امام رضا (شعر)

برای دیدن تمام اشعار در وصف امام رضا (ع) روی لینک زیر کلیک کنید

http://www.aarezoha.blogfa.com/cat-68.aspx


کعبه عشق

ای دست خدا بر سر ایران

بنما نظری به ما اسیران

ما جمله اسیر عشقت هستیم

زین عشق ببین که می پرستیم

روشن ز تو هر منزل ایران

آباد نما این دل ویران

ما زنده ز تو کعبه عشقیم

بهر تو چو پروانه عشقیم

باید که جدا ز هر خطا شم

از عطر تو بر خودم بپاشم

الحق به دلم صفا تو دادی

نوری به دل سیاه دادی

نازم به تو ای امید یاران

کردی شب ما ستاره باران

مشتاق لقای تو رضایم

صحن و حرمت چو کربلایم

تو حج من و منایم هستی

هم مروه و هم صفایم هستی

جانم شود از بهر تو قربان

ذکر تو چو آیه های قرآن

ای داده به ما تو درس توحید

خورشید تویی نه قرص خورشید

نوری که ز گنبد تو تابید

روشن بنموده روی خورشید


طلب

کن طلب ای آنکه حق راضی ز تو

در دلم بنگر بوَد رازی ز تو

++

کن طلب بالی به پروازم بده

رو به پایانم تو آغازم بده

++

کن طلب مولا علی موسی الرضا

پور زهرا و علی مرتََضی

++

کن طلب بنما رهام از بی خودی

این تویی ساکن به قلب ما شدی

++

کن طلب تا که بیایم سوی تو

تا بگیرم من کمی از بوی تو

++

کن طلب تا اینکه پا بوست شوم

نی که تا این حد فراموشت شوم

++

کن طلب گرچه گنهکار و بدم

بر در لطف تو چون خوار آمدم

++

کن طلب جان جوادت ای رضا

تا بیفتم روی خاکت ای رضا

++

کن طلب تا غم از این دل پرکشد

تا مرا از اوج هم برتر کشد

++

کن طلب بین عاشق زارَت منم

عاشقت نی بلکه بیمارت منم

++

کن طلب رسوای بازار آمدم

در شفا خانَه ت چو بیمار آمدم

++

کن طلب دستی بنه بر سینه ام

بنگر این سوز دل دیرینه ام


رضا جان

سلام ای ضامن آهو رضا جان

شفاعت کن حقیرت را رضاجان

فدای آن کبوترهای عاشق

به طوف آن حریمت ای رضا جان

دل من هم شده همچون کبوتر

به یاد گنبد زردت رضا جان

طپش دارد ولی غمگین و خسته

ز بسکه رو سیاه است ای رضا جان

تو دستم گیر و از ظلمت رها کن

رها از معصیتها کن رضا جان

بیا بنما ضمانت روسیاهت

به درگاه خدایت ای رضا جان

اگر فرزند تو رنجانده ام من

ولیکن عاشقم بر او رضا جان


توصیف

ذره چون وصف کند مهر جهان افروزش

چه سراید که رضا یابد از آن ابرویش

ملک را با ملکوت گو که تناسب چه بوَد

مگر او خود دهدم تاری از آن گیسویش

هشتمین نور درخشان امامت که هموست

دهمین اختر معصوم و جهان رو سویش

نتوان شرح دهم یک صفت از اوصافش

تا مگربگذردم رایحه ای از بویش

زانکه تاریکِ وجودم نبرد ره سوی او

نوری ام ده که نشانی دهدم بر کویش

تا که فرزند عزیزش قائم آل رسول

او که جانها به فدای نفس دلجویش

کند الهام و دهد نورو بتابد بر دل

قطره ای می دهدم از قدح نیکویش

---


امام رضا

 

تو خورشیدی به ایران ای رضا جان           که می تابی به دنیا از خراسان   
 
به ظلمتها نهادی روشنائی                        غریبان را بدادی آشنائی 
بهشتم آستانت ای رضا جان                       بهشتم غیر آن را از دل و جان   
 
رضا دادی به غربت ای رضا جان             از آن غربت شد این عزت نمایان    
 
جلا دادی دلم را از سیاهی                       چو کردی سوی من یکدم نگاهی    
 
به درگاهت بده من را پناهی                     گدا هستم گدا هستم تو شاهی
تو نوری آسمانها و زمین را                       شفا هستی تو دلهای غمین را 
 
توئی فرزند زهرا پور مولا                      منم مست ولا از این تولا 
 
تو جانی و امام هشتیمنی                          تو فخر شیعه در این سرزمینی
ببار ای ابر رحمت من کویرم                     نمی خواهم که بی حاصل بمیرم 

ز عالم شیعیان سوی تو آیند                        زیارت مرقدت را می نمایند
به شوق آن ضریح پاک و اطهر                  برآن گنبد برآن خاک مطهر 
 
نهاده سر به سجده شکر گویند                    به عالم آن گل نرجس بجویند
 
خدا بر بنده ات بنما عنایت                        به حق چارده نور هدایت   

 

 

اشعار امام رضا4

همراه کفتران

 

 

مهری ماهوتی

 

رقص قشنگ نور

امشب چه دیدنی ست

آواز شاد باد

امشب شنیدنی ست

 

عید است و عطر گل

پیچیده در هوا

بوی خوش گلاب

پر کرده سینه را

 

گلبوته های شمع

روییده هر کجا

می ریزد اشک شوق

یک غنچه بی صدا

 

گلدسته ها همه

غرق ستاره هاست

هر گوشه حرم

فریاد «یارضاست»

 

وقت زیارت است

پر می کشد دلم

همراه کفتران

من می روم حرم

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 چلچراغ مشهد

 

شکوه قاسم نیا

 

چون طلا

گشته رخشان ز دور

مثل رود

پر زخنده های نور

گنبد رضا

 

چون نگین

بر فراز آسمان

مثل گل

توی باغ این جهان

خوب و بهترین

 

گشته ام

راهوار خاک او

تا رسم

بر ضریح پاک او

بوسه ای زنم

 

می تپد

قلب من به سینه ام

چون رسم

دل ز غصه ها و غم

پاک می شود

 

ای رضا

ای رضایت خدا

لطف تو

از عنایت خدا

خوب و آشنا

 

ای امام

ای امام هشتمین

پیشوا

ای تو مهربانترین

بر تو صد سلام

 

گنبدت

چلچراغ مشهد است

زایرت

می برد به روی دست

خاک مرقدت 

 --------------------------------------------------------------------------------

 

 بوی رضا

 

 

علی اصغر نصرتی

 

ماه در حوض بزرگ کاشی است

آب، آیینه مهتاب شده

ماه، مهمان قشنگ حوض است

حوض بیچاره دلش آب شده

 

چشم من منتظر خورشید است

پیک خورشید، سپیده پیداست

از حرم بانگ اذان می آید

آه، این منتظر خیلی زیباست!

 

کفتری از سر گنبد برخاست

بق بقو کرد و به پرواز آمد

همرهش مرغ نگاه من هم

رفت و یک بار دگر باز آمد

 

مرغ بی تاب نگاهم اکنون

بر سر گنبد پاک آقاست

چشمهایم به دلم می گوید:

راستی گنبد آقا زیباست

 

از حرم، از در و دیوار،اینجا

بوی جانبخش دعا می آید

مثل بوی خوش گلها در باغ

همه جا بوی رضا می آید

 -------------------------------------------------------------------------------- 

 

 سید علی رضا شهیدی

 

 

شاد شو ای دل که رضا یار ماست دردو جهان سید و سالار ماست

ما همه پروانه ولی آن جناب شمع فروزان شب تار ماست

غم ننماید به دل ما مکان چون که رضا مونس و غمخوار ماست

دائره شکل ار بشود قلب ما مهر رضا نقطه پرگار ماست

ما به جوارش چو پناهنده ایم از همه آفات نگه دار ماست

روز قیامت نکنیم اضطراب زانکه رضا یار و مددکار ماست

  

--------------------------------------------------------------------------------

 

 ذبیح الله احمدی

 

 

با نام رضا دلت مصفا گردد درد و غم سینه ات مداوا گردد

گر روی نهی به درگهش با اخلاص هر عقده ز کار بسته ات وا گردد

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

 ذبیح الله احمدی

 

 

با دیده دل اگر رضا را بینی مرآت جمال کبریا را بینی

گر پرده اوهام به یک سو فکنی اندر پس آن پرده خدا را بینی

تا گوهر اشکم سر بازار نیاید کالای مرا هیچ خریدار نیاید

خوارم من و در سینه من عشق شکفته است تا خلق نگویند گل از خار نیاید

ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت مدح تو جز از خالق دادار نیاید

نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد هر کار ز تو آید و این کار نیاید

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جائی ننوشته است گنهکار نیاید

گوئی به کجا روی کند ای همه رحمت گر بر در تو شخص گرفتار نیاید

 

--------------------------------------------------------------------------------

  هنرور

 

 

رضای تو را من رضایم، رضا جان به دربار تو من گدایم رضا جان

اگر دور از مکه و کربلایم تویی مکه و کربلایم رضا جان

منم دردمند و تو باشی طبیبم حریم تو دارالشفایم رضا جان

زیمنت خراسان بود غرق نعمت منم ریزه خوار شمایم رضا جان

به وقت صراط و حساب و میزان به فریاد رس این سه جایم رضا جان

مرانی مرا از درت جان زهرا که مدحت سرای شمایم رضا جان

هنرور که کلب درت هنر گوید نما استخوانی عطایم رضا جان

 

--------------------------------------------------------------------------------

 غلامرضا سازگار

 

 

خوشا آن غریبی که یارش تو باشی قرار دل بی قرارش تو باشی

خوشا آن گدایی که تنهای تنها کناری نشیند کنارش تو باشی

خوشا آنکه یک عمر پروانه ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی

خوشا آنکه تنها تو را دوست دارد چه خوش تر اگر دوستدارش تو باشی

بر آن محتضر می برم رشک، هر شب که شمع شب احتضارش تو باشی

--------------------------------------------------------------------------------

  شیخ علی اکبر مروج الاسلام

 

 

گر تو خواهی دلا رضای رضا پای بگذار جای پای رضا

چون رضای رضا، رضای خداست کن طلب دائما رضای رضا

گر رضا از کسی بود راضی راضی از وی بود خدای رضا

از هواهای نفس دوری کن تا بدست آوری هوای رضا

چونکه هر کس که آشنای هوایت نیست البته آشنای رضا

چون تو را حاجتی است با صد شوق روبه وی آر و شو گدای رضا

دردها را رضا کند درمان باد جانهای ما فدای رضا

  

--------------------------------------------------------------------------------  

 کبوترها و آهوها

 

سید احمد میرزاده

 

دلم مثل کبوترها

سحر، در آسمان پیداست

دل من لانه ای دارد

که توی چاه یک صحراست

 

دلم مانند آهوها

به سوی دشتها رفته

و الان من نمی دانم

دل من تا کجا رفته

 

به دنبال کسی هستند

کبوترها و آهوها

به دنبال همان مردی

که روزی رد شد از صحرا

 

کبوترها و آهوها

پر از بوی خدا هستند

همیشه توی صحراها

به دنبال رضا هستند

 

-------------------------------------------------------------------------------- 

 موسیقی غریبی

 

حمید هنرجو

 

روی این گنبد طلا و قشنگ

خانه ای دارم از شکوفه و نور

خانه پاک و روشنی دارم

زیر باران دانه های بلور

 

زیر این گنبد طلایی هست

صحن مردی که ضامن آهوست

آه، گوش تمام مردم شهر

پر موسیقی غریبی اوست

 

 

دوست من! بگو که تا حالا

چند دفعه به مشهد آمده ای؟

اشکی از چشم خسته ریخته ای؟

بوسه ای بر ضریح او زده ای؟

 

تا بیایی دوباره می شنوی

عطر پاک گلاب، از هر سو

می چکد قطره اشکی از چشمت

باز با یاد ضامن آهو

 

در هوا بوی بال پیچیده

در زمین، عطر غنچه های دعا

شهر مشهد همیشه لبریز است

از صمیمیت امام رضا

 

روز و شب، کار من فقط این است:

حرف او، با پرنده ها گفتن

پر زدن در نگاه گنبد نور

زیر لب یا رضا رضا گفتن

 

بالهایم پر از نوازش اوست

چون شب و روز بر سر حرمم

راستی خوش به حال من، آری

بچه ها، من کبوتر حرمم ...

 

اشعار امام رضا 3

سفر

 

 

سید احمد میرزاده

 

با صدایی خسته گفت:

ناگریزم از سفر

می روم از پیشتان

بر نمی گردم دگر

 

تا سحر از این خبر

شهر غمگین گریه کرد

باغ دلها غرق شد

در مه انبوه درد

 

حال، دارد کاروان

از مدینه می رود

آه! فردا جاده ها

نور باران می شود...

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 عطر آن دستها

 

 

سید احمد میرزاده

 

بادها، گرم و سوزان

ریگها، داغ و تبدار

کاروان داشت می رفت

در کویری پر از خار

 

ظهر، نزدیک می شد

باز، وقت اذان بود

روستای «ده سرخ»

منزل کاروان بود

 

خشکسالی در آن ده

داشت بیداد می کرد

تشنگی بود و آتش

خاک، فریاد می کرد

 

مثل بیمار می سوخت

روستا در تب خود

شد به نرمی پیاده

مردی از مرکب خود

 

قدری از خاک برداشت

برد نام خدا را

خاک با شوق نوشید

عطر آن دستها را

 

ناگهان چشمه ای سرد

از دل خاک جوشید

عطر دست رضا بود

آنچه را خاک نوشید

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 نهال بادام

 

 

سید احمد میرزاده

 

می آمد و عطر سلامش

بوی گل گیلاس می داد

دستان او بوی شکوفه

بوی بهار و یاس می داد

 

مردم هجوم آورده بودند

تا دستهایش را ببوسند

یک لحظه رویش را ببینند

بال عبایش را ببوسند

 

در بین آن جمعیت اما

او آمد و مهمان من شد

او آمد و این خانه آن روز

لبریز عطر یاسمن شد

 

چشمان زیبای نجیبش

رنگ زلال دوستی داشت

او یک نهال سبز بادام

در گوشه ای از خانه ام کاشت

 

او رفته اما خانه من

از عطر و بویش گشته لبریز

این نونهال سبز شاداب

هرگز نگیرد بوی پاییز

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 خورشید بود و می درخشید

 

 

سید احمد میرزاده

 

در سال سخت خشکسالی

در سال اندوه بیابان

وقتی دعا کرد از ته دل،

از آسمان بارید باران

 

او غنچه ها را دوست می داشت

با بچه آهو مهربان بود

هم حرف گل را درک می کرد

هم با پرنده همزبان بود

 

یک روز وقتی بچه گنجشک

از ترس مار، او را صدا کرد

با مهربانی رفت نزدیک

گنجشک کوچک را رها کرد

 

از کوچه های شهر غمگین

رد می شد و لبخند می زد

رد می شد و با قلب گلها

خورشید را پیوند می زد

 

او روز و شب در باغ دلها

مهر و نشاط و روشنی کاشت

خورشید بود و می درخشید

خفاش با او دشمنی داشت

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 بوی زهر

 

 

سید احمد میرزاده

 

روزی که تو را شهید کردند

لبخند تو بوی قهر می داد

دستت پر مهر بود اما

انگور تو بوی زهر می داد

 

روزی که تو را شهید کردند

قلب گل سرخ پر شد از خون

یک خنده زهردار روئید

بر چهره پر گناه مامون

 

از سینه خاک سرد، آن روز

گلهای سیاه غم، دمیدند

در دشت، هزار بچه آهو

آشفته به هر طرف دویدند

 

بر قامت تو فرشته ها، زود

یک پیرهن سپید کردند

رفتی و زمین سیاه پوشید

روزی که تو را شهید کردند

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 کبوترهای گنبد

 

 

سید احمد میرزاده

 

از آن سقف طلایی

از آن بالای گنبد

به شادی پر کشیدند

کبوترهای گنبد

 

کبوترهای آزاد

کبوترهای خوشحال

چه پرواز قشنگی

چه آرام و سبکبال

 

به زیر بالهاشان

تمام شهر پیداست

چه شهری! شهر مشهد

امام هشتم این جاست

 

کبوترهای یکدل

کبوترهای همراه

چه لذت بخش و خوب است

همین پرواز کوتاه

 

دوباره می نشینند

همه بالای گنبد

و مهمان امامند

کبوترهای گنبد

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 بوی گلاب

 

 

سید احمد میرزاده

 

بوی عطر و گلاب می آید

چون که بابا به خانه برگشته

او که از صبح رفته بود حرم

باز حالا به خانه برگشته

 

باز بر باغ چهره مادر

گل زیبای خنده می روید

به پدر می کند سلامی گرم

و«زیارت قبول» می گوید

 

در نگاه پدر گلاب صفا

در دلش نور پاک آینه هاست

خوش به حالش همیشه در حرم است

پدرم، خادم امام رضاست

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 زائر

 

 

سید احمد میرزاده

 

دلم یک بره آهوی نجیب است

که از مهر و نوازش بی نصیب است

به سویت آمده، تنها و خسته

دلم ای ضامن آهو، غریب است

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 کوهی که این جا ایستاده

 

 

سید احمد میرزاده

 

این جا، چه جای با صفایی ست

تفریحگاه ما همین جاست

مخصوصا الان که بهار است

این پارک، خیلی سبز و زیباست

 

زیر درختی می کند پهن

بابا گلیم کهنه مان را

می آورد از ساک، بیرون

مادر فلاسک و قندان را

 

من دوست دارم توی این پارک

بازی کنم خوشحال و خندان

هنگام بازی با بهاره

قایم شوم پشت درختان

 

غیر از درخت و سبزه و گل

استخر پرآبی هم این جاست

خیلی بزرگ و با شکوه است

مانند یک دریاچه زیباست

 

 

اشعار امام رضا 1

چشمم وا شد

شادمان مثل گلی خندیدم

آخر از پنجره پشت اتاق

گنبد زرد رضا را دیدم

 

دل من مثل کبوتر پر زرد

رفت و بر شانه گلدسته نشست

اشک در چشمه چشمم جوشید

بغضم آیینه شد اما نشکست

 

پدر آماده شد از من پرسید:

دوست داری که تو را هم ببرم؟

گفتم:آری! ولی آنجا چه کنم؟

مادرم گفت: زیارت پسرم!

 

گر چه زود آمده بودیم ولی

در حرم جای دل من کم بود

هر کسی با او؛ چیزی می گفت

گوییا با همه کس محرم بود

 

هر کجا رفتیم آنجا پر بود

پر ز نجوای دل و دست دعا

یک طرف قصه پر غصه در

یک طرف ذکر غریب الغربا

 

در رواق حرم پر نورش

کاش دست دل من رو می شد

می شدم من آن آهوی غریب

باز او ضامن آهو می شد

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 گنبد رضا

 

 

شکوه قاسم نیا

 

غرق نور است و طلا

گنبد زرد رضا

بوی گل، بوی گلاب

می رسد از همه جا

 

مثل یک خورشید است

می درخشد از دور

شده از این خورشید

شهر مشهد پر نور

 

چشمها خیره به او

قلبها غرق دعاست

بر لب پیر و جوان

یا رضا یا رضاست

 

ای خدا کاش که من

یک کبوتر بودم

روی این گنبد زرد

شاد می آسودم

 

می زدم بال و پری

دور تا دور حرم

از دلم پر می زد

ماتم و غصه و غم

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 چون کبوتر حرم

 

 

محمد علیمحمدی

 

زیر چتر آفتاب

در حرم نشسته ام

دل به روی غصه ها

شادمانه بسته ام

 

ابر تیره دلم

پاره پاره می شود

آسمان قلب من

پر ستاره می شود

 

یک صدای آشنا

از فضای رو به رو

می رسد به گوش من

بق بقو بقو بقو

 

بق بقو بقو کنان

دسته کبوتران

آب و دانه می خورند

می پرند در آسمان

 

می شوم کبوتری

چون کبوتر حرم

دور گنبد طلا

شادمانه می پرم

 

5- ضامن آهو

افسانه شعبان نژاد

 

کاش من یک بچه آهو می شدم

می دویدم روز و شب در دشتها

توی کوه و دشت و صحرا روز و شب

می دویدم تا که می دیدم تو را

 

کاش روزی می نشستی پیش من

می کشیدی دست خود را بر سرم

شاد می کردی مرا با خنده ات

دوست بودی با من و با خواهرم

 

چونکه روزی مادر م می گفت تو

دوست با یک بچه آهو بوده ای

خوش به حال بچه آهویی که تو

توی صحرا ضامن او بوده ای

 

پس بیا من بچه آهو می شوم

بچه آهویی که تنها مانده است

بچه آهویی که تنها و غریب

در میان دشت و صحرا مانده است

 

روز و شب در انتظارم پس بیا

دوست شو با من مرا هم ناز کن

بند غم را از دو پای کوچکم

با دو دست مهربانت باز کن

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 هوای پرواز

 

 

سید سعید هاشمی

 

صحن حرم از نسیم پر بود

از پرپر یا کریم پر بود

 

خورشید دوباره بوسه می زد

بر چهره مهربان گنبد

 

گنبد پر از آفاتاب می شد

آهسته غم من آب می شد

 

رفتم طرف ضریح او باز

تا پر شوم از هوای پرواز

 

اطراف ضریح گریه ها بود

دلهای شکسته و دعا بود

 

دلها همه زیر بارش اشک

مانند کبوتری رها بود

 

عطر گل یاس در دل من

عطر صلوات در فضا بود

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 کوچه های خراسان

 

 

قیصر امین پور

 

چشمه های خروشان تو را می شناسند

موجهای پریشان تو را می شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی

ریگهای بیابان تو را می شناسند

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را می شناسند

از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی

ای که امواج طوفان تو را می شناسند

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را می شناسند

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه های خراسان تو را می شناسند

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 بوی زیارت

 

 

مهری ماهوتی

 

دور سقاخانه می گردد نسیم

دانه می پاشد کنار حوض آب

چادرش بوی زیارت می دهد

بوی اشک و گریه و بوی گلاب

 

آسمان چشم او پر می شود

باز، از پرواز شاد کفتران

صحن را آهسته جارو می کند

خادمی با دستهای مهربان

 

می نشیند در نگاه خیس او

مثل یک گل، سایه فواره ها

قلب من پر می کشد مثل نسیم

هردومان هستیم مهمان رضا

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 شمع جمع شاپرکها

 

 

محمد عزیزی«نسیم»

 

پای خود را می گذارم در حرم

از دلم پر می کشد اندوه و غم

 

با کبوترهای گنبد می روم

توی خال آسمان گم می شوم

 

شاپرکها، تشنه دیدار نور

شادمان سر می رسند از راه دور

 

چشم خود را در حرم وا می کنند

شمع را یکباره پیدا می کنند

 

شمع جمع شاپرکهایی رضا

ای کلید ساده مشکل گشا

 

آن گل زیبا گل خوشبو تویی

ای رضا جان ضامن آهو تویی

با نگاهت چون کبوتر کن، مرا

تا بگیرم اوج، خوشحال و رها

 

می شوم من روز و شب همسایه ات

می شود چتر دو بالم سایه ات  

 

اشعار امام رضا 2

مهمان دریا

 

 

نسرین صمصامی

 

بعد از این میدان به مقصد می رسیم

آه ...! آن هم گنبد زرد رضا

عطر سقاخانه را حس می کنم

باز هم کهمان دریاییم ما

 

در حرم جا نیست! اما مثل رود

بین جمعیت دل ما جاری است

دست ما در حلقه پاک ضریح

مثل لمس خواب، در بیداری است

 

 

قطره قطره قطره مروارید ناب

می چکد از چشمهای زائران

کوچه دلها چراغانی شده

با دعاهای مفاتیح الجنان

 

باز می خواند کسی در گوش شب

با صدایی خوش، زیارت نامه را

مثل کفترهای دلم پر می کشد

تا به آبی های دریای رضا

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 صبح جمعه

 

 

جواد نعیمی

 

چون صبح جمعه می رسد

مثل کبوتر می پرم

خوشحال و خندان می روم

همراه بابا تا حرم

 

تا گنبد زرد حرم

ازدور پیدا می شود

بر روی لبهای پدر

گلخنده ای وا می شود

 

از شوق دیدار رضا

من شادمانه می دوم

انگار او مثل گل است

من نیز یک پروانه ام

 

من می نشینم در حرم

آرام، پهلوی پدر

آنجا زیارتنامه را

می خواند او با چشم تر

 

پشت ضریح و پنجره

این جا و آنجا، هر کجا

بر روی لبهای همه

روییده گلهای دعا

 

 

یکدفعه من توی خیال

یک بچه آخو می شوم

با شادمانی ناگهان

سوی ضریحش می دوم

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 مثل یک سایه بان

 

 

سید سعید هاشمی

 

مثل یک کهکشان، امام رضا

ساده دل، مهربان، امام رضا

 

خواندنی و عمیق و پر معنا

مثل شعری روان، امام رضا

 

باز هم آتشی به پا کرده

در دل زائران، امام رضا

 

من چه هستم؟کبوتری خسته

مثل یک سایه بان، امام رضا

 

می شوم میهمان سفره نور

می شود میزبان، امام رضا

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 امام مهربان

 

 

شاهین رهنما

 

آمدم به دست بوس تو

پر امید، اگر چه خسته ام

مثل کفتری شکسته دل

گوشه حرم نشسته ام

 

صحن تو پر از برو بیاست

قلب صحن در تلاطم است

گریه های شوق زائران

بین مهربانی ات گم است

 

مثل یک مسافر غریب

گریه می کنم برای تو

آه ! ای امام مهربان!

کاش می شدم فدای تو

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 نامش عزیز است

 

 

جعفر ابراهیمی «شاهد»

 

هر چه خدا می خواست از او

راضی به فرمان خدا بود

بر هر بلایی بود راضی

از این سبب نامش رضا بود

 

در دوستی ها بی ریا بود

با هر کسی او مهربان بود

گنجشکها را دوست می داشت

با شیر و آهو مهربان بود

 

او آفتابی داشت در دل

روشن تر از خورشید روشن

می گفت او که: « بهترین دوست

عقل است و نادانی است دشمن»

 

ایران پر از نور است با او

در مشهد است آرامگاهش

نامش برای ما عزیز است

در پیش ما زنده است راهش

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 در دل این سبزه ها

 

 

سید احمد میرزاده

 

من در این صحرای سبز

مثل آهو می دوم

شادمان و بی قرار

در پی او می دوم

 

در دل این سبزه ها

عطر او پیچیده است

پای او را بارها

این زمین بوسیده است

می تپد با یاد او

قلب این صحرای سبز

او از این جا رد شده

از همین صحرای سبز

 

تا ابد از شوق اوست

سینه هر غنچه، سرخ

از صفای روی اوست

هر چه سبز و هر چه سرخ

 

مثل آهو می دوم

آه اما او کجاست؟

در پی او می دوم

ضامن آهو کجاست؟

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 ضریح خورشید

 

 

سید سعید هاشمی

 

صحن حرم از نسیم پر بود

از پرپر یا کریم پر بود

 

خورشید دوباره بوسه می زد

بر صورت مهربان گنبد

 

گنبد پر از آفتاب می شد

آهسته غم من آب می شد

 

رفتم طرف ضریح او باز

تا پر شوم از هوای پرواز

 

آنجا پر موج اشکها بود

دلهای شکسته و دعا بود

 

لبها، همه حرف و درد دل داشت

با او که غریب و آشنا بود

 

از چشم همه گلاب می ریخت

باران رضا رضا رضا بود

دلها همه زیر بارش اشک

مانند کبوتری رها بود

 

عطر گل یاس در دل من

عطر صلوات در فضا بود

 

با یک بغل آرزو و امید

رفتم طرف ضریح خورشید

 

رفتم سوی آن ضریح روشن

در نور و فرشته گم شدم من

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

  

 

 

 نسیم دوستی

 

 

شاهین رهنما

 

دوباره در حرم نشسته بود

و مثل یک درخت پیر بود

لباس های پاره پاره داشت

شبیه مردم فقیر بود

 

دوباره صاف و ساده گریه کرد

و دردهای خویش، بازگفت

کنار نرده حرم نشست

و با خدا دوباره راز گفت:

 

« چرا به داد من نمی رسی؟

خدای من! دلم پر از غم است

تمام لحظه های زندگی

برای من سیاه و مبهم است

 

چه می شد، ای خدا، از ابتدا

چنین علیل و کج نمی شدم؟

تمامی تنم درست بود

و اینچنین فلج نمی شدم؟

 

چه می شود محبتی کنی

و حاجت مرا روا کنی؟

و یک شب از دیار خوابها

تو بی خبر مرا صدا کنی؟

برای تو که هیچ سخت نیست

چرا مرا شفا نمی دهی؟

تو که طبیب درد مردمی

چرا به من دوا نمی دهی؟»

 

کنار نرده های آهنی

نشست و بی قرار گریه کرد

کمی به آسمان نگاه کرد

و بعد زار زار گریه کرد

 

حرم به ناگهان قشنگ شد

نسیم خوب دوستی وزید

و در رگ تنی که مرده بود

دوباره خون تازه ای دوید

 

صدای زائران بلند شد

و باز هم حرم صفا گرفت

کسی میان جمع داد زد:

« شفا گرفت، او شفا گرفت.»