ حریم، اجازه حضور زن را در اجتماع داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است.
در واقع حجاب موجب محدودیت، مردان هرزه مى‏باشد که در صدد کام جویى‏هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونیت زنان از دست این گروه از مردان منظور است.
علاوه بر مطالب فوق استاد مطهری در بیان این که چرا حجاب به زنان اختصاص یافته می گوید: اما علت این که در اسلام دستور پوشش، اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خود نمایى و خودآرایى مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلب‏ها و دل‏ها مرد شکار است و زن شکارچى، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچى. میل زن به خود آرایى از حس شکارچى‏گرى او ناشى مى‏شود. در هیچ جاى دنیا سابقه ندارد که مردان لباس‏هاى بدن نما و آرایش‏هاى تحریک کننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود مى‏خواهد دلبرى کند و مرد را دل باخته و در دام علاقه خود اسیر سازد. بنابراین انحراف تبرّج و برهنگى، از انحراف‏هاى مخصوص زنان است و دستور پوشش هم براى آنان مقرر گردیده است».(7) به عبارت دیگر: جاذبه و کشش جنسى و زیبایى خاص زنانه و تحریک پذیرى جنس مردانه، یکى از علت‏هاى این حکم است. توصیه و دستور الهى به پوشش و حجاب براى زنان، به منظور ایجاد محدودیت و محرومیت و چیزهایى از این قبیل که تنها فریب شیطانى‏اند نمى‏باشد، بلکه در واقع براى آگاهى دادن به گوهر ارزشمند در وجود زنان است که باید از آن مراقبت شده و حفظ شود و به تاراج نرود. این کاملاً معقول است که هر چیزى ارزشمندتر باشد، مراقبت و محافظت بیشترى را مى‏طلبد تا از دست راهزنان در امان باشد و به شکل یک ابزار براى مطامع سودپرستان در نیاید.
به یاد داشته باشیم که غریزه جنسى، نیرومند و عمیق است. هر چه بیشتر اطاعت شود، سرکش‏تر مى‏گردد، همچون آتش که هر چه به آن بیشتر هیزم بدهند، شعله ورتر مى‏شود، و شهوت خود را به صورت یک عطش روحى و خواست اشباع نشدنى در مى‏آورد.(8) و وضعیت جهان معاصر و کشانده شدن عده‏اى به همجنس بازى نشانه آشکارى از این حالت است.
بنابراین رعایت نکردن پوشش اسلامى توسط زنان نه تنها از بین رفتن حساسیت مردان را به دنبال ندارد، بلکه موجب طغیان غریزه جنسى آنان نیز مى‏گردد و چه بسا پس از مدتى باعث دلزدگى و بى معنایى آن خواهد شد.
جهت مطالعه بیشتر به کتاب فلسفه حجاب ، استاد مطهری مراجعه فرمائید.
پى نوشت‏ها:
1.توضیح المسائل مراجع , ج 2 ص 417
سید مسعود معصومى، احکام روابط زن و مرد، ص 111، س 113.
2. احزاب (33) آیه 59.
3. ر.ک: علامه طباطبایى، المیزان؛ شیخ طوسى، تفسیر تبیان.
4. المصباح المنیر، ریشه جلب.
5. راغب اصفهانى، مفردات، ریشه جلب.
6. طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 98.
7. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، ص 436، با تلخیص.
8. همان، ص 434.

تصاویری ویژه انقلاب 57

 


 













































تصاویری ویژه انقلاب 57  (2)

 



وحدت كلمه، لله بودن این پیروزی را به شما داده تا حالا. این وحدت كلمه را حفظ كنید
57/11/1



من مصمم هستم كه از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود كنم
اردیبهشت 1342




من خادم شما و مملكت هستم. آمده ام كه بزرگواری شما را حفظ كنم
57/12/9





معنویت غلبه كرد بر مادیت، خدا غلبه كرد بر شیطان و غلبه دارد بر شیطان
58/4/20




خون شهیدان ما امتداد خون پاك شهیدان كربلاست و اربعین اخیر برادران ما، بازتاب اربعین آن دلاوران می باشد. خون طاهر آنان به حكومت طاغوتی یزید خاتمه داد و خون پاك اینان سلطنت طاغوتی را به هم پیچید.
57/10/26










تصاویری ویژه انقلاب 57 (3)

 

 



ملت آگاه ایران! شجاعانه مبارزات خود را ادامه دهید كه اگر لحظه ای غفلت كنید تمام خون هائی كه در راه اسلام و آزادی داده اید هدر می رود و چنان ضربه ای به شما وارد می كنند كه نفس هایتان قطع و فریادهای حقتان در گلو شكسته شود. من به عموم ملت دلیر اعلام می كنم كه رژیم سلطنتی غیر قانونی و مجلسین غیر ملی و غیر قانونی و حكومت غاصب غیر قانونی و یاغی است. اطاعت از این دستگاه، اطاعت از طاغوت و حرام است. اطاعت از شاه مخلوع و دولت یاغی، جرم است در قانون و حرام است در شرع
57/10/16




من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر می كنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است كه نمی توانم جبران كنم
57/11/12




اكنون بر جمیع جناح های ملی و دولتی است كه چون گذشته دولت غیرقانونی را محكوم كنند و اطاعت از آن نكنند كه اطاعت طاغوت حرام و مخالف رضای خداست. من از طبقه شریف ارتش كه دستشان به خون جوانان آلوده نشده است می خواهم كه ننگ اطاعت از جنایتكاران را تحمل نكنند و با قاطعیت آنان را از مقابل با ملت باز دارند. ملت از خود شماست، برای منافع اجانب برادركشی نكنید و با پشتیبانی از اسلام و ملت نام خود را در تاریخ جاوید كنید
57/11/9




صف های خود را محكم كنید و اراده ها را مصمم و وحدت كلمه را حفظ نمائید و با همه جناح های مسلمان خصوصا ارتشی ها ائتلاف كنید و سلام گرم مرا به آنان برسانید و بگوئید اینان كه با مسلسل شما و یا اجانب كشته می شوند برادران و خواهران شما هستند، برای ارضای شهوات شاه خود را پیش خالق و خلق رسوا نكنید، در آغوش ملت بیائید كه آغوش ما برای شما باز است. عزیزان من! از اختلاف كه الهام ابلیس است اجتناب نمائید و به هم پیوسته در راه هدف كه سرنگون شدن رژیم فاسد پهلوی است و قطع ایادی اجانب از مقدرات و مخازن كشور است، نهضت مقدس را ادامه دهید و در راه پیشرفت مقاصد اسلامی خود از هیچ عاملی نهراسید، این جنبش بزرگ را هیچ قدرتی نمی تواند متوقف كند. شما بحقید و دست خداوند تعالی با شماست و خدا خواسته است كه مستضعفین پیشوائی را به دست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند
57/7/20




سرتاسر ایران با مشت گره كرده مقابل آمریكا وشوروی ایستاده و آمریكا را شكست داد آمریكا از آن اول گفت كه ما شاه را نگه می داریم، نخیر شاه باید باشد. حالا هم می گوید اما حالا یك قدری یواشتر. پیشتر با طمطراق می گفت كه ((ما خیر، این را نگه می داریم باید باشد ایشان، ثبات منطقه به واسطه اوست، اگر این نباشد ثبات ندارد منطقه)). بعد فهمیدند كه اصلا ایشان كه هست ثبات ندارد برای اینكه الان شما ملاحظه می كنید كه در ایران اینهمه اختلافات و اینهمه هیاهو برای این است كه این هست. اگر این برود، یعنی برود به طوری كه سقوط بكند سلطنتش، آنوقت است كه خواهند دید كه مملكت ثبات دارد
57/10/17




اكنون كه ملت ایران بر سر دو راهی مرگ و حیات و آزادی و اسارت و استقلال و استعمار و عدالت اقتصادی و استثمار واقع است و در پیشگاه خداوند تعالی و نسل آتیه مسوول است، باید تا رسیدن به هدف، نهضت را هر چه شور انگیزتر ادامه دهد، و طمع كسانی را كه با توطئه های شیطانی می خواهند خون جوانان ما را به هدر دهند. قطع كند و به این مصلحت اندیشی های مامورین شاه و آمریكا با مشت گره كرده جواب دهد
57/8/14


ورود امام خمینی به ایران و استقبال مردم از ایشان

 





وحدت كلمه، لله بودن این پیروزی را به شما داده تا حالا. این وحدت كلمه را حفظ كنید
57/11/1



من مصمم هستم كه از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود كنم
اردیبهشت 1342




من خادم شما و مملكت هستم. آمده ام كه بزرگواری شما را حفظ كنم
57/12/9



معنویت غلبه كرد بر مادیت، خدا غلبه كرد بر شیطان و غلبه دارد بر شیطان
58/4/20


من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر می كنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است كه نمی توانم جبران كنم
57/11/12


خون شهیدان ما امتداد خون پاك شهیدان كربلاست و اربعین اخیر برادران ما، بازتاب اربعین آن دلاوران می باشد. خون طاهر آنان به حكومت طاغوتی یزید خاتمه داد و خون پاك اینان سلطنت طاغوتی را به هم پیچید.
57/10/26


من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین میكنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم
57/11/12


ولایت فقیه برای شما یك هدیه الهی است
58/8/9


ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
57/11/12



وحدت كلمه، لله بودن این پیروزی را به شما داده تا حالا. این وحدت كلمه را حفظ كنید
57/11/1



من مصمم هستم كه از پا ننشینم تا دستگاه فاسد را به جای خود بنشانم و یا در پیشگاه مقدس حق تعالی با عذر وفود كنم
اردیبهشت 1342



من خادم شما و مملكت هستم. آمده ام كه بزرگواری شما را حفظ كنم
57/12/9



معنویت غلبه كرد بر مادیت، خدا غلبه كرد بر شیطان و غلبه دارد بر شیطان
58/4/20




من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر می كنم. عواطف ملت ایران به دوش من بارگرانی است كه نمی توانم جبران كنم
57/11/12


خون شهیدان ما امتداد خون پاك شهیدان كربلاست و اربعین اخیر برادران ما، بازتاب اربعین آن دلاوران می باشد. خون طاهر آنان به حكومت طاغوتی یزید خاتمه داد و خون پاك اینان سلطنت طاغوتی را به هم پیچید.
57/10/26


من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین میكنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم
57/11/12



ولایت فقیه برای شما یك هدیه الهی است
58/8/9



ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
57/11/12

پرونده سنگین آمریكا در نقض حقوق بشر

 

سازمان دید‌بان حقوق بشر در گزارش سال 2007 خود كه در اول فوریه منتشر شده است به بررسی موارد نقض حقوق بشر در ایالات متحده آمریكا پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری فارس این سازمان در گزارش خود آورده است:« مقاومت دولت بوش در برابر تحقیق درباره سیاستهای ضد تروریسم این كشور و تخلفات پیشین آمریكا هنوز هم بزرگترین مانع برای بهبود وضعیت حقوق بشر در ایالات متحده است.به رغم بعضی تلاشهای صورت گرفته در كنگره ایالات متحده برای تغییر رویه‌هایی كه در تناقض‌ با اصول اساسی حقوق بشر است اما هیچ پیشرفت مشهودی در مورد رفتار با افرادی كه آمریكا آنها را مانند زندانیان گوانتانامو، «مبارزین دشمن» می‌خواند و یا كاهش استفاده از زندانهای مخفی مشاهده نشده است.
در مسایل داخلی مهاجران غیرقانونی با خطر روزافزون حبس روبرو بوده و سایر شهروندان نیز از دستیابی به حقوقشان در دادگاه‌ها محروم بوده‌اند. محكومین به ارتكاب جرایم در آمریكا با مجازاتهای شدید و در مواردی با وضعیتهای آزار دهنده و غیرقانونی مواجه شده‌اند.
در سال 2007 تبعیض نژادی باز هم یكی از بزرگترین مشكلات بوده كه در یك مورد 6 دانش‌آموز آفریقایی - آمریكایی دبیرستانی در «جنا» در لوئیزیانا به خاطر كتك زدن یك دانش آموز سفید پوست به عنوان افراد بالغ و رشید متهم به ارتكاب جرایم شدیدی مانند شروع به قتل شدند. این پرونده جنجال زیادی را به پا كرد و به این اتهامات به عنوان اتهاماتی غیرواقعی و تبعیض‌آمیز - به ویژه در مقایسه با رفتار سایر جوانان و نوجوانان سفیدپوست این ایالت در سایر پرونده‌ها - حملات زیادی شد.

زندان گوانتانامو، حبس‌های نامحدود و دادگاه‌های نظامی
-----------------------------------------------------------
وزارت دفاع آمریكا در سال 2007، بیش از 100 زندانی گونتانامو را آزاد كرد اما هنوز هم حدود 305 نفر بر اساس آمار این وزارتخانه در این زندان هستند. اكثر این افراد بدون هیچ اتهامی حدود 6 سال است كه به پشت میله‌های زندان فرستاده شده‌اند. چندین نفر چینی از نژاد اویغور و احتمالاً چندین زندانی دیگر از سایر ملیتها به رغم اینكه مدتها پیش تبرئه شده‌اند هنوز هم در گوانتانامو به سر می‌برند. دولت آمریكا مدعی شده كه در صورت آزادی اویغورها و بازگشت آنها به چین، با این عده رفتار بدی صورت خواهد گرفت.
در سایر موارد،‌آمریكا در تناقض با تعهدات بین‌المللی خود زندانیان را بدون هیچ گونه ارزیابی منطقی و مستقل درباره خطر شكنجه یا آزار آنها پس از بازگشت به كشورشان، آزاد كرده و به كشورشان بازگردانده است. در چنین مواردی آمریكا در تناقض با شواهد متقن موجود، مدعی شده است كه «تضمینات دیپلماتیك» ( یا تعهد به رفتار بشری) از دولت پذیرنده حمایت لازم برای عدم تخلف را ایجاد كرده است.
در دسامبر 2005، كنگره آمریكا «قانون رفتار با زندانیان» را تصویب كرد كه بر اساس آن زندانیان گوانتانامو حق شكایت از اقدامات آمریكا در زمینه غیرقانونی بودن بازداشت خود یا هرگونه سوء رفتاری را نخواهند داشت. در سپتامبر 2006 قانون «دادگاههای نظامی» این موارد را عطف به ماسبق كرده و حیطه اجرای آن را به همه زندانیان غیرنظامی حامل برچسب «مبارزین غیرقانونی دشمن» گسترش داد. بعد از انتخابات كنگره در نوامبر 2006، تلاش برای لغو این قانون با تصویب لایحه‌ای در سنا مؤثر افتاد اما در مجلس نمایندگان در حالیكه تنها به 60 رأی نیاز داشت تصویب نشد. دیوان عالی آمریكا با بازبینی و رسیدگی مجدد به مفاد این قانون موافقت كرده است، كه انتظار می‌رود در اواسط سال 2008 رأی خود را صادر كند.
در ماه ژوئن دادگاه تجدید نظر فدرال رأی داد كه این مقررات نسبت به «علی صالح المرّی» تبعه قطر، كه با ویزای دانشجویی مقیم آمریكا بوده است، قابل اعمال نیست. دولت آمریكا درست چند هفته پیش از محاكمه او به جرم كلاهبرداری و اظهارات دروغ او را «مبارز دشمن» معرفی كرده بود. وی تاكنون 4 سال است كه در زندانی در كارولینای جنوبی در سلول انفرادی به سر برده است و تنها حق دیدار با وكلایش را داشته است. این در حالی است كه وكلای او هم برای برقراری ارتباط با موكل خود مجبور به دادخواهی از دادگاه فدرال شده بودند. دادگاه تجدید نظر حكم داد كه نمی‌توان حق «المرّی» برای شكایت از بازداشت غیرقانونی او را لغو كرد و دولت را موظف كرد تا یا در دادگاه فدرال هم از او شكایت كند و یا او را آزاد كند.
كنگره در سال 2006 و در پی مطرح شدن پرونده «حمدان در برابر رامسفلد» اجازه ایجاد سیستم جدیدی از دادگاههای نظامی را صادر كرد. دیوان عالی آمریكا در این پرونده اعلام كرد دادگاههای نظامی ایجاد شده توسط آمریكا در سال 2001 برای محاكمه غیرنظامیان متهم به فعالیتهای تروریستی غیرقانونی بوده و كاملاً مغایر با سیستم قضایی فدرال است اما با توجه به نگرانیهای مطرح شده در مورد دادگاههای قدیمی، داگاههای جدید هنوز هم معیارهای مورد نظر دادگاه‌های فدرال را دارا نیستند. برای مثال پرونده‌های حامل مجازاتهای بی‌رحمانه، غیرانسانی و یا رفتار توهین آمیز، كه تا پیش از 30 دسامبر 2005 مطرح شده‌اند تا زمانی كه یك قاضی آنها را مدلّل و قابل اعتماد تشخیص دهد قابل پذیرش و اجرا خواهند بود. ماهیت خاص این روند باعث ایجاد نگرانیهایی در مورد برگزاری محاكمات عادلانه در آینده شده است.
«دیوید هیكس» استرالیایی پس از گذران 9 ماه مجازات خود در ماه دسامبر آزاد شده و از نظارت پلیس استرالیا خارج شد. وی در مارس 2007 به عنوان تنها زندانی محكوم شده گوانتانامو مجازات شده بود.
تا به این تاریخ تنها 3 زندانی گوانتانامو در دادگاه‌های نظامی محكوم شده‌اند، «سلیم حمدان»، «عمر خدر» و «محمد جواد» 3 زندانی مورد نظر بود‌ه‌اند. «خدر» و «جواد» هر دو زمانی كه حدود 6 سال پیش به گوانتانامو برده شدند 15 و 17 سال سن داشته و از نظر حقوقی جزء اطفال محسوب می‌شدند. دولت بوش اعلام كرده كه قصد دارد حدود 80 زندانی گوانتانامو را در دادگاه‌های نظامی محاكمه كند.
«خوزه پادیلا» در سال 2007 در دادگاه فدرال محكوم به جاسوسی و كمك به تروریسم شد اما مقامات از تعقیب او به اتهام تلاش برای انفجار یك بمب رادیواكتیو در شیكاگو صرفنظر كردند. دولت موافقت كرد كه از اعترافات او در جریان 3 سال بازجویی و حبس نظامی به این علت كه تحت فشار و بازجوییهای ناعادلانه بیان شده است، استفاده نكند.

سیاست شكنجه
--------------------
در 2 سال گذشته ، كنگره و دادگاه‌ها به شدت اختیارات دولت بوش برای اعمال روشهای بازجویی ناعادلانه كه به شكنجه هم منتهی می‌شود را رد كرده و به مخالفت با آن برخاسته‌اند، پنتاگون در جواب از قواعد جدیدی خبر داده كه برای همه نیروهای مسلح ایالات متحده در امر بازجویی لازم‌الرعایه است و همچنین اجرای بسیاری از این روشها با موافقت خود را انكار كرد. آژانس اطلاعات مركزی آمریكا (CIA) الزامی بودن رعایت این قوانین برای سازمانش را رد كرده و دولت نیز تلاش زیادی در جهت توجیه ادامه استفاده CIA از روشهای خاص بازجویی ممنوع برای ارتش را صورت داده است. به نوشته روزنامه نیویورك تایمز در اكتبر 2007، وزارت دادگستری آمریكا در مصوبه سال 2005 خود استفاده از روشهای زیر آب بردن، سیلی به سر و صورت، قرار دادن در دمای منجمد كننده را مجاز شمرده و مصوب كردند كه نه این روشها و نه سایر روشهای مورد استفاده CIA‌ ناقض قانون ممنوعیت مجازاتهای بی‌رحمانه، غیر انسانی و حاوی رفتار توهین آمیز نیست. در اكتبر 2007 «مایكل موكاس» نامزد دولت بوش برای كسب وزارت دادگستری در جریان دفاع از خود برای كسب رأی اعتماد «زیر آب بردن» را به عنوان یك شكل اعمال شكنجه رد كرد.
در جولای 2007 دولت آمریكا طی دستوری اجرایی صلاحیت قانونی «برنامه CIA» را به رسمیت شناخت كه در آن زندانیان تحت سوءرفتارهای بازجویانه قرار می‌گیرند. «مایكل مك‌كانل» رئیس سازمان اطلاعات ملی آمریكا هم در 22 جولای 2007 اظهار كرد كه او نمی‌خواهد هیچكدام از شهروندان آمریكایی تحت روشهای مورد استفاده CIA قرار بگیرند.

زندانهای مخفی
-----------------
در آوریل 2007 وزارت دفاع آمریكا از انتقال یك زندانی به گوانتانامو خبر داد كه به گفته آنها تا پیش از این تحت نظارت CIA نگهداری می‌شده است كه به طور ضمنی تأییدی بر وجود و ادامه فعالیت زندانهای مخفی آمریكا (فعالیت این زندانها بعداز اعتراف بوش به وجود آنها در سال 2006 به طور موقت متوقف شد) بود. سازمان دیده‌بان حقوق بشر 39 نفر را شناسایی كرده است كه معتقد است در زندانهای مخفی نگهداری می‌شده‌اند. مقامات دولتی این آمار را حدود 100 نفر اعلام كرده‌اند. براساس قواعد حقوق بین‌‌الملل این افراد تا زمانی كه آمریكا نام آنها را اعلام كرد، به طور غیرقانونی «ناپدید»‌ شده بودند. در ماه جولای بوش با صدور دستوری اجرایی اجازه اجرای این برنامه به رغم تناقض آشكار آن با حقوق بین‌الملل را تأیید كرد.

پاسخگویی در برابر زندانیان و تخلفات غیرنظامیان
-----------------------------------------------------
به‌رغم تحقیقات متعدد رسمی در مورد سوءرفتار با زندانیان تحت نظر آمریكا در افغانستان، عراق و گوانتانامو آمریكا توجه كمی را به این امر نشان داده است. تعقیب پرسنل نظامی تقریباً به طور انحصاری متمركز به پرسنل رده پایین بوده و هیچكس براساس اصل مسئولیت آمر قانونی تحت تعقیب قرار نگرفته است. چندین پروژه برای ادامه تعقیب به وزارت دادگستری ارجاع شده و سایر پرونده‌ها سالها دست نخورده باقی می‌مانند. هیچ یك از مقامات و كاركنان CIA به خاطر ارتكاب تخلفات مورد تعقیب قرار نگرفته و تنها یك پیمانكار غیرنظامی متهم به ارتكاب جرم شده است.
در 16 سپتامبر 2007، بخشی از نیروهای شركت امنیتی «بلك‌واتر» به گروهی از غیرنظامیان در بغداد آتش گشوده و دست‌كم 17 غیرنظامی را كشتند. این حادثه باعث جلب توجه بین‌المللی به مصونیت قضایی این نیروها - كه شامل حدود 180 هزار نیروی پیمانكار حاضر در عراق می‌شوند - از قانون عراق و آمریكا شد. در این باره كنگره در حال بررسی گسترش صلاحیت قضایی فدرال برای رسیدگی به موارد ارتكاب جرم پیمانكاران در خارج از این كشور است.
«خالدالمصری» یك تبعه آلمان است كه به طور خودسرانه توسط آمریكا بازداشت و به افغانستان انتقال داده شد. وی در افغانستان چند ماه با كسی رابطه نداشته و مورد ضرب‌و‌شتم قرار گرفت. «ماهر عرار» یك تبعه سوری- كانادایی هم به طور مخفیانه زندانی شده و به سوریه فرستاده شد كه در آنجا 10 ماه زندانی شده و تحت شكنجه قرار گرفت كه هر دوی این افراد در قبال این سوءرفتار آمریكاییها از این دولت شكایت كردند. دادگاههای آمریكا شكایت هر دو نفر را رد كرده و دفاعیات دولت را در مورد اینكه دادگاه صلاحیت نظارت بر اعمال دولت را ندارد پذیرفتند. «المصری» در سال 2007 از دیوان عالی خواستار رسیدگی به پرونده شد اما دیوان از این كار اجتناب كرد.

رد حمایت از پناهندگان
-------------------------
قوانین آمریكا به مقامات این كشور اجازه می‌دهد تا از اعطای پناهندگی به افرادی كه گمان برده می‌شود با گروههای نظامی همكاری كرده و به آنها كمك كرده باشند خودداری كنند. گستردگی این قوانین باعث شده تا مقامات از به رسمیت شناختن این حق حتی برای افرادی مانند قربانیان تجاوز جنسی كه به اجبار در گروههای شورشی به كار گرفته شده‌اند و تحت قواعد بین‌المللی واجد شرایط پناهندگی هستند، خودداری كنند. در سال 2007 دولت آمریكا اقدامات محدودی را به عمل آورد تا از شناسایی غیرنظامیان بی‌گناه به عنوان تروریست جلوگیری شود. بیش از 3000 پناهنده (اكثراً برمه‌ای) و تعدادی از پناهجویان از این رویه جدید سود برده‌اند اما اجرای آن بسیار كند بوده است.

حبس
--------
بیش از 2/2 میلیون نفر در زندانها و بازداشتگاههای آمریكا حاضر هستند كه این جمعیت كیفری نسبت به 30 سال پیش با 500 درصد افزایش روبرو شده است. گزارش سال 2007 اداره آمار قضایی وزارت دادگستری ایالت متحده نشان داد كه جمعیت كیفری زندانها در سال 2006 هم رشد داشته است كه بیشترین رشد در 6 سال اخیر بوده است. ایالات متحده هم‌اكنون بیشترین جمعیت كیفری و بالاترین میزان سرانه زندانی در جهان را داراست كه 5 برابر انگلستان و ولز، 7 برابر كانادا و بیش از 10 برابر ژاپن است. بار تحمل حبس به صورتی ناعادلانه بیشتر بر دوش اقلیتهای قومی و نژادی قرار گرفته و مردان سیاهپوست 5/6 برابر بیشتر از مردان سفیدپوست زندانی شده‌اند كه به طور كلی 7/11 درصد همه مردان سیاهپوست بین 25 تا 29 سال در زندان یا بازداشتگاه به سر می‌بردند. دولت آمریكا در گزارش سال 2007 خود در كمیته حذف تبعیض نژادی سازمان ملل هیچ اشاره‌ای به این موضوعات نكرد.
با افزایش جمعیت كیفری ارائه خدمات پزشكی و بهداشتی و سلامت روانی به آنها نیز با اختلال روبرو می‌شود. گزارش سپتامبر 2006 اداره آمار قضایی نشان داد كه بیش از نیمی از زندانیان و حدود سه چهارم زندانیان زن از مشكلات سلامت روان مانند افسردگی شدید یا اختلالات روان‌پریشی رنج می‌برند.
در كالیفرنیا یك قاضی فدرال مراقبتهای پزشكی در زندانهای ایالتی را از موارد تناقض با مقررات قانون اساسی آمریكا در مورد مجازاتهای بی‌رحمانه و غیرعادی دانست. در سال 2006 نیز یك قاضی ناظری را برای مراقبتهای بهداشتی مقرر كرده و این صلاحیت را از دولتهای ایالتی گرفت. این ارگان نظارتی در سپتامبر 2007 گزارشی را منتشر كرد كه براساس آن اعلام شد 15 درصد مرگ‌ومیر زندانیان قابل پیشگیری بوده است.
زندانیان براساس قانون اصلاح دادخواهی از زندانها مصوب سال 1996 كنگره شانس بسیار كمی را برای شكایت از شرایط حبس و احقاق حق خود در دادگاهها دارند.

اعدام و حبس ابد بدون جایگزینی برای اطفال
--------------------------------------------------
دولتهای ایالتی در آمریكا از ژانویه تا اكتبر 2007، 42 نفر را اعدام كرده‌اند كه به این ترتیب آمار اعدام در آمریكا از سال 1977 تاكنون به 1099 نفر رسید. تقریباً همه این افراد با استفاده از تزریق مرگ آور اعدام شده و تنها یك نفر به روش صندلی الكتریكی اعدام شد.
با افزایش شواهد و مدارك مبنی بر دردآور بودن اعدام با آمپول مرگ اجرای بسیاری اعدامها در سال 2007 متوقف شد. در سپتامبر 2007 دیوان عالی آمریكا در پرونده دو زندانی ایالت كنتاكی كه محكوم به مرگ بودند مدعی شد كه این روش اعدام جزو روشهای بی‌رحمانه و غیرعادی اعمال مجازات اعدام است. بنابراین تا زمان صدور رأی نهایی دیوان عالی در سال 2008 انتظار می‌رود اعدام در آمریكا با استفاده از آمپول مرگ به شدت كاهش یابد.
بر اساس تحقیقات سازمان دیده‌بان حقوق بشر حدود 2225 تا دست كم 2380 نفر از زندانیان آمریكایی در حالی در حال گذراندن حبس ابد بدون جایگزین هستند كه جرایم مربوطه را زمانی كه زیر 18 سال سن داشته‌اند مرتكب شده‌اند. تعداد كل این افراد در سایر نقاط جهان تنها 8 نفر است. تلاشها برای اصلاح این چنین مجازاتهای شدیدی بر اطفال بزهكار در چندین ایالت آمریكا در سراسر این كشور از جمله میشیگان و كالیفرنیا در جریان است.

حقوق زنان
--------------
حقوق زنان در ایالات متحده در سال 2007 با 3 رأی دیوان عالی آمریكا ضربه شدیدی را پذیرا شد. یكی از تصمیمات دیوان امكان شكایت برای پرداخت دستمزد مساوی (در ازای 1 دلار درآمد هر مرد زنها تنها 77 سنت درآمد دارند) را به شدت محدود كرد. در مورد دیگری زنان پرستاری را كه در خانه از افراد نگهداری می‌كنند از دستمزدهای ویژه فدرال و حمایت‌های اضافی محروم كرد (89 درصد این افراد زن هستند).

تنش های نژادی
-----------------
در آگوست 2006 یك دانش‌آموز آفریقایی-آمریكایی دبیرستانی در «جنا» در لوئیزیانا با درخواست مجوز برای نشتن در زیر «درخت سفید» سیاستهای غیر رسمی تبعیض نژادی مدرسه خود را به چالش كشید. صبح روز بعد 3 تله در اطراف درخت نصب شده بود كه مقامات مدرسه برخورد مناسبی را با آن نداشتند و این امر منجر به افزایش تنشهای نژادی در مدرسه شد.
در دسامبر 2006، شش دانش آموز آفریقایی-آمریكایی یك دانش آموز سفیدپوست را مورد ضرب و شتم قرار دادند كه در این مورد متهم به ارتكاب جرایم سنگینی در رده بزرگسالان مانند شروع به قتل و ایجاد جنجال ملی شدند كه به عنوان اتهاماتی شدیداً تبعیض آمیز به آنها حمله شد.
در سپتامبر 2007 متهم ردیف اول از اتهام ضرب و شتم مشدد تبرئه شد اما دادستانی مربوطه اعلام كرده كه از این حكم درخواست تجدیدنظر خواهد كرد.

مجرمان جنسی
------------------
در گزارش سال 2007 مجرمان جنسی سازمان حقوق بشری «No easy Answers» بیان شد كه بسیاری قوانین موجود در مورد مجرمان جنسی، نقش كمی را در جلوگیری از خشونت جنسی و نقض اصول‌ اساسی حقوق بشر دارند. مجرمانی كه لیست آنها در دسترس مردم است به سختی موفق به یافتن كار یا خانه می‌شوند. عده‌ای از آنها توسط افرادی ناشناس كه اطلاعات آنها را از طریق اینترنت به دست آورده‌اند كشته شده و یا مورد آزار قرار می‌گیرند.
محدودیت‌های اسكان و اقامت آنها باعث بی‌خانمانی و بی‌ثباتی این مجرمان می‌شود كه در نتیجه تحت نظر قرار دادن آنها و نظارت بر رفتارشان را سخت می‌كند كه این كار احتمال تكرار جرم از طرف آنان را افزایش می‌دهد.
قوانین مجرمان جنسی در آمریكا در رابطه با كودكان دارای خلاء است. فعالان حقوق كودك خواستار تمركز بیشتر قوانین بر خطر بزرگتری هستند كه وجود دارد چرا كه بیش از 90 درصد تجاوزات جنسی كودكان توسط افرادی انجام می‌شود كه كودكان آنها را شناخته و به آنها اعتماد دارند. همچنین تحقیقات نشان می‌دهد كه 87 درصد مجرمان جنسی بدون داشتن سابقه جرایم جنسی این كار را انجام داده و معمولاً 3 نفر از هر 4 مجرم جنسی تا 15 سال بعد از آزادی از زندان مرتكب جرم نمی‌شوند.

حقوق اتباع خارجی
-----------------------
بحث اصلاح‌ قوانین مهاجرت در سال 2007 هم با عدم توافق نمایندگان در قانونگذاری جدید برای میلیونها مهاجر غیرقانونی این كشور به نتیجه نرسید. بر اساس آمار دولتی آمریكا 5/37 میلیون نفر از ساكنان ایالات متحده در سال 2006 تبعه قانونی آمریكا نمی‌باشند.
دولتهای ایالتی و محلی دست كم 182 قانون را در سال 2007 تصویب كرده‌اند كه دسترسی به خدمات عمومی و صدور كارت هویت برای مهاجران را محدود كرده و یا زمین داران و كارفرمایان را به خاطر به كار گرفتن كارگران بدون مدارك قانونی مجازات می‌كند. بسیاری از این قوانین مخالف قانون اساسی تشخیص داده شده و یا اجرای آنها توسط دادگاه‌ها به حالت تعلیق درآمده است. تلاشهای مقامات سازمانهای فدرال در زمینه مهاجرت برای شناسایی و دستگیری این افراد با جستجوهای گسترده در كالیفرنیا، نوادا، نیومكزیكو، نیویورك و سایر مناطق باعث فروپاشی بسیاری خانواده‌ها و چندین مورد بازداشت اشتباه و انتقال مهاجران به زندان‌هایی بسیار دورافتاده شد.
گزارش حقوق بشری سازمان Forced Apart در سال 2007 نشان داد كه افرادی كه بدون كسب تابعیت دهه‌ها بوده در آمریكا زندگی می‌كرده‌اند از جمله افرادی كه به طور قانونی اقامت دائم گرفته‌اند در مواردی بعد از اتهامات جنایی حتی برای جرایم بسیار كوچك دیپورت شده‌اند. در واقع 64 درصد این افراد در سال 2005 به خاطر ارتكاب جرایم غیر خشن مانند حمل مواد مخدر و یا دزدی دیپورت شده‌اند. سازمان دیده‌بان حقوق بشر تخمین زده است كه دست كم 6/1 میلیون زن و كودك كه اكثراً شهروند آمریكایی بوده‌اند در نتیجه این سیاست‌ها از خانواده خود جدا شده‌اند.
قوانین آمریكا به قضات مهاجران اختیار اتخاذ مجازاتهای مناسب با توجه به وضع خانوادگی، ارتباط با آمریكا مانند خدمات اقتصادی یا نظامی و یا احتمال محاكمه در كشور اصلی آنها را نمی‌دهد.
اینگونه اقدامات دولت آمریكا در كنار بازداشت روزانه حدود 28 هزار نفر از این افراد در سراسر آمریكاست. مشكلات همه گیر در مراكز نگهداری از این افراد مانند كمبود امكانات بهداشتی، اسكان نامناسب كودكان مهاجران غیرقانونی، جلوگیری از دسترسی این افراد به مشاوره حقوقی و اعضای خانواده از جمله تدابیر غیرانسانی دیگر دولت آمریكا در رابطه با مهاجران غیرقانونی بوده است.»

فیلمهای انقلابی

 

سلام دوست عزیز که به این وبلاگ اومدی ... حقیقتا لینکها دچار آسیب شده و نمی تونید فیلمها رو دانلود کنید ...

من فقط شرمندم الان ... سعی می کنم درستشون کنم ... خودم انشا الله در اولین فرصت فیلمهایی که دارم رو آپلود میکنم ... بازم عذر میخوام ... امیدوارم از دیگر مطالب وبلاگ استفاده کنید ...


فیلم مبارزات مردم ایران در سرنگونی رژیم شاه

فیلم سخنرانی امام خمینی در بهشت زهرا (س)

 

فیلمی از جریان درگیری مردم و ماموران رژیم شاه

 

فیلم راهپیمایی مردم ایران در جریان پیروزی انقلاب اسلامی

 فیلم ورود حضرت امام خمینی به ایران و استقبال از ایشان

 فیلم تظاهرات مردم پس از فرار شاه از ایران

 

امام خمینی (ره) از کودکی تا رهبری


 
امام خمینی (ره) در دوران كودكی- نفر سمت راست
 
 
امام خمینی (ره) در دوران نوجوانی- نفر سمت چپ
 
 
امام خمینی (ره) در جوانی
 
 
امام خمینی (ره) در دوران جوانی- نفر دوم از سمت راست
 
 
امام خمینی (ره) در دوران جوانی- نفر سمت راست
 
 
امام خمینی (ره) در دوران جوانی- نشسته از راست، نفر اول
 
 





حضرت امام خمینی (ره) در میانسالی

 



سخنرانی حضرت امام خمینی (ره) در 13 خرداد 1342 که منجر به دستگیری ایشان توسط مامورین رژیم پهلوی و قیام خونین پانزده خرداد گردید






حضرت امام خمینی (ره) در ایام تبعید در ترکیه


حضرت امام خمینی (ره) در ایام تبعید در ترکیه


حضرت امام خمینی (ره) در ایام هجرت به پاریس در دهکده نوفل لوشاتو

حضرت امام خمینی (ره) در ایام هجرت به پاریس در دهکده نوفل لوشاتو

حضرت امام خمینی (ره) در ایام هجرت به پاریس در دهکده نوفل لوشاتو


حضرت امام خمینی (ره) در ایام هجرت به پاریس در دهکده نوفل لوشاتو


 



امام خميني در حلقه شاگردانش ـ رهبر انقلاب در پشت سر ايشان ديده مي شود

 
 
 امام خمینی (ره) در دهه 40

 
استقبال مردم از امام خمینی هنگام پیاده شدن از ماشین و در حال ورود به مدرسه فیضیه قم در روز عاشورای سال 1342 






استقبال مردم از امام خمینی به هنگام حضور در مدرسه فیضیه قم در روز عاشورای سال 1342 






امام خمینی در میان عده ای از مردم و روحانیون به هنگام عزیمت به مدرسه فیضیه برای سخنرانی 






سخنرانی امام خمینی در عصر عاشورا سال 1342 در مدرسه فیضیه قم 








صحنه ای از حضور مردم در مدرسه فیضیه در عصر عاشورای 1342 در جریان سخنرانی امام خمینی





 

 


 

امام روح الله خميني هنگام سخنراني در خرداد 1342.قم

    امام روح الله خميني در جمع مشتاقانشان

   امام روح الله خميني در جمع مشتاقانشان

امام روح الله خميني در جمع مشتاقانشان- شهيد سيد مصطفي خميني نيز در تصوير ديده مي شوند

   امام روح الله خميني در جمع مشتاقانشان

        امام روح الله خميني - خرداد 1342

امام روح الله خميني - خرداد 1342
 
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور تركيه- تحت كنترل ماموران سرويس اطلاعات آن كشور- شهيد سيد مصطفي خميني( نفر اول از سمت چپ) در تصوير ديده مي شوند
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور تركيه- تحت كنترل ماموران سرويس اطلاعات آن كشور- شهيد سيد مصطفي خميني( نفر اول از سمت چپ) در تصوير ديده مي شوند
 امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور عراق
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور عراق
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور عراق
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور عراق
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در كشور عراق - شهر نجف
امام روح الله خميني قبل از تبعيد در كشور عراق - شهر نجف
                   امام روح الله خميني
                   امام روح الله خميني
                   امام روح الله خميني
                   امام روح الله خميني
                  امام روح الله خميني
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
 امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
امام روح الله خميني به هنگام تبعيد در نوفل لوشاتو
 
                   امام روح الله خميني
                   امام روح الله خميني

زندگینامه غلامرضا پهلوی

«غلامرضا پهلوی» فرزند رضا شاه از ادواج او با ملكه توران است. غلامرضا در دوشنبه 25 اردیبهشت ماه سال 1302 هجری ـ خورشیدی در تهران متولد شد. مادر او ملكه توران، دختر مجدالسلطنه و نوه‌ی مجدالدوله امیر سلیمانی از نجبای خانواده‌ی قاجار بود، لیكن اطلاعات دقیقی در مورد هویت آن‌ها در دست نیست. احتمالا رییس خانواده‌ی «امیرعلی خان امیرسلیمانی» یعنی یكی از نمایندگان در مجلس 1907 بود. عموی این زن (توران امیرسلیمانی) قبل از ازدواج برادرزاده‌اش با رضا شاه با بنیانگذار سلسله پهلوی ارتباط داشت و بعدها نیز در حكومت محمدرضا شاه یكی از آجودان های كشوری او بود.


غلامرضا پهلوی، دوران دبستان نظام را در تهران گذراند و سپس برای ادامه‌ی تحصیل به سوئیس رفت و در كالج همان شهر كه محمدرضا در آن تحصیل كرده بود به ادامه‌ی تحصیل سرگرم شد. غلامرضا شاگرد متوسط و یا بهتر بگوییم كمتر از متوسطی بود و اولیای كالج از او همواره شكایت داشتند. غلامرضا پس از مراجعت از سوئیس به دبیرستان نظام رفت و سرگرم تحصیلات نظامی شد.



غلامرضا همچنان یك سال در دانشكده‌ی افسری پرینستون (Prinston ) تحصیل كرد و مدتی را هم در مدرسه‌ی آمریكایی بیروت و نیز در كالیفرنیا گذراند.



غلامرضا پهلوی دوره‌های تكمیلی تانك و زرهی را در دانشكده‌ی فورت ناكس طی كرد و با درجه‌ی سرتیپی به ریاست عالیه‌ی بازرسی ویژه‌ی ستاد فرماندهی عالی كه بیشتر جنبه‌ی تشریفاتی داشت برگزیده شد. علاوه بر این، غلامرضا آجوان ویژه‌ی شاه، رییس كمیته‌ی المپیك و معاون ریاست افتخاری جامعه‌ی اسب‌سواری ایران بود. غلامرضا بعدا در درجه‌ی سرلشكری رسید و همواره به عنوان یك مقام رسمی نظامی به شمار می‌رفت و در ضیافت‌های خارجی و داخلی به جای شاه حاضر می‌شد.



اهم مشاغل وی عبارت بودند از: «ریاست كمیته‌ی المپیك، ریاست باشگاه سواركاران ، آجودان ویژه‌ی شاه، ریاست عالی بازرسی ویژه‌ی ستاد فرماندهی عالی،‌ عضو شورای نیابت سلطنت»


(غلامرضا پهلوی در حال نماز خواندن:
محل قرار گیری او نسبت به امام جماعت
جالب توجه میباشد!)




غلامرضا پهلوی در سال 1326 با هما اعلم، دختر دكتر امیر اعلم پزشك مخصوص رضا شاه ، ازدواج كرد. ازدواج دوم غلامرضا پهلوی با منیژه جهانبانی دختر سرلشكر منصور جهانبانی بود.



ثروت غلامرضا پهلوی :

غلامرضا، انحصار سیمان‌ كشور را در دست‌ داشت‌ و اجازه‌ نمی‌داد كس‌دیگری‌ اجازه‌ی‌ تأسیس‌ كارخانه‌ی‌ سیمان‌ را بگیرد و در نتیجه‌ مملكت‌ دچار كمبودسیمان‌ بود.
«غلامرضا پهلوی‌ همراه‌ با زن‌ و فرزندانش‌، منیژه‌ و مریم‌ و آذردخت‌ پهلوی‌، از صاحبان‌ مؤسسات‌ كشاورزی‌ و اراضی‌ زراعتی‌ بود: شركت‌ سهامی‌ كشاورزی‌پارس‌ شهر، شركت‌ سهامی‌ كشاورزی‌ شهر، شركت‌ كشت‌ و صنعت‌ گمیشان‌(برای‌ اراضی‌ جنگل‌ شمال‌)، سازمان‌ شاهپور غلامرضا پهلوی‌ در گرگان‌ و دشت‌،در شمال‌ باختری‌؛ كلاله‌ گرگان‌، در شمال‌ خاوری‌؛ كنگلیك‌، واحد زراعتی‌مینودشت‌، اراضی‌ زیر سد داریوش‌ در فارس‌، اراضی‌ وسیع‌ زیر كشت‌ گل‌محمدی‌ (برای‌ عطر و اسانس‌ در فاصله‌ی‌ بین‌ كاشان‌ و قمصر)، تاكستان‌های‌حاصل‌خیز رضاییه‌ (برای‌ انگور و شراب‌سازی‌) با همكاری‌ سرمایه‌های‌فرانسوی‌، همكاری‌ از طریق‌ شركت‌ ث‌.ث‌.ث‌ با انحصار بزرگ‌ آمریكایی‌ جان‌دیز، یكی‌ از چهار انحصار بزرگ‌ آمریكا در رشته‌ی‌ ماشین‌آلات‌ كشاورزی‌ وتراكتور.»
آن‌ها هم‌چنین‌ در شركت‌های‌ ذیل‌ سهامدار بودند: شركت‌ ریسندگی‌ و بافندگی‌ كرج‌،شركت‌ كارخانه‌ی‌ نورد و پروفیل‌ ساوه‌، شركت‌ سهامی‌ ساختمانی‌ تمیشان‌ و شركت‌اینداستریال‌ هومز اینترناشنال‌، كشت‌ و صنعت‌ تمیشان‌، كشت‌ و صنعت‌ دشت‌ اجی‌،شركت‌ كشاورزی‌ عمرانی‌ سبز دشت‌، شركت‌ تولیدی‌ سیك‌، شركت‌ بازرگانی‌بی‌.اند.اف‌.
هم‌چنین‌ غلامرضا از سهامداران‌ شركت‌ خدمات‌ سرمایه‌گذاری‌ ماوراء بحار بود. این‌شركت‌ آمریكایی‌ با نام‌ اختصاری‌ I.O.S فعالیت‌هایی‌ هم‌چون‌ عملیات‌ كشف‌ نفت‌ و گازطبیعی‌ و خرید و فروش‌ زمین‌ در شمال‌ كانادا، فعالیت‌ در زمینه‌ی‌ معادن‌ سنگ‌ الماس‌ وتیتانیوم‌ در آفریقای‌ جنوبی‌، اورانیوم‌ در ایالات‌ متحده‌، سولفور در مناطق‌ شمالی‌ كانادا وفعالیت‌های‌ متعدد در سرمایه‌گذاری‌ امانی‌ و... انجام‌ می‌داد.


پرونده غلامرضا پهلوی :
یکی از منابع در آمد غلامرضا پهلوی ، قاچاق مواد مخدر بود. فریده دیبا (مادر فرح دیبا)در مورد فعالیت‌های وی میگوید:
«من گاهی اوقات به دخترم (فرح) می‌گفتم: “این درست نیست كه شاهپورغلامرضا به عنوان برادر محمدرضا به ساختمان‌سازی مشغول باشد و یا از خارج دستگاه تلویزیون وارد كند!”

شاهپور غلامرضا در خانواده‌ی پهلوی به خست فراوان معروف بود. البته همه‌ی افراد خانواده‌ی پهلوی به خوبی و حتی بهتر از من غلامرضا را می‌شناسند و به درجه‌ی پول‌پرستی و علاقه‌ی وی به مسایل مادی آگاه هستند. حمایت او از اشرف هم نه از این بابت بود كه آنها خواهر و برادر ناتنی بودند، بلكه بیشتر از آن جهت بود كه با هم شریك تجاری بودند!

غلامرضا همیشه از فرط استعمال تریاك چشمانش قرمز بود و لباسش بوی تریاك می‌داد! در سال 1340 خورشیدی بود یا 1341 (درست یادم نیست) كه سازمان ملل متحد كشت خشخاش را در ایران به كلی ممنوع اعلام كرد.

محمدرضا به ژاندارمری دستور اكید داد تا مزارع خشخاش را نابود كرده و با حضور در روستاها و مراكز عمده‌ی پرورش خشخاش از كشت این گیاه افیونی به شدت ممانعت به عمل بیاورد.

كشت خشخاش تا آن زمان در مناطقی وسیع از استان خراسان، سیستان و بلوچستان، استان مركزی، اصفهان و بعضی دیگر از نواحی ایران رایج بود. اما سازمان ملل از یك سو ایران را تهدید به قطع كمك‌های اقتصادی و بین‌المللی كرد و از طرف دیگر اعلام داشت در صورت منع كشت خشخاش وام‌های بلاعوض قابل توجهی در اختیار ایران قرار خواهد داد.

دولت ایران به عنوان یك عضو سازمان ملل متحد چاره‌ای جز امتثال خواسته‌های سازمان ملل نداشت. اما تجارت پر سود تریاك در ایران حامیان قدرتمند خود را داشت.

تا زمانی كه كشت تریاك در ایران قانونی بود همه‌ی برادران و خواهران شاه همچون كشاورزان عادی به كاشت این گیاه افیونی سرگرم بودند.

من زیاد از جزئیات كار آن‌ها آگاه نبودم تا این كه ماجرای اعدام «دایی قاسم همدانی» پیش آمد.

موقعی كه «دایی قاسم» كلان قاچاقچی مواد مخدر ایران در دژ مستحكم خود در شهر همدان دستگیر و به تهران انتقال داده شد. من از فرح سئوال كردم كه چطور تا این تاریخ پلیس و نیروهای امنیتی ایران از وجود این دژ مستحكم كه در وسط شهر همدان است بی اطلاع بوده‌اند؟

«دایی قاسم» برای خود قلعه‌ای نفوذ‌ناپذیر در وسط شهر همدان داشت كه در برابر هجوم تانك هم مقاوم بود!‌

دخترم فرح ضمن تأكید بر این نكته كه بهتر است دیگر اسم «دایی قاسم» را بر زبان نیاورم چون اطلاعات دقیق‌تری داشت به من گفت: “آقای دایی قاسم همدانی یك فروشنده‌ی عمده بوده و در همه‌ی این سال‌ها تریاك‌های متعلق به غلامرضا پهلوی و اشرف را در جهان توزیع می‌كرده است!”



غلامرضا، محمود رضا و اشرف هم قبل و هم بعد از ممنوعیت كشت تریاك در ایران دارای صدها هكتار زمین‌های مزروعی بودند كه فقط در آنها خشخاش كشت می شد!

در‌آمد هنگفت غلامرضا و شریكش اشرف تنها از كشت خشخاش به دست نمی‌آمد. آنها با همكاری فرمانده كل ژاندارمری كشور تریاك‌های مكشوفه از قاچاقچیان در مبادی مرزی را هم صاحب می‌شدند!

ارتشبد غلامعلی اویسی ـ فرمانده كل ژاندارمری ـ در تجارت تریاك با غلامرضا پهلوی مشاركت و همكاری نزدیك داشت و هر چه تریاك در مرزهای كشور كشف می‌شد به انبار مخصوص اویسی منتقل می‌شد و در این انبار كارگران افغانی اویسی تریاك‌ها را مالیده و عمل می‌آوردند!

اویسی این تریاك‌ها را تحویل غلامرضا و شریكش اشرف می‌داد و هم وزن تریاك‌های كشف شده شیره‌ی خرما و مواد رنگی تركیب شده با آرد و امثالهم را در كیسه می‌كرد و تحویل بازرسان (بازرسانی كه توسط خود او تعیین شده بودند!) می‌داد تا معدوم كنند!

تا زمانی كه دایی قاسم همدانی زنده بود این تریاك‌ها را تحویل او می‌دادند و دایی قاسم كه چیزی در حد «پدر خوانده‌ی» مافیای ایتالیا در بین قاچاقچی‌های ایرانی بود تریاك و هروئین دریافتی از غلامرضا و اشرف و اویسی را به خارج از كشور می‌رساند و به دلار تبدیل می‌كرد.

من این داستان‌ها را باور نمی‌كردم و در حقیقت سعی می‌كردم با خود فریبی آنها را نپذیرم تا این كه چندبار در میهمانی‌های دربار، دایی قاسم همدانی را كه مردی متوسط القامه سیه‌چرده بود، دیدم. دایی قاسم دارای شبكه‌ی وسیعی از قاچاقچیان در سراسر كشور بود و توزیع و صدور این كالای مرگبار را اداره می‌كرد.

غلامرضا و اشرف حتی یك اتومبیل ضد گلوله برای دایی قاسم خریداری و به وی اهدا كرده بودند. اشرف این قاچاقچی زبده را «دایی» صدا می‌كرد (!) و من وقتی صمیمیت دایی قاسم را با اشرف و غلامرضا دیدم مطمئن شدم مطالبی كه پیرامون تجارت مرگبار غلامرضا و اشرف بر سر زبان‌ها است حقیقت دارد. (و یا این كه بخشی از حقیقت است!)
در حوالی سال 1350 ناگهان خبر دستگیری دایی قاسم منتشر شد و در زمانی كوتاه او را اعدام كردند!‌»

در این مورد دو خبر ضد و نقیض به گوش می‌رسید. عده‌ای می‌گفتند: «محمدرضا از فعالیت‌های دایی قاسم خشمگین شده و دستور دستگیری و محاكمه‌ی او را صادر كرده است» عده‌ای دیگر می‌گفتند: «دایی قاسم در معاملات تریاك سر شاهپور غلامرضا و اشرف كلاه گذاشته و دستگیری او با اشاره‌ی غلامرضا و قبل از او، اشرف بوده است».



خانم فریده دیبا ( مادر زن شاه) در صفحات متعددی از كتاب خاطراتش غلامرضا پهلوی را به مال اندوزی، خست و سوءاستفاده‌های كلان مالی متهم می‌كند و از جمله در ذیل صفحه‌ی 247 كتاب خاطراتش می‌نویسد: «غلامرضا بازرس كل ارتش شاهنشاهی بود و این اواخر درجه‌ی سرلشكری داشت. این بازرس كل روزی چند ساعت از وقت خود را صرف بازرسی از دوایر ارتش می‌كرد و آن طور كه دوست عزیزم ارتشبد حسین فردوست تعریف می‌كرد: «فقط به بازدید از دوایر مالی ارتش می‌رفت و به هر ترتیبی بود سهم خود را از اختلاس و سوءاستفاده‌های مالی رایج به ارتش و خرید‌های مربوط به ارتش به دست می‌‌آورد».

برای مثال ارتش همه ساله مقادیری عظیم برنج،‌روغن،‌ بنشن و مواد غذایی و نیز البسه برای صدها هزار ارتشی و نیروی وظیفه خریداری می‌كرد.



غلامرضا در مقام بازرس كل ارتش ترتیبی می‌داد تا این خریدها از بازرگانان و تجاری صورت پذیرد كه به غلامرضا درصد حق و حساب‌های كلان می‌دادند! به سایر امور ارتش كوچكترین توجهی نداشت. این اواخر فرزندش (بهمن) را هم دستیار خود كرده بود ودر لفت و لیس‌های كلان او را نیز شركت می‌ركد. دخالت دیگر غلامرضا، به عنوان بازرس كل ارتش،‌ دخالت در امور مربوط به عزل و نصب فرماندهان بود. به گونه‌یی كه در عزل و نصب فرماندهان ارشد نقش اول را ایفا می‌كرد و برای دادن درجه و نشان و مدال حق و حساب می‌گرفت ...»

در مورد پول دوستی و خست بیمار‌گونه‌ی «غلامرضا پهلوی» در كتاب خاطرات شعبان جعفری (شعبان بی‌مخ) هم مطالبی ذكر گردیده است. شعبان جعفری (از عوامل خیابان كودتای 28 مرداد 32) ضمن مصاحبه‌ای با خانم هما سرشار ، روزنامه‌نگار قدیمی كه متن كامل آن در كتابی تحت عنوان «خاطرات شعبان جعفری» آورده شده است در مورد سودجویی و حق و حساب گرفتن غلامرضا پهلوی می‌گوید:

«هما سرشار: میانه‌تان با شاهپور غلامرضا چطور بود؟
شعبان جعفری: وای ، وای ما چه بساطی داشتیم تو مملكت با ایشون!‌
س: چه بساطی داشتید؟
ج: خب ماایشون رو به خاطر پستی كه داشت زیاد می‌دیدیم دیگه!
س: بعد از انقلاب چطور؟
ج‌: نه والا من هیچ ندیدم. تا آدم پیدا كنه یه چیزی می‌خواد!»

اكثر بازماندگان و رجال و سردمداران رژیم گذشته و اعضای خانواده‌ی پهلوی كه در غربت كتاب‌های خاطرات خود را منتشر كرده‌اند از غلامرضا به بدی نام برده و او را فردی از نظر روانی‌ بیمار و فوق‌العاده مادی معرفی كرده‌اند . علاوه بر این او درست شبیه كركس و لاشخور كه از پس مانده ی غذای دیگر جانوران استفاده می‌كند به معشوقه‌های شاه نیز دست‌اندازی می‌كرده است!


خانم پروین غفاری هنرپیشه‌ی سابق فیلم‌های فارسی كه در نوجوانی (16 سالگی ) به دام شاه افتاد و پس از طلاق گرفتن فوزیه مصری (اولین هسمر شاه) به عنوان معشوقه‌ی رسمی او وارد دربار شاهنشاهی و كاخ سعد‌آباد شد در كتاب خاطراتش (در دام شاه ـ تا سیاهی) می‌نویسد؛‌ زمانی كه معشوقه‌ی شاه بوده است غلامرضا پهلوی او را به بهانه‌ای به اقامتگاه خود كشانده و به وی دست‌اندازی كرده است.

مادر فرح پهلوی در صفحه 506 خاطرات خود اینگونه می‌نویسد:
«پس ازمرگ « تاج الملوک» جنازه او روی زمین ماند وهیچ کدام ازبازماندگان خانواده پهلوی حاضر نشدند مراسمی برای خاکسپاری او برگزار و هزینه کفن و دفن او را بپردازند. نهایتا فرح که درپاریس زندگی می‌کرد 5 هزاردلار برای غلامرضا پهلوی که درامریکا بود فرستاد تا ملکه تاج الملوک را دفن کند. غلامرضا این 5 هزاردلاررا به جیب زد وخرج خاکسپاری تاج الملوک نکرد و جنازه به عنوان‌بی‌بضاعت توسط شهرداری نیویورک به خاک سپرده شد. دکترلاجوردی که درمراسم خاکسپاری حضور داشته است می‌گوید تاج الملوک به عنوان‌بی‌خانمان (Home Less) بدون هیچگونه تشریفات و یا کفن و یا تابوت همراه با تعدادی ازالکلی‌ها ومعتادانی که طی آن هفته درگذشته بودند دریک گورجمعی به خاک سپرده شد.»

موقعی که ملکه مادر در بیمارستان نیویورک بستری بود بر سر جواهرات او بین شمس و اشرف از یک سو و غلامرضا از سوی دیگر درگیری و دعوا پیش آمد و معلوم شد شمس به اندازه 15 میلیون دلار جواهرات ملکه مادر را ربوده است. اشرف در این میان راه حل را پیشنهاد کرد و قرار شد جواهرات را به شهرام بدهند تا او بفروشد و پول را بین فرزندان ملکه مادر به نسبت تقسیم کند!

شعبان جعفری در كتاب خاطراتش می‌گوید غلامرضا پهلوی در لوس‌آنجلس زندگی انگلی سابق خود را ادامه می‌دهد و مرتبا به ایرانیان پول و پله‌دار آنجا آویزان است تا مشروب مجانی بخورد و تریاك مجانی بكشد!

در حال حاضر غلامرضا پهلوی در محله‌ی میلیاردهای معروف آمریكا (بورلی هیلز ـ كالیفرنیا ـ لوس‌آنجلس) در ویلای مجللی بر بالای تپه‌ای مشرف به هالیوود زندگی اشرافی و شاهانه‌ای دارد. او مالك امپراطوری بزرگی از شركت‌ها و مؤسسات پولساز در آمریكا و اقصی نقاط جهان است كه اداره‌ی آنها را بهمن فرزند ارشدش به عهده دارد.

غلامرضا پهلوی همچون گذشته از فعالیت‌های سیاسی به دور است و به عشق مورد علاقه‌اش كه همانا جمع‌آوری پول می‌باشد اشتغال دارد .... .


زندگینامه حسنعلی منصور

 

حسنعلی منصور از نخست‌وزیران عصر پهلوی دوم، اردیبهشت 1302 در تهران متولد شد. پدرش، رجبعلی منصور ـ منصورالملك ـ از اعضای اولیه لژ «بیداری ایرانیان» بود كه در دوران رضاشاه سالیان مدیر در مشاغل حساس جای داشت و در آخرین ماههای سلطنت او به صدرات رسید.(1)
ارتشبد فردوست می‌نویسد: علی منصور از مأموران انگلیسی بود. پسرش حسنعلی مانند پدر پرورش یافته انگلیسی‌ها بود. ولی از آن گروه بود كه به آمریكایی‌ها وصل شدند. او چه در «اصل چهار»(2) و چه بعدها كه نخست‌وزیر شد از طرف آمریكاییها به شدت تقویت می‌شد.(3)
حسنعلی منصور در 1324 از دانشكده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران لیسانس گرفت.
ساواك در 19/4/1337 كه حسنعلی منصور در دولت منوچهر اقبال معاونت نخست‌وزیر را عهده‌دار بود، بیوگرافی او را چنین ثبت نموده است:
«... پدرش بی‌اندازه متمول كه در حدود 50 میلیون تومان ثروت دارد. نامبرده لیسانس حقوق از دانشكده حقوق تهران رشته سیاسی در سال 24 بوده است. فرانسه خوب می‌داند و با انگلیسی به اندازه رفع احتیاج آشنایی دارد. وی تمام روزنامه و مجلات عادی و تا اندازه‌ای كتب اقتصادی را مطالعه می‌كند. به زن و مقام علاقه‌مند است. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان ایرانشهر گذرانده. لیاقت و شایستگی ندارد و حتی به‌علت ترقی بی‌جهتی كه نموده و به‌علت نفوذ پدرش و اینكه دكتر اقبال نسبت به پدر او مدیون بود، او را به این سمت منصوب كرد كه مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت. ابتدا در وزارت امورخارجه در لندن بود، بعد منشی وزیرخارجه و سپس رئیس اداره چهارم سیاسی. به‌علت نفوذ پدر نشان تاج دریافت داشته. وی شخصیتی ندارد تا تمایلی داشته باشد، ولی پدرش از عمال درجه اول سیاست انگلیس است. عضو جمعیت یاران دبیرستانی (ایرانشهر) بوده، متواضع ولی بی شخصیت، افكار عالی به هیچ‌وجه ندارد و تمام ترقی او روی نفوذ پدرش می‌باشد. كم مغز، بی‌تجربه و عزیز بی‌جهت... (4)»
رشد و ترقی حسنعلی منصور بیشتر به سبب نفوذ پدرش در دستگاه پهلوی بود. او پس از پایان تحصیلات به استخدام وزارت امورخارجه درآمد و ابتدا سفیر ایران در لندن شد و سپس ریاست اداره چهارم سیاسی وزارت خارجه را برعهده گرفت.
منصور در دولت منوچهر اقبال معاون نخست‌وزیر شد. فعالیت‌های سیاسی وی با تأسیس «كانون مترقی» به ریاست خودش و در 1340 آغاز شد. این كانون یك مجموعه سیاسی مورد حمایت امریكا با هدف كمك به اصلاحات ارضی و طرح‌های اقتصادی شاه بود كه با عضویت «نخبگان تحصیلكرده متمایل به غرب» تأسیس شد. (5) این كانون در 1342 به «حزب ایران نوین» تغییر نام داد.
«كانون مترقی» تشكیلاتی بود كه توانست حمایت كندی ـ رئیس جمهور آمریكا ـ از دكتر علی امینی را سلب و وی را به حمایت از چهره‌هایی مانند حسنعلی منصور متقاعد سازد. در این باره در جلد دوم كتاب ظهور سقوط سلطنت پهلوی‌، می‌خوانیم :
[عاملی كه برای جان كندی و استراتژیست‌های «دمكرات» واشنگتن شناخته نبود، ترفندهای زیركانه و تودرتویی بود كه در ایران توسط شبكه صهیونیستی لردروچیلد ـ شاپور ریپورتر طراحی شد و به استحاله این طرح «ماجراجویانه» آمریكایی به یك طرح «تعدیل شده» آمریكایی ـ انگلیسی انجامید. حسنعلی‌ منصور تبلور و نماد این استحاله بود. به اعتقاد ما، تأسیس «كانون مترقی» و سپس «حزب ایران نوین»، و عَلَم كردن حسنعلی منصور به‌عنوان رهبر «نخبگان» و تحصیل‌كردگان غربگرای ایران، طرحی بود كه توسط شاپور ریپورتر و اسدالله علم و با همدستی گراتیان یاتسویچ، رئیس «سیا» در ایران، ریخته شد. امروزه اسناد و قرائن كافی در دسترس ما است تا چارچوب و حتی جزئیات این طرح را بازسازی كنیم. تصویری كه كندوكاو در انبوه اسناد این دوره به ما نشان می‌دهد به‌طور خلاصه چنین است:
1ـ «كانون مترقی» با شركت عناصر تحصیل كرده وابسته به «خانوادة اردشیر ریپورتر» تأسیس شد.
2ـ «كانون مترقی» به‌عنوان سمبل یك جریان «آمریكایی» و به‌عنوان تشكلی از «نخبگان» هوادار «شیوه زندگی آمریكایی» (American Way Life) در محافل سیاسی و روشنفكری واشنگتن «لانسه» شد.
3ـ این كانون توانست در چارچوب اعمال نفوذها و القائات لندن و روچیلدها و عناصر صاحب‌نظر «سیا»، چون ریچارد هلمز و گراتیان یاتسویچ ، ذهن كندی و «شورای امنیت ملی» او را به سوی خود جلب كند و خود را بهترین مجری طرح‌های كندی جلوه‌گر سازد.
4ـ با تحریك و تشجیع جناح‌های مختلف سیاسی علیه امینی، ذهن كندی و «دمكرات»های «كاخ سفید» از دكتر علی امینی یا «جبهه ملی» منحرف گردید و با القاء این تحلیل كه بقاء امینی و دوام وضع فعلی سبب فروپاشی شیرازة امور و توسعه كمونیسم در ایران خواهد شد، حسنعلی منصور و كانون او به‌عنوان بهترین و «عاقلانه‌ترین» جایگزین (آلترناتیو) در قبال امینی تثبیت شد.
5ـ با بركناری امینی، اسدالله علم قدرت را به دست گرفت و به‌عنوان یك دولت «محلل» زمینه‌های صعود «نخبگان» محبوب كندی را به رأس دیوانسالاری ایران فراهم ساخت.
6ـ بدین ترتیب، هم دولت كندی، هم لندن و روچیلدها و هم دربار پهلوی به اهداف خود دست یافتند و طرح اصلاحات روستو ـ كندی توسط نسلی كه در مكتب اینتلیجنس سرویس پرورش یافته و چهر‌های مطیع و «بی‌شخصیت» در برابر شاه محسوب می‌شدند، اجرا گردید و اساس سلطنت مطلقه او نه تنها تضعیف نشد، بلكه به اوج خود رسید.
برپایه این طرح است كه در دهه 1340 شاهد «استحاله» رجال كهنسال انگلوفیل و فرزندان آنها به سوی سیاست‌های امپریالیسم آمریكا هستیم و در واقع، «نخبگان» جدید حاكم بر ایران را از نظر وابستگی اجتماعی، ساخت فرهنگی و حتی پیوندهای خویشاوندی باید مولود «رجال» انگلوفیل نسل پیشین محسوب داریم.] (6)
بدین ترتیب حسنعلی منصور در 17 اسفند 1342 پس از امیراسدالله علم مأمور تشكیل كابینه شد.
مهمترین فراز سیاسی حكومت كوتاه مدت حسنعلی منصور ارایه طرح كاپیتولاسیون به مجلس شورای ملی و تصویب این طرح در 13 مهر 1342 در مجلس بیست‌ویكم بود. در پی این مصوبه امام خمینی در سخنانی‌ ـ چهارم آبان 1343 ـ در ضمن محكوم كردن آن، به افشاء ابعاد لایحه پرداختند. امام فرمودند:
اناالله و اناالیه راجعون [گریه حضار]
من تأثرات قلبی خودم را نمی‌توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. از روزی كه مسایل اخیر ایران را شنیدم، خوابم كم شده [گریه حضار]، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، من با ثأثرات قلبی روزشماری می‌كنم: چه وقت مرگ پیش بیاید [گریه شدید حضار].
ایران دیگر عید ندارد، عید ایران را عزا كردند [ادامه گریه حضار]، عزا كردند و چراغانی كردند، عزا كردند و دسته جمعی رقصیدند، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغانی كردند، پایكوبی كردند... عزت ما پای كوب شد، عظمت ایران از بین رفت [گریه حضار]، عظمت ارتش ایران را پای كوب كردند...
اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد این ملت یك روز اسیر انگلیس و روز دیگر اسیر آمریكا باشد.
اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد اسرائیل اقتصاد ایران را قبضه كند، نمی‌گذارد كالاهای اسرائیل ـ آن هم بدون گمرك ـ در ایران فروخته شود...
اگر نفوذ روحانیون باشد تو دهن این دولت می‌زند، تو دهن این مجلس می‌زند، وكلا را از مجلسین بیرون می‌ریزد.
اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد عده‌ای به اسم وكیل بر ملت تحمیل شده، بر سرنوشت مملكتی حكومت كنند.
اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‌گذارد یك دست‌نشاندة آمریكایی این غلط‌ها را بكند، از ایران بیرونش می‌كنند.
نفوذ روحانی مضر به حال ملت است؟ نخیر مضر به حال شماست. مضر به حال شما خائن‌هاست، نه مضر به حال ملت...
آقایان! من اعلام خطر می‌كنم.
ای ارتش ایران ! من اعلام خطر می‌كنم.
ای سیاسیون ایران! من اعلام خطر می‌كنم.
ای‌ بازرگانان ایران! من اعلام خطر می‌كنم.
ای علمای ایران! ای مراجع اسلام! من اعلام خطر می‌كنم.
ای فضلا! ای طلاب! ای حوزه‌های علمیه! ای نجف! ای قم! ای مشهد! ای طهران! ای شیراز! من اعلام خطر می‌كنم...
والله گناهكار است كسی كه داد نزند، والله مرتكب كبیره است كسی كه فریاد نزند [احساسات شدید حضار]... (7)
امام خمینی در پی این سخنان بازداشت و به تركیه تبعید شدند. سه ماه پس از تبعید امام، حسنعلی منصور در اول بهمن 1343 در مقابل مجلس شورای ملی هدف تیراندازی یكی از اعضای فداییان اسلام ـ محمد بخارایی ـ قرار گرفت(8) و به بیمارستان منتقل شد. او سرانجام در 6 بهمن درگذشت.
حسنعلی منصور دارای پرونده‌ای از مفاسد اخلاقی، اداری و مالی بود. (9) او سه بار ازدواج كرد(10)، كمتر از 11 ماه نخست‌وزیر بود و هنگام مرگ 41 سال داشت. پس از او هویدا صدارت 13 سه بار خود را آغاز كرد.«بد



پی‌نوشت‌ها :
1ـ علی منصور از 4 تیر 1319 تا 5 شهریور 1320 ـ زمان سقوط رضاخان ـ نخست‌وزیر بود.
2ـ مقصود «اصل چها ترومن» است. به مقاله اصل چهار ترومن در سایت مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی مراجعه شود.
3ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، فردوست، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ج 1، ص 250
4ـ ظهور و سقوط، همان، ج 2، ص 356
5ـ مشاهیر سیاسی قرن بیستم، احمد ساجدی، مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی محراب قلم، ص 419
6ـ ظهور و سقوط، همان، ج 2، ص 358
7ـ گزیده نطق تاریخی امام، نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، ج 1، صص 716 ـ 722
8ـ محمد بخارایی همراه با جمع دیگری از اعضای جمعیت فداییان اسلام در اردیبهشت 1344 محاكمه و به اعدام محكوم شد و حكم صادره روز 26 خرداد همان سال به اجرا درآمد. همراه با بخارایی سه نفر دیگر به نامهای صفار هرندی، صادق امانی و مرتضی نیك‌نژاد اعدام شدند.
9ـ كابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواك، مركز بررسی اسناد تاریخی، ج اول، صص 14ـ 21
10ـ همسر اول حسنعلی منصور یكی از دختران تیمورتاش وزیر دربار رضاخان، همسر دوم او فریده امامی ـ خواهر لیلا امامی همسر هویدا ـ و همسر سوم او منشی وی در اداره بیمه، زمان تصدی این اداره بود.


حسنعلي منصور فرزند علي منصور در سال 1302 در تهران به دنيا آمد و پس از فارغ التحصيلي از دانشگاه، به استخدام وزارت امور خارجه درآمد. وي طي سال‏هاي دهه 1320، مدارج ترقي را پيمود تا اين كه پس از ورود به مجلس شوراي ملي و سنا در شهريور 1342 و تاسيس حزب ايران نوين، راه براي صدارت او باز شد. حسنعلي منصور از اسفند 42 تا بهمن 43 به مدت كمتر از يك سال نخست وزير بود.

تصويب كاپيتولاسيون، افزايش قيمت بنزين و تبعيد حضرت امام خميني(ره) به عنوان نخستين گام اجراي روش او در اداره كشور محسوب مي‏شد. در ساعت 10 صبح روز اول بهمن 1343 هنگامي كه حسنعلي منصور با غرور تمام قصد پياده شدن از اتومبيل در جلوي درب ورودي مجلس شوراي ملي را داشت، هدف گلوله شهيد محمد بخارايي از اعضاء شاخه اجرايي هيئت مؤتلفه اسلامي قرار گرفت و چند روز بعد به هلاكت رسيد.

فتواي قتل منصور از جانب آيت‏اللَّه سيد محمد هادي ميلاني در مشهد صادر شده بود. مي‏گويند وقتي در دادگاه از محمد بخارايي سؤال مي‏كنند كه با دو گلوله اول منصور زنده نمي‏ماند ولي چرا سومين گلوله را به گلوي او شليك كردي؟ آن جوان رشيد در پاسخ گفت: حنجره‏اي كه از آن به روحانيت اهانت شده، بايد دريده شود..


متن کامل بیانات امام خمینی در بهشت زهرا به همراه فایل صوتی

           بسم الله الرحمن الرحیم

ما در این مدت مصیبت ها دیده ایم، مصیبت های بسیار بزرگ و بعضی پیروزها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بوده، مصیبت های زن های جوان مرده، مردهای اولاد از دست داده، طفل های پدر از دست داده.
من وقتی چشمم به بعضی از اینها كه اولاد خودشان را از دست داده اند می افتد، سنگینی در دوشم پیدا می شود كه نمی توانم تاب بیاورم. من نمی توانم از عهده این خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآیم، من نمی توانم تشكر از این ملت بكنم كه همه چیز خودش را در راه خدا داد، خدای تبارك و تعالی باید به آنها اجر عنایت فرماید.
من به مادرهای فرزند از دست داده تسلیت عرض می كنم و در غم آنها شریك هستم. من به پدرهای جوان داده، من به آنها تسلیت عرض می كنم. من به جوان هائی كه پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض می كنم.

خوب، ما حساب بكنیم كه این مصیبت ها برای چه به این ملت وارد شد، مگر این ملت چه می گفت و چه می گوید كه از آنوقتی كه صدای ملت در آمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه می گفتند كه مستحق این عقوبات شدند ملت ما یك مطلبش این بود كه این سلطنت پهلوی از اول كه پایه گذاری شد برخلاف قوانین بود. آنهائی كه در سن من هستند، می دانند و دیده اند كه مجلس موسسان كه تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد، ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان، مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس كردند و با زور، وكلای آن را وادار كردند به اینكه به رضاشاه رای سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یك امر باطلی بود، بلكه اصل رژیم سلطنتی از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلی است و خلاف حقوق بشر است. برای اینكه ما فرض می كنیم كه یك ملتی تمامشان رای داند كه یك نفری سلطان باشد، بسیار خوب، اینها از باب اینكه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رای آنها برای آنها قابل است؛ لكن اگر چنانچه یك ملتی رای دادند (ولو تمامشان) به اینكه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقی ملت پنجاه سال از این، سرنوشت ملت بعد را معین می كند سرنوشت هر ملتی به دست خودش است. ما در زمان سابق، فرض بفرمائید كه زمان اول قاجاریه نبودیم، اگر فرض كنیم كه سلطنت قاجاریه به واسطه یك رفراندمی تحقق پیدا كرد و همه ملت هم ما فرض كنیم كه رای مثبت دادند، اما رای مثبت دادند بر آقامحمدخان قجر و آن سلاطینی كه بعدها می آیند. در زمانی كه ما بودیم و زمان سلطنت احمدشاه بود، هیچ یك از ما زمان آقامحمدخان را ادراك نكرده، آن اجداد ما كه رای دادند برای سلطنت قاجاریه، به چه حقی رای دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد سرنوشت هر ملت دست خودش است. ملت در صد سال پیش از این، صدوپنجاه سال پیش از این، یك ملتی بوده، یك سرنوشتی داشته است و اختیاری داشته ولی او اختیار ماها را نداشته است كه یك سلطانی را بر ما مسلط كند. ما فرض می كنیم كه این سلطنت پهلوی، اول كه تاسیس شد به اختیار مردم بود و مجلس موسسان را هم به اختیار مردم تاسیس كردند و این اسباب این می شود كه - بر فرض اینكه این امر باطل، صحیح باشد- فقط رضاخان سلطان باشد، آن هم بر آن اشخاصی كه در آن زمان بودند و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتی كه الان بیشتر شان، بلكه الا بعض قلیلی از آنها ادارك آنوقت را نكرده اند، چه حقی داشتند ملت در آن زمان، سرنوشت ما را در این زمان معین كنند؛ بنابر این سلطنت محمدرضا اولا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تاسیس شده بود مجلس، غیر قانونی است، پس سلطنت محمدرضا هم غیر قانونی است و اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بكنیم كه قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند كه برای ما سرنوشت معین كنند هر كسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی كه درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یك ملتی را كه بعدها وجود پیدا كنند، آنها تعیین بكنند؟ این هم یك دلیل كه سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی كه در آنوقت درست كرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض كنیم كه صحیح بوده است، این ملتی كه سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان می گوید كه ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی كه اینها رای دادند به اینكه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یك راه است از برای اینكه سلطنت او باطل است.

حالا می آئیم سراغ دولت هائی كه ناشی شده از سلطنت محمدرضا و مجلس هائی كه ما داریم. در تمام طول مشروطیت الا بعضی از زمان ها آن هم نسبت به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعیین وكلا. شما الان اطلاع دارید كه در این مجلسی كه حالا هست، چه مجلس شورا و چه مجلس سنا و شما ملت ایران هستید، شما ملتی هستید كه در تهران سكنی دارید، من از شما مردم تهران سوال می كنم كه آیا این وكلائی كه در مجلس هستند، چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا شما اطلاع داشتید كه اینها را خودتان تعیین كنید اكثر این مردم می شناسند این افرادی را كه به عنوان مجلس و به عنوان وكیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم. مجلسی كه بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس، مجلس غیرقانونی است. بنابر این اینهائی كه در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینكه حقوق هر فرض كنید كه وكیلی اینقدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهائی هم كه در مجلس سنا هستند، آن ها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتی كه ناشی می شود از یك شاهی كه خودش و پدرش غیر قانونی است، خودش علاوه بر او غیرقانونی است، وكلائی كه تعیین كرده است غیرقانونی است، دولتی كه از همچو مجلسی و همچو سلطانی انشا بشود، این دولت غیرقانونی است. این ملت حرفی را كه داشتند در زمان محمدرضاخان می گفتند كه این سلطنت را ما نمی خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست. در حالا هم می گویند كه ما این وكلا را غیرقانونی می دانیم، این مجلس سنا را غیرقانونی می دانیم، این دولت را غیرقانونی می دانیم. آیا كسی كه خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است و همه آنها غیر قانونی هستند، می شود كه قانونی باشد ما می گوئیم كه شما غیر قانونی هستید باید بروید. ما اعلام می كنیم كه دولتی كه به اسم دولت قانونی خودش را معرفی می كند، حتی خودش قبول ندارد كه قانونی است، خودش تا چند سال پیش از این، تا آنوقتی كه دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت كه غیرقانونی است، حالا چه شده است كه می گوید من قانونی هستم این مجلس غیرقانونی است، از خود وكلا بپرسید كه آیا شما را ملت تعیین كرده است هر كدام ادعا كردند كه ملت تعیین كرده است، ما دستشان را می دهیم دست یك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه اش از مردم سوال می كنیم كه این آقا آیا وكیل شما هست، شما او را تعیین كردید حتما بدانید كه جواب آنها نفی است. بنابر این آیا یك ملتی كه فریاد می كند كه ما این دولت مان، این شاه مان، این مجلس مان برخلاف قوانین است و حق شرعی و حق قانونی و حق بشری ما این است كه سرنوشت مان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است كه یك قبرستان شهید برای ما درست بكنند، در تهران، یك قبرستان هم در جاهای دیگر

من باید عرض كنم كه محمد رضای پهلوی، این خائن خبیث برای ما رفت، فرار كرد و همه چیز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستان های ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحیه اقتصاد خراب كرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است كه اگر چنانچه بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یك دولت این كار را می تواند بكند و نه یك قشر از اقشار مردم این كار را می توانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه كنید، به اسم اینكه ما می خواهیم زراعت را، دهقان ها را دهقان كنیم، تا حالا رعیت بودند و ما می خواهیم حالا دهقانشان كنیم، اصلاحات ارضی درست كردند، اصلاحات ارضی شان بعد از این مدت طولانی به اینجا منتهی شد كه بكلی دهقانی از بین رفت، بكلی زراعت ما از بین رفت و الان شما در همه چیز محتاجید به خارج؛ یعنی محمدرضا این كار را كرد تا بازار درست كند از برای آمریكا و ما محتاج به او باشیم در اینكه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را، تخم مرغ از او بیاوریم یا از اسرائیل كه دست نشانده آمریكاست بیاوریم.
بنابراین كارهائی كه این آدم كرده به عنوان اصلاح، این كارها خودش افساد بوده است. قضیه اصلاحات ارضی یك لطمه ای بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بكنیم مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سال بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است، فرهنگ ما را این عقب نگه داشته به طوری كه جوان های ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام و تمام نیست و باید بعد از اینكه یك مدتی در اینجا یك نیمه تحصیلی كردند آن هم با این مصیبت ها، آن هم با این چیزها، باید بروند در خارج تحصیل بكنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سی و چند سال است كه این دانشگاه را داریم لكن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نكرده، رشد انسانی ندارد، تمام انسان ها و نیروی انسانی ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوكری كه داشته، مراكز فحشا درست كرده، تلویزیونش مركز فحشاست، رادیویش بسیاریش فحشاست، مراكزی كه اجازه دادند برای اینكه باز باشد، مراكز فحشاست، اینها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشی بیشتر از كتابفروشی است، مراكز فساد دیگر الی ماشائالله است. برای چه سینمای ما مركز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالف هستیم. ما كی مخالفت كردیم با تجدد، با مراتب تجدد مظاهر تجدد وقتی كه از اروپا پایش را در شرق گذاشت خصوصا در ایران، مركز چیزی كه باید از آن استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما می دانید كه جوان های ما را اینها به تباهی كشیده اند و همین طور سایر این جاها. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت كرده اند به مملكت ما.
و اما نفت ما، تمام نفت ما را به غیر دادند، به آمریكا و غیر از آمریكا دادند، آنی كه به آمریكا دادند عوض چه گرفتند عوض، اسلحه برای پایگاه درست كردن برای آقای آمریكا. ما، هم نفت دادیم و هم پایگاه برای آنها درست كردیم. آمریكا با این حیله كه این مرد هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما برد و برای خودش در عوض پایگاه درست كرد یعنی اسلحه آورده اینجا كه ارتش ما نمی تواند این اسلحه را استعمال بكند، باید مستشارهای آنها باشند، باید كارشناس های آنها باشند. این هم از ناحیه نفت كه این نفت ما را اگر چند سال دیگر خدای نخواسته این عمر پیدا كرده بود، عمر سلطنتی پیدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعت مان را هم كه تمام كرده، این ملت بكلی ساقط شده بود و باید عملگی كند برای اغیار. ما كه فریاد می كنیم از دست این، برای این است. خون های جوان های ما برای این جهات ریخته شده، برای اینكه آزادی می خواهیم ما. ما پنجاه سال است كه در اختناق بسر بردیم، نه مطبوعات داشتیم، نه رادیوی صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم، نه خطیب توانست حرف بزند، نه اهل منبر می توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت می توانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد، نه هیچ یك از اقشار ملت كارشان را می توانستند ادامه بدهند و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقی است و باقی بود و الا هم باز نیمه حشاشه او كه باقی است، نیمه حشاشه این اختناقی هم باقی است. ما می گوئیم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم، تمام اینها غیر قانونی است واگر ادامه به این بدهند اینها مجرمند و باید محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه می كنیم.

من دولت تعیین می كنم، من تو دهن این دولت می زنم، من دولت تعیین می كنم، من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین می كنم، من به واسطه اینكه ملت مرا قبول دارد (تكبیر حضار) این آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد، رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد، فقط آمریكا از این پشتیبانی كرده و فرستاده به ارتش دستور داده كه از او پشتیبانی بكنید، انگلیس هم از این پشتیبانی كرده و گفته است كه باید از این پشتیبانی بكنید. یك نفر آدمی كه نه ملت قبولش دارد نه هیچ یك از طبقات ملت از هر جا بگوئید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه می آورند توی خیابان ها، از خودشان هست این اشرار، فریاد هم می كنند، از این حرف ها هم می زنند لكن ملت این است، این ملت است (اشاره به حضار). می گوید كه در یك مملكت كه دو تا دولت نمی شود. خوب واضح است این، یك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غیرقانونی باید برود، تو غیرقانونی هستی، دولتی كه ما می گوئیم، دولتی است كه متكی به آرای ملت است، متكی به حكم خداست، تو باید یا خدا را انكار كنی یا ملت را. باید سرجایش بنشیند این آدم و یا اینكه به امر آمریكا و اینها وادار كند یك دسته ای از اشرار را این ملت را قتل عام كند.

ما تا هستیم نمی گذاریم اینها سلطه پیدا كنند، ما نمی گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلم های سابق، ما نخواهیم گذشت كه محمدرضا برگردد، اینها می خواهند او را برگردانند، بیدار باشید. ای مردم! بیدار باشید، نقشه دارند می كشند، ستاد درست كرده مردیكه در آن جائی كه هست، روابط دارند درست می كنند، می خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدی كه همه چیزمان اختناق در اختناق باشد و همه هستی ما به كام آمریكا برود. ما نخواهیم گذاشت، تا جان داریم نخواهیم گذاشت و من از خدای تبارك و تعالی سلامت همه شما را خواستار هستم و من عرض می كنم بر همه ما واجب است كه این نهضت را ادامه بدهیم تا آنوقتی كه اینها ساقط بشوند و ما به واسطه آرای مردم، مجلس سنا درست بكنیم و دولت اول را، دولت دائمی را (مقصود من از مجلس سنا مجلس موسسان بود، نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یك حرف مزخرفی است، همیشه بوده.) تعیین بكنیم.

و من باید یك نصحیت به ارتش بكنم و یك تشكر از یكی از اركان ارتش، یك قشرهائی از ارتش. اما آن نصحیتی كه می كنم این است كه ما می خواهیم كه شما مستقل باشید، ماها داریم زحمت می كشیم، ماها خون دادیم، ماها جوان دادیم، ماها حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر كشیدند، می خواهیم كه ارتش ما مستقل باشد. آقای ارتشبد! شما نمی خواهید شما نمی خواهید مستقل باشید
آقای سرلشكر! شما نمی خواهید مستقل باشید، شما می خواهید نوكر باشید من به شما نصحیت می كنم كه بیائید در آغوش ملت، همان كه ملت می گوید بگوئید، ما باید مستقل باشیم، ملت می گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهای آمریكا و اجنبی باشد، شما هم بیائید، ما برای خاطر شما این حرف را می زنیم، شما هم بیائید برای خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگوئید (ما می خواهیم مستقل باشیم، ما نمی خواهیم این مستشارها باشند.) ما كه این حرف را می زنیم كه ارتش باید مستقل باشد، جزای ما این است كه بریزید توی خیابان خون جوان های ما را بریزید كه چرا می گوئید من باید مستقل باشم ما می خواهیم تو آقا باشی.
و اما تشكر می كنم از این قشرهائی كه متصل شدند به ملت، اینها آبروی خودشان را، آبروی كشورشان را، آبروی ملت شان را اینها حفظ كردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهای نیروی هوائی، اینها همه مورد تشكر و تمجید ما هستند و همین طور آنهائی كه در اصفهان و در همدان و در سایر جاها، اینها تكلیف شرعی، ملی، كشوری خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانی از نهضت اسلامی ملت را كردند ما از آنها تشكر می كنیم و به اینهائی كه متصل نشدند می گوئیم كه متصل بشوید به اینها، اسلام برای شما بهتر از كفر است، ملت برای شما بهتر از اجنبی است. ما برای شما می گوئیم این مطلب را، شما هم برای خودتان این كار را بكنید، رها بكنید این را، خیال نكنید كه اگر رها كردید ما می آئیم شما را به دار می زنیم. این چیزهائی است كه شماها یا كسان دیگر درست كرده اند والا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها كه آمدند و متصل شدند، ما با كمال عزت و سعادت آنها را حفظ می كنیم و ما می خواهیم كه مملكت، مملكت قوی باشد، ما می خواهیم كه مملكت دارای یك نظام قدرتمند باشد، ما نمی خواهیم نظام را به هم بزنیم، ما می خواهیم نظام محفوظ باشد لكن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی كه دیگران سرپرستی اش را بكنند و دیگران فرمان به آن بدهند.

والسلام علیكم ورحمت الله وبركاته

جهت دریافت فایل صوتی بر روی لینک زیر کلیک کنید:
فایل صوتی سخنرانی امام خمینی در بهشت زهرا در روز 12 بهمن 1357

تصاویری از تسخیر لانه جاسوسی

 

 


رویدادهای 21 بهمن 57

* با آغاز درگيري مسلحانه، پرسنل انقلابي نيروي هوايي براي تسليح مردم در ازاء كارت پايان خدمت سربازي، يك قبضه سلاح و هفت فشنگ در اختيار آنان قرار مي‌دادند.

* درساعت 5/4 بعدازظهر كلانتري تهران نو ـ پس از پنج ساعت زد و خورد شديد بين مأمورين گارد و مردم ـ سقوط كرد و مردم و گاردي‌ها در اين زدو خورد چندين كشته و مجروح داشتند . از اين پس، كلانتري‌ها يكي پس از ديگري به دست مردم ساقط شدند.

* فرماندار نظامي تهران در اعلاميه شماره چهل خود، ساعات حكومت نظامي را از ساعت چهار و نيم بعدازظهر تا ساعت پنج صبح افزايش داد. پس از شدت گرفتن حملات مردم به كلانتري‌ها و پادگان‌ها، فرماندار نظامي تهران در همين روز ساعت منع عبور و مرور را تا ساعت دوازده ظهر افزايش داد. يعني مردم تنها از ساعت دوازده شهر تا چهار و نيم بعدازظهر اجازه خروج از منازل خود را دارند.

* رژيم در تدارك يك كودتاي نظامي است. سپهبد رحيمي، فرماندار نظامي تهران و حومه، طي دستورالعملي به يگان‌هاي تابعه خود، از آنها خواست تا بي‌درنگ كليه رهبران نهضت را دستگير و با هواپيما به يكي از جزاير منتقل نمايند. همراه اين دستورالعمل، ليستي از اسامي صدها نفر كه بايد بازداشت شوند، الصاق شده است كه در رأس آنها نام حضرت امام، آْيت‌الله طالقاني مهندس مهدي بازرگان، به چشم مي‌خورد. در اين دستورالعمل، پيش‌بيني شده است كه كليه رهبران درجه دوم كه اقدام به تحريك در مقابل اين دستگيري‌ها بكنند، بازداشت شوند.

* حضرت امام خميني در رابطه با حكومت نظامي اعلام شده از طرف فرماندار نظامي تهران، آن را ملغي اعلام كردند و گفتند: اعلاميه امروز حكومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچوجه به آن اعتنا نكنند ... اخطار مي‌كنم كه اگر دست از اين برادر کشي بر ندارند و لشگر گارد به محل خودش برنگردد ... تصميم آخر خود را به اميد خدا مي‌گيريم. همچنين دولت موقت، اعلاميه حكومت نظامي را یك توطئه توصيف كرد.

* ميني‌بوس‌ها و ماشين‌هاي وابسته به ستاد كميته امام خميني، با بلندگو، لغو اعلاميه فمراندار نظامي را در سطح تهران اعلام كردند. گفتني است كه بنا به گفته‌ رحيمي، يكي از سران ارتش، حكومت نظامي تصميم داشت كه با افزايش ساعات حكومت نظامي، به انجام كودتا و سركوب مردم و خصوصا ترور و دستگيري رهبران نهضت، بپردازد. اين تصميم حضرت امام، توطئه بزرگي را در آستانه پيروزي نهضت در نطفه خفه كرد.

* امام خميني در جواب به استعفاي افراد نيروي مسلح نوشتند: قسم براي حفظ قدرت طاغوتي صحيح نيست و مخالفت با آن واجب است و كساني كه قسم خورده‌اند بايد بر خلاف آن عمل كنند.

* مردم مسلح به ياري افراد نيروي هوايي رفتند. جنگ خياباني در تهران اوج بيشتري پيدا كرد.

* ده‌ها هزار تن از مردم در خيابان فرح‌آباد، پشت كيسه‌هاي شن و خاك سنگر گرفتند.

* كلانتري‌هاي تهران نو، (چهارده و شانزده و بيست و يك و نه) و نارمك ده و يازده و شهر ري، سقوط كردند و همچنين يك هلي‌كوپتر گارد در تهران در هوا ساقط شد.

* حجت‌الاسلام دكتر مفتح از جانب حضرت امام، عكس مندرج در روزنامه كيهان مبني بر رژه افسران نيروي هوايي در مقابل ايشان را كاملا صحيح و واقعي دانست.

* بازرگان گزارش مطبوعات را در زمينه تماس با بختيار و سران ارتش، قويا تكذيب كرد.

* از سوي دفتر تبليغات امام خميني، هر گونه تماس با بختيار و سران ارتش تكذيب شد.

* امام خميني اعلام كردند كه من خودم اهل قلم و بيان هستم و هيچ سخنگويي ندارم.

* ستاد امداد و سازمان ملي پزشكان، تعداد شهدا را تا ساعت يازده امشب، صد و بيست و شش تن ، و مجروين را ششصد و سي و چهار نفر ذكر كرد.

* شما كشته شدگان كه به بيمارستان جرجاني منتقل شده‌اند، به چهل و شش نفر رسيد و تعداد زخمي‌ها به علت كثرت آنها قابل شمارش نيست.

* آيت‌الله شريعتمداري ضمن آرزوي موفقيت براي دولت بازرگان، انتخاب وي را تبريك گفت.

* مهندس بازرگان در شركت نفت اعلام كرد: با استقرار دولت موقت، اعتصاب شركت نفت پايان خواهد يافت.

* حزب كمونيست قبرس اعلام كرد كه تجهيزات جاسوسي آمريكا از ايران به قبرس منتقل شده است.

رویدادهای 20 بهمن 57

* با حمله مأموران گارد به پادگان نيروي هوايي تهران، جنگ خياباني آغاز شد. به گفته همافران، وقتي كه راديو اعلام كرد فيلم ورود امام خميني بعد از اخبار تلويزيون نمايش داده خواهد شد، آنها در سالن پادگان اجتماع كردند. با ظاهر شدن تصوير حضرت امام بر صفحه تلويزيون، طنين صلوات سالن را پر كرد و در اين هنگام، افراد گارد به سوي آنها تيراندازي كردند و درگيري آغاز شد.

* مردم ساكن در اطراف خوابگاه همافران، هنگامي كه از حمله نيروي گارد به همافران آگاه شدند، اهالي خيابان‌هاي اطراف را نيز با خبر كردند و طولي نكشيد كه جمعيت انبوهي در كنار ديوار خوابگاه گرد آمدند كه با فرياد الله‌اكبر از همافران حمايت مي‌كردند.

* اجتماع مردم در كنار خوابگاه همافران نيروي هواي يكه از ساعت ده شب آغاز شده بود همچنان ادامه يافت. ترس مردم اين بود كه در صورت پراكنده شدن، نيروهاي گارد، مجددا به همافران حمله كنند، لذا از دفتر حضرت امام كسب تكليف كردند و دفتر امام توصيه كردند كه پراكنده نشويد.

* مردم در كنار خوابگاه نيروي هوايي همچنان شعار مي‌دادند و خود را با آتش لاستيك‌هاي فرسوده گرم مي كردند كه در ساعت 5/3 بعد از نيمه شب مأموران حكومت نظامي با خودروهاي نظامي و در حاليكه از دور با شليك رگبار مسلسل‌ها به طرف هوا در صدد ترساندن مردم بودند، به اجتماع مردم حمله كردند. در اين هنگام مردم به كوچه‌هاي اطراف پناه بردند اما مأمورين توانستند يكصد و پنجاه و دو نفر را دستگير و به محل استقرار حكومت نظامي در كلانتري تهران و منتقل كنند. در بين دستگير شدگان دو روحاني نيز حضور داشتند.
تذكر: ظاهرا اولين كلانتري ساقط شده در جريان هجوم مردم همين كلانتري بود.

رویدادهای 19 بهمن 57

* جمعي از پرسنل نيروي هوايي با انجام رژه و خواندن سرود در مقابل حضرت امام، با حركت اسلامي مردم ايران و رهبري نهضت اعلام همبستگي كردند. ايشان همچنين از راهپيمايي مردم در حمايت از دولت مهندس بازرگان تشكر كردند.

* مطبوعات و راديو رياض: مهندس بازرگان اعلام كرد نتوانسته است رضايت ارتش را جلب كند و ارتشيان از قانون اساسي حمايت مي‌كنند. وي طي اولين سخنراني عمومي پس از اعلام نخست وزيري دولت موقت گفت: بنده ماشين سواري نازك نارنجي هستم كه بايد روي جاده‌هاي آسفالت و راه هموار حركت كنم.

* ستاد ارتش، عكس روزنامه كيهان مبني بر رژه افسران نيروي هوايي در مقابل حضرت امام را تكذيب كرد.

* طرفداران قانون اساسي، شهر خوي را به آتش كشيدند و در شهر گنبد به يك حمام زنانه يورش بردند.

* عده‌اي از هواداران رژيم كه به طرفداري قانون اساسي در تهران تجمع كرده بودند، با مخالفين خود به زد و خورد پرداختند.

* خبرنگار لوس‌آنجلس تايمز، در تيراندازي‌هاي خيابان فرح‌آباد ژاله تير خورد و كشته شد.

* طي روزهاي گذشته و امروز، شهر تهران شاهد تظاهرات مردم و فرياد و خشم كليه اقشار در مقابل رژيم بود. بانك‌ها و ديگر مؤسسات دولتي مورد هجوم مردم به ستوه آمده از جنايت‌هاي شاه قرار گرفتند و شعله‌هاي آتش از همه سو زبانه مي‌كشيد.

* امام خميني طي نطق كوتاهي كه از شكبه تلويزيوني كاركنان اعتصابي راديو و تلويزيون بطور مستقيم پخش مي‌شد ضمن آرزوي موفقيت براي كاركنان رسانه‌هاي گروهي گفتند: دستگاه‌هايي در اين قسمت بوده و هست كه بايستي در خدمت مردم مي‌بودند. ولي رژيم غاصب از آنها در راه هدف‌هاي نامشروع استفاده كرده است.

* سرهنگ قذافي حمايت خويش را از انقلاب مردم ايران اعلام داشت.

* در درگيري‌هاي گرگان، پنج نفر كشته و يازده نفر مجروح شدند.

* خانواده افسران بازداشتي نيروي هوايي، همچنان با ادامه تحصن، تهديد به اعتصاب غذا كردند.

* مهندس شريف امامي كه از طرف دادستاني ممنوع‌الخروج شده بود، از كشور گريخت.

* گروه منصورون، ترور رييس گارد دانشگاه جندي شاپور اهواز را به عهده گرفت.

* افراد مسلح به يك شعبه بانك ملي در كرمان دستبرد زدند. همچنين موجودي يكي از شعب اين بانك در تهران نيز سرقت شد.

رویدادهای 18 بهمن 57

* حضرت امام در ديدار با روحانيون شهر اهواز گفتند: ادامه نهضت يك تكليف است.

* در ملاقات وكلاي دادگستري با حضور امام، ايشان گفتند كه شاه بايد محاكمه شود.

* رييس جمهور و وزراي خارجه و دفاع آمريكا، پس از پايان مأموريت ژنرال‌ها هايزر در ايران، جلسه‌اي با حضور وي تشكيل دادند.

* سخنگوي وزارت خارجه آمريكا گفت: ما از اجراي قانون اساسي پشتيباني مي‌كنيم. ما از راه ديپلماتيك با همه گروه‌ها، از جمله مهدي بازرگان، در تماس بوده‌ايم؛ اما پس از انتخاب وي به نخست وزيري، هيچگونه تماسي با وي برقرار نشده است.

* وزارت خارجه آمريكا اعلام كرد هنوز دولت بختيار را به رسميت مي‌شناسد. از طرفي سخنگوي كاخ سفيد گفت: بختيار بايد نظر اكثريت مردم را بپذيرد.

* پس از اعلام نخست وزيري مهندس بازرگان، بين آقايان يدالله سحابي، اميرعباس انتظام، بختيار،‌ قره‌باغي رييس ستاد ارتش و رييس اداره دوم ارتش، ملاقاتي انجام شد. در اين ملاقات، آقاي سحابي و اميرانتظام در صدد بر مي‌آيند كه بختيار را راضي به استعفا نمايند. از طرفي بختيار براي قدرت نمايي، از قره‌باغي و مقدم خواست در حضور آنان حمايت مجدد خود را از بختيار اعلام كنند.

* دكتر سنجابي اعلام كرد مذاكره و تبادل نظر بين بختيار و بازرگان براي حل مسالمت‌آميز مسائل ادامه دارد. راديو لندن گفت: گفتگو ميان جنبش آيت‌الله خميني و ارتش آغاز شده است.

* گروهها و اقشار مختلف مردم، از جمله دانشگاهيان، از دولت موقت مهندس بازرگان پشتيباني و حمايت كردند.

* روحانيون و مردم زنجان و بخش‌هاي تابعه در يك راهپيمايي بي‌سابقه پنجاه هزار نفري، حمايت قاطع خود ار از امام خميني و نخست وزير منصوب او اعلام داشتند. در اين اجتماع، حجت‌الاسلام ابوالفضل شكوري به نمايندگي از مردم و روحانيت، قطعنامه سي ماده‌اي را مبني بر: 1ـ انحلال رژيم شاهنشاهي . 2ـ انحلال مجلسين و دولت بختيار . 3ـ مشروعيت دولت مهندس بازرگان، قرائت كرد و مورد تأييد قرار گرفت.

* آسوشيتدپرس: ديپلمات‌هاي غربي نزديك به ارتش معتقدند كه ژنرال‌ها به اين نتيجه رسيده‌اند كه براي كودتا قوي نيستند.

* راديو لندن و راديو مسكو: صدها تن از افسران سابق، از جمله چند تن از امراي ارتش كه به علت مخالفت شاه از ارتش اخراج شده‌اند، پشتيباني خود را از آيت‌الله خميني اعلام كردند.

* فرماندار نظامي تهران به اين دليل كه مردم به مقررات حكومت نظامي اهميت نمي‌دهند، ساعات منع عبور و مرور را كاهش داد.

* سيزده نفر ديگر از نمايندگان مجلس استعفا دادند.

* جمعي از هواداران رژيم به طرفداري از قانون اساسي، در يكي از سالن‌هاي ورزشگاه امجديه اجتماع كردند.

* سادات، رييس جمهور مصر، با شاه در مراكش تماس گرفت.

* سرهنگ شكوري، رييس آجوداني ستاد لشكر شصت و چهار رضائيه، به هنگام رفتن به پادگان، ترور شد.

* شركت‌هاي مهم حمل و نقل هوايي به علت نا امن بودن قلمرو هوايي ايران، پرواز‌هاي خود را به ايران قطع كردند.

* مجمع عمومي سازمان ملل متحد از اوضاع ايران اظهار نگراني كرد.

* يك تبعه آمريكا كه در اصفهان راننده‌اي را مضروب كرده بود، توسط محكمه شرعي مردم، پس از پرداخت ديه، آزاد شد.
لازم به تذكر است كه طبق قانون كاپيتولاسيون، محاكم ايران حق محاکمه هيچيك از افراد تبعه آمريكا را ندارند. تشكيل اين دادگاه مردمي نشانه قوت يافتن روز افزون مردم مسلمان است.

رویدادهای 17 بهمن 57

* امام خميني در سخنان خود گفتند: كار عاقلانه و مفيد به حال كشور اين است كه بختيار و ارتش در مقابل انقلاب اسلامي، عكس‌العملي مثبت داشته باشند.

* در پاسخ به پيام‌هاي تشكر از سوي مردم و يا شخصيت‌ها و گروه‌هاي مختلف به مناسبت ورود حضرت امام به كشور، از سوي ايشان پيام تشكري خطاب به عموم انتشار يافت.

* با فراخوانی مردم به راهپيمايي عمومي در تأييد دولت بازرگان از سوي جامعه روحانيت تهران، مردم ايران حكومت مهندس بازرگان را تأييد كردند و موج راهپيمايي، شهرها را فرا گرفت.

* خبرگزاري فرانسه: جبهه ملي از مقامات و سازمان‌هاي حاكمه و تمام مردم خواست تا از دولت بازرگان حمايت كنند.

* بازرگان در اولين مصاحبه خود به عنوان نخست وزير دولت موقت، برنامه و وظايف دولت خود را تشريح كرد.

* بازرگان موقتا از رهبري نهضت آزادي كناره‌گيري نمود و به مدرسه علوي نقل مكان كرد.
تذكر: در حكم نخست وزيري حضرت امام از وي خواسته شده بود تا بدون واسبتگي حزبي و گروهي به پست نخست وزيري اشتغال يابد.

* صبح امروز در پي تشكيل جلسه مجسل و حضور بختيار، فانتوم‌ها و هليكوپترهاي نيروي هوايي بر فراز تهران مانور دادند.

* بختيار به هنگام سخنراني در مجلس شورا گفت: دولت موقت تا شوخي و حرف است، تحمل مي‌كنم ... من در مقام نخست وزيري قانوني مملكت مي مانم تا انتخابات آزاد آينده را انجام دهم.

* بختيار ضمن اظهاراتش به يكي از فرماندهان ارشد ارتش، اظهار داشت: اين محل‌هاي خالي را كه در هيأت دولت مي‌بينيد، من مخصوصا خالي نگاه داشته‌ام تا با تعدادي از افراد كه آقاي مهندس بازرگان معرفي مي‌كند، پر نمايم و من با آقايان مشغول مذاكره هستم.

* دكتر سعيد، رييس مجلس شورا، در جلسه امروز مجلس اظهار داشت: بازگشت حضرت‌ آيت‌الله العظمي خميني، مرجع عاليقدر تشيع را به خاك وطن از طرف خود و عموم نمايندگان خوش آمد مي‌گويم.

* لوايح محاكمه وزراي سابق و انحلال ساواك، در جلسه مجلس شورا به تصويب رسيد.

* حجت‌الاسلام والمسلمين صادق خلخالي از سوي امام اعلام كرد كه اجازه نمي‌دهيم حتي يك نفر از همافران آسيب ببينند. اين در حالي است كه عده‌اي از همافران پادگان شاهرخي در همدان، در بازداشت به سر مي‌برند.

* از سوي آيت‌الله مرعشي نجفي، به مناسبت انتصاب مهندس بازرگان به نخست وزيري، پيام تبريكي ارسال شد.

* مردم زاهدان، اعم از شيعه و سني، كه به پشتيباني دولت مهندس بازرگان دست به راهپيمايي زده بودند، از سوي چماق به دستان مورد هجوم قرار گرفتند. در اين حادثه، شصت و دو نفر كشته يا زخمي شدند.

* در مراسم فارغ التحصيلي دانشجويان دانشكده افسري، افسران جوان از سوگند وفاداري به شاه معاف شدند.

* ميرفندرسكي، وزير امورخارجه، گفت: حضور ايران در پيمان سنتو در چهارچوب سياست خارجي ايران قابل توجيه نيست.

* حجت‌الاسلام فلسفي پس از هشت سال ممنوعيت از سخنراني، در حضور امام و مردم ديدار كننده از ايشان، سخنراني كرد.

رویدادهای 16 بهمن 57

* انتخاب بازرگان به عنوان نخست وزير دولت موقت، رسما اعلام شد. حكم و فرمان نخست وزيري كه با اتفاق آراء شوراي انقلاب و تصويب امام خميني صادر شده بود، توسط حجت‌الاسلام والمسلمين رفسنجاني در حضور حضرت امام و آقاي بازرگان قرائت شد.

* حضرت امام در حكم نخست وزيري بازرگان، وي را موظف به انجام رفراندوم تغيير نظام به جمهوري اسلامي، تشكيل مجلس مؤسسان (خبرگان) براي تصويب قانون اساسي، برگزاري انتخابات مجلس شورا طبق قانون اساسي جديد و انتخاب هيأت وزيران بدون در نظر گرفتن روابط حزبي كردند. در متن حكم آمده است: بنا به پيشنهاد شوراي انقلاب، بر حسب حق شرعي و قانوني ناشي از آراء اكثريت قاطع قريب به اتفاق ملت ايران كه طي اجتماعات عظيم نسبت به رهبري جنبش ابراز شده است، جنابعالي را مأمور تشكيل دولت موقت مي‌نمايم.

* مهندس بازرگان پس از قرائت حكم نخست وزيري گفت: خداي برگ را شكر مي‌كنم كه چنين اعتبار و حسن شهرتي را كه به هيچوجه اهليت و لياقت آن را نداشتم، به من ارزاني داشته و همين موهبت الهي باعث شده كه آيت‌الله، ابراز اعتماد و ارجاع چنين مأموريتي را به بنده عنايت بفرمايند و همچنين تشكر از ملت ايران مي‌كنم.

* حضرت امام در فرمايشات خود بعد از سخنان مهندس بازرگان به عنوان نخست وزير، از مردم خواستند تا با تظاهرات آرام و از طريق مطبوعات، نظر خود را درباره دولت بازرگان ابراز نمايند. ايشان در يك مصاحبه قبل از قرائت حكم گفتند: مخالفت با اين حكومت، مخالفت با شرع است.

* بازرگان پس از خروج امام از محل جلسه، در رابطه با تهديد بختيار در مورد نخست وزيري دولت موقت، گفت: از اين اخطار نمي‌ترسيم، اگر تهديد مي‌خواهند بكنند، به چيز ديگري ما را تهديد كنند. اين چيز خيلي كوچكي است و اگر عملي شود، بنده شخصا خيلي ممنون مي‌شوم؛ چون راحت مي‌شوم.

* راديو مسكو براي اعلام نخست وزيري بازرگان برنامه خود را قطع كرد.

* بختيار گفت: هر كس اكثريت داشت، حكومت مي‌كند.

* آسوشيتد پرس: با توجه به اينكه شانس موفقيت بختيار روز به روز كمتر مي‌شود، سخنگوي وزارت خارجه آمريكا به ابراز حمايت ملایم از بختيار بسنده كرد.

* بنا به نوشته مجله تايم: ساليوان، سفير آمريكا در ايران، از همكاران خود خواسته است كه با مخالفان رژيم گفتگو كرده، سياست آمريكا را براي آنان تشريح كند.

* رييس سازمان سيا اعراف كرد كه در رابطه با پيش بيني مسائل ايران، اين سازمان ناكام بوده است. وي گفت: چيزي كه ما پيش بيني نمي‌كرديم، اين بود كه يک مرد هفتاد و هشت ساله كه مدت چهارده سال در تبعيد بود، اين نيروها را به هم پيوند زند.

* كيسينجر گفت: بيم آن مي‌رود كه انقلاب اسلامي به ساير كشورها سرايت كند و گناه اين حركت، متوجه هدف توخالي حقوق بشر است.

* آيت‌الله گلپايگاني بازگشت حضرت امام به ميهن را به ايشان تبريك گفت.

* آيت‌الله گلپايگاني با صدور پيامي خطاب به ارتش، از فرماندهان نظامي خواست تا از رويارويي و مقابله با انقلاب اسلامي بپرهيزند.

* چند وزارتخانه، از جمله وزارت آموزش و پرورش، امور اقتصاد و دارائي، بهداري و دادگستري، توسط نيروهاي ارتش اشغال شد.

* حزب توده از شوراي انقلاب اسلامي اعلام پشتيباني كرد.

* سازمان چريك‌هاي فدايي خلق، در مخالفت با شوراي انقلاب گفت: شوراي انقلاب بايد توسط ميليون‌ها اعتصاب كننده تشكيل شود. گفتني است كه اين گونه سازمان‌ها كه تنها خود را قيام خلق مي‌دانند، اعتماد و حمايت ميليوني مردم از حضرت امام را نديده گرفته و به دنبال جايگاهي در آينده نظام براي خود هستند.

* بيست و دو نماينده ديگر مجلس شورا، استعفا دادند.

* در تظاهرت مردم آغاجاري، عده‌اي به شهادت رسيدند.

* غلامرضا كيانپور، وزير اسبق اطلاعات و دادگستري و استاندار آذربايجان غربي و اصفهان، بازداشت شد.

* هشت هزار يهودي از ايران به اسرائيل رفتند.

رویدادهای 15 بهمن 57

* حضرت امام خميني طي يك سخنراني جوانان را به ادامه تظاهرات و اعتصابات فرا خواندند.

* به دنبال جلسه روز گذشته شوراي انقلاب ـ كه نخست وزيري دولت موقت به مهندس بازرگان پيشنهاد شده بود ـ اين شورا براي گرفتن جواب از وي تشكيل جلسه داد. بازرگان درباره اين جلسه مي‌گويد: ابتدا پس از تشكراز حسن ظن آقايان، گفتم «اگر بنده را نامزد نخست وزيري نماييد با علم و اطلاع از افكار و اخلاق و سوابقم خواهد بود... همه مي‌دانيد كه من معتقد به دمكراسي و مشورت و اعتقاد به ديگران هستم و از تندي و تعجيل احتراز دارم و علاقمند به مطالعه و علم تدريجي هستم. حال اگر با اين سوابق و شرايط قبولم داريد، پيشنهاد فرماييد.» عكس‌العمل مثبت يا منفي در مجلس نديدم. سكوت و قبولي و اصرار مجدد آقايان روحاني عضو شورا و امام در برابر شرايط و اتمام حجت من باعث تعجبم شد و انتظار آن را نداشتم.

* شاپور بختيار گفت: درهاي مذاكره با آيت‌الله خميني همچنان باز است ... جمهوري اسلامي براي من مجهول است. وي افزود كه من نه با شاه و نه با (امام) خميني سازش نمي‌كنم و اجازه تشكيل دولت موقت را به او (امام خميني) نمي‌دهم.

* راديو عدن: عده زيادي از افسران پايگاه هوايي همدان، در پايگاه بازداشت و زنداني شدند.

* وزراي خارجه آمريكا و انگليس طي ديدار ديويد اوئن از آمريكا، در مورد اوضاع ايران به گفتگو نشستند. بغداد نيز با اعزام هيأتي به عربستان، به بررسي اوضاع ايران و منطقه پرداخت.

* ژنرال هايزر، فرستاده ويژه آمريكا به ايران، با اتمام مأموريت حساس خود و مذاكرات مكرر با مقامات ايراني، عازم آمريكا شد. سخنگوي وزرات خارجه آمريكا گفت: هايزر سعي كرد تا نظاميان ايران از بختيار حمايت كنند. وي به اين علت ايران را ترك كرد كه اقامت وي به احساسات ضد آمريكايي در ايران دامن مي‌زد.

* بنا به گزارش دولت آمريكا، ايران به علت كمبود مالي در اثر از دست دادن فروش نفت، قرارداد ده ميليارد دلاري خريد اسلحه از آمريكا را لغو كرد. گفتني است چون امريكا نظام سلطنتي ايران را در خطر مي‌ديد، فروش اين سلاح‌ها، از جمله چندين فروند آواكس را به مصلحت خويش نمي‌ديد. لذا يكي از مأموريت‌هاي هايزر، بر هم زدن اين قرارداد به نحوي بود كه آمريكا متضرر نشود.

* خانواده‌هاي همافران و درجه‌داران بازداشتي و نيروي هوايي، با تجمع در دادگستري به عنوان اعتراض به دستگيري آنها،‌ خواهان آزادي اين همافران شدند.

* همافران نيروي هوايي در بهبهان به عنوان طرفداري از امام خميني، دست به راهپيمايي زدند.

* از سوي آيت‌الله گلپايگاني ، اعلاميه‌اي خطاب به نمايندگان مجلس، هيأت دولت و امراء ارتش، منتشر شد.

* آيت‌الله سيدمحمدباقر صدر با ارسال نامه‌اي از عراق براي حضرت امام، از مبارزات ملت ايران حمايت كرد.

* به مناسبت ورود حضرت امام به ايران، از سوي آيت‌الله مرعشي نجفي تلگرامي براي ايشان ارسال شد.

* خبرگزاري فرانسه: آيت‌الله شريعتمداري اظهار داشت: اختلاف جزئي بين آيات عظام با مذاكره مرتفع خواهد شد.

* دولت بختيار برداشت از پس‌انداز و سپرده‌هاي بانكي مردم را محدود كرد.

* يك خبرگزاري ژاپني گزارش داد: يك نماينده از سوي امام خميني، با برژنف در بلغارستان، ملاقات و گفتگو كرده است.
تذكر: برژنف از سيزدهم تا هفدهم ژانويه 1979، مطابق با بيست و سوم دي ماه 1357، در بلغارستان بسر مي‌برده است.

* شهردار تهران در حضور حضرت امام استعفا كرد. امام سپس وي را مجددا به عنوان شهردار منصوب كردند. جواد شهرستاني از سوي دولت بختيار ممنوع‌الخروج شد.

* گروهي از نمايندگان مستعفي مجلس شورا با حضرت امام ديدار كردند.

* راديو لندن: از تظاهرات ديشب تهران هيچ گزارشي كه حاكي از برخورد مردم با نظاميان باشد، نرسيده است.

* دو تن از وزراي سابق به نام‌هاي عبدالمجيد مجيدي و هوشنگ نهاوندي، توسط فرمانداري نظامي بازداشت شدند.

* خسرو قشقايي پس از بيست و پنج سال تبعيد در آمريكا، به ايران بازگشت. وي يكي از رهبران ايل قشقايي است.

رویدادهای 14 بهمن 57

* حضرت امام طي يك مصاحبه مطبوعاتي در مدرسه رفاه اعلام كردند: شوراي انقلاب حكومت موقت تعيين خواهد شد و حكومت موقت، موظف خواهد بود كه مقدمات رفراندم را تهيه كند. همچنين قانون اساسي كه تدوين شد، به آراء عمومي گذاشته مي‌شود. ايشان دولت بختيار را غيرقانوني اعلام كردند و گفتند: كاري نكنيد كه مردم را به جهاد دعوت كنم.

* در پي جلسه اعضاي شوراي انقلاب با حضور امام خميني، به پيشنهاد اعضا و موافقت امام، مهندس مهدي بازرگان براي نخست وزيري دولت موقت انتخاب شد.

* مهندس بازرگان درباره انتخابش به نخست وزيري دولت موقت اظهار داشت در پي تشكيل جلسه شوراي انقلاب در روز 14/11/57، آقاي (امام) خميني ما را مخاطب قرار داده پرسيدند براي نخست وزيري چه كسي را تعيين كنيم؟ ... نمي‌دانم آقاي مطهري بود يا يكي ديگر از روحانيون شوراي انقلاب كه مرا پيشنهاد كرد. در هر حال نظر عموم روي من رفت و اگر كسي موافقت نداشت، حرفي نزد. آيت‌الله خميني تبسم و اظهار خوشوقتي كرده، گفتند به اين ترتيب خيالم از دو طرف راحت شد. ظاهرا منظور ايشان از دو طرف، مليون و روحانيون بود.
تذكر: حضرت امام مدت‌ها پس از استعفاي بازرگان چندين بار در سخنراني‌هاي خود گفتند: كه انتخاب بازرگان اشتباه بود و من قلبا به اين امر راضي نبودم.

* مشتاقان زيارت امام خميني در مقابل محل اقامت ايشان تجمع كردند. يونايتد پرس جمعيت مشتاق را بالغ بر چهار و نيم ميليون برآورد كرد.

* خبرگزاري فرانسه: بختيار در مصاحبه با لوماتن گفت: بعضي اوقات صبر بهترين تاكتيك است و اگر آيت‌الله خميني بخواهد در شهر مقدس قم دولت پيشنهادي خود را به وجود آورد، به او اجازه خواهم داد تا دولتي شبيه به واتيكان تأسيس كند.

* دستور آزادي سيصد و پنجاه زنداني محاكم نظامي صادر شد.

* تظاهرات مردم در برخي از شهرستان‌ها بدون درگيري با مأموران انجام شد.

* دانشجويان ايراني با حمله به سفارتخانه‌هاي ايران در آمريكا، لبنان و استراليا، نسبت به رژيم سلطنتي ايران ابراز انزجار كردند.

* چهل تن ديگر از نمايندگان مجلس از مقام خود استعفا دادند.

* روزنامه الوطن العربي نوشت: يك ژنرال ارتش به ملاقات شاه در خارج از كشور رفت.

* از سوي ياسر عرفات، پيام تبريكي خطاب به حضرت امام ارسال شد.

* آسوشيتد پرس گزارش داد: واكنش كشورهاي اسلامي در مقابل بازگشت آيت‌الله خميني متفاوت بوده است. سادات در مصر گفت: او هيچ آيت‌اللهي در مصر نخواهد داشت. مطبوعات سعودي در اين مورد سكوت اختيار كرده‌اند و رژيم بغداد نيز تاكنون موضعي اتخاذ نكرده است تنها قذافي گفت:به محض درخواست كمك از بذل آنچه در امكان دارد، دريغ نخواهد كرد.

* به مناسبت ورود حضرت امام به ايران، مراسم جشني در كشور ليبي بر پا شد.

رویدادهای 13بهمن 57

* امام خميني در جمع روحانيون بيانات مبسوطي را ايراد كردند. ايشان در قسمتي از اين بيانات فرمودند: رژيم سلطنتي از اول خلاف عقل بود ... هر ملتي بايد خودش سرنوشت خودش را تعيين كند.

* آسوشيتد پرس: بختيار گفت: طرفداران آيت‌الله خميني مي‌توانند فرياد بزنند، غوغا كنند، توهين كنند، اين كار چيزي را ثابت نمي‌كند، اما اينكه چندين ميليون نفر براي استقبال از آيت‌الله به تهران آمدند، مبالغه‌آميز است. وي افزود: همچنان مشتاق ملاقات با ايشان است.

* آسوشيتد پرس گزارش داد: امراي ارتش گفته‌اند كه اگر آيت‌الله خميني بر خلاف قانون اساسي اقدامي كند، ‌آنها دست به اقدام خواهند زد.

* راديو مسكو: دانشجويان ايراني مقيم آمريكا عليه مداخله آمريكائي‌ها در امور داخلي ايران، در برابر كاخ سفيد تظاهرات كردند.

* در چند شهر كشور، ازجمله سمنان و تربت جام، در پي تظاهرات مردم چند نفر به شهادت رسيدند.

* يك ساواكي در تهران ترور شد. وي سرهنگ معتمدي نام داشت و يكي از اعضاي بلند پايه ساواك بود.

*راديو بي.بي.سي . گفت: آيت‌الله شريعتمداري گفته است در تبديل رژيم سلطنتي به جمهوري بايد جانب احتياط رعايت شود و تهيه مقدمات فراواني لازم است.
تذكر: نامبرده از قانون اساسي كه اساس آن موجب بقاي رژيم سلطنتي است، حمايت مي‌كند.

*دکتر سنجابی خواستار استعفای بختيار شد. وي همچنين گفت: جبهه ملي به امام خميني وفادار است.

رویدادهای 22 بهمن 57

* با تلاش برخي از دوستان بختيار و نيز نزديكان مهندس بازرگان، بنا شد جلسه‌اي با حضور بازرگان، بختيار و قره‌باغي تشكيل گردد. عباس اميرانتظام درباره اين جلسه مي‌گويد: قبل از جلسه، بختيار به من تلفن زد و گفت استعفاي خود را در جلسه تسليم خواهد كرد. ليكن بختيار در جلسه حاضر نشد و تنها استعفا نامه خود را براي جلسه فرستاد.

* واحدهاي نظامي چند شهر، از جمله لشگر زرهي قزوين، به سوي تهران روانه شدند. مردم، جاده تهران ـ كرج را به منظور جلوگيري از ورود واحدهاي نظامي، مسدود كردند.

* نبرد شديد مردم با نيروي گارد در خيابان‌هاي تهران شدت بيشتري پيدا كرد.

* در پي درگيري‌هاي اخير، پزشكی قانوني مملو از شهدايي است كه در چند روز اخير كشته و شناسايي نشده‌اند.

* تسليحات ارتش، زندان اوين، ساواك سلطنت آباد، مجلسين سنا و شورا،‌ راديو و تلويزيون، نخست وزيري، ژاندارمري و شهرباني، به دست مردم تصرف شد.

* نصيري، رييس ساواك، سالار جاف، قاتل مردم كردستان و سپهبد رحيمي، توسط مردم بازداشت شدند. همچنين سپهبد بدره‌اي، فرمانده نيروي زميني، محمد امين و بيگلري، جانشين فرماندگان گارد، به هلاكت رسيدند.

* فرماندهان نيروهاي سه گانه ارتش با حضور در خدمت امام خميني، استعفاي خود را تقدم كردند.

* با مراجعه به منزل حضرت امام، گروه‌هاي مسلح پشتيباني خود را از امام اعلام كردند.

* حضرت امام به دنبال سقوط نهادهاي اصلي رژيم و عقب‌نشيني ارتش از مردم خواستند كه آرامش و نظم را مجددا برقرار كنند.

* رييس ستاد كل ارتش از جمله مواردي كه موجب شد ارتش اعلام بي‌طرفي كند، اينها بود: رييس ستاد شهرباني به كلانتري‌ها گفته بود مقاومت نكنند؛ در حاليكه اين خلاف دستور بود. اعزام نيروهاي زبده كمكي براي افسران محاصره شده در مسلسل‌سازي به جهت تمرد آنها بي‌نتيجه ماند. سربازان به طور دسته جمعي فرار مي‌كردند و بدون اجازه به پادگان‌ها بر‌مي گشتند. نيروهاي زرهي به علت سد شدن راه آنها توسط مردم و تير خوردن سرلشكر رياحي، موفق به كار نشدند. نيروي هوایی به علت پیوستن افسران و همافران به مردم، قدرت انجام پرواز نداشت. بي‌نظمي عمومي، نافرماني و اعلام همبستگي افسران عالي رتبه با كميته امام خميني همه گير شده بود.

* انقلاب اسلامي مردم ايران به رهبري امام خميني، نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را سرنگون كرد.

* امام خميني طي پيام ديگري خطاب به مردم گفتند: توجه داشته باشيد كه انقلاب ما از نظر پيروزي بر دشمن هنوز به پايان نرسيده است. دشمن از انواع وسايل و دسايس بهره‌مند است و توطئه‌ها در كمين است. تنها هوشياري و انضباط انقلابي و اطاعت از فرمان‌هاي رهبري و دولت موقت اسلامي است كه توطئه‌ها را نقش بر آب مي‌سازد ... با دولت موقت اسلامي همكاري نماييد تا با حول و قوه الهي هر چه زودتر با همكاري يكديگر ايران اسلامي آباد و آزاد را مورد غبطه جهانيان بسازيم.

* مهندس بازرگان طي يك نطق تلويزيوني، ضمن تشكر از آحاد مختلف مردم و خصوصا از اعلام بيطرفي ارتش در مسائل سياسي گفت: تيمسار قره‌باغي در ملاقات حضوري، همكاري خود را با دولت موقت اينجانب اظهار نموده است.

* از سوي حضرات آيات مرعشي نجفي و شيرازي، اعلاميه‌هاي جداگانه‌اي خطاب به ملت ايران منتشر گرديد و پيروزي انقلاب اسلامي تبريك گفته شد.

* پس از سقوط رژيم سلطنتي، همافران نيروي هوايي كه در حركت نظام يمردم نقش مهمي داشتند‌، از همكاري و مدد رساني به موقع مردم تشكر كردند.

* به مناسبت سقوط رژيم شاه، از سوي ياسر عرفات پيام تبريكي خطاب به حضرت امام فرستاده شد.

* خسرو قشقايي ضمن ملاقات با حضرت امام، از دولت بازرگان پشتيباني كرد.

* آيت‌الله خويي با ارسال تلگرافي براي حضرت امام، ورود ايشان را به ايران تبريك گفت.

* حمايت گسترده از دولت بازرگان در شهرهاي مختلف كشور ادامه دارد و در همه شهرها و بخش‌هاي كشور، مردم با رهبري روحانيان مبارز محلي، مراكز اداري و دولتي مانند شهرباني، ساواك، استانداري‌، فرمانداري و غيره را به تصرف خود در مي‌آورند و كميته‌هاي مسلح انقلابي تشكيل مي‌دهند.

* وقايع انقلاب آن قدر سريع بود كه حتي مقامات آمريكايي در آخرين روزها نمي‌دانستند انقلاب پيروز شده است. اتاق عمليات كاخ سفيد از طرف برژينسكي، تلفني از ساليوان مي‌پرسيد: آيا هنوز اماكن كودتا وجود دارد؟

حجاب در قرآن ... محارم چه کسانی هستند ... چقدر حجاب را رعایت کنیم

كندوكاو در آیات حجاب، آن هم یك جا و همه سونگرانه، براى اهل نظر و فقه پژوهان، مى تواند ره گشا و پرفایده باشد و آنان را در دستیابى به زوایاى گوناگون این گزاره مهم اجتماعى، رهنمون سازد.
كنار هم گذاردن آیات حجاب و درنگ بر روى آنها و توجه به آغاز و پایان نشانه هاى پیوسته و ناپیوسته هر یك از آیات، بسیار روشن گر خواهد بود و ره گشا،كه در ضمن بحث،به این نكته اشاره خواهد شد.

نكته شایان توجه این كه:در كنار هم و به ترتیب نزول آوردن آیات و دقت و درنگ روى آنها، نشان خواهد داد كه حكم حجاب،یك باره اعلام نشده،بلكه كم كم و با گذشت زمان و آماده شدن زمینه و… بر قلب مبارك پیامبر(ص) نازل شده است.
ابتدا، در روزهاى پایانى سال پنجم هجرى، در جریان ولیمه ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش(همسر طلاق داده شده زیدابن حارثه) آیه حجاب همسران پیامبر(ص) بر آن حضرت نازل شد.
همه مردان برابر دستور این آیه شریفه مى بایست از پس پرده با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند.
در مرحله دوم، خویشاوندان نسبى از دایره این حكم بیرون شدند و آنان اجازه یافتند با همسران پیامبر(ص) بى آن كه پرده اى در بین باشد، سخن بگویند.
در مرحله سوم، جلباب (چادر) به عنوان حقى براى همسران و دختران پیامبر(ص) و زنان مؤمن قرار داده شد.
در مرحله چهارم، آیات سوره نور احكام حجاب بانوان را روشن ساخت.
در مرحله پنجم، اجازه گرفتن براى ورود به محل استراحت بانوان محرم، مطرح شد.

چند نكته از این بررسى به دست مى آید:
1.در نگاه به بانوان مَحْرَم و اندازه پوشش آنان در برابر مَحْرَمان، بین خویشاوندان نسبى و سببى فرق است;یعنى هیچ گاه پوشش مادر نزد فرزند، همانند پوشش مادرزن در نزد داماد نیست.
2. این كه گفته مى شود محرمان، چه سببى و چه نسبى، مى توانند به همه جاى بدن یكدیگر نظر بیفكنند، به جز عورت و شرمگاه، سخنى است بى دلیل.این بخش از بحث مقدارى به درازا كشید كه چاره اى نبود;زیرا فقیهان روزگار ما، آن گونه كه از حاشیه هاى عروةالوثقى بر مى آید، ه مه،برخلاف این نظر دارند;از این روى بایسته بود كه دلیلهاى این مسأله بیش تر به بوته بررسى گذاشته شود.
3.روایات رسیده از معصومان در این موضوع،سخن جدیدى،غیر از آنچه از آیه هاى حجاب فهمیده مى شود، بیان نكرده اند.
4.از ملاكها و معیارهاى به دست آمده از بحث و كندوكاو در آیات شریف، در گزاره هاى جدید و مسائل نوپیدا بهره بردیم و آنها را به گونه استدلالى، شرح دادیم.در مثل فرق بین عكس و صاحب عكس و فیلم شخص و خود شخص بیان شده است.
ترتیب نزول آیات حجاب
نخستین مرحله:
تا پیش از سال پنجم هجرى، بر زنان مسلمان، واجب نشده بود كه حجاب داشته باشند.آنان با همان لباس معمول و مرسوم آن زمان، در جامعه حاضر مى شدند،با مردان سخن مى گفتند و حتى با آنان بر سر یك سفره مى نشستند و از یك ظرف غذا مى خوردند;تا این كه در سال پنجم هجرى، پس از ازدواج پیامبر(ص) با زینب بنت جحش،خداوند حجاب را بر زنان حضرت قرار داد و به مؤمنان دستور داد، هرگاه از همسران پیامبر(ص) چیزى خواستید، از پشت پرده بخواهید:
(واذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب.)
سپس دلیل این دستور را چنین بیان مى فرماید:
(ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن.)1
نكته: پیش از نازل شدن آیه حجاب،در همین سوره شریف، آیات دیگرى نازل شده كه در آنها، شأن همسران پیامبر(ص) در صورت نگهداشت تقواى الهى، از شأن دیگر زنان برتر دانسته شده است و به همسران پیامبر(ص) دستور داده شده كه از حجره ها،مگر براى كارهاى ضرورى،خارج نشوند و با ناز و كرشمه،با مردان سخن نگویند و بسان دوران جاهلیت نخستین، خود را نیارایند:
(یا نساء النبى لستن كاحد من النساء ان اتّقیتنّ فلا تخضعن بالقول فیطمع الّذى فى قلبه مرض وقلن قولاً معروفا. وقرن فى بیوتكن ولا تبّرجن تبّرج الجاهلیة الاولى.)2
دومین مرحله:
در پى نازل شدن حكم حجاب درباره همسران رسول خدا(ص) و بازداشته شدن مردان از مستقیم سخن گفتن با آنان و دستور به نگاه نكردن به ایشان، كه گویا این حكم،همه، حتى پدران، برادران و خویشان همسران رسول خدا را در بر مى گرفت، این پرسشها مطرح شد:
آیا پدران همسران رسول خدا(ص) از دیدن دختر خود بازداشته شده اند؟
آیا برادران همسران رسول خدا(ص) حق دیدن خواهران خود را ندارند؟
آیا پسران همسران پیامبر(ص) كه از شوى پیشین خود داشتند، دیگر اجازه ندارند مادران خود را ببینند؟
آیا زنان مؤمن،بسان مردان مؤمن باید از پس پرده با همسران پیامبر(ص) سخن بگویند؟3
ییعنى آیا همان گونه كه (یا ایها الذین آمنوا) زنان و مردان با ایمان را در بر مى گیرد و تنها از بابِ (تغلیب)ضمیرها مذكر آمده است، در (اذا سألتموهن)ضمیر مخاطب از باب (تغلیب)به صورت مذكر آمده است;ولى در واقع زنان را هم در بر مى گیرد و برابر این حكم زنان مؤمن نیز باید از پَس پرده با همسران رسول خدا(ص) سخن بگویند; یا خیر، این حكم ویژه مردان است؟
در پى این پرسشهاى گوناگون و شبهه ها، این آیه شریفه بر قلب مبارك رسول خدا(ص) فرود آمد:
(لاجناح علیهنّ فى آبائهنّ ولاابنائهن ّولااخوانهنّ ولاابناء اخوانهنّ ولاابناءاخواتهنّ ولانسائهنّ ولاماملكت ایمانهنّ واتقین اللّه انّ اللّه كان على كلّ شىء شهیدا.)4
چند نكته
الف.پنج گروه نخست از گروههاى نامبرده شده، همانانى هستند كه به محرمان نسبى نامبردارند.بنابراین، حكم حجاب براى زنان پیامبر(ص) بدین منظور نبوده كه آنان خود را از تیررس چشم محرمان نسبى به دور نگهدارند.و به دیگر سخن، همسران رسول خدا وظیفه ندارند كه با محرمان نسبى خود نیز از پس پرده سخن بگویند.آنان، همان گونه كه پیش از این اجازه داشته اند و بر آنان روا بوده بدون حجاب و پرده با محرمان نسبى خود سخن بگویند، اكنون كه به همسرى پیامبر(ص) درآمده اند نیز مى توانند، با محرمان نسبى بى پرده سخن بگویند.
ب. تكلیف در پَسِ پرده قرار گرفتن، متوجه همسران رسول خداست، نه مردان. و به دیگر سخن، همسران آن حضرت باید خود را در پَسِ پرده نگه بدارند، نه این كه مردان وظیفه داشته باشند نگاه نكنند; از این روى، به جاى (لاجناح على آبائهن) كه كوتاه تر و آسان تر بود، عبارتِ : (لاجناح علیهنّ فى آبائهنّ) آمد، تا نشان دهد آن گاه كه گناهى هست، آن گناه بر زنان است.
در جمله آخر، خداوند خطاب به زنان فرمود: (واتقین اللّه) شما زنان باید تقواى الهى را پیشه كنید و خود را در پس پرده قرار دهید. و نفرمود: (واتقوا اللّه) شما مردان، یا شما مردان و زنان، باید تقواى الهى را پیشه كنید و چشم ندوزید.
بنابراین، روایتهایى كه برابر آنها رسول خدا(ص) به همسران خود فرمود: از ابن مكتوم نابینا روى بگیرند و خود را در پَسِ پرده حجاب نگهدارند، از همین باب است. نه این كه از آن احادیث بتوان تنقیح مناط كرد و دستور كلى به واجب، یا مستحب براى تمامى زنان استفاده كرد; زیرا تنقیح مناط در جایى است كه احتمال ویژگى براى مورد وجود نداشته باشد، در حالى كه این جا، احتمال ویژه بودن مورد، بسیار قوى است.
اكنون براى روشن تر شدن بحث، روایات واقعه دیدار ابن مكتوم را از پیامبر(ص) بازگو مى كنیم:
(استأذن ابن مكتوم على النبى(ص) و عنده عائشة وحفصة.
فقال لهما: قوما فادخلا البیت.
فقالتا: أنّه اعمى.
فقال: ان لم یرَكما فانّكما تَریانه.)5
ابن مكتوم از محضر پیامبر(ص) اجازه ورود گرفت. این در حالى بود كه عائشه و حفصه نزد پیامبر بودند. پیامبر(ص) به آن دو فرمود: برخیزید و داخل اتاق شوید.
آن دو گفتند: او نابیناست.
حضرت فرمود: اگر او شما را نمى بیند، شما او را مى بینید.
از ام سلمه روایت شده كه گفته است:
(كنتُ عند رسول اللّه(ص) و عنده میمونة. فاقبل ابن ام مكتوم.
وذلك بعد ان امر بالحجاب.
فقال: احتجبا.
فقلنا: یارسول اللّه الیس اعمى لایبصرنا؟
قال: افعمیا وان انتما الستما تبصرانه؟)6
من و میمونه نزد رسول خدا(ص) بودیم كه ابن مكتوم وارد شد. این حادثه پس از دستور به حجاب بود. پیامبر(ص) فرمود: در پَسِ پرده حجاب روید.
گفتیم: اى رسول خدا! آیا او نابینایى كه ما را نبیند، نیست؟
فرمود: آیا شما نیز نابینایید؟ آیا شما او را نمى بینید؟
همان گونه كه پیش از این یادآور شدیم، این روایات، ویژه همسران پیامبر(ص) است و به هیچ روى دیگر زنان مسلمان را در برنمى گیرد و تنقیح مناط و سریان دادن حكم به تمامى زنان مسلمان، دلیل مى خواهد.
ج. در مراد از (نسائهن) اختلاف است. در مجمع البیان، دو قول نقل شده است:
1. مراد زنان هم كیش; یعنى زنان مؤمن است، نه زنان یهودى و نصارى; زیرا آنان زنان مؤمن را مى بینند و براى شوهران خود وصف مى كنند: این قول از ابن عباس است.
2. مراد، همه زنان است.7
از روح المعانى نیز دو قول به دست مى آید:
1. قول ابن عباس; یعنى زنان هم كیش.
2. زنان خویشاوند و وابستگان و پیوسته هاى به آنان:
(وفى البحر: دخل فى (نسائهنّ) (الامهات و الاخوات و سایر القربات و من یتصل بهن من المتصرفات لهن و القائمات بخدمتهنّ.)8
مادران، خواهران و دیگر خویشاوندان و زنانى كه براى آنان كار مى كنند و به خدمت آنان و خدمتگزار آنان هستند، داخل در (نسائهن) اند.
سومین مرحله:
(یا ایها النبى قل لازواجك و بناتك ونساء المؤمنین یدنین علیهنّ من جلابیبهن، ذلك ادنى ان یعرفن فلایؤذین وكان اللّه غفوراً رحیماً.)9
اى پیامبر! به همسران و دختران خود و زنان مؤمن بگو: چادرهاى خود را بردوش گیرند. این نزدیك تر است، براى این كه شناخته و مورد آزار و اذیت قرار نگیرند و خدا آمرزنده مهربان است.
تاكنون روشن شد كه همسران پیامبر مى باید خود را در پَسِ پرده نگه دارند و تنها با خویشان نسبى و زنان مؤمن و بردگان مى توانند بدون پرده روبه رو شوند.
از دیگر سو، این وظیفه، شرافت ویژه اى نیز بود كه شامل زنان پیامبر(ص) شده بود; همان گونه كه پیش از این نیز شرافتها و وظیفه هاى دیگرى نیز پیدا كرده بودند، از جمله:
ام المؤمنین: (وازواجه امهاتهم)10 و مساوى نبودن با دیگر زنان مسلمان در كیفر و پاداش، البته به شرط داشتن تقوا: (یا نساء النبى لستن كأحد من النساء ان اتّقیتنّ.)11 و از جمله وظیفه هایى كه بر همسران پیامبر مقرر شده، به ناز و كرشمه سخن نگفتن با مردان و پسندیده سخن گفتن: (فلاتخضعن بالقول… وقلن قولا معروفاً) و خارج نشدن از خانه: (قرن فى بیوتكن) به گونه دوران جاهلى خود را نیاراستن: (لاتبّرجن تبّرج الجاهلیة الاولى.) به هر حال، بخشیدن شرافت، بدون قرار دادن وظیفه و تكلیف ویژه نبوده است.
حال پس از فرا خواندن (امهات المؤمنین) به حجاب كه هم شرافت و امتیازى بوده و هم تكلیف و وظیفه اى، همین وظیفه را و امتیاز را به دیگر زنان مؤمن نیز بخشیده است; تا آنان از شرافت بهره مند شوند و قدر و منزلت آنان شناخته شود و جوانان و ولگردان، با آنان برخورد به دور از ادب، و آزار دهنده نداشته باشند و دریابند كه اینان زنان با شخصیت و از خاندان شریف و پاك هستند و نباید به هیچ روى، آزرده و اذیت شوند.
از این روى حجاب، جایگاه ویژه اى دارد و شرافتى به شمار مى آید براى زنان مؤمن. چنین بود كه زنان مدینه از این دستور خداوند استقبال كردند و به سرعت مقنعه ها و چادرهاى سیاه تهیه كردند و با آنها خود را پوشاندند.
ام سلمه مى گوید:
(لما نزلت هذه الآیه: (یدنین علیهن من جلابیبهنّ) خرج نساء الانصار كأنّ على رؤسهن الغربان من اكسیة سود یلبسنها.)12
وقتى كه آیه شریفه: (خود را با چادرها فروپوشانید) نازل شد، زنان انصار از خانه ها خارج شدند، به گونه اى كه گویا كلاغهاى سیاه بر روى سر آنان نشسته اند; به خاطر لباسهاى سیاهى كه پوشیده بودند.
بمانند همین سخن از عائشه نیز روایت شده است.13
بى گمان جنبه شرافتى و حق بودن حجاب از جنبه تكلیفى آن بیش تر بوده است; از این روى، در پى اعلام حكم حجاب، وعده بهشت براى پیروى كنندگان از این دستور و وعده عذاب براى مخالفان آن، مطرح نشد، بلكه دلیل عقل پسند و عرف پسند آورد:
(ذلك ادنى ان یعرفن فلایؤذین.)
براى شناخته شدن و اذیت نشدن، این بهتر است.
و به همین خاطر كه جنبه شرافتى و حق بودن آن بیش تر مورد نظر بوده، زنان مدینه، براى جلوه گر شدن ابهت و حشمت خود، چادر سیاه بر سر افكنده اند; با این كه پیامبر(ص) نفرموده بود چادر سیاه بر سر افكنند. بویژه این كه پارچه سیاه و پوشش سیاه به سبب جذب حرارت خورشید ، براى سرزمینى چون شبه جزیره عربستان، مناسب نیست. بنابراین تنها توجیهى كه براى این گونه لباس وجود دارد، همان ابهت و حشمت پیدا كردن و استفاده كامل از این حق است.
تا بدان جا حق و شرافت بودن حجاب و چادر، بر تكلیف بودن آن برترى داشته كه حتى عمر بن خطاب، خلیفه دوم مسلمانان، فكر مى كرد: چادر حق است، نه تكلیف; از این روى به كنیزكان اجازه پوشیدن چادر را نمى داد:
(كان عمر بن الخطاب، لایدَع فى خلافته أَمة تقنع ویقول انما القناع للحرائر لكیلا یؤذین.)14
عمر بن خطاب، در زمان زمامداریش، به هیچ روى اجازه نمى داد كه كنیز ان مقنعه بپوشند و مى گفت: مقنعه، ویژه زنان آزاد است; تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند.
انس مى گوید:
(رأى عمر جاریة مقنّعة فضربها بدرته وقال القى القناع لاتشبهین بالحرائر.)15
عمر كنیزى را دید كه مقنعه بر سر كرده بود، با تازیانه بر سر او زد و گفت: مقنعه را بر دار و خود را به زنان آزاد همانند نساز.
در این فكر، عمر تنها نیست و دیگران نیز این چنین برداشتى را از حكم حجاب داشته اند. در مثل از ابن شهاب پرسیده شد: آیا كنیز ازدواج مى كند و سرخود را مى پوشاند. وى در پاسخ، آیه شریفه: (یا ایها النبى قل لازواجك…) را تلاوت كرد و گفت:
(فنهى اللّه الاماء ان یتشبّهن بالحرائر.)16
خداوند كنیزان را از این كه خود را همانند زنان آزاد درآورند، بازداشته است.
نكته: از پرسش و پاسخ روشن مى شود كه پرسش كننده مى دانسته است: كنیز تا شوهر نكرده، حق ندارد چادر سر كند; از این روى حكم كنیز شوهر كرده را مى پرسد كه آیا كنیز، با ازدواج كردن، به شرف پوشیدن چادر نایل مى شود؟ ابن شهاب، پاسخ مى دهد: كنیزكان، چه ازدواج كنند و چه ازدواج نكنند، از این حق، بهره اى نخواهند داشت.
نكته مهم: ما اكنون بر آن نیستیم كار عمر را موجّه جلوه بدهیم، یا به بوته نقد بگذاریم. همچنین، بر آن نیستیم از روایى و ناروایى برده دارى و شبهه هایى كه در این باب وجود دارد، سخن بگوییم.
اكنون سخن در این است: آیا حجابى كه بر همسران رسول اكرم(ص) و دختران آن بزرگوار و زنان مؤمن قرار داده شده، تنها یك تكلیف و اجبار تعبدى و شرعى بوده، یا تنها حق و شرافت بوده و الزامى در آن راه نداشته است و یا این كه حق و تكلیف، همراه هم بوده است؟
روشن شد كه بنابر نگرش عمر بن خطاب و ابن شهاب، چادر و حجاب حق و شرافت ویژه زنان آزاد است و كنیزان از آن بهره اى ندارند.
به دیگر سخن، عمر بن خطاب و دیگر همفكرهاى وى، پوشیدن چادر را مانند (آزادى) و لازمه آن مى دانسته اند و مى پنداشته اند: همان گونه كه كنیز از آزادى محروم است، از پوشیدن چادر و مقنعه نیز محروم است. یا همان گونه كه كنیز از داشتن مال و مالك شدن محروم است، از دا شتن حجاب و پوشیدن چادر نیز محروم است.
امّا در برابر این قول، احتمالهاى دیگر و دیدگاههاى دیگر وجود دارد; در مثل چه بسا حجاب حق همراه با تكلیف باشد; همان گونه كه آزادى حق همراه با تكلیف است. آن جا كه شخص مى خواهد خود را بنده دیگران قرار دهد و با دست خود، ریسمان بردگى را برگردن خود بیندازد، خطا ب:
(ولاتكن عبد غیرك قد جعلك الله حرّا.)17
برده غیر نباش خداوند تو را آزاد قرار داده است.
وى را مكلّف به برخوردارى از آزادى و زدودن بند بردگى مى كند و آزاد بودن را بر او تكلیف مى كند.
ولى آن جا كه جایگاه آزادى شناخته شده است و كسان ارزش آن را مى دانند، به هر قیمتى از آن پاسدارى مى شود و انسانها براى آزاد زیستن، از همه چیز خود در مى گذرند و حتى به این پندار و گمان كه پس از چند نسل فرزندانشان آزاد بزیند و آزادانه سرنوشت خود را رقم بزنند ، حاضرند خود را به كشتن بدهند و از اساسى ترین حق، كه حق حیات است، خود را محروم سازند، تا شاید نسیمى از آزادى به فرزندان و نسلهاى بعدى بدمد، جاى تكلیف نیست و كسى به آزاد زیستن تكلیف نمى كند.
نتیجه: حجاب و چادر مى تواند هم حق بشرى باشد و هم حق الهى. یعنى اگر كسى خواست از آن حق بهره ببرد و به این پایه از رشد و عقل رسید كه پوشش را مصونیت دانست، نه محدودیت، شرافت دانست، نه پستى و… از حق خود كه همان استفاده از چادر است، به خوبى بهره مى برد نیازى به امر و نهى ندارد، بلكه حجاب را سرمایه خود مى داند و از آن دفاع مى كند. ولى اگر كسى به این پایه نرسیده است، شرع به عنوان دوستار و خیرخواه او، او را به داشتن حجاب وا مى دارد.
مثال روشن و فقهى مورد پذیرش همگان، مسأله حق الحضانة است كه به باور مشهور نگهدارى كودكان، تا دو سالگى بر عهده مادر است و پس از دو سال حق نگهدارى دختر تا هفت سال با مادر و آن گاه با پدر است و حق نگهدارى پسر، پس از دو سال، مطلقا، با پدر است.
اگر به پرونده هاى اختلافى دادگسترى در این باب نگریسته شود، روشن مى شود كه بیش تر وقتها، مادر خواهان افزایش زمان نگهدارى است و حاضر است براى این خواست خود و رسیدن به آن، بهاى سنگینى را بر عهده گیرد. در این صورت، هیچ سخنى از تكلیف به میان نمى آید و همه بحث ها درباره مصالحه و راضى كردن پدر براى واگذارى این حق به مادر است و سخن از جایز بودن و نبودن دریافت وجه در برابر این واگذارى حق است.
حال اگر موردى پیدا شد كه نه پدر و نه مادر حاضر است كودك را سرپرستى و نگهدارى كند، در این صورت، مسأله تكلیف مطرح مى شود و شرع و قانون، پدر، یا مادر و یا هر دو را وا مى دارد كه مصالح كودك را رعایت كنند.
بنابراین حجاب، بسان حق نگهدارى كودك، مى تواند هم حق باشد و هم تكلیف. باز جاى این پرسش است كه آیا این حق و تكلیف، در محدوده زنان آزاد است و كنیزكان را در بر نمى گیرد، یا چرا آنان را هم در بر مى گیرد؟
آیا این حق، بمانند حق نفس كشیدن و حق بقاى حیات است كه همگانى است، یا مانند حق نگهدارى كودك است كه شخصى و تنها براى پدر و مادر است؟
حال، براى روشن شدن بهتر معناى آیه شریفه، به بررسى شأن نزولها و یكایك واژگان آیه مى پردازیم.
1. تفسیر على بن ابراهیم:
(فانه كان سبب نزولها أنّ النساءكن یخرجن الى المسجد ویصلّین خلف رسول اللّه(ص) و اذا كان باللیل خرجن الى صلاة المغرب والعشاء الآخر والغداة یقعد الشباب لهن فى طریقهن فیؤذونهن ویتعرّضون لهن فأنزل اللّه: یا ایها النبی… وكان اللّه غفوراً رحیما.)18
سبب نزول آیه این بود كه: زنان براى گزاردن نماز، پشت سر رسول خدا(ص) از منزل خارج مى شدند و شب هنگام كه براى گزاردن نماز مغرب و عشاء و صبح، به سوى مسجد روان مى شدند، جوانان بر سر راه آنان مى نشستند و به آزار و اذیت زنان نمازگزار مى پرداختند. در این هنگام ا ین آیه شریفه را نازل فرمود.
2. تفسیر روح المعانى:
(روى عن غیر واحد انّه كانت الحرّة والأمة تخرجان لیلاً لقضاء الحاجة فى الغیطان وبین النخل من غیر امتیاز بین الحرائر والاماء وكان فى المدینه، فسّاق یتعرضون للاماء و ربما تعرضوا للحرائر. فاذا قیل لهم، یقولون حسبنا هن اماءً فامرت الحرائر یخالفن الاماء بالزّى والتستر، لیحتشمن و یهبتن فلا یطمع فیهن.)19
از كسان بسیار نقل شده كه زنان آزاد و كنیز، شباهنگام براى دست شویى به گودالها و بین درختان خرما مى رفتند و فرقى بین زنان آزاد و كنیز نبود. در مدینه فاسقانى بودند كه به آزار و اذیت كنیزكان مى پرداختند و چه بسا زنان آزاد را نیز آزار مى دادند.
هنگامى كه به آنان گفته شد: [این زن آزاد بوده و چرا با او به ناشایست برخورد كرده اید] مى گفتند: گمان كردیم كه كنیز است. از این روى به زنان، آزاد دستور داده شد: پوشش و شكل لباس خود را تغییر دهند كه از كنیزكان باز شناخته شوند و با حشمت و ابهت جلوه كنند، تا كسى بر آنان طمع نورزد.
3. تفسیر الدر المنثور:
(زنان پیامبر(ص) شباهنگام براى برآوردن نیازهاى خود از منزل خارج مى شدند، گروهى از منافقان به آزار و اذیت آنان مى پرداختند. به منافقان اعتراض شد، آنان جواب دادند: ما تنها متعرّض كنیزكان مى شویم. آن گاه این آیه نازل شد.)20
چند نكته:
1. این شأن نزولها، ناسازگارى با یكدیگر ندارند. زنان، هم براى گزاردن نماز در مسجد از منزل بیرون مى رفته اند و هم براى كارها و برآوردن نیازهاى دیگر.
2. از شأن نزولها به دست مى آید، آیه شریفه زنان را از بیرون رفتن از منزل باز نداشته است; حتى زنان پیامبر(ص) كه فرمان: (قرن فى بیوتكن) را داشته اند، براى نیازها از منزل بیرون مى رفته اند. هیچ كس زنان پیامبر(ص) و دیگر زنان مؤمن را از این كه نماز جماعت چون م ستحب است، باز نداشته; بلكه به خاطر رفتار ناشایست بى بند وباران و آزار و اذیت نمازگزاران، راه سومى را ارائه داده است; كه همانا بیرون رفتن با چادر باشد.
3. كنیزان از پوشیدن چادر و پوشاندن سر با مقنعه، بخشوده شده اند; حتى در حال گزاردن نماز كه عبادت فردى است.
چون در شأن نزول دوم آمده بود: زنان آزاد و كنیزكان یك گونه لباس بر تن داشته اند، به دست مى آید زنان تا آن زمان با سرهاى برهنه و باز و با همان پوشش مرسوم زمان خود، از منزل بیرون مى رفته اند.
4. پوشیدن چادر یك تكلیف و یك تحمیل نبوده، بلكه براى شناخته شدن شخصیت زن بوده و نمایانگر آزادى و پاكدامنى او و نشان امتیاز و آزادگى.
حال مناست است واژگان اصلى آیه شرح داده شود:
جلباب
براى جلباب معناها و نمونه هاى گوناگون در كتابهاى لغت و تفسیر ذكر شده است.
در روح المعانى چند معنى براى جلباب آورده شده است:
1. آنچه از بالا تا به پایین بپوشاند، مانند چادر.
2. مقنعه.
3. ملحفه.
4. هر لباسى كه زن آن را روى لباسهایش بپوشد، مانند روپوش و….
5. هر آنچه با آن پوشش انجام بگیرد، چه عبا باشد و چه غیر آن.
6. لباسى گشادتر از سرپوش و كوچك تر از رداء.21
تفسیر مجمع البیان:
(الجلباب: خمار المرأة الذى یغطّى رأسها و وجهها اذا خرجت لحاجة.)22
جلباب، ردایى كه سر و روى زن را مى پوشاند، وقتى كه براى كارى از منزل خارج مى شود.
المیزان:
(هو ثوب تشتمل به المرأة فیغطّى جمیع بدنها، او الخمار الذى تغطّى به رأسها ووجهها.)23
لباسى كه تمامى بدن زن را در بر مى گیرد و مى پوشاند، یا سرپوشى كه با آن، سر و روى را مى پوشاند.
التفسیر الكاشف:
(وفى معناه اقوال: منها انّه رداء یغطّى المرأة من رأسها الى قدمیها ومنها انّه الخمار الذى یغطّى رأسها و وجهها.)24
در معناى جلباب اقوالى است، از جمله:
1. ردایى كه از سر تا پاى زن را بپوشاند.
2.سرپوشى كه سر و روى زن را بپوشاند.
قاموس قرآن:
(جلابیب) جمع جلباب و در معناى آن اختلاف است:
راغب، آن را پیراهن و روسرى گفته (قمیص و خمار)
مجمع البیان در لغت فرموده: روسرى زن كه وقت خارج شدن از منزل، سر و صورتش را با آن مى پوشاند.
صحاح، آن را ملحفه (چادر مانند) گفته.
ابن اثیر، در نهایه آن را چادر و رداء معنى كرده و مى گوید: گفته شده.
مانند چارقد و مانند ملحف است.
در قاموس آمده: پیراهن و لباس گشاد، كوچك تر از ملحفه، یا چیزى است مثل ملحفه كه زن لباس خود را با آن مى پوشاند.
در نهج البلاغه، حضرت مى فرماید:
(سترنى عَنْكُم جِلبابُ الدین.)
و مى فرماید:
(مَنْ أَحبَّنا اهل البیت فلیستعدَّ للفقر جلباباً.)
هر كه ما اهل بیت را دوست دارد، براى فقر لباسى آماده كند.
و نیز، به بعضى از كارگزارانش مى نویسد:
(فالبس لهم جلباباً من اللین.)
براى مردم لباسى از نرمى بپوش.
با این قرائن و آنچه از نهایه و صحاح و قاموس نقل شده مى شود گفت: جلباب ملحفه و لباس بالایى و چادر مانند است، نه فقط روسرى و خمار.25
از لغت نامه ها و تفسیرهاى قرآن استفاده مى شود: براى جِلباب، دو معنى یاد شده است، كه براى روشن شدن زوایاى بحث، نگاهى مى افكنیم به روایاتى كه واژه جلباب در آنها آمده است.
در بحارالأنوار، 60 بار جلباب، جلباباً، جلبابها، جلبابك و… به كار رفته است كه 23 بار جلباب و 30 بار جلباباً. در مجموع، از این واژه، دو معنى اراده شده است:
1. پرده:
(قال سلمان فكأنها البسنا جلباب المذله.)26
(سترنى عنكم جلباب الدین.)27
(جلباب اللیل.)28
(من القى جلباب الحیاء عن وجهه فلاغیبة له.)29
(البخل جلباب المسكنة.)30
روایتهایى كه واژه (جلباباً) در آنها آمده بیش تر این گونه اند: (فلیتخذ للفقر جلباباً)، یا (للفاقة جلباباً) كه در تمامى موردها، مى توان جلباب را به معناى پرده گرفت: پرده فقر، پرده ذلت، پرده شب، پرده حیاء. پرده هم تمامى بدن را مى پوشاند. با این معنى براى (ج لباب) روایتها جایگاه خود را از لحاظ معنى، خوب پیدا مى كنند.
2. روایاتى نیز وجود دارد كه (جلباب) بى گمان در آنها به معناى لباس سرتاسرى نیست; در مَثَل راوى مى گوید به حضرت امام صادق(ع) وارد شدم و از نزد همسران خود پیش ما آمد (و لیس علیه جلباب). 31
روشن است كه در این جا، مراد لباس سرتاسرى و چادر نبوده، بلكه شاید مراد عبا باشد و دشداشه(پیراهن عربى).
در روایت دیگرى آمده كه حضرت صادق(ع) در وصف عذاب گروهى فرمود:
(لیقطع لهنّ جلباب من نار ودرع من نار.)32
به قرینه درع، (جلباب) نمى تواند لباس سرتاسرى باشد وگرنه واژه (درع) بى فایده مى شد. نكته شایان توجه این كه روایاتى كه در آنها (جلباب) به معناى پرده و لباس سرتاسرى است، به طور معمول، از رسول خدا(ص) و على(ع) روایت شده; ولى روایاتى كه در آنها (جلباب)، به معن اى دشداشه، یا لباس كوتاه است، از امام صادق(ع) روایت شده است.
بنابراین مى توان گفت: مراد از (جلباب) در آیه شریفه، چادر و لباس سرتاسرى است; ولى در زمانهاى بعدى، به لباس گشادى كه بیش تر بدن را در خود مى گیرد و مى پوشاند نیز، جلباب مى گفته اند و كم كم به هر دو معنى گسترش یافته است.
خلاصه: واژه جلباب، به معناى چادر و همانند آن است، نه به معناى روسرى و پوشیه. در این جا باید به این نكته توجه داشت كه چادر، به طور معمول، جلو بسته نیست. بنابراین، چادر سر كردن، با بازبودن و آشكار بودن جلوى سر و صورت و گوشها، منافاتى نداشته است.
به قرینه این كه سوره حشر، پیش از سوره نور نازل شده، معلوم مى شود كه این آیه در صدد تحدید حجاب و نمایاندن حد و مرز براى آن نبوده است; بلكه بر آن بوده نشانه اى براى زنان آزاده و پاكدامن برنهد و مى خواسته با این امتیاز و امتیاز قلمداد كردن آن، كارى كند كه ب انوان با شوق، پذیراى حجاب شوند.
و شاید این گونه نشانه گذارى و جداسازى صف پاكدامنان از ناپاك دامنان و یا آزادگان از كنیزكان، باخواست خود زنان صورت گرفته باشد.
به این بیان، چون مورد اذیت و آزار اراذل و اوباش قرار مى گرفتند، گاه و بى گاه، به پیامبر(ص) شكوه مى كرده و خواستار راه چاره اى بوده اند كه خداوند این راه چاره را براى آنان مطرح كرده است.
شاهد بر این، آیه بعدى است كه با لحن شدیدى منافقان و آزاردهندگان به زنان پاكدامن را تهدید مى كند و مى فرماید:
(لئن لم ینته المنافقون والذین فى قلوبهم مرض والمرجفون فى المدینة لنغرینّك بهم ثم لایجاورنك فیها الاّ قلیلا.)33
[پس از این] اگر منافقان و آنان كه در دلهاشان مرض و ناپاكى است و هم آنان كه شایعه مى افكنند [دست از این زشت كارى برندارند] تو را علیه آنان برانگیزیم; تا پس از اندك زمانى در مدینه در جوار تو، زیست نتوانند كرد.
روشن است كه منافقان و بیمار دلان كارشكنیهاى گوناگون مى كردند. گاهى به آزار و اذیت زنان مى پرداختند، گاهى شایعه هایى درباره شكست مسلمانان، در بین مردم مى پراكندند. هر زمان براى كار خود بهانه و عذر مى آوردند; در مثل هنگامى كه به آزار زنان دست مى یازیدند، م ى گفتند: فكر كردیم كنیز است و…
خداوند، در مرحله نخست، نشانه اى براى بازشناسى كنیز از آزاد، نهاد و سپس به منافقان هشدار داد: پس از قرار دادن نشانه، دیگر هیچ توجیهى براى آزار آزاد زن مسلمانان ندارند.
یدنین
(یدنین) از (ادناء) به معناى نزدیك كردن، گرفته شده است; ولى در این آیه شریفه، به معناى آویختن است. التفسیر الكاشف، (یدنین) را به معناى (یسدلن)34 =آویزان مى كنند و المیزان، آن را به معناى (یتسترن)35=مى پوشانند، گرفته است.
در تفسیر روح المعانى آمده است:
(الادناء التقریب یقال ادنانى اى قرّبنى وضمن معنى الارخاء، او السدل ولذا عدّى بعلى.)36
ادناء، به معناى نزدیك كردن است. گفته مى شود: ادنانى; یعنى مرا نزدیك كرد و معناى آویزان و رها كردن را هم در بر دارد; از این روى با (على) آمده است.
سپس در ادامه معناى دیگرى براى (یدنین) آورده شده است; ولى به نظر مى رسد اختلاف در معناى (یدنین) ناشى از اختلاف در معناى (جلباب) باشد.
به هر حال، اگر (جلباب) به معناى چادر باشد، (یدنین) به معناى آویختن و رها كردن است. (مِن) در (من جلابیبهن) تبعیض است و زمخشرى در كشاف، دو احتمال در این باره یادآور شده است:
1. هرگاه از منزل بیرون مى روند، بعضى از چادرهاى خود را بر سر بیندازند; یعنى در هر نوبت، یكى از چادرهاى خود را برسر كنند و از منزل خارج شوند.
2. هرگاه از منزل بیرون مى روند، بخشى از چادرشان را بر سر بیندازند.37
به نظر مى رسد احتمال دوم درست باشد; یعنى هر زن، قسمتى از چادر خود را بر سر بیندازد و این معنى، با همانندهاى آن در قرآن نیز سازگار است: (ولیأخذوا اسلحتهم) هركس اسلحه خود را برگیرد. (فاغسلوا وجوهكم) هركس صورت خود را بشوید.
و نیز با واقعیت تاریخى آن زمان كه مردم در فقر و تنگدستى به سر مى بردند، بیش تر سازگار است; زیرا دور مى نماند كه در آن زمانها كه اصحاب صفه، در فقر شدیدى مى زیستند و لباس و مسكن نداشتند، زنان مسلمان، چادرهاى گوناگون داشته باشند و آیه شریفه ضمن تأیید بفرمای د: یكى از چادرها را بر سر كنید.
از آنچه گفته شد و ترتب نزولها و شأن نزولها، به دست مى آید كه سوره احزاب، پیش از سوره نور نازل شده است.
و نكته دیگرى كه روشن مى شود، این كه بخش نخست آیه، مقدمه اى است براى بخش دوم; یعنى پوشیدن چادر، مقدمه اى است براى شناخته شدن; تا آزار نبینند و ولگردان بر گرد آنان نگردند. نه این كه تكلیفى الزامى و شرعى براى زنان باشد; زیرا آن تكلیف، سپسها و در برهه اى دیگ ر، هنگام نازل شدن سوره نور (آیه30) بیان شده است و در نتیجه مى توان گفت: جلباب مطرح شده در این آیه حقى است كه خداوند براى زنانى كه نمى خواهند مورد آزار و اذیت ولگردان قرار بگیرند، قرار داده است; نه این كه وادار كردنى در كار باشد. براى روشن شدن بیش تر مسأل ه مثالى مى زنیم: هرگاه، شخصى، چه زن و چه مرد، در منزل خود باشد، منزل، مكان امن و پناهگاه اوست و كسى حق هیچ گونه دست اندازى به حقوق او را ندارد و كسى حق ندارد به جاى امن و پناهگاه وى تجاوز كند.
اگر كسى از پشت بام، بالاى درخت، یا روزنه اى و… به داخل منزل كسى بنگرد و یا شنود و دوربین مخفى بگذارد، به حریم خانه دست انداخته و صاحب خانه، حق دارد با او برخورد كند و حتى چشمان او را نابینا سازد و یا به قتل برساند. در احادیث گوناگون وارد شده است:
(ایما رجل اطلع على قوم فى دارهم لینظر الى عوراتهم فرموه ففقؤوه عینیه، او جرحوه فلا دیة له.)38
هر آن كه بر خانه گروهى بنگرد و از اسرار آنان آگاه شود و آنان به سوى وى تیراندازى كردند و نابینا شد و یا بر وى زخمى وارد كردند، دیه اى برایش نیست.
در حدیث دیگر آمده است:
(شخصى از سوراخهاى حجره هاى رسول خدا(ص) به درون آن مى نگریست. پیامبر اكرم(ص) با تیرى كه در دست داشت به سوى او آمد، تا چشمانش را كوركند مرد فرار كرد. پیامبر(ص) فرمود: اى خبیث! سوگند به خدا اگر ایستاده بودى چشمانت را كور مى كردم.)39
ولى اگر در خانه اى گشوده بود و زنى برهنه در برابر در نشسته بود و دیگران به او نگاه كردند، چشمهایشان نابینا نمى شود و بیننده را تجاوزگر به حریم دیگران نمى دانند (گرچه تماشا كننده، كار حرامى انجام داشته است); زیرا آن زن، با گشودن دَر، و نشستن روبه روى آن، خود، حریم خانه خود را شكسته است.
حال از این آیه روشن مى شود كه خداوند به زنان صالح و مؤمن، ارفاق كرده و به آنان امتیاز داده كه اجازه داده است كه حریم خود را به همراه خود ببرند. یعنى اگر (جلباب) و پرده اى بین خود و محیط خارج پدید آورند، این پرده، حریم آنان خواهد بود و كسى حق ندارد به این حریم دست یازد و با كسى كه این حركت زشت را انجام داد، مى توان، برخورد كرد. ولى اگر كسى چنین حریمى را براى خود قرار نداد و مورد اذیت و آزار دیگران قرار گرفت و نگاه ها به او دوخته شد و سخنان ناشایستى درباره او به كار گرفته شد، نمى تواند ادعاى دست اندازى به حریم خود را مطرح كند; زیرا خود، حریمى براى خود قرار نداده است.
مرحله چهارم:
(قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهنّ ویحفظن فروجهنّ ولایبدین زینتهنّ الا ما ظهر منها ولیضربنّ بخمرهنَّ على جیوبهنّ ولایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ او آباء بعولتهنّ او ابنائهنّ او ابناء بعولتهنّ او إخوانهنّ او بنى اخوانهنّ او بنى أخواتهنّ او نسائهنّ او ما ملكت ایمانهنّ أو التابعین غیر اولى الاربة من الرجال او الطفل الّذین لم یظهروا على عورات النساء ولایضربن بارجلهنّ لیعلم مایخفین من زینتهنّ وتوبوا الى اللّه جمیعاً ایها المؤمنون لعلّكم تفلحون.)
خداوند در این مرحله، به زنان پارسا و مؤمن فرمان مى دهد: چشمان خود را از نگاههاى ناروا فرو گیرند، اندام خود را بپوشانند، زینت و آرایش خود را به جز آن جا كه ناگزیر آشكار مى شود، بر بیگانه آشكار نسازند، سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند، زینت و جمال را نن مایانند، جز براى محرمهاى سببى و نسبى و یا زنان و كنیزكان و كودكان ناآگاه بر عورت زنان، چنان پا به زمین نكوبند كه خلخال و زیورشان بیرون آید و آشكار شود.
این مرحله از پوشش، بى گمان، پس از آیات سوره احزاب نازل شده است; به چند دلیل:
1. برابر ترتیب نزول سوره ها، سوره احزاب، هشتاد و هشتمین، یا هشتاد و نهمین و یا نودمین سوره نازل شده بر رسول خداست;40 ولى سوره نور نودوششمین تا یك صدودومین سوره نازل شده بر رسول خداست.
2. شأن نزولها، یا اسباب النزولهایى كه براى سوره ها، یا پاره اى از آیات بیان شده نیز، بیانگر همین نكته اند; در مثل در سوره احزاب، پیش از نازل شدن آیات حجاب، سخن از جنگ احزاب و داستان زید و زینب و غزوه بنى قریظه بود كه همگى در سال پنجم هجرى و آغاز سال ششم رخ داده است. ولى در سوره نور، سخن از داستان افك به میان آمده كه مربوط به غزوه بنى المصطلق و پس از نازل شدن آیه حجاب بوده است.
عایشه مى گوید:
(رسول خدا، بین زنان خود قرعه كشید و قرعه به نام من در آمد و مرا دنبال خود برد و این رخداد، پس از نزول حجاب بود.)42
بنابراین آیه 31 سوره نور، بیان چهارمین مرحله از حجاب را بر عهده دارد و چون این مرحله از حجاب، مهم ترین مرحله است و افزون بر حجاب زنان، امور گوناگون دیگرى نیز بیان كرده، ما به شرح درباره این آیه بحث مى كنیم; تا زوایاى مسأله به خوبى روشن شود.
بنابراین آیه شریفه، با توجه به واژگان و شأن نزول و لباس معمول زمان نزول و روایتهایى كه درباره بخشهاى گوناگون آیه به ما رسیده است، مورد بررسى قرار مى گیرد.
در این بررسى، بیش تر، سعى بر این است كه واژگان آیه مورد دقت قرار گیرند و از روایتها و شأن نزولها، تنها به عنوان یارى دهنده استفاده شود.
نكته هایى كه از این دو آیه شریفه: (30 و 31 سوره نور) مى شود فهمید:
1. واژه (غضّ)، به معناى كاستى است: (واغضض من صوتك) یعنى صداى خود را فرو بكاه. (انّ الذین یغضّون اصواتهم عند رسول اللّه) یعنى آنان نزد رسول خدا صداى خود را پایین بیاورند.
بنابراین (یغضّون من ابصارهم)، یعنى از نگاههاى خود مى كاهند.
در آیه شریفه: (آیه 30 سوره نور) كه خداوند مى فرماید: (قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم) فعل (یغضوا) مجزوم است; زیرا جمله شرطى در تقدیر است:
(قل للمؤمنین: غضوا من ابصارهم فانك ان تقل لهم، یغضوا.)
به مؤمنان بگو: دیدگان خود را فرو نهند كه اگر تو به آنان بگویى دیدگان خود را فرو خواهند كاست.
(یغضضن) در آیه شریفه 31 سوره نور نیز مجزوم است; زیرا عطف شده بر (یغضوا) و در آن نیز فعل امر در تقدیر است.
2. حذف جمله شرط در (یغضوا) و (یغضضن) دلالت مى كند كه مردان مؤمن و زنان مؤمنه، همین كه از دستورهاى خداوند آگاهى یافتند، بى درنگ به آنها جامه عمل در مى پوشانند و در برابر دستورهاى رسول خدا، بى چون و چرا گردن مى نهند. به گونه اى كه كلام نیازى به آوردن جمله شرط ندارد.
بنابراین، باید جمله شرطى در تقدیر گرفت، تا توجیه نحوى براى حذف (نون) در (یغضوا) باشد. ذكر نشدن جمله شرط نیز، بى گمان، دلیلى داشته كه همان سربه فرمان بودن مردم در برابر امر خدا و رسول خدا باشد.
3. متعلق فعل (یغضوا) و (یغضضن) محذوف است و در آیه از آن نشانه و اثرى نیست. بنابراین، از آیه روشن نمى شود كه دیدگان را از چه چیز باید فرو كاست. شاید حذف متعلق به جهت روشنى آن باشد. یعنى چشم را از آنچه نظر كردن به آن حرام است، فرو بندید. امّا چه چیزهایى نگ اه كردن به آنها حرام است و ناروا، روشن نیست و آیه در این باب، بیانى ندارد.
4. جمع آمدن (مؤمنین)، (یغضوا)، (ابصارهم) و همچنین (مؤمنات)، (یغضضن) و (ابصارهن) بیانگر این نكته است كه هركس باید چشم خود را فرو كاهد مانند: (خذوا اسلحتكم) هر كس اسلحه خود را بردارد و (فاغسلوا وجوهكم) هر كسى صورت خود را بشوید.
بنابراین، آیه شریفه در مقام بیان حكم تك تك اشخاص و افراد جامعه است و درصدد بیانِ حكم مسؤولان و سرپرستان جامعه و امر به معروف كنندگان جامعه نیست. حال اگر كسى وظیفه شخصى خود را انجام نداد، چه باید كرد؟ از این آیه، حكمش روشن نیست.
5. در شأن نزول آیه نخست از قول امام باقر(ع) آمده است:
(استقبل شاب من الانصار امرأة بالمدینه و كان النساء یتقنّعن خلف آذانهنّ فنظر الیها وهى مقبلة فلما جازت نظر الیها ودخل فى زقاق قد سمّاه ببنى فلان فجعل ینظر خلفها واعترض عظم فى الحائط او زجاجة فشق وجهه فلمّا مضت المرأة نظر فاذا الدِّماء تسیل على صدره وثوبه فقال واللّه لآتین رسول اللّه(ص) ولأخبرنّه قال: فأتاه. فلمّا رآه رسول اللّه(ص) قال له: ما هذا؟ فاخبره فهبط جبرئیل(ع) بهذا الآیة: قل للمؤمنین یغضّوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم انّ اللّه خبیرٌ بما یصنعون.)43
در مدینه، جوانى از انصار، با خانمى روبه رو شد. زنان در آن زمان، مقنعه ها را پشت گوشها مى انداختند. جوان نگاه را به آن خانم دوخت و او همچنان به راه خود ادامه مى داد. هنگامى كه زن از برابر وى رد شد، باز به زن نگاه مى كرد و را ه خود را ادامه مى داد. تا داخل كوچه اى شد ـ كه حضرت نام كوچه را ذكر كرد ـ و همچنان كه به پشت سر نگاه مى كرد، استخوان، یا شیشه اى كه در دیوار بود، صورت وى را درید. هنگامى كه زن از جلو چشمش ناپدید شد، به خود آمد، دید خون بر لباس و سینه اش، جریان دارد.
پیش خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(ص) مى روم و او را از واقعه مى آگاهانم. هنگامى كه نزد پیامبر(ص) آمد و حضرت او را به آن حالت دید، فرمود: این چه حالتى است؟
جوان داستان را براى حضرت باز گفت: آن گاه جبرئیل(ع) بر پیامبر نازل شد با این آیه شریفه: اى رسول ما، به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را فرو نهند و عورتهاى خود را حفظ كنند. آن براى ایشان بهتر است. همانا، خداوند به آنچه انجام مى دهند، آگاه است.
6. از شأن نزول و همچنین از آیه (قل للمؤمنات) بر مى آید كه زنان مدینه سر و بدن خویش را مى پوشانده اند، ولى بخشهایى از سروسینه خود را نمى پوشانده اند. بنابراین، آیه، درباره آن قسمتهایى كه پوشیده نمى شده، دستورهایى داده است.
7. آمدن واژگانى چون: (المؤمنین) و (المؤمنات) به جاى (الذین آمنوا) نشانگر این است كه این احكام براى كسانى است كه به حمل شایع، مصداق مؤمن هستند. بنابراین، روى سخن با غیر مسلمانان و مسلمانان ناپاى بند نیست. شأن نزول نیز، این نكته را تأیید مى كند; زیرا جوان انصارى، همین كه نگاهش به زن افتاد و دل در گرو وى گذاشت و در اثر آن صورتش مجروح شد، با همان سرو روى خونین، خود را به پیامبر(ص) رساند و آن حضرت را از واقعه با خبر ساخت. اگر او فرد منحرف و ناپاى بند و هوسباز و آلوده چشم مى بود، باید كار نارواى خود را ادامه مى داد، تا دیگران پیامبر(ص) را با خبر سازند.
شاید بتوان نتیجه گرفت كه غیر مسلمانان و مسلمانان شناسنامه اى و ناپاى بند، كه در روایات نگاه به سر و روى آنها بى اشكال دانسته شده است، از همان ابتدا، مكلف به پاره اى از دستورها نیستند و این دستورها براى رسیدن انسان خواستار كمال، به كمال انسانیت و دور شدن از حیوان صفتى است.
8. تكرار كردن (قل) و جداسازى بین دو آیه، آوردن واژگان: (المؤمنین) و (المؤمنات) با دو صیغه مذكر و مؤنث و همچنین واژگان: (یغضوا)، (یغضضن) و… نشان مى دهد كه زن و مرد هر یك احكام ویژه به خود را دارند و از حكم یكى، نمى توان حكم دیگرى را فهمید.
9. پیش تر اعلام كردن حكم نگاه و پوشش مردان، شاید افزون بر تغلیب، كه همیشه در زبان عرب، مذكر را بر مؤنث پیش مى دارند، به این جهت باشد كه حكم مردان كوتاه است و در یكى ـ دو جمله در خور بیان است، ولى حكم پوشش و حجاب زنان، نیاز به شرح فراوان داشته است; به گون ه اى كه حجم ظاهر آیه حجاب زنان، كم وبیش، پنج برابر حجم آیه پوشش مردان است.
10. آمدن حرف (مِن) تبعیضیه در جمله (یغضوا من ابصارهم) و (یغضضن من ابصارهن) و نیامدن آن در جمله (یحفظوا فروجهم) و… شاید بیانگر این نكته باشد كه (فرج) هیچ محدوده مجازى ندارد كه در آن حفظ واجب نباشد; ولى براى دیدن و نگاه، محدوده مجاز نیز وجود دارد.
11. على بن ابراهیم در تفسیر خود، روایتى از محمد بن مسلم، از حضرت صادق(ع) نقل مى كند كه فرمود:
(كل آیة فى القرآن فى ذكر الفروج فهى من الزنا الاّ هذه الآیه فانّها من النظر فلایحل لرجل مؤمن ان ینظر الى فرج اخیه ولایحل للمرأة ان تنظر الى فرج اختها.)44
هر جا در قرآن بحث فرج مطرح شده است، مراد حفظ از زناست، مگر این آیه، كه مراد حفظ از نگاه است. پس بر مرد مؤمن حلال نیست نگاه به فرج برادر خود و بر زن حلال نیست كه نگاه كند به فرج خواهر خود.
در تفسیر روح المعانى، همین مطلب به ابن زید و ابى العالیه، نسبت داده شده است; ولى صاحب روح المعانى، این برداشت را نمى پذیرد و حفظ فرج را در تمامى آیات، به یك معنى مى داند و یادآور مى شود: این گونه تفصیل، دلیلى ندارد.
صاحب تفسیر روح المعانى، اگر به جمله هاى پیشین و پسین آیه و به شأن نزول توجه مى كرد، بر وى روشن مى شد كه آن تفصیل، تفصیل درستى است. وقتى صدر آیه، درباره چشم پوشى از نگاه باشد، و ذیل آیه، درباره نمایان نساختن زینت و از سویى، شأن نزول درباره نگاه باشد، مى ت وان حفظ فرج را در آیه ویژه حفظ از نگاه دانست.
بنابراین در تفسیر آیات و روایات و بیان واژگان آنها، نباید تنها به اشتراكهاى واژگانى تكیه كرد، بلكه سیاق آیه نیز بسیار اهمیت دارد.
روشن است كه پیدا كردن واژگان همانند از معجم المفهرس و مانند آن و تلاش براى هم معنى جلوه دادن آیات نازل شده در شرایط گوناگون و… كارى است غیر محققانه.
12. نگاه كردن به زنان، گرچه رفتارى است كه نفس انسان، بدان سوى گرایش دارد آن را به مصلحت خود مى داند، ولى پاك دامنى و پاك چشمى براى انسان، مصلحت بیش ترى دارد; از این روى، قرآن مى فرماید: (ذلك ازكى لهم).
13. گاهى، انسانها، دچار خودفریبى مى شوند و با توجیه ها و به بهانه هایى، گناه را براى خود روا، یا واجب مى شمارند. از این روى، خداوند در قرآن، با جمله: (ان اللّه خبیر بما یصنعون) به همگان هشدار مى دهد كه خداوند، رفتارها و كردارها را، همان گونه كه هست مى بی ند و به آنها آگاهى دارد.
14. نخستین جمله اى كه حكم ویژه اى را براى خانمها بیان مى كند (لایبدین زینتهن الاّ ماظهر منها) است كه براى روشن شدن آن، باید به چند نكته توجه كرد:
الف. مراد از زینت، نمى تواند دستبند، گردنبند، النگو و… باشد; زیرا نمایان آنها وقتى كه از بدن جدا باشند، هیچ اشكالى ندارد. در مثل، زن وقت وضو دستبند خود را در آورد و جایى بگذارد كه مردان آن را ببینند، یا طلاى خود را براى تعمیر به طلاساز بدهد و… هیچ گناهى انجام نداده است. بنابراین، به احتمال قوى، مراد از واژه (زینت) در آیه شریفه، جاى زینت است; یعنى گردن، دست، گوش و مانند اینها.
ب. گفتن (زینت) و اراده كردن مكان زینت، مجاز است و به علاقه حال و محلّ، چنین مجازگویى، مجاز شمرده شده است. فلسفه آوردن مجاز به جاى حقیقت، افزون بر تخفیف لفظ، مبالغه و تأكید است.
ج. شاید سربسته گفتن: (الاّ ما ظهر) و روشن نكردن حد و مرز آن، براى واگذار كردن این امور به عرف باشد. در مثل (ماظهر) براى خانمى كه هیزم جمع مى كند و از صحرا مى آورد، با (ماظهر) براى خانمى كه لب جوى به شستن لباس مشغول است، یا خانمى كه پشت میز اداره به رتق و فتق امور و پاسخ گویى مشغول است، یا خانمى كه در آزمایشگاه، به ساماeدهى وسایل مى پردازد، فرق دارد. دو گروه نخست، باید مقدارى آستین را بالا بزنند، ولى دو گروه دوم، به بیش از انگشتان دست، نیاز ندارند. به هر حال، بخشهایى از دست، پا و صورت كه عرف حكم به پوشید ن آنها نمى كند، یا ضرورت اقتضا مى كند كه پوشیده نشود، از استثناءها به شمار مى روند. برابر حدیثى كه از عایشه نقل شده، پیامبر(ص) به اندازه یك قبضه (در حدود 8 سانتى متر) بالاتر از كف دست را استثناء كرده است.46
ولى همان گونه كه گذشت این حدّ معین كردن نمى تواند براى همگان باشد، این حدّ بر فرض صحیح بودن سند براى زن رخت شوى و مانند اوست.
د. فعل (لایبدین) صیغه ششم از فعل مضارع (یبدى) (= ظاهر مى كند. نمایان مى سازد) است و در حال رفع، نصب و جزم در ظاهر فرقى نمى كند. بنابراین مى تواند، نهى، نفى، یا عطف به (یغضضن) و در پاسخ شرط مقدر باشد.
به هر حال، آیه شریفه، یا از نمایاندن زینت باز مى دارد، یا روش زنان مؤمن را در ننمایاندن زینت، بیان مى كند، یا تسلیم بى چون و چراى پیامبر(ص) بودن را یادآور مى شود.
در هر صورت، اگر در موردى قسمتى از بدن، یا زینت، شك شد كه آیا از استثناست، یا مستثنى منه; در مثل دو عرف با هم ناسازگارى كردند و یا ضرورت و عرف با هم نساختند، یا در درستى خبرى كه دال بر گستره استثناء است، شك شد، استثنا بودن آن قسمت از بدن، ثابت نیست. بنابر این، از ذیل (الاّ ما ظهر) خارج مى شود و (لایبدین) آن را در بر مى گیرد.
خلاصه این كه:
در جایى كه شك مى كنیم آیا از استثناهاست، تا پوشش آن لازم نباشد، یا از استثناها نیست، اصل این است كه از استثناها نیست و پوشش آن لازم. این اصل در جاهایى كه شك را مى یابد، كاربرد بسیار دارد.
هـ. واژه (زینتهن) براى بیان این نكته نیست كه اگر خانمى زینت ندارد، تا آن را نمایان سازد مجاز است سروگردن و دست وپا و… را براى نامحرمان نمایان سازد. بلكه بیان گر محدوده حجاب است; ولى حد ومرز آن را به گونه اى باز مى شناساند كه در خود داراى انعطاف باشد. هما ن گونه كه روش قرآن و دین، در روشن كردن حدّ و مرز گزاره ها و احكام، چنین است كه بازشناسى موضوع را به عرف، و یا خود مكلف وا مى گذارد.
و در این گونه موردها، راه را بر سخت گیریها مى بندد در مثل مى گوید: بیمار روزه خود را بگشاید; امّا بیمار كیست؟ ساكت است.
و. روایات در بیان مراد (ماظهر) گوناگونند: دسته اى (وجه و كفین) (صورت و دو دست تا مچ) را مى گویند و دسته اى (قدمین دو كف پا، تا مچ) را نیز مى افزایند.47
شاید آنچه را كه روایات بیان كرده اند، قدر متیقن باشد; زیرا آیه قرآن از بیان (وجه و كفین) ناتوان نبوده است. بیان مستثنى و مستثنى منه، به صورتى كلى، براى بیان مطلبى عام تر و مفید تر بوده است. از این روى در پاره اى از روایات، جاى النگو نیز افزوده شده است.48 روایت نقل شده از عائشه49 نیز، مى تواند مؤید استثناى جاى النگو باشد.
شاید روا بودن نگاه به سر زنان اهل تهامه، اهل سواد، علوج، زن دیوانه و… در همین راستا باشد.
ز. شمارى از مفسران، گفته اند: زینت بر دو گونه است: ظاهرى و باطنى. جمله (الا ما ظهر منها) در صدد بیان زینتهاى ظاهرى است. اینان، سپس در مصداقها و نمونه هاى آن اختلاف كرده اند. ابن مسعود، زینت ظاهرى را لباس و زینت باطنى را گوشواره، النگو و خلخال دانسته است. ابن عباس گفته است:
زینت ظاهرى، سورمه، انگشتر، گونه ها و حناى دست است.
قتاده، تنها سورمه، النگو و انگشتر را گفته و شمارى دیگر، زینت ظاهرى را وجه و كفین دانسته و شمارى صورت و سرانگشتان و گروهى دیگر كف دست و سرانگشتان را گفته اند.50
این دیدگاههاى گوناگون و پراكنده بیان گر این نكته است كه شارع مرز روشنى را بیان نكرده و هیچ یك از دیدگاهها براى انسان لزوم پیروى نمى آورد. و نمى توان گفت: بى گمان حداقل استثنا شده است. زیرا حداقل، همان قول ابن مسعود است كه زینت ظاهرى را لباس دانسته است. د ر حالى كه بى گمان، زنان، پیش از نازل شدن این آیه پوشیه نمى زده و دستكش به دست نمى كرده اند و پس از نازل شدن آیه هم، چنین بوده است. پس، بى گمان آشكار بودن دستها تا مچ و چهره، اشكالى نداشته و پوشیدن كف پاها تا مچ نیز، رسم نبوده است.
بنابراین، برابر این دیدگاهها نیز، باید (الا ماظهرمنها) را به عرف واگذاریم و سخن اینان را بر فهم آنان از عرف زمان خودشان حمل كنیم.
15. دومین جمله اى كه حكم ویژه اى را براى بانوان بیان مى كند: (ولیضربنَ بخمرهنّ على جیوبهنّ.)
از این جمله كه مى فرماید: روسریهاى خود را برگریبان خود بیندازید، ظاهر مى شود كه پیش از نازل شدن آیه شریفه، روسریها را زیرگلو گره نمى زده اند و گریبان و سینه هاى آنان، پیدا بوده است.
روایتى كه پیش از این در شأن نزول آیه، بیان شد51، تأیید كننده همین نكته است. بنابراین، وقتى كه پیش از نازل شدن آیه، زیرگلو، گوشها و مقدارى از سینه، پیدا بوده است، بى گمان، دستها، پاها و چهره ظاهر بوده زیرا هیچ مرسوم نیست كه در جامعه اى و در سرزمینى زنان د ستها و پاها را بپوشانند; ولى سینه و گردن را باز بگذارند.
16. این جمله از آیه شریفه، تأیید كننده نكته اى است كه از جمله پیش استفاده كردیم و آن این كه: باید لباس عرفِ آن زمان را وا رسید و آن را معیار قرار داد، سپس شارع هر جا را درست نمى داند، اعلام كند و حكم و نظر جدید خود را بیان بفرماید. اگر نادرستى موردى را ا علام نكرد، باید از عرف پیروى كرد.
17. از این بخش از آیه شریفه، واجب بودن پوشاندن زیر چانه، درخور استفاده نیست; زیرا نه از آیه این مطلب بر مى آید و نه انداختن روسرى بر روى سینه و گره زدن در زیر گلو، تمامى زیرچانه را فرا مى گیرد.
پیش از این بیان شد كه استثناى كف و وجهین، مصداقى از ماظهر است، نه تمام آن، بنابراین، نباید بحث كرد كه آیا زیرچانه از صورت است، یا نیست و نباید بحث كرد كه (وجه) زیر چانه را در بر مى گیرد یا خیر؟ بلكه باید بررسى كرد آیا شارع كه خواسته عرف را رد كند و بر نپ وشاندن گریبان، بر زنان خرده گیردو یا خواسته به پوشاندن گریبان و سینه امر كند، آیا امرش شامل زیرچانه مى شود، یا خیر؟ اگر امر شارع، زیرچانه را در برگرفت، پیروى واجب است و اگر در بر نگرفت، زیرچانه، به همان اباحه اوّلى، كه عرف مردم مدینه داشته اند، باقى مى م اند; مگر این كه دلیل دیگرى وجود داشته باشد كه بعد بحث مى كنیم.
18. در بخش دیگر آیه شریفه كه مى فرماید: (لایبدین زینتهنّ الاّ لبعولتهنّ او آبائهنّ… او نسائهنّ، او ما ملكت…) نكته اى كه به چشم مى خورد، وجه تكرار (ولایبدین زینتهن) است كه یادآور شده اند: یادآورى آن درباره نخست، براى بیان رخصتها به اعتبار منظور بوده و درب اره دوم، براى بیان ناظر بوده است.52 یعنى دربار نخست بر آن است كه این نكته را بیان كند: زن، وظیفه دارد، زینت خود را بپوشاند، مگر آنچه كه از باب ضرورت، كه عرف آن را بایسته مى داند، بیرون مى ماند; مانند: دست و چهره. امّا دربار دوم (لایبدین زینتهن) در صدد بی ان این است كه شمارى از مردان، مى توانند به زینتهاى زن بنگرند و لازم نیست كه زن، زینتهاى خود را از آنان بپوشاند. پیش از این، یادآور شدیم كه مراد از زینت، جاهاى زینت است كه دست بالا، دستها تا نصف آرنج، پاها تا مچ، گردن و گلو، گوشها، گریبان و شاید موهاى سر را دربر بگیرد امّا بى گمان، كمر، شكم، سینه و رانها، از جاهاى زینت به شمار نمى روند. این اعضا بر همان حال نخستین خود مى مانند كه زنان به طور معمول، اینها را مى پوشانده اند. بنابراین، زن باید آنها را بپوشاند و خویشاوند مَحْرَم حق نگاه به آن اعضاء را ندارند.
بنابراین آنچه كه از این جا و آن جا شنیده مى شود: به غیر از عورت، مردان مَحْرَم به هر جاى زن مى توانند بنگرند سخنى است نادرست و بى بنیاد و ناسازگار با آیه شریفه مورد بحث. البته این پندار از فتواى فقیهان سرچشمه گرفته كه در این باره سخن خواهیم گفت.
19. این كه بر شوهر رواست كه به همه جاى زن خویش بنگرد و زن هم چنین حقى را درباره شوهر خود دارد و… مطلبى است كه از آیات دیگرى استفاده مى شود، مانند:
(نساءكم حرث لكم فاتوا حرثكم انّى شئتم.)
همسران شما، كشتزارهاى شمایند، هر جا كه خواستید بر كشتزار خود درآیید.
یا
(قد افلح المؤمنون الذین… والّذین لفروجهم حافظون الاّ على ازواجهم او ما ملكت ایمانهم، فانّهم غیر ملومین.)53
مؤمنان، رستگار شدند آنان كه… و آنان كه فرجهاى خود را نگاهبانى مى كنند، مگر بر همسران یا كنیزان ملكى كه هیچ نكوهشى بر آنان نیست.
بنابراین، این كه شمارى پنداشته اند چون: در آیه شریفه از شوهر نام برده شده (الاّ لبعولتهن) و شوهر مى تواند به تمامى بدن همسر خود نگاه كند، سپس دسته هاى یازده گانه دیگرى را بر شوهر عطف كرده، چنین استفاده مى شود كه این یازده گروه هم مى توانند به همه جاى بدن خانمى كه با آنها مَحْرَم است، نگاه كنند، مگر این كه دلیلى بر خلاف اقامه شود، مانند: حرام بودن نگریستن به عورت غیر و حرام بودن نگاه شهوت آلود و… پندارى بیش نیست و سخنى است بى مبنا و بى دلیل كه با كم ترین درنگ، نادرستى آن روشن مى شود.
20. كسانى كه در این آیه استثنا شده اند و لازم نیست زنان در برابر آنان جاهاى زینت خود را بپوشانند، عبارتند از: شوهر، پدر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان هم كیش، ملك یمین (كنیز زرخرید و به قولى عبد) پیروانى كه نیاز جنسى ندارند، كودكانى كه بر عورت زنان چیره نشده اند.
21. در این كه پیروانى كه نیاز جنسى ندارند چه كسانى هستند، اختلاف است. در مجمع البیان پنج قول نقل شده است:
الف. آنان كه به خاطر نیاز غذایى همراه انسان مى آیند و نیاز جنسى ندارند، مانند: ابله.
ب. عنین (ناتوان از آمیزش).
ج. خصى (آلت بریده)
د. پیرى كه گرایشى به زنان ندارد.
هـ. برده صغیر.54
به نظر مى رسد از این چند دیدگاه، دیدگاه نخست، بهتر باشد و پذیرفته تر; زیرا گروه دوم و سوم شهوت دارند، ولى نمى توانند به كار برند. بنابراین به (غیر اولى الاربه) غیر نیازمند گفته نمى شود و همچنین پیرمرد. دسته پنجم، به خاطر نابالغى، قوه شهوانیه آنان برانگیخ ته نشده و اینان نیازمند بالقوه اند كه با فراز(او الطفل الذی…) استثنا شده است.
بنابراین، مصداق تام و تمام این فقره، دسته اول است، گرچه آیه ویژه و منحصر به آن مصداق نیست و مى توان كسانى را كه پیش تر شهوت جنسى داشته اند، ولى اكنون به خاطر مریضى، یا پیرى، یا ریاضت، شهوتى ندارند نیز، از مصداقهاى آن به شمار آورد.
22. در این كه مراد از كودكانى كه بر عورتها چیره نشده اند، چه كسانى هستند، اختلاف است.
الف. كودكانى كه عورتها و اسرار زنان را نمى شناسند و به خاطر نداشتن شهوت، بر آن نیرو و قوت پیدا نكرده اند.
ب. كودكانى كه قدرت آمیزش با زنان را ندارند. بنابراین، اگر به حدّ شهوت رسیدند، حكم مردان را دارند.55
به نظر مى رسد از دو دیدگاه، دیدگاه نخست بهتر است; زیرا اگر كودكانى اسرار زنان را بشناسند و از امور جنسى آگاه باشند، ولى اكنون ناتوان از آمیزش، این آگاهى سبب مى شود، كودكان به انحراف كشیده شوند و آن كارهایى را كه شارع نمى خواسته انجام بگیرد، انجام بگیرد. 23. آخرین فقره در آیه شریفه، درباره حجاب زنان، این فقره است:
(لایضربن بارجلهن لیعلم مایخفین من زینتهنّ.)
زنان مؤمن، نباید پاى بر زمین بكوبند، تا زینتهایى كه پنهان داشته اند معلوم شود.
نخستین نكته اى كه از این فقره آیه شریفه به دست مى آید این كه: نه تنها نمایاندن جاى زینت، بر زنان مؤمن روانیست كه شنواندن صداى زینت به نامحرم نیز، روا نیست.
24. از فقره (لایضربن…) و از فقره (لایبدین زینتهنّ) برداشت مى شود كه نمایاندن هرگونه زیبایى براى برانگیختن شهوت مرد، با استفاده از هر یك از حواس، نارواست.
در قرآن گوش و چشم، دو شاخص اصلى از حواس انسانى به شمار مى روند. از این روى، زن نباید نازك و دلپذیر با مرد نامَحْرَم سخن بگوید. همان گونه كه این مطلب در، دستور خداوند به زنان پیامبر(ص) آمده است:
(فلا تخضعن بالقول فیطمع الذى فى قلبه مرض.)56
پس در گفتار نرمى نشان ندهید، تا امید نبرد، آن كه در قلبش بیمارى است.
25. از جمله زینتهاى نهانى كه زن نباید با پاى كوبى بر زمین آشكار سازد، خلخال است. از آن جا كه خلخال را به پا مى بسته اند و قرآن آن را زینت نهان مى داند، روشن مى شود كه عرف و آنچه شناخته شده و رسم بوده، زنان شلوارهاى بلند مى پوشیده اند، كه خلخال را نیز مى پوشانده است.
بنابراین، پوشاندن پا تا پایین، در زمانهاى گذشته، رسم بوده و پس از نازل شدن آیه شریفه، واجب بودن آن، روشن شده است; زیرا این آیه در صدد محدود كردن بودند، گستراندن. حال اگر روشن شد كه در آن زمان، شلوار و لباس بیرون منزل و داخل منزل، یكى بوده، مى توان گفت: پوشاندن پا تا پایین، در داخل منزل و در پیش محرمهاى دوازده گانه، شناخته شده و مرسوم بوده و سپس واجب شده است. مگر نزد شوهر، كه با آیات دیگر استثنا شده است. اگر نشانه اى بر یكسان بودن لباس زن در خانه و بیرون از خانه، پیدا نشد، لباس درون خانه، پیرو عرف است. 26. نكته دیگر این كه پاى بر زمین كوبیدن، جز بایسته هاى راه رفتن نیست; یعنى زن مى تواند بدون پاى كوبى بر زمین به گونه شناخته شده و معمول، راه رود. بنابراین، با توجه به این كه در چند فقره قبل، فرمود: (لایبدین زینتهنّ الا ما ظهر منها.) و در این فقره از زدن پا به زمین جلوگیرى كرد، روشن مى شود كه خانمها باید بیش ترین رعایت را در هر زمینه اى داشته باشند و باندازه ضرورت، بسنده كنند.
27. در آخرین بخش از آیه مى فرماید:
(وتوبوا الى اللّه جمیعاً ایها المؤمنون لعلكم تفلحون.)
اى مؤمنان، همگى به سوى خدا برگردید، شاید رستگار شوید.
گویا مراد از (ایها المؤمنون) مردان مؤمن است; زیرا این دو آیه، حكم هر یك از مردان و زنان مؤمن را جداگانه بیان كرد. از این روى، روشن مى شود كه مردان گناهانى را انجام مى داده اند كه نیاز به توبه و بازگشت بوده است. در مثل، با نگاه هاى شهوت آلود، سبب جعل احكا مى براى بانوان شده اند كه شأن نزول، تأیید كننده این مطلب است. پس سخت گیرى خداوند در لباس و چگونگى پوشش زنان، به عنوان نقصان وارد كردن و به بند كشیدن آنان نبوده، بلكه راهى بوده كه آنان را از چشمان آلوده مردان شهوت ران حفظ كند. بنابراین، حجاب، براى آنان سن گرى است نگهدارنده و بازدارنده از نگاههاى آلوده به شهوت، نه براى محروم كردن آنان از حقوق خود در جامعه.
28. فرمان پوشش به زنان و فرمان چشم فروكاستن به مردان، به تنهایى براى جلوگیرى از گناه و چشم چرانى مردان، كافى نیست; بلكه آنان نیرویى درونى، مانند تصمیم بر توبه و بازگشت به سوى خدا و گردن نهادن به دستورهاى او، نیاز دارند; تا آنان را از آنچه كه خداوند حرام كرده، بازدارند و بدون آن نیروى درونى، تمهیدات بیرونى، كافى نیست.
29. آنچه در تفسیر على بن ابراهیم، به عنوان روایت ابى الجارود نقل شده، بسیار همانند آن چیزى است كه از ظاهر آیه شریفه، برداشت مى شود:
ابى الجارود از امام باقر(ع) روایت مى كند:
(فى قوله (لایبدین زینتهن الاّ ما ظهر منها) فهى الثیاب والكُحل والخاتم وخضاب الكف والسوار. والزینة ثلاث: زینة للناس وزینة للمحرم وزینة للزوج. فامّا زینة الناس، فقد ذكرناه وامّا زینة المحرم فموضع القلادة فما فوقها والدملج ومادونه والخلخال وما اسفل منه وامّ ا زینة للزوج فالجسد كلّه.)57
امام باقر(ع) درباره فرموده خداوند متعال: (و آشكار نسازند زینت خود را مگر آنچه آشكاراست) فرمود: آن زینت، عبارت است از: لباس، سورمه، انگشتر، حناى دست و النگو.
زینت، سه قسم است: زینتى براى مردم، زینتى براى مَحْرَم و زینتى براى شوهر.
زینت براى مردم را یادآور شدیم. زینت مَحْرَم، جاى گردنبند و بالاتر از آن و جاى دستبند و پایین تر از آن و جاى خلخال و پایین تر از آن و زینت شوهر تمامى بدن زن است.
اگر چه در سند روایت مناقشه است و در این كه چه بخش از آنچه از قول امام باقر(ع) نقل شد، روایت است و كدام بخش از آن، سخنان صاحب تفسیر، احتمالهایى وجود دارد. ولى آنچه مهم است، روایت همان را مى گوید كه ظاهر آیه با توجه به عرف بیان مى كند.
و بنابراین، روایت جنبه تأییدى دارد; از این روى سند نداشتن آن، زیانى به بحث نمى رساند.
مرحله پنجم:
از آیاتى كه پیش از این، از آنها سخن گفته شد، روشن شد كه زنان قسمتهایى از بدن خود را كه پیش از نازل شدن آیه حجاب نمى پوشانده اند، لازم نیست آنها را در برابر خویشاوندان دوازده گانه مطرح شده در آیه 30 سوره نور، بپوشانند. ولى از آیات به دست نیامد كه حكم آن جاهایى را كه پیش از آیه حجاب مى پوشانده اند، اكنون چیست و در برابر این دوازده گروه چه باید بكنند؟
در مثل، آیا مادر مى تواند تمامى بدن غیر از عورت را در برابر فرزند بالغ خود نمایان كند؟
آیاخواهر مى تواند تمامى بدن، غیر از عورت را در برابر برادر بالغ خود نمایان كند؟
از آیات مورد بحث، روا بودن آشكار ساختن سینه، شكم، كمر، ساق پا و رانها و مانند آن در برابر مَحْرَمْها به دست نیامد.
اكنون مى خواهیم بگوییم: از ظاهر قرآن مجید، به دست مى آید كه حاضر شدن زن، با لباس نامناسب و نمایاندن، شكم، سینه، ران و… در برابر خویشان نسبى، بى چون و چرا، حرام است. خداوند در آیه 58 ـ 59 سوره نور مسأله را مطرح فرموده و حتى ورود بدون اجازه به اتاق پدر و م ادر را، ممنوع فرموده است:
(یا ایها الذین آمنوا لیستأذنكم الذین ملكت ایمانكم والذین لم یبلغوا الحلم منكم ثلث مرّات من قبل صلوة الفجر وحین تضعون ثیابكم من الظهیرة ومن بعد صلوة العشاء ثلث عوراتٍ لكم لیس علیكم ولاعلیهم جناح بعدهنَّ طَوّافون علیكم بعضكم على بعض كذلك یبین اللّه لكم ال آیات واللّه علیكم حكیم.)
اى آنان كه ایمان آورده اید، غلامان و كنیزان زر خرید شما و كودكان نابالغ، [براى وارد شدن به اتاق شما] باید سه وقت از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، هنگامى كه لباسهاى خود را هنگام ظهر در مى آورید و پس از نماز عشا. این سه وقت، عورت است از براى شما. برشم ا و بر آنان، غیر از این سه وقت، گناهى نیست. شمارى از شما بر شمارى دیگر وارد شونده و گردش كننده اند این چنین خداوند آیات خود را براى شما بیان مى كند و خداوند، داناى حكیم است.
(واذا بلغ الاطفال منكم الحُلُم فلیستأذنوا كما استأذن الذین من قبلهم كذلك یبین اللّه لكم آیاته واللّه علیم حكیم.)
هنگامى كه كودكان شما به سن بلوغ رسیدند، باید از شما اجازه بگیرند، همان گونه كه پیشینیان آنان اجازه مى گرفتند. این چنین خداوند آیات خود را براى شما، بیان مى كند. خداوند داناى حكیم است.
آیه مى فرماید كودكان نابالغ، در سه نوبت، براى ورود به اتاق پدر و مادر اجازه بگیرند. حال، كودكان بالغ چطور؟ اینان، باید در هر حال، اجازه بگیرند، چه در این سه نوبت و چه در وقتهاى دیگر.
با این كه در وقتهاى دیگر، احتمال برهنگى و… مادر یا به كلى وجود ندارد، یا بسیار كم پیش مى آید، چرا كودك بالغ براى ورود به اتاق پدر و مادر، باید اجازه بگیرد؟ این بدان جهت است كه در دیگر وقتها نیز احتمال دارد جاهایى از مادر كه عورتین نیست، ولى از زینتهاى نه ان به شمار مى روند، پیدا باشند كه تنها براى همسر دیدن آنها رواست و براى غیرهمسر ناروا.
بنابراین، مفهوم آیه 58 و صریح آیه 59، كه واجب بودن اجازه را براى فرزند بالغ بیان مى كنند، با ملازمه عرفى، به حرام بودن نظر به زینتهاى باطنى مادر و حرام بودن نمایاندن زینتهاى پنهان بر مادر، دلالت دارد.
اگر كسى بگوید احتمال دارد كه عورتین مادر در آن سه وقت دیگر نیز آشكار باشد; از این روى باید كودكان بالغ وارد نشوند!
مى گوییم: احتمال نمایان بودن عورتین مادر در غیر سه نوبت یاد شده، با جایز بودن ورود كودكان نابالغ، بدون اجازه، سازگار، نیست.
بله اگر دلیل قوى از روایات به جایز بودن ظاهر شدن مادر با لباس زیر، در بین فرزندان پیدا كردیم، كه بسان نص بود، آن گاه، چاره اى نیست، باید واجب بودن اجازه را براى امور دیگر بدانیم. ولى در بحث روایات خواهد آمد، كه چنین دلیل قوى و روشنى وجود ندارد.
نكته: خداوند در آیه 31 سوره نور، دوازده گروه را استثناء كرد و نتیجه این شد كه بر زن لازم نیست خود را در برابر این گروهها بپوشاند; امّا در آیه 58 همان سوره، تنها بر دو دسته واجب كرد كه در سه وقت یاد شده، اجازه بگیرند و در دیگر وقتها، همگان باید اجازه بگیر ند. از این روى، این پرسش به ذهن مى آید:
دلیل استثناهاى دوازده گانه در آن جا و دوگانه در این جا چیست؟
پاسخ: در این جا دو گروه را استثناء كرد:
1. ملك یمین. این خود، بحث دارد كه آیا غلام و كنیز را در بر مى گیرد، یا نه، تنها كنیز را در بر مى گیرد؟ آیا بالغان را در بر مى گیرد، یا نابالغان را نیز در بر مى گیرد؟ از آن جا كه هیچ كدام از انواع برده در زمان ما وجود خارجى ندارند، از بحث درباره آن، خوددا رى مى شود.
2. كودكان غیربالغ خود انسان، نه هر كودك غیربالغ.
این گروه مى تواند به تمامى بدن مادر، غیر از عورت نگاه كند و پوشاندن بدن، به غیر از عورت، در برابر اینان، واجب نیست; از این روى مى توانند بدون اجازه، مگر در سه نوبت یاد شده، به اتاق پدر و مادر، وارد شوند.
ولى همین گروه و همین كودكان نابالغ، وقتى به سن بلوغ رسیدند، باید براى وارد شدن به اتاق پدر و مادر، در همه گاه اجازه بگیرند، چون چه بسا، ران و سینه و پاهاى مادر عریان باشد.
در این جا، معناى یك قید و كلمه اى كه در آیه ذكر شده و مفسران به طور معمول آن را معنى نكرده و از آن گذشته اند، روشن مى شود.
آیه 60 سوره نور چنین بود:
(واذا بلغ الاطفال منكم الحلم، فلیستأذنوا كما استأذن الذین من قبلهم.)
(من قبلهم) در آیه شریفه به چه كسانى اشاره دارد؟ از كلام مفسران، مطلب روشنى به دست نمى آید، ولى با توجه به آیه 31 همین سوره كه دوازده گروه استثنا شدهو، دوازدهمین كودكى بود كه بر عورتهاى زنان آگاهى نداشت، روشن مى شود، كودكان در آیه 58، از گرفتن اجازه بخشود ه شدند، مگر زمانى كه به سن بلوغ برسند كه در این صورت، باید اجازه بگیرند، همان گونه كه (الذین من قبلهم); یعنى یازده گروه قبلى، اجازه مى گرفتند. بنابراین، روشن مى شود كه مراد از (من قبلهم) گروههاى یازده گانه قبلى است.
البته استثنا بودن زوج و زوجه از اجازه گرفتن و نگاه كردن، به خاطر آیات سوره مؤمن و معارج است و اشكالى به كلیت بحث ما، وارد نمى سازد.
روایات:
حال كه بحث از آیه 58 و 59 شد و زوایاى گوناگون آن دوروشن گردید، روایاتى را به عنوان تأیید كننده كه در ذیل دو آیه، 58 و 59 آورده شده، یادآور مى شویم:
1.امام صادق(ع) مى فرماید:
(یستأذن الذین ملكت ایمانهم والذین لم یبلغوا الحلم منكم ثلاث مرّات.كما امركم اللّه عزّوجلّ ومن بلغ الحلم فلا یلج على امّه و لاعلى اخته ولا على خالته ولا على ماسوى ذلك الاّ باذن فلا یأذنوا حتى یسلموا و السّلام طاعة اللّه عزّوجلّ.)58
ملك یمین هاى شما و فرزندان نابالغ شما،همان گونه كه خداوند امر فرموده به شما، در سه نوبت اجازه مى گیرند.هركس به سن بلوغ رسید،به هیچ روى،بر مادر،دختر، خاله و غیر اینان، بدون اجازه وارد نمى شود.و اجازه نمى دهند، تا سلام كند;زیرا سلام، پیروى از خداوند است. 2.روایتى دیگر،همانند این روایت،از امام باقر(ع) رسیده است.59
3.در الدرالمنثور روایتهاى، بسیارى در این باب نقل شده، از جمله:
(راوى از پیامبر(ص) مى پرسد:آیا براى وارد شدن بر مادرم،باید اجازه بگیرم؟
حضرت مى فرماید:بله.
راوى مى پرسد:با مادرم در یك اتاق زندگى مى كنم، آیا براى وارد شدن بر ایشان، باید اجازه بگیرم؟
پیامبر(ص) مى فرماید: اجازه لازم است.
راوى مى گوید: من خدمتگزار مادرم هستم، آیا هر گاه وارد مى شوم، باید اجازه بگیرم؟
حضرت فرمود: آیا دوست دارى وى را برهنه ببینى؟
گفت: نه.
فرمود: پس اجازه بگیر و وارد شو.)60
این روایت، با دو سند: (ابن جریر عن زید بن اسلم، انّ رجلاً سأل النبى) و (ابن جریر و بیهقى عن عطاء بن یسار: انّ رجلا قال یا رسول اللّه.) نقل شده است.
روایت نشان مى دهد كه اجازه گرفتن براى این است كه مادر، برهنه دیده نشود. عریان در این جا، اعم است از برهنگى كامل كه حتى عورتین او دیده شود، یا نیمه برهنگى كه سینه، شكم، ران و… دیده شود. ولى به قرینه روایاتى كه از ابن مسعود و حذیفه، نقل شد: (ان لم تفعل رای ت منها ما تكره) یا (ما على كل احیانها تحب ان تراها) معلوم مى شود كه مراد از برهنگى در حدیث نبوى، برهنگى كامل نیست و روایات، تایید كننده همان چیزى است كه از آیه برداشت شده.
خلاصه بحث:
1. حكم حجاب، كم كم و به مرور زمان، نازل شد و از خانه پیامبر اسلام(ص) شروع شد و سپس به دیگر خانه ها و خانواده ها سریان یافت.
2. حجاب براى سالم ماندن روح انسانها قرار داده شده است: (ذلكم اطهر لقلوبكم وقلوبهنّ).
3. جلباب (= چادر) افزون بر تكلیف، حقى بوده براى خانمهاى پاكدامن كه در ابتداء، جنبه حق بودن آن برترى داشته است.
4. پیش از آمدن حكم حجاب، زنان ، غیر از سروگردن، گریبان و دستها را تا حدود آرنج، باقى بدن خود را مى پوشانده اند. ظاهر بودن كمر، سینه، رانها و… رایج نبوده است. بنابراین، گروههاى استثناء شده، همان جاهایى كه به طور معمول نمى پوشانده اند مجاز هستند كه نگاه كن ند و جایز بودن نگاه كردن به رانها، سینه، ساقهاى پا و… از آیه به دست نمى آید.
5. حكم حجاب، حكم فراگیر است و گروههاى استثناء شده به خاطر ضرورت و… بوده است.
6. اصل در مسأله حجاب، جداسازى كامل محیط مرد و زن از یكدیگر است، به گونه اى كه هر دو بتوانند در جامعه به كار و تلاش بپردازند و تماسها و برخوردها دراندازه بسیار كمى باشد.
7. حجاب و پوشش، مسأله اى شخصى است و بازشناسى (ماظهر) و ضرورتها به عهده خود افراد است و از این آیات حكم و وظیفه اى براى مسؤولان امر و متولیان امور روشن نشد.
8 . در این آیات هیچ بحثى درباره (مادر همسر) مطرح نشد و از هیچ یك از واژگان آیات روشن نشد كه داماد مى تواند به مادر همسر خود نگاه كند.
بله، از آیه 23 سوره بقره روشن مى شود: ازدواج با مادر همسر حرام است، همان گونه كه ازدواج با مادر، خواهر، دختر، عمه، خاله، دختر برادر و دختر خواهر حرام است، ولى ملازمه اى بین حرام بودن ازدواج با حلال بودن نگاه كردن وجود ندارد.

پاورقیها:

1. سوره (احزاب)، آیه 53.
2. همان، آیه 32 ـ 33.
10. همان، آیه 6.
11. همان، آیه 32.
12. تفسیر (الدر المنثور)، سیوطى، ج221/5.
13. همان.
14. همان.
15. همان.
16. همان.
17. (نهج البلاغه)، صبحى صالح، نامه 31، آخر نامه.
18. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج196/2. 
19. تفسیر (روح المعانى)، ج127/12.
20. تفسیر (الدرالمنثور)، ج221/5.
21. تفسیر (روح المعانى)، ج127/12.
22. تفسیر (مجمع البیان)، ج7 ـ 369/8.
23. تفسیر (المیزان)، علامه طباطبایى، ج339/16.
24. تفسیر (الكاشف)، محمد جواد مغنیه، ج239/6.
25. (قاموس قرآن)، سید على اكبر قرشى، ماده جلباب، دار الكتب الاسلامیه.
26. (بحارالانوار)، علامه مجلسى، ج55/10، ح2.
27. همان، ج32،تحقیق محمد باقر محمودى،237،ح190 وزارت ارشاد.
28. همان، ج227/41، ح37.
29. همان، ج233/75، ح1.
31. همان، ج35/68، ح74.
37. تفسیر (الكشاف)، ج560/3.
35. تفسیر (المیزان)، ج339/16.
34. تفسیر (الكاشف)، محمد جواد مغنیه، ج239/6.
38. (فروع الكافى)، ج290/7، ح1، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.
32. همان، ج76/79، ح5.
33. سوره (احزاب)، آیه 60.
30. همان، ج11/78، ح70.
39. همان291/، ح5.
36. تفسیر (روح المعانى)، ج127/12.
3. تفسیر (مجمع البیان)، امین الاسلام طبرسى، ج7 ـ 368/8.
45. تفسیر (روح المعانى)، ج204/10، دارالفكر، بیروت.c
4. سوره (احزاب)، آیه 55.
43. تفسیر (نورالثقلین)، ج588/3; (كافى)، ج521/5، ح5.
46. (الدر المنثور)، ج42/5.
49. تفسیر (الدرالمنثور)، ج42/5.
48. همان590/، ح103.
42. تفسیر (مجمع البیان)، ج7 ـ 130/8.
41. همان672/.
40. (تاریخ قرآن)، دكتر محمد رامیار674/، امیركبیر.
44. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج101/2.
47. تفسیر (نورالثقلین)، ج589/3، ج590/95، ح105.
52. تفسیر (روح المعانى)، ج209/10.
55. همان.
56. سوره (احزاب)، آیه 32.
59. همان622/، ح231.
50. تفسیر (مجمع البیان)، و دیگر تفسیرها، ذیل آیه.
53. سوره (مؤمنون)، آیه 1 ـ 6.
57. تفسیر (على بن ابراهیم قمى)، ج101/2; تفسیر (نورالثقلین)، ج592/3، ح119.
51. تفسیر (نورالثقلین)، ج588/3، ح93.
5. (وسائل الشیعه)، ج14، باب 129، از ابواب مقدمات النكاح، ج171/1 ـ 172.
58. تفسیر (نورالثقلین)، ج621/3، ح229.
54. تفسیر (مجمع البیان)، ج7 ـ 138/8.
60. تفسیر (الدر المنثور)، ج75/5.
6. همان، ح4.
7. تفسیر (مجمع البیان)، ج7 ـ 368/8.
8. تفسیر (روح المعانى)، آلوسى بغدادى، ج107/12، دار احیاء التراث العربى، بیروت.
9. سوره (احزاب)، آیه 59.

عشق به زيبايى در دختران

عشق به زيبايى در دختران

 

  

عشق به زيبايى و جمال ظاهرى، يكى از تمايلات و خواستههاى فطرى بشر است. تمام طبقات مردم به زيبايى ارج مينهند و يكي از مهمترين علل و دلبستگى خود را به هر چيز و هر كسى جمال و زيبايى آن به حساب ميآورند.

گر چه اين علاقه در بين تمام افراد بشر قرار دارد، امّا دختران جوان بيش از اقشار مختلف ديگر به جمال و زيبايى علاقهمند هستند. اين علاقه در دوران حساس بلوغ بيشتر خود را نشان داده و دخترانى كه قدم به اين دوران مهم ميگذارند، حساسيّت زيادى نسبت به ظاهر خود و ديگران دارند.

آنان دوست دارند زيبايى خود را به رخ ديگران بكشند و به هر چه مينگرند زيبا باشد. اين امر حتى در نوع لباس و پوشاك و وسايل شخصى آنان نيز تأثير گذاشته و هر چه را انتخاب ميكنند، قبل از هر چيز، دوست دارند ظاهرى خيره كننده داشته باشد.

آنچه در اين قسمت قابل تذكر است، و بايد مورد توجه دختران جوان قرار گيرد، اين است كه آراستگى و رسيدن به وضع ظاهر و عشق و علاقه به جمال، از نظر اسلام نيز مورد توجه قرار گرفته است معصومان ـ عليهم السّلام ـ كه بعنوان بزرگترين مربيان و الگوهاى تربيتي معرف حضورند، در سخنان ارزشمند خود اين مسئله را مورد تأكيد قرار دادهاند. به رواياتى در اين مورد توجه كنيد:

1. زيبا پوشى

حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ ضمن حديثى ميفرمايد:

لباس زيبا بپوش؛ زيرا خداوند زيباست و زيبايى را دوست دارد.[1]

2. خودآرائى

هم چنين آن حضرت ميفرمايد:

خداوند زيبايى و خود آرايى را دوست دارد و بينوايى و قيافه فقر آلود را ناخوش ميدارد، هر گاه خداوند به بندهاى نعمتى دهد دوست دارد اثر آن را در او ببيند عرض شد چگونه؟ حضرت فرمود: لباس تميز بپوشد، خود را خوشبو كند، خانهاش را گچكاري نمايد، جلو در خانة‌ خود را بروبد و حتي روشن كردن چراغ پيش از غروب خورشيد فقر را ميبرد و روزى را زياد ميكند.[2]

3. خود را بيارائيد

امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ ميفرمايد:

همچنان كه دوست داريد افراد غريبه شما را در بهترين و زيباترين وضع ببينند و خود را براى آنها ميآراييد، وقتى نزد برادر مسلمان خود ميرويد نيز خود را بياراييد.[3]

4. اخلاق مؤمنان

همچنين از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:

خودآرايي و تجمل از اخلاق مؤمنان است.

همانگونه كه گذشت و از روايات ذكر شده فهميده ميشود، جمال و عشق به زيبايى در نظر اسلام نيز مورد تأكيد قرار گرفته و بزرگان دين نيز رأى و نظر مثبتى نسبت به آن دارند.

ناگفته روشن است كه گر چه دين مبين اسلام نسبت به مسايل اجتماعى و اخلاقى سفارشهاى فراوانى دارد؛ اما هرگز راه افراط و تفريط (يعنى زياده روى و يا كوتاهي) را نميپسندد و راه اعتدال را مورد تأكيد قرار ميدهد.

از نظر اسلام كسانى كه در ظاهر به خود نميرسند و وضعي آشفته و نابسامانى دارند، نكوهش شده و از طرف ديگر آنهايى كه بيش از حدّ معمول وقت گرانبهاى خود را صرف رسيدگى به ظاهر و خودآرايى ميكنند را نيز ملامت نموده است.

بويژه آن دسته از دخترانى كه هدف و منظور از آراسته كردن خود را جلب نظر ديگران ميدانند، بطور قطع از نظر اسلام ملامت شده و هرگز اجازه آشكار كردن جمال ظاهرى آنان در حضور نامحرمان را امضاء نمينمايد. امير مؤمنان ـ عليه السّلام ـ در اين باره ميفرمايد:

ايّاك ان تتزيّن لنّاس و تبادر الله بالمعاصي.

(بپرهيز از اينكه خود را براي ديگران بيارائى و بوسيلة‌ گناهان با خدا به ستيز برخيزي.([4]

پس بر تمام دختران جوانى كه شيفته مكارم اخلاق الهى هستند و دوست دارند در پرتو احكام اسلامى، داراى زندگى شرافتمندانهاى باشند، لازم است كه در توجه به جمال و آراستن خود حدّ اعتدال را پيش بگيرند و سخت مواظب باشند كه با دست خويش راههاى سقوط و هلاكت خود را فراهم نياورند.

جمال باطنى

در زمــيـن ديگــران خــانه مــكن

فــكر خــود كن فكر بيگانه مــكن

كــيست بـيگانـه تــن خــاكى تـو

كــز بــراى اوســت غــمناكى تـو

تا تو تن را چرب و شيرين ميدهى

گوهــر جــان را نــيابى فــربـهى

گر ميان مشك تـن را جـان شــود

وقت مـردن گـند آن پــيدا شــود

مشك را بر تن مزن بر جان بــمال

مشك چه بود نـام پـاك ذوالجلال

با توجه به مطالبى كه گذشت تذكر اين نكته نيز ضرورى است كه در اسلام به جمال و زيبايى ديگرى نيز اهميّت داده شده است و آن «جمال باطني» و زيبايى درون است.

دختران جوانى كه داراى جمال ظاهرى و زيبايى خدا دادى هستند، بايد قدر اين نعمت الهى را بدانند، مبادا با كارهاى ناشايست خود را در زمرة زشت سيرتان خوش صورت در آوردند و جمال ظاهرى خود را نيز پايمال كنند.

چه بسيار زنان و دختران خوش سيمايى كه با رذالت و پستى و درك شهوات و لذتهاى حرام در جمع زشتترين چهرههاى بدسيرت در آمدند و خفّت آخرت را به لذت چند ساعته دنيا خريدند.

و چه بسيار زنان و دخترانى كه از نظر سيما و وضع ظاهر، زيبايى چندانى نداشتند؛ امّا با توسل به فضايل اخلاقى و درك عبادات معنوى، خود را در زمرة زيباترين پاك سيرتان عالم در آورده و شهرت جهانى يافتند.

گر چه مسئله فوق روشن است؛ ولى براى تأكيد و جلب نظر شما خوانندة محترم مثالى را ذكر ميكنيم: فرض كنيد شما براي ديدن دوستتان ميخواهيد به منزل ايشان برويد، به همين خاطر به مغازة‌ گل فروشى رفته و قصد داريد گلى را بعنوان هديه انتخاب كنيد، گلهاي موجود سه دستهاند:

الف:‌ يك دسته از گلها، ظاهر زيبايي ندارند و از باطن خوبى نيز برخودار نيستند. بطور قطع كسى سراغ آنها نميرود و هيچ عاقلى براى خريد آن اقدام نميكند.

ب: برخى از گلها، ظاهرى زيبا دارند و از باطن خوبى برخودارند مسلماً هر عاقلى براى خريد آن اقدام ميكند.

ج: برخى از گلها ظاهري زيبا دارند ولى از باطنى متعفن و بدبوى برخوردارند، اين دسته از گلها نيز گر چه ابتدا نظر مشتريان را جلب ميكنند، اما به محض توجه به درون متعفن آن از آن صرف نظر ميشود.

دختران جوان نيز درست شبيه به اين گلها هستند. اگر در كنار جمال ظاهرى و زيبايى خدا دادى به جمال باطنى خود نيز رسيدند و آن را از زشتى و رذالت پاك نمودند، بطور قطع مورد توجه همگان قرار ميگيرند تا جايى كه شهرت جهانى پيدا كنند.

و در عوض دختران جوان خوش سيمايى كه هرگز به فكر رسيدگى به روح و روان و باطن خود نيستند؛ گر چه ابتداء نظر گروهى را به خود جلب ميكنند، اما يقيناً از چشم خواهند افتاد و از مزاياى زندگى شرافتمندانه محروم خواهند ماند و سرانجام به عواقب خطرناكى دچار خواهند شد.

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

[1] . ميزان الحكمة، ج 2، ص 770، ترجمة عطايي.

[2] . همان.

[3] . ميزان الحكمة، ج 2، ص 770، ترجمة عطايي.

[4] . بحارالانوار، ج 71، ص 337.

 

چرا دیه زن نصف دیه مرد است؟

بسمه تعالی

نخست يادآوري اين نكته ضرورت دارد كه پرسش از چرايي تفاوت ديه زن و مرد، تازگي ندارد و در عصر امامان معصوم ـ عليهم السلام ـ نيز اين مسأله مطرح بوده است. در كتاب‎هاي روايي شيعه و سني به نشانه‎هاي كه نمايانگر سؤال برانگيز بودن اين موضوع است بر مي‎خوريم. به عنوان نمونه، فقيهان اهل سنت روايتي را نقل مي‎كنند كه در آن «ربيعه» با تعجب اين مسأله را مطرح مي‎كند، «سعيد بن مسيب» در پاسخ مي‎گويد: «سنت اين چنين است»[1]. و يا اينكه امام صادق ـ عليه السلام ـ در پاسخ «ابان بن تغلب» كه از شنيدن حكم اين مسأله سخت دچار تعجب شده بود، و آن را بعيد مي‎دانست، فرمود: «آهسته باش اي ابان! اين حكم رسول خداست».[2]
چنان كه مشاهده مي‎شود، در اين نگرش محور اصلي پاسخ را دعوت به تعبد نسبت به احكام خدا و تعهد به سنت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تشكيل مي‎دهد كه اين همان روح شريعت و مبناي دينداري است، و بدون آن اسلام و مسلماني، شعاري بيش نيست. اينك به توجه حضرت عالي را به دلايل اين حكم جلب مي‎كنيم:
در قرآن كريم، فقط در يك آيه[3]، از ديه نام برده شده است كه در آن به مقدار و تفاوت ديه زن و مرد اشاره نشده است. بنابراين، دلايل عمده، روايات و اجماع فقها است:
الف. روايات: رواياتي كه بر نصف بودن ديه زن نسبت به مرد، دلالت دارند، دو دسته‎اند يا ناظر به قتل نفس و يا در خصوص ديه اعضا و جراحات هستند. جالب اينكه اغلب آنها صحيح‎اند. به عنوان نمونه، از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده كه «ديه زن نصف ديه مرد است»[4] و رواياتي كه همين محتوا را دارند.[5] همين طور درباره ديه اعضا و جراحات، صحيح ابان بن تغلب از امام صادق را داريم كه از مستندات اصلي فقها در باب حرمت قياس است. مضمون حديث اين است: از امام صادق ـ عليه السلام ـ سؤال كردم: نظر شما درباره مردي كه يك انگشت از انگشتان زني را قطع كرده، چيست؟ فرمود: ده شتر، دو انگشت بيست شتر، سه انگشت سي شتر، اگر چهارتا را بريد، ديه‎اش بيست شتر. گفتم: منزه است خداوند، اين چه حكمي است؟ (ديه سه انگشت بيشتر از ديه چهار انگشت) زماني كه در عراق بوديم اين حكم را شنيديم اما از گوينده آن بيزاري جستيم، و گفتيم اين از القائات شيطان است.
امام صادق فرمود: آهسته باش اي ابان! آنچه گفتيم حكم پيامبر خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. زن تا يك سوم ديه با مرد برابر است. هرگاه به اين حد رسيد به نصف بر مي‎گردد. اي ابان! تو از در قياس با من وارد شدي، و هرگاه قياس در سنت راه يابد، دين نابود مي‎شود»[6] و نظاير اين روايت كه همه معتبرند.[7] همانگونه كه پيشتر اشاره شد، محور پاسخ را در اين روايات تعبد تشكيل مي‎دهد.
اهل سنت نيز از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امام علي ـ عليه السلام ـ و صحابه نقل كرده‎اند كه «ديه زن نصف ديه مرد است»[8].
ب. اجماع: دومين دليلي كه بر اين حكم دلالت دارد، اجماع فقيهان عامه و خاصه است. در كتاب ارزشمند جواهر الكلام مي‎نويسد: «اين مسأله از لحاظ روايي و فتوايي مورد اتفاق است و اختلافي در آن نيست» بجز دو نفر به نام‎هاي «اصم» و «ابن عليه» كه گفته‎اند ديه مرد و زن مساوي است. اما كساني كه اجماع امت را در اين زمينه نقل كرده‎اند، به اختلاف نظر آن دو اعتنايي نكرده‎اند، بنابراين اثري بر آن مترتب نيست».[9]
فقيهان اهل سنت نيز عموماً همين نظر را دارند، و اين حكم را اتفاقي شمرده‎اند. در «المفتي» چنين آمده است: «ديه زن مسلمان نصف ديه مرد مسلمان است، و اهل علم بر اين امر اتفاق دارند، فقط از «ابن عليه» و «ابوبكر اصم» نقل شده كه گفته‎اند: ديه زن مثل ديه مرد است، زيرا پيامبر به طور مطلق فرمود: ديه نفس مؤمن صد شتر است. اما اين قول شاذي است كه مغاير سنت پيامبر و اجماع صحابه است».[10] ديگران نيز اين اجماع را نقل كرده‎اند.[11]
با توجه به دلايل مزبور، جاي هيچ گونه شك نيست به اين كه تفاوت ديه زن و مرد از احكام قطعي اسلام است، باقي نمي‎ماند. اما اين پرسش هم چنان مطرح است كه چرا شارع مقدس ديه زنان را نصف ديه مردان قرار داده است؟ و حكمت اين مسأله چيست؟ چه توجيه عقلي و عرفي براي اين حكم وجود دارد؟ اگر اسلام دين مساوات و برابري است پس چرا خون بهاي زن نصف بهاي خون مرد باشد؟
در اين زمينه، ممكن است بيان‎هاي متفاوتي ارائه شده باشد. در اين فرصت به پاسخي كه مناسب‎تر به نظر مي‎رسد، اشاره مي‎كنيم:
اولاً، ديه بر عكس آنچه كه در فارسي گفته مي‎شود «خون بها» بهاي خون نيست، ارزش خون انسان را با اين چيزها نمي‎توان تأمين كرد، از منظر قرآن كريم خون يك انسان برابر با خون همه انسان‎هاست، و آن هم با پول و نظاير آن قابل مبادله نيست. نقش ديه اين است كه هم مجازات است كه طرف حواسش را جمع كند و ديگر از اين اشتباهات مرتكب نشود، و هم جبران خسارت اقتصادي است، يعني مردي، زني در يك خانواده از ميان رفته است، جاي او خالي است، و اين خلأ خسارت اقتصادي به آن خانواده وارد مي‎كند، و ديه براي جبران خسارت وارده است. پس ديه بهاي خون نيست تا گفته شود پس خون مرد رنگين‎تر از خون زن است.[12]
ثانياً، با اين فرض كه ديه براي جبران خسارت وارده به مجني عليه يا خانواده اوست، گفته مي‎شود از آنجا كه مرد نقش بيشتر و مؤثرتري در زندگي اقتصادي دارد، و از بين رفتن و يا صدمه ديدن او لطمه بيشتري به اقتصاد خانواده وارد مي‎آورد، به ويژه كه در نظام حقوق اسلام، اداره خانواده و مسؤوليت تأمين معيشت آن با مرد است بنابراين ديه او بايد بيشتر باشد. از اين منظر تفاوت ديه زن و مرد، هرگز به معناي پائين‎تر بودن ارزش زن نيست، بلكه بدان دليل است كه تبعات از دست دادن مرد يا صدمه ديدن او از لحاظ اقتصادي بيشتر از زن است، و حال كه قرار است اين ضايعه به صورت مادي جبران شود، و در واقع تحت عنوان ديه خسارت داده شود، و طبعاً اين تفاوت وضع بايد در نظر گرفته شود.
از آنجا كه حكم شرعي و قانوني با توجه به وضع غالب تعيين مي‎شود، وضع غالب اين است كه مرد تأمين كننده هزينه خانواده و داراي نقش مؤثرتر در وضع اقتصادي و مالي است، بنابراين خسارت قابل پرداخت به او يا خانواده‎اش تحت عنوان ديه بيشتر از آن تعيين شده است. و امروز بيشتر صاحب نظران با اين تبيين تفاوت ديه زن و مرد را توجيه مي‎كنند.
واقعيت را بايد پذيرفت، و بين شعار با واقعيت تفكيك كرد، واقعيت يك چيزي است و مسايل شعاري چيزي ديگر، گاه از هم جدا مي‎شوند. آفرينش، زن و مرد را براساس حكمت و براي فعاليت‎هاي متفاوتي خلق كرده‎ است. يك واقعيت اين است كه زن بايد باردار شود، بچه داشته باشد، دوران بارداري، شيردادن، و حمايت و حضانت از بچه، يك دوراني است كه مقدار زيادي از بهترين عمر زن را مي‎گيرد،ؤ اين خدمت است ولي كار اقتصادي نيست، افزون بر اين، وضع حمل مقدار زيادي از نيروي جسماني زن را مي‎گيرد، هر چه فرزند بيشتر به دنيا بياورد، در واقع ايثارگري بيشتري كرده است، اين يك واقعيتي است آفرينش زن اين است با شعار نمي‎توان آفرينش را عوض كرد. اين يك واقعيتي كه عامل تفاوت در بازدهي اقتصادي است. واقعيت ديگر، تفاوت ساختماني زن و مرد، باعث گرديده بسياري از كارهاي اجتماعي به دليل خشن و مشقت بار بودن آن برعهده مردان باشد، چون آن دو از نظر تفاوت جسماني فرق دارند. اين امر به اندازه‎اي واضح است، حتي در كشورهاي كه شعار تشابه و تساوي زن و مرد را سر مي‎دهند، باز در عمل، فعاليت‎ها يك سان نيست.
پس در اسلام از نظر بعد انساني و الهي و ارزشي، تفاوتي بين زن و مرد نيست، تفاوت در بازده اقتصادي است، و حكمت تفاوت ديه به عنوان جبران خسارت نيز بر اين معيار توجيه پذير است.[13]
نتيجه آن كه، دلايل تفاوت ديه زن و مرد، روايات است و اجماع فقيهان مسلمان، و محور اصلي پاسخ در اين رويكرد، تعبد نسبت به احكام الهي و سنت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. اما تعبد در برابر احكام اسلام منافاتي با پي جوئي از حكمت و فلسفه آن ندارد، چون ما معتقديم كه احكام شريعت تابع مصالح و مفاسدند. و در همه آنها منافع مردم و دفع ضرر از آنها لحاظ شده است. براين اساس، حكمت تفاوت ديه زن و مرد، اختلاف در نقش آنها در عرصه اقتصاد است، از آنجا كه بازده اقتصادي مرد غالباً بيشتر از زن است، طبعاً تبعات از دست دادن مرد يا صدمه ديدن او، از لحاظ اقتصادي بيشتر از زن است، ديه او نيز بيشتر از زن قرار داده شده است.


[1] . ابوبكر احمد بن علي، الجصاص (الرازي)، مختصر اختلاف العلماء، تحقيق عبدالله نذير احمد، (بيروت، دارالبشائر الاسلاميه، 1416 ق)، ج 5، ص 105.
[2] . محمد بن الحسن الحر العاملي؛ وسايل الشيعه، (بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‎تا) ج 19، ص 268، حديث1، باب 44، ديات الاعضا.
[3] . نساء ( )/92.
[4] . همان، ص 152ـ151، روايات 1و2و3، باب 5، ابواب ديات نفس.
[5] . همان.
[6] . همان، ص 268، روايت 1، باب 44، ابواب ديات الاعضا؛ محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، تحقيق علي اكبر غفاري، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ سوم، 1367) ج 7، ص 299، ج 6، ص 295، ح 1.
[7] . وسايل الشيعه، همان، ص 122، ح 1و2، ابواب قصاص الطرف، و ص 295، ح 1، باب 3، ابواب ديات الشجاح و الجراح.
[8] . ر.ك. ابن قدامه المقدسي، المفتي، بيروت، عالم الكتب، بي‎تا، ج 7، ص 371؛ دهبه الرجيلي، الفقه الاسلامي و ادلته، دمشق، چ 3، 1984، ج 6، ص 310؛ عبدالرحمن الجزيري، الفقه علي المذاهب الاربعه، بيروت، دار احياء التراث العربي، چ هفتم، 1406 ق،، ج 5، ص 371.
[9] . محمد حسن نجفي، جواهر الكلام، تحقيق عباس قوچاني، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ سوم، 1367، ج 43، ص 32.
[10] . عبدالله بن احمد، ابن قدامه، المفتي، بيروت، عالم الكتب، بي‎تا، ج 7، ص 797.
[11] . عبدالقادر عوده، التشريع الجنايي مقارنا بالقانون الوضعي، بيروت، دارالكتاب العربي، ج 1، ص 669، و ج 2، ص 182.
[12] . ناصر مكارم شيرازي، دروس خارج فقه، بحث ديات، روزنامه آموزشي پژوهشي فيضيه، شماره 18، ص 5.
[13] . ر.ك. همان، ص 8ـ5؛ و عبدالله جوادي آملي، زن در آئينه جلال و جمال، قم، اسراء، چاپ دوم، 1376، ص 421؛ محمد رشيد رضا، المنار، ج 5، ص 332.