از مبعث او جهان جوان شد ... گیتی چو بهشت جاودان شد

روزگاری بود میوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگی اش آلوده، تاریکی در اعماق تن انسان زوزه می کشید ، ناله بى‏پناهان و ضجّه بردگان با همهمه زوزه مستانه شهوت پرستان قریش درهم آمیخته و محیطى وحشت زا پدید آورده بود .
جهان، آبستن بزرگترین حادثه حیات خویش ، چشم زمین، از دیدن زشت‏ترین چهره آدم، نابینا و گوش آسمان از شنیدن کریه‏ترین آوازهاى جهالت، ناشنوا و زمان، بدترین ثانیه‏هایش را از پستوى لحظات بیرون کشیده بود.
صبر، بردبارى‏اش را از کف داده و تاب تحمّل بار سنگین ذلّت برایش ناممکن شده است. شب از دیدن سیاه‏ترین چهره بشر، وحشت زده از خواب برمى‏خیزد و روز در سیاهى اوهام شب‏پرستان، چونان مار غاشیه، در خود مچاله شده است و در این هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ایستاد و زمین در زیر پاهای او استوار شد.
خداوند، جهان را به سپیده دم آزادى نوید مى‏دهد. پلاس پوسیده جهالت و ندامت را از تن اندیشه و عمل بشر بیرون مى‏کشد و جهانیان را مهمان زیباترین سفره کرمش مى‏سازد، و محمد (صلى‏الله‏علیه‏وآله) را با سبدى پر از میوه‏هاى رحمت، به خانه‏هاى ستم‏سوخته بشر مى‏فرستد. همگان را به خوان یکتاپرستى مى‏خواند. کامشان را با شهد آزادى، شیرین و نامشان را با خلعت آزادگى، رنگین مى‏کند. در دل‏هاشان تخم ایمان مى‏پاشد و از اعمالشان خوشه تقوا درو مى‏کند. درهاى خدعه و نیرنگ، شکسته و بازار ناجوانمردى، بسته و بوستان صفا و صداقت، شکوفا شده و پیامبر رحمت (صلى‏الله‏علیه‏وآله) در یـک دست، خورشید رسالت و در دست دیگر، ماه هدایت را به جهانیان هدیه مى‏کند .
محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلور آن رنج مایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید.
تا اینکه ندایی آمد:
" اقرَأ باِسم رَبِّک اَلُّذِی خَلََقَ"
ـ محمد درهراسی وهم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:‌بخوان!
ـ این بار محمد با بیم و تردید گفت: من خواندن نمی دانم.
صدا پاسخ داد: بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت و به آدمی آنچه را که نمی دانست ،بیاموخت..
و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود باز خواند.
ـ هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت:
ـ مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!
و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:
ـ آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌امشب من به پیامبری برگزیده شدم!
خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:
ـ من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم........
ـ پس از آن علی که در خانه محمد بود با پیامبر بیعت کرد.
چه زیباست چادر سبز رسالت بر آسمان آبى هدایت و چه دیدنى است پرواز کبوتران شرف بر قلّه جوانمردى. چه تماشایى است در سپیده‏ دم آزادى، خرامیدن غزال‏هاى آزادگى در وسعت انسانیت. چشمه خشکیده شرف، پر آب و باران محبت، زمین تر ک خورده عاطفه را سیراب ساخته است. روح همدردى در کالبد بى جان بشر دمیده و عصبیت قومى، جایش را به همدلى مى‏دهد.
آن روز که در غار حرا ندا بر پیامبر (ص)آمد که بخوان ؛ رسالت نبوی با پیام خروج انسان از ظلمات و حرکت به سوی نور اغاز شد .
بعثت پیامبر اکرم (ص)سرآغاز راهی شد تا انسان از شرک ؛ بی عدالتی ؛ تبعیض ؛ جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید ؛ معنویت ؛ عدالت و کرامت حرکت کند.
مبعث نبوی با نهضت معنوی شروع شد و انقلابی در عالم بشری ایجاد کرد که هنوز دامنه آن ادامه دارد...

مبعث يعنی عشق . يعنی دانايی . يعنی انسان . يعنی لياقت انسان شدن . انسان شدنی که به رسالت رحمة للعالمين می انجامد . امشب محمد(ص) ميداند چه به او گفته شده . امشب پس از 500 سال پس از عيسی بن مريم خداوند با بشر سخن گفت . گفت بخوان . بخوان به نام خداوندی که خلقت نمود .

خداوند ميداند بنيان انسان بر دانايی است . به او ميگويد بخوان تا بدانی . به مقدس ترين نامها هم بخوان . به نام خودش . صاحب و مالک هر چه هست و نيست . بخوان به نام خداوندي که انسان را از علق آفريد . ای انسان ! رب اکرمت اين گونه ميخواهد . هر که به تو امر کرد که نخوان و نفهم سخنش نپذير . خداوند زمين و زمان ، رب ملک و مکان از تو اين چنين خواسته . بفهم و بدان .

پس بر ماست که به حکم اقرا بسم ربک الذی خلق بخوانيم به نام او که وجود و موجود است و حق و اکرم و افضل و قادر متعال عاشق است و معشوق و هر چه هست ز اوست و اوست که لياقت خدايي را به انسان عطا کرده .

بت پرستی دين رايج مردم بود . بت های خانگی و بت های قبيله ای ..... فقط تعداد بسيار کمی بودند که از بت پرستی و دين عامه نفرت داشتند و به خدای يگانه معتقد بودند . آنها منتظر پيامبر رحمت بودند ...... من هم جزو منتظران بودم .....

تا اينکه تو مبعوث شدی .... تو که از نسل پاکان بودی و در سرت فقط سودای محبت بود ..... کلامت که بر اساس توحيد بود قلبها را زير و رو می کرد و دعوتت که بر پايهء برابری و برادری بود ، فطرت ها را بيدار می کرد ..... معيار برتری انسانها را نسبت به همديگر نه بر اساس جنسيت و نژاد و قبيله بلکه بر پايهء ايمان و تقوا می دانستی . تو ناجی قلبها بودی ، در هر قلبی بذری می کاشتی .... در يکی بذر عشق ، در ديگری شجاعت و فداکاری در سومی ساده زيستی .... و در آخر انسانيت درو می کردی .....

بزرگترين معجزهء تو احيای قلوب بود .....

و قلب من باز در آستانه مبعث ، در انتظار بذری تازه است .....

مبعث يعنی بيدار شدن دلها از خواب غفلت .....

مبعث يعنی عاشق شدن تا فنا شدن .....

مبعث يعنی بقا و خدايی شدن .....

مبعث یعنی کنج غار حرا و نجوای عاشقانه ی او با معبودش .....

مبعث یعنی نور خدایی تابیده شده بر محمد بر عالمیان بر جهان .....

مبعث یعنی آغاز دوباره ی زندگی در عالم هستی .....

مبعث یعنی عشق خدا به محمد و عشق محمد به خدا .....

مبعث یعنی صدای آسمانی جبرییل و آیه ی :"بخوان به نام پروردگارت بخوان که تو را آفرید " ...

مبعث یعنی باریدن دانه های زلال اشک به هنگام تماشای گنبد خضرای نبی زیباترین گنبد ...

مبعث یعنی تجدید پیمان با پیامبر .....

مبعث یعنی نوری بزرگ در تاریکی جهل و غرور،یگانه منجی عالم بشریت،معلم بزرگ انسانها...

محمد یعنی ستایش شده،اولین دلیل آفرینش،تنها نور الهی ...

با تولدش همه ی فرشتگان و قدسیان جشن می گیرند و سر تعظیم فرود می آورند.

کاروان جمل؛ از علی(ع) تا سیدعلی

 

دعوا سر تقلب در انتخابات نیست؛ این زخم، کهنه‌تر از این حرفهاست، چرک و عفونت‌هایی که از لای این زخم خارج شدند، قدمتی 20 ساله دارند، به وسعت سکوت میرحسین موسوی، به تعداد سال‌هایی که از هجرت روح فرسای روح خدا (قدس سره) گذشت و دقیقاً به اندازه ثانیه‌هایی که ردای ولایت و زعامت قوم بر قامت آن سلاله پاک پیامبر اعظم(ص) و امام حسین(ع)، نهاده شد و چه اسم با مسمایی دارد این ولی؛ "سیدعلی"!

علی(ع)، آیه و علامتی پرمعناست. در دل این واژه 3 حرفی چه جاذبه و دافعه‌هایی که وجود ندارد؛ از سلمان فارسی و مالک اشتر و عمار یاسر گرفته تا...؛ تا زبیر بن عوام و طلحه بن عبدالله و عایشه و...

تا قبل از هجرت روح فرسای حبیب خدا(ص)، طلحه که طلحةالاسلام بود و زبیر، سیف‌الاسلام، در جنگ‌های متعدد با شمشیر و کمان‌هایشان با همسنگرانی چون عمار و سلمان و ابوذر چه غم و غصه‌ها که از سیمای پیامبر اکرم و شریعت نوپای اسلام نزدودند، آنان از کودکی با علی(ع) بزرگ شده بودند، تا آن که رسول الله رفت...

چهاردهم خردادماه هم فرا رسید، همانگونه که بیست‌وهشتم صفر فرا رسید. «انا لله و انا اليه راجعون. روح بلند و ملکوتي پيشواي مسلمانان جهان حضرت امام خميني(ره) به ملکوت اعلي پيوست...»

امام رفت اما انگار تاریخ باید تکرار شود؛ شتر سرخ موی قدرت طلبی و تفاخر و اشرافیت دوباره بیدار شده بود و از دل تاریخ پای به انتهای دهه 60 ه.ش گذاشته بود؛ آقای خامنه‌ای؟ رهبری؟ ما آقا بزرگ هستیم! من همیشه کنار امام بودم، امام همیشه از من مشورت می گرفت، امام همیشه منتظر می ماند تا ببیند نظر من چیست و آن گاه تصمیم می گرفت، من نمایندگی از امام برای محاسبه وجوهات داشته ام، امام همیشه مرا با نام کوچک خطاب می کرد، امام من را فرزند فاضل خودش معرفی کرد، من، امام... من، امام... من...! امکان ندارد بگذاریم این صفت‌ها جابجا شود، ما آقابزرگ خواهیم ماند.

اما نشد! تیر آخری ترکش‌اشان هم کارگر نیفتاد؛ خبرگان به شورای رهبری رأی نداد و سقیفه در سقیفه باقی ماند و بر گارانتی خودساخته و مادام‌العمر آقابزرگان خودخوانده، مهر "باطل شد"، خورد.

گذشت و گذشت و 16 سال هم گذشت، هر چند وقت یک‌بار یک بچه جمل در جایی و مسئله ای ظهور پیدا می کرد. یک دم خواستند جام زهری دوباره به دست رهبری دهند، زمان دیگری دانشگاه را به خون می کشیدند!، خرم‌آباد را به هم ریختند، رقاصه ارمنی به ایران آوردند، کنفرانس برلین، مطبوعات زنجیره‌ای، قتلهای زنجیره‌ای و...

اگرچه آقابزرگ نبودند اما هنوز هم عکس های یادگاری‌اشان با امام(ره) برایشان نان آور بود و با سوء استفاده از آن شمشیر زدن‌ها و کمان کشیدن‌هایشان، سیستم یکی ما یکی رهبری و اگر کمی منصف‌تر بودند یکی ما دو تا رهبری را دنبال می‌کردند. خون دل‌ها خورده شد، رنج‌ها کشیده شد تا در این بقالی بسته شد و بدیهی‌ترین شعار اسلام و انقلاب یعنی عدالت دوباره به‌عنوان مطالبه عمومی مطرح شد و مردم، کسی را به‌عنوان مجری این شعار برگزیدند که در برابر ولایت فقیه ادعای "انا رجل" نداشت، او ملازم رکاب امام نبود اما بوی خوش سیب اویس قرنی را می‌داد، اویس پیامبر را ندید لکن در معرفت و ولایت‌پذیری انگار قرن‌ها بود که از طلحه و زبیر جلوتر بود. او همه چیز را برای رهبرش می‌خواست. «رییس‌جمهور: ما حاضريم شب و روز بدويم و براي كشور كار كنيم، موفقيت‌ها، پيشرفت‌ها را به نام رهبري و مردم بنويسند اما همه‌ي مشكلات به پاي احمدي‌‍‌نژاد نوشته شود.»

دیگر کارد به استخوان رسیده بود، کارد که به استخوان برسد، دیگر جای مصلحت اندیشی نیست، باید کار را تمام کرد. سناریوی یک جمل تمام عیار نوشته شد. «اگر تقلب بشه، شنبه قیامت میشه!»؛ هر نتیجه‌ای که در انتخابات دهم حاصل می‌شد، به فتنه ختم می‌شد و این، آن سناریوی تکراری بود.

فتنه موعود، ایجاد شد. خیلی از عوام‌الناس مردد شدند. آخر در این جبهه هم، آیت‌الله و حجت‌الاسلام و پاسدار و حواری امام و زندان رفته و سیلی خورده کم نیست! حق با کدام طرف است؟!

خدايا، حق با كدامين طرف است؟ در يك سو علي،‌ داماد پيامبر، سردار بزرگ اسلام،‌ كسي كه پيامبر در وصفش مي فرمود: «علي مع الحق و الحق مع علي» با جمعي از ياران صديق پيامبر است، و در سوي ديگر «ام‌المؤمنين، عايشه» و 2 تن از صحابه بزرگ پيامبر، «طلحه الخير» مرد خوش سابقه اسلام و زبير «سيف الاسلام» -دلاور ميادين نبرد- صف بسته‌اند. آيا مي شود هر 2 گروه بر حق باشند يا هر دو بر باطل؟!... به‌راستي كداميك بر حق است؟

سرانجام آن عوام سردرگم، چاره كار در اين ديد كه جواب را از علي (ع) بازجويد: «أيمكن أن يجتمع زبير و طلحة و عايشة علي باطلٍ؟» آيا ممكن است طلحه و زبير و عايشه بر باطل اجتماع كنند؟ علي (ع) در پاسخ، جوابي داد كه،‌ دانمشند سني مذهب مصري، دكتر «طه حسين» در وصف آن گفته است: پس از قرآن، هيچ كلامي از بشريت بدين پايه محكم و والا گفته نشده است:

قال امیر المومنین(ع):إنك لملبوس عليك. إن الحق و الباطل، لا يعرفان بأفدار الرجال
إعرف الحق تعرف أهله و إعرف الباطل تعرف أهله

«همانا حقيقت بر تو اشتباه شده است. به درستي كه حق و باطل را با ميزان قدر و شخصيت افراد نمي توان شناخت.اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسي و باطل را نيز بشناس،‌ اهل آن برايت آشكار مي گردد.»

درهای دل را باز كنید ۱۳ رجب است

                                           

عدل یعنی هر چیزی را در وقت و زمان خود انجام دادن و در جایی مشخص و معین به ظهور رساندن، عدل یعنی علی(ع). درهای آسمان را باز كردند، چرا كه امشب عدل و عدالت با یكدیگر پیوند خورده اند. امشب شاخه های ظلم و شقاوت از هم گسست و سر شاخه های امید گل كرده و رستن آغاز نمود.

كاخ های ساخته شده از ظلم و بیدادگری امشب با سرانگشت عدالت بر زمین فرو ریخت و از هم پاشید، چرا كه پایه های عدالت ریشه در علم علی(ع) فرو بردند. امشب علی(ع) اول مظلوم عرصه شهادت را به نام بر گوش عرشیان زمزمه كردند و زمینیان از این نجوا به ضیافت نشستند. سزاوار است كه ملائك تا صبح به پایكوبی مشغول شوند. به یمن این ورود دل انگیز امشب كعبه، سینه چاك خواهد كرد، از ظهور عدل و نور بر آسمان هاله خواهد بست، از دیدن جمال عدل، امشب فرشیان بر عرشیان فخرفروشی خواهند كرد، چرا كه عدل بر زمین پای خواهد نهاد و آسمانیان بر این ورود ناظر خواهند بود.

رجب یعنی رجعت، رجعت نور بر كعبه دل، و اقتضای نور آن است كه برای ورود، گشودن در نمی خواهد، خصوصا اگر انعكاس این نور از چهره عدالت باشد و دیوار كعبه را تابی برای گشودن در نبود كه خود با اولین تابش نور سینه چاك كرد و شكاف بر پیكر انداخت از شوق این ظهور پراشتیاق.

از زلالی رویت رودها پر بازگشت، از صفای وجودت جان ها سرشار، رود جوشان عدالت با ظهور تو طغیان آغاز كرد و كار اسلام با وجود تو سامان گرفت. بدون شك حلقوم حق در گلوی تو خفته بود، ای به اجبار نشسته در سكوت وای فریاد سخت در گلوی چاه، مظلوم تاریخ، علی جان، مبارك باد این روزی كه چون ستاره درخشیدی و تا تو بودی دشمنانت یارای دیدن سپیدی صبح را نداشتند. حدیث ظهور تو حدیث ید بیضا موسی در شب جاهلان است و فانوس هدایت دریای طوفانی زندگی برای ما.

قرآن ناطق و ای صدای خدا برای نجوا، بدون وجود تو برای برادری محمد(ص) یاری نبود و بدون حضور تو برای فاطمه(ع) همسری لایق. آغاز امامت را تو سكه رونقی و تكمیل رسالت را در كنار بركه غدیر، تو نقطه پایانی. ای نخلستان رطب وای چاه نیمه شب پر فریاد از پینه های دست مهربانت زخم چهره یتیمان التیام می یافت، و از شجاعت و جوانمردیت دشمن در هراس. ذكر و نماز تو چون دانه های تسبیح مدام به هم تسلسل داشت و فرشتگان و آسمانیان فقط در رسای قامت پرافتخار تو «لافتی الاعلی لاسیف الاذوالفقار» سر دادند. ستاره صبح در سحرخیزی عبادت، از تو هرگز پای سبقت نگرفت، بستر شهادت سرخی اش را بر تو اقتدا بست و خورشید آسمان امامت از تابش چهره تو نور برگرفت.

ای شاه نجف، مرد عرب، محبوب عجم، فخر سماوات و زمین، ای شه دین، حجت حق، محبوب خدا «علی مرتضی» اباالحسن «امیرالمؤمنین» در عجب مانده ام چگونه به تو بیاندیشم؟ عظمت خورشید را همان بس كه در پس پرده بر همه چیز حیات و زیبایی می بخشد.

تقدیم به عشاق علی(ع) و همه پدران مهربان دنیا میلاد مبارک

حسنت به ازل نظر چودر کارم کرد

بنمود جمال و عاشق زارم کرد

من خفته بدم به ناز درکتم عدم

حسن تو به دست خویش بیدارم کرد

خجسته باد نام خداوند نیکوترین آفریدگاران که تو را آفرید. نسبت به تو نمی توانم درشگفت، نباشم زیرا که چشمان حقیر من لیاقت و توانایی دیدن بزرگی تو را ندارد. مور، چه می داند که براهرام ثلا ثه مصر می گذرد یا برخشتی خام و بی ارزش.

تو آن بلندترین هرمی هستی که تخیل نیرومند می تواند بسازد و من آن کوچکترین مورچه ای هستم که به هیچ عنوان نمی تواند بلندای عظمت تو را درک کند.

و گر خواهی که دریابی به عقل آن رمز، نتوانی

که اندر ساغر موری نگنجد بحر عمانی

یا مولا علی(ع) قبل از تو هیچ اقیانوس با عظمتی را نمی شناختم که به صورت عمود بر زمین بایستد زیرا فرق تو با اقیانوس در این است که تو ایستاده ای و آن بر زمین فرش است. شب آرامش را مدیون چشمان تو است.

طوفان خشم و خروشش را از تو گرفته سخنان تو مایه با روری گیاهان است و گل ها و گیاهان زندگیشان را مدیون تو هستند. چاه از آن زمان که رازهایت را با او در میان گذاشته ای و اشک می ریختی جوشان است. و سفیدی چشمان تو روشنی بخش ستارگان است. چشمانت از شب سیاهتر هستند و هیچ ستاره ای نیست که تو در شب زنده داری هایت به او نگاه نکرده باشی، لبخند تو حیات بخش است. تمام شکوفه ها و گل ها زندگی خود را مدیون طراوت و شادابی معنوی تو هستند. هنگامی که هم زمان با طلوع آفتاب به خانه آن بیوه زن رفتی و شکوه و عظمت حیدریت را برای شاد کردن دل آن یتیمان در اختیار آن ها به رایگان گذاشتی و بر شانه هایت که حتی حضرت محمد (ص) هم پای نگذاشت آنان را نشاندی و از دهان مبارکت که خروش و نعره شیر بیرون می آمد، کلمات صمیمانه و کودکانه جاری ساختی، آیا تاریخ متعجب و شگفت زده بردر خانه آن بیوه زن خشک و لرزان نمانده بود؟

یا مولا علی (ع)! در جنگ احد که جراحات جنگی پیکرت را مانند دشت شقایق سرخ رنگ کرده بود مگر از کدام شراب عشق سرمست بودی که با هشتاد ضربه شلا ق بر خود حد زدی؟

آه! چگونه ابن ملجم پیشانی شجاع غضنفر، وصی نبی نهنگ یم قدرت حق، علی را از هم شکافت؟ چگونه می توان با شمشیری دریایی را از هم شکافت؟ یا علی (ع) دری که به گلستان اندیشه و بینش ما باز کردی هزار بار مهم تر و موثرتر از گشودن در قلعه خیبر می باشد. آفرین به بازوهای توانای اندیشه و رفتار تو آیا خدا در تو به دیده شگفتی نمی نگرد پس فرخنده باد نام خداوند، خداوندی که بهترین آفریندگان است و نیز فرخنده باد نام تو که بهترین مخلوقاتی (فتبارک الله احسن الخالقین)

ای یاس وجود شیعیان، نور دیده ام علی جان! کلمات قاصر من روسیاه و شرمنده شد زیرا که در توصیف تو بسیار ناتوان و بی اعتبار است. هر چند که کلا م و سخن از تو ارزش و اعتبار می گیرد. چگونه می توانم تمام ابعاد وجودی تو را با سخنان محدودم توصیف کنم؟ چگونه توصیف تو را به پایان ببرم؟ در حالی که وصف تو پایان پذیر نیست.

چندت کنم حکایت شرح این قدر کفایت

باقی نمی توان گفت الا به غم گساران

همین افتخار و سروری مرا بس که پیرو آزاده ترین مرد هر دو جهانم. یا علی! به من این لیاقت را عطا کن که بتوانم رهرو با افتخار تو باشم. ای کسی که همه سلول های وجودیم نام تو را می خواند، ای پدر همه مسلمین روز تولدت را بر دیدگانم چون شبنمی ازلی می گذارم و با تمام وجودم فریاد می زنم روز میلادت مبارک باد.

 

ولادت امام محمد تقي(عليه السلام)


تاريخ ولادت : دهم رجب سال 135 هجري قمري

زینتِ بخشندگان، امام جواد (ع) می آید تا زمین مدینه، یک بار دیگر مولودی دیگر از نسل هابیل را به شادباش بنشیند. می آید تا چشمان آسمان را به روشنی سیمایش روشن شود و لاهوتیان و ناسوتیان را در شادی میلاد خویش فرو برد.

کبوتر دل در هوای طواف گنبد نورانی کاظمین، پر می گشاید تا همراه با فرشتگان الهی؛ حرم مطهرش را با بال های خود غبار بروبد و دیده را به ضریح او روشن سازد. در زاد روز مولود مبارک رجب، با یک آسمان نیاز از یگانه بی همتا می خواهیم در دریای بی کران بخشش جوادالائمه غرقمان سازد و در زمره شیفتگان واقعی او قرارمان دهد.

ولادت فرخنده و مسعود نهمين آيت سروری و پيشوای کرامت و بخشندگی،

امام محمد تقی عليه السلام مبارک باد

 
ابوجعفر محمد بن علي نهمين امام از امامان دوازده گانه شيعيان و يازدهمين معصوم از چهارده معصوم است. مشهورترين لقبهاي آنحضرت جواد (بخشنده) و تقي (پرهيزگار) است. پدرش امام رضا (ع) و مادرش سبيكه يا ريحانه يا دره از مردم نوبي (شمال سودان) است. امام در سال 195 هـ.ق در مدينه به دنيا آمدند.


امام جواد (ع) در سال 203 هـ.ق پس از شهادت پدرش امام رضا (ع)، در سن هشت سالگي، به امامت رسيد دوران هفده ساله امامت او با حكومت مامون و معتصم، خلفاي عباسي، همزمان بود. هنگامي كه امام رضا (ع) به دعوت مامون از مدينه به توس رفت. اما جواد (ع) كه كودك بود، مانند ديگر افراد خانواده حضرت رضا (ع) در مدينه ماند و در سال 202 هـ.ق براي ديدار پدر به مرو رفت و سپس به مدينه بازگشت.


پس از شهادت امام رضا (ع) مامون به بغداد رفت او كه از كمالات علمي و معنوي امام جواد (ع) آگاه بود، ايشان را از مدينه به بغداد دعوت كرد. اما دولتمردان حكومت عباسي و اطرافيان مامون از اين اقدام ناخشنود بودند، به ويژه آنكه مامون تصميم داشت دختر خود، ام الفضل، را به همسري امام جواد(ع) در آورد. مامون براي آنكه آنها را از مقام علمي و فضل آن حضرت آگاه كند، در بغداد مجلس بحثي، ميان او و دانشمندان بزرگ آن روزگار، ترتيب داد. دراين مجلس، امام به پرسشهاي علما پاسخ گفت و ميزان دانش و هوش وي بر آنان آشكار شد. پس از آن مامون دختر خود را به همسري امام درآورد.


امام جواد (ع) پس از چندي به سفر حج رفت و از آنجا به مدينه بازگشت، و پايان خلافت مامون در آن شهر ساكن بود. پس از مرگ مامون به دستور معتصم عباسي، در سال 220 هـ.ق، به همراه همسرش ام الفضل، به بغداد رفت وبنابر بعضي روايتها به دستور معتصم مسموم شد وبه شهادت رسيد.


امام جواد (ع) را همه مسلمانان عالمي بزرگ مي دانستند. ايشان انساني بردبار، نيكو سخن، عابد و بسيار باهوش بود. حديثهاي بسياري از آن امام، در كتابهاي حديث، از جمله عيون اخبار الرضا، تحف العقول، مناقب، بحارالانوار و ........ نقل شده است.



نياز مؤمن به سه چيز
«
أَلْمُؤْمِنُ يَحْتاجُ إِلى تَوْفيق مِنَ اللّهِ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ يَنْصَحُهُ.»:
مؤمن نياز دارد به توفيقى از جانب خدا، و به پندگويى از سوى خودش، و به پذيرش از كسى كه او را نصيحت كند.

استوار كن، آشكار كن!
«
إِظْهارُ الشَّىْءِ قَبْلَ أَنْ يُسْتَحْكَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ.»:
اظهار چيزى قبل از آن كه محكم و پايدار شود سبب تباهى آن است.

قطع نعمت، نتيجه ناسپاسى
«
لا يَنْقَطِعُ الْمَزيدُ مِنَ اللّهِ حَتّى يَنْقَطِعَ الشُّكْرُ مِنَ الْعِبادِ.»:
افزونى نعمت از جانب خدا بريده نشود تا آن هنگام كه شكرگزارى از سوى بندگان بريده شود.

تأخير در توبه

«تَأخيرُ التَّوْبَةِ إِغْتِرارٌ وَ طُولُ التَّسْويفِ حَيْرَةٌ، وَ الاِْعْتِذارُ عَلَى اللّهِ هَلَكَةٌ وَ الاِْصْرارُ عَلَى الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَكْرِ اللّهِ «فَلا يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».»:
سوره اعراف، آيه ( 99) به تأخير انداختن توبه نوعى خودفريبى است، و وعده دروغ دادن نوعى سرگردانى است، و عذرتراشى در برابر خدا نابودى است، و پا فشارى بر گناه آسودگى از مكر خداست. «از مكر خدا آسوده نباشند جز مردمان زيانكار

نامه امام جواد به دوستش
«
كَتَبَ إِلى بَعْضِ أَوْلِيائِهِ: أَمّا هذِهِ الدُّنْيا فَإِنّا فيها مُغْتَرَفُونَ وَ لكِنْ مَنْ كانَ هَواهُ هَوى صاحِبِهِ وَ دانَ بِدينِهِ فَهُوَ مَعَهُ حَيْثُ كانَ وَ الاْخِرَةُ هِىَ دارُ الْقَرارِ.»:
امام جواد (عليه السلام) به يكى از دوستانش نوشت: امّا در اين دنيا ما زير فرمان ديگرانيم، ولى هر كه خواسته او خواسته امامش و متديّن به دين او باشد، هر جا كه باشد با اوست و دنياى ديگر سراى جاودان است.

مسئوليت گوش دادن
«
مَنْ أَصْغى إِلى ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ، فَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ فَقَدْ عَبَدَ اللّهَ وَ إِنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنْ لِسانِ إِبْليسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْليسَ.»:
هر كه گوش به گوينده اى دهد به راستى كه او را پرستيده، پس اگر گوينده از جانب خدا باشد در واقع خدا را پرستيده و اگر گوينده از زبان ابليس سخن گويد، به راستى كه ابليس را پرستيده است.

پسنديدن، در حكمِ پذيرفتن
«
مَنْ شَهِدَ أَمْرًا فَكَرِهَهُ كانَ كَمَنْ غابَ عَنْهُ، وَ مَنْ غابَ عَنْ أَمْر فَرَضِيَهُ كانَ كَمَنْ شَهِدَهُ.»:
كسى كه در كارى حاضر باشد و آن را ناخوش دارد، مانند كسى است كه غايب بوده، و هر كه در كارى حاضر نباشد، ولى بدان رضايت دهد، مانند كسى است كه خود در آن بوده است.

نوشته امام جواد (عليه السلام(
«
إِنَّ أَنْفُسَنا وَ أَمْوالَنا مِنْ مَواهِبِ اللّهِ الْهَنيئَةِ وَ عَواريهِ الْمُسْتَوْدَعَةِ يُمَتِّعُ بِما مَتَّعَ مِنْها فى سُرُور وَ غِبْطَة وَ يَأْخُذُ ما أَخَذَ مِنْها فى أَجْر وَ حِسْبَة فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلى صَبْرِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ وَ نَعُوذُ بِاللّهِ مِنْ ذلِكَ.»:
حضرت جوادالأئمّه (عليه السلام) به خطّ خود نوشت: جان و دارايى ما از بخششهاى گواراى خداست و عاريه و سپرده اوست، هر آنچه را كه به ما ببخشد، مايه خوشى و شادى است و هر آنچه را بگيرد، اجر و ثوابش باقى است. پس هر كه جزعش بر صبرش غالب شود اجرش ضايع شده و از اين [صفت] به خدا پناه می بريم.

دوستى با دوستان خدا و دشمنى با دشمنان خدا
«
أَوْحَى اللّهُ إِلى بَعْضِ الاَْنْبِياءِ: أَمّا زُهْدُكَ فِى الدُّنْيا فَتُعَجِّلُكَ الرّاحَةَ، وَ أَمّا إِنْقِطائُكَ إِلَىَّ فَيُعَزِّزُكَ بى، وَ لكِنْ هَلْ عادَيْتَ لى عَدُوًّا وَ والَيْتَ لى وَلِيًّا.»:
خداوند به يكى از انبيا وحى كرد: امّا زهد تو در دنيا شتاب در آسودگى است و امّا رو كردن تو به من، مايه عزّت توست، ولى آيا با دشمن من دشمنى، و با دوست من دوستى كردى؟

 

شعر درباره سخنان مقام معظم رهبری در نماز جمعه

شعر حجت‌الاسلام جواد محمدزمانی در باره سخنان مقام معظم رهبری در نماز جمعه:

دیشب این طبع، بی‌قرار شما 
 
خواست عرض ارادتی بكند
دست كم از دل شكسته‌تان
واژه‌هایم عیادتی بكند

***

چشم بد دور، عمرتان بسیار
كس نبیند ملالتان آقا!
ما نمردیم خون دل بخوری
تخت باشد خیالتان آقا!

***

چیست روباه در مصاف شیر؟!
چه نیازی به امر یا گفته؟!
تو فقط ابرویی به هم آور
می‌شود خواب دشمن آشفته

***

هست خاموشی‌ات پر از فریاد
در تو آرامشی است طوفانی
«الذی انزل السكینه» تو را
كرده سرشار از فراوانی

***

واژه‌ها از لبت تراویدند
پرصلابت، پرعاطفه، پرشور
آفریدند در دل مردم
عزت، آمادگی، حماسه، حضور

***

این حماسه همه ز یمن تو بود
گرچه از آن مردمش خواندی
رهبرا! تا ابد ولی محبوب
در دل عاشقان خود ماندی

***

سهم دلدادگان تو سلوی
قسمتِ دشمنان تو سجیل
رهبری نیست در جهان جز تو
كه ز امت چنین كند تجلیل

***

نسل سوم چو نسل اول هست
با شعف با شعور با باور
جاری است انقلاب چون كوثر
هان! «فصل لربك وانحر»

***

گرچه در باغ سینه‌ات داری
لطف‌ها، مهرها، محبت‌ها
گفتی اما نمی‌روی چو حسین
تا ابد زیر بار بدعت‌ها!

***

ناگهان در نماز جمعه شهر
عطر محراب جمكران گل كرد
بغض تو تا شكست بر لب‌ها
ذكر یا صاحب الزمان (عج) گل كرد

***

جان ایران! چه شد كه جانت را
جان ناقابلی گمان كردی؟!
آبروی همه مسلمانان
اشك ما را چرا درآوردی؟!

***

جسم تو كامل است، ناقص نیست
می‌دهد عطر یك بغل گل یاس
دستت اما حكایتی دارد...


رَحِمَ اللهُ عَمِی العباس!