نامه ای به امام زمان (عج)

مولایم، امام زمان!

 در مقابل طوفان سر بلند كرده ام تا بیایی و پناهگاهم باشی. در برابر مرگ مقاومت كرده ام تا بیایی و انتظار به پایان رسد. در برابر غم‌ها‌ و جدایی‌ها‌ ایستاده ام تا بیایی و مرهمی بر زخم‌ها‌یم گذاری. در برابر سركوب‌ها‌ی دیگران و نفس- برای اینكه عشق تو پایمال نشود- محكم و استوار ایستاده ام تا بیایی و خستگی را از تنم بیرون كنی. در برابر خورشید سوزان ایستاده ام تا بیایی و رفع عطشم باشی. پس بیا و مرهمی بر تن خسته ام باش!

 مهربانم!

شاید فردایی برای من نباشد كه من چشم انتظار فردای تو باشم، پس برای آمدن امروز و فردا نكن!
محبوبم!
 
روزی كه تو را یافتم و مبهوت عشق تو گشتم و تو را مرهم زخم‌ها‌یم قرار دادم، آن روز را روز فرشته نامیدم. روزی كه عاشقانه به تو دل دادم و صید قلب رئوفت شدم، آن روز را روز عاشقی خواندم. روزی كه با نگاه سرشار از محبت تو گره ی مهر را بینمان محكم ساختم، آن روز را روز دلبستگی دانستم. روزی كه با دل به خون تپیده ی تو با بی وفایی انسان‌ها‌ آشنا شدم، آن روز را روز همدلی نام نهادم. اما امروز كه از تو جدا هستم و جدایی مانعی برای رسیدن به توست، امروز را روز مرگ پرستو نام می‌نهم.
 

آقای من!

تو را قسم به خدایی كه آفریدمان! مگذار جدایی به روحمان بنشیند. حال كه جسم دور است، مگذار روح تنها بماند! از خدا می‌خواهم كه هر چه زودتر فراق به پایان رسد و تو را ببینم و به خاك پایت بیفتم و بگویم: مهربانم! دوست دارم یار تو باشم و می‌خواهم فرش زیر پای تو گردم! هر كدام را تو قبول كنی. دوست دارم وقتی پیدایت می‌كنم، آن قدر بر دامانت ضجه زنم تا دیگر مرا ترك نكنی!

مولایم!

چشم‌ها‌یم را به كوچه ی خلوت تنهایی دوختم تا شاید بیایی و چشم‌ها‌یم را از انتظار بیرون آوری. نگاه منتظرم را به هر سو دوختم تا تو را ببینم. آن قدر گریستم كه پلك‌ها‌یم آهسته آهسته روی هم آمد، ولی خبری از آمدن تو نشد. به خود گفتم انتظار چه قدر سخت است! چشم به راه بودن چقدر سخت است! به خود گفتم ای عاشق خسته دل! برخیز كه معشوق تو از این كوچه گذر نخواهد كرد. برخیز و جای دیگری منتظر او بنشین!
 

آقای من!

بیا و باور كن كه من تشنه ی محبت توأم و هر چه از من دوری كنی، عطش من بیشتر می‌شود. بیا و رفع عطش كن با آمدنت!

امام من، مهدی فاطمه!

دوست دارم با دست‌ها‌ی نواز شگرت دست نوازش بر سرم بكشی و با چشم‌ها‌ی دلربایت عشق را به من هدیه دهی و با قلب رئوفت دنیا را برایم معنا كنی!
 

دوست دارم آروزهایم را در مقابل تو به خاك بسپارم تا تو فكر نكنی كه من جز رسیدن به تو آرزوی دیگری دارم! ای امید دهنده! خواهان قلب رئوف و دل غم دیده ی تو هستم. پس مرا به كنیزی قبول كن!


 

یوسف فاطمه، امام زمان!

شنیده ام كه تو روزهای چهارشنبه به مسجد جمكران می‌روی و افرادی- یعنی آنهایی كه بصیرت دارند- شما را زیارت می‌كنند. به خود گفتم من كه در شهر قم نیستم كه هر چهارشنبه به مسجد جمكران بروم. حال، باید چه كنم؟ تا اینكه تصمیم گرفتم جمكران كوچكی در كنج حیاط خانه درست كنم و روزهای چهارشنبه به انتظار تو بنشینم تا شاید بیایی. نمی‏دانم كه به جمكران حقیر من می‌آیی؟ سال‌ها‌ست كه انتظارت را می‌كشم. آخر برادر! انتظار هم باید روزی به سر آید، پس انتظار من چه موقع به سر می‌آید؟

مهدی جان!

به خدای خود می‌گویم: ای التیام دهنده ی قلب‌ها‌! این نگهدارنده ی خورشید آسمان! ای پروردگار یكتای آشكار و نهان! تو را می‌ستایم و از تو می‌خواهم كه تعجیل فرمایی در ظهور امام زمان! نمی‏دانم كه آیا خدا دعای مرا مستجاب می‌نماید یا نه؟

مولای من!

اطمینان دارم كه اگر پدرم، حسین بی علی (ع) دست بر دعا بردارد و برای ظهور تو دعا كند، یقیناً خواهی آمد. خیلی دلتنگی ات را می‌كنم! آرام و قرار ندارم! فقط به تو می‌اندیشم و دعا می‌كنم كه زودتر از سفر برگردی، ای یوسف فاطمه!

مولایم!

به وجدان وجودم قسم كه هر روز در مقابل خورشید سوزان می‌ایستم و آن را پاك كننده ی اشك‌ها‌یم می‌دانم و بر پنجره ی آرزو خیره می‌شوم و رؤیای تو سیر می‌كنم. در كنار باغچه ی گل می‌نشینم و به یاد تو اشك می‌ریزم و اشك‌ها‌یم را نثار گل‌ها‌ می‌كنم كه شبنم آنها شود. چه بگویم از دلتنگی؟ آن قدر دلتنگ توأم كه خواب به چشمانم نمی‏آید و آنها هر روز ابری اند.

ای امید من! نمی‏دانم دلتنگی ام را چه گونه بیان كنم كه هر چه بگویم و بنویسم، كم گفته ام و كم نوشته ام. چه قدر باید انتظار كشید كه قافله سالار زندگی، تو را به من برگرداند؟

صاحب زمان!

مگذار دست اجل پیش از اینكه تو را ببینم، مرا سوار بر قافله ی خویش كند و من با دلی پر از آروز روانه ی خاك شوم، كه اگر چنین شود، وصیت می‌كنم به دیگران كه در غم فراق من اشك را تسلای دل خود مكنند، بلكه بر حال من بگریند و ذكر مقدس صاحب الزمان (عج) بر لب زمزمه كنند كه مولای من در بر مرگ مرا از عذاب آخرت نجات دهد و من آنجا انتظار دیدارم به پایان رسد.

آقای من!

زمانه تو را می‌طلبد و انتظارت را می‌كشد؛ چون ناحقی زمانه را فرا گرفته و زور و كفر بر دنیا سایه افكنده، دیگر زمانه این ظلم‌ها‌ را بر نمی‏تابد. پس تو را صدا می‌زند كه بیایی و این دنیای دگرگون شده را از بیراهه نجات دهی. مولایم! چشمان منتظرمان را از انتظار بیرون آر!

رویدادهای 12 بهمن 57

 

مرکز اسناد انقلاب اسلامی: * امام خميني پس از سال‌ها دوري و تبعيد به كشور بازگشت. ايران اسلامي شاهد بزرگترين و تاريخي‌ترين استقبال بود. حضور ميليوني مردم كه صف مستقبلين را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاكي از عشق و علاقه بي‌نظير آنها به رهبر خويش بود.

 

* حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه با ارسال پيامي خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشكر از آنها خداحافظي كردند.

 

* امام خميني پس از اقامه نماز در كف هواپيما، روي دو پتو با آرامش خوابيدند. اين در حالي بود كه همه علاقمندان، دوستداران و نزديكان ايشان، نگران انجام اين پرواز بودند. خطر انهدام هواپيما و يا ربودن آن در آسمان چيزي بود كه همه را تا لحظه فرود آن در فوردگاه تهران، نگران ساخته بود.

 

* با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فرياد «الله اكبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. مستقبلين با خواندن سرود «خميني اي امام»، اشك‌هاي مشتاقان را بر گونه‌هايشان جاري كردند.

 

* حضرت امام طي بياناتي در فرودگاه تهران گفتند: من از عواطف طبقات مختلف ملت تشكر مي‌كنم. عواطف ملت ايران به دوش من بارگراني است كه نمي‌توانم جبران كنم. ايشان ضمن اشاره به اينكه طرد شاه از كشور قدم اول پيروزي بود، همگان را به وحدت كلمه و ادامه مبارزه تا قطع كامل ريشه‌هاي فساد ترغيب كردند. ايشان سپس از آنجا عازم بهشت زهرا شدند.

 

* حضرت امام در اولين سخنراني خود در ميان انبوه مستقبلين مشتاق در بهشت زهرا، گفتند: من وقتي چشمم به بعضي از اينها كه اولاد خودشان را از دست داده‌اند مي‌افتد، سنگيني‌اي در دوشم پيدا مي‌شود كه نمي‌توانم تاب بياورم. محمدرضا پهلوي فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد و قبرستان‌هاي ما را آباد. ايشان اضافه كردند: من دولت تعيين مي‌کنم، من توي دهن دولت مي‌زنم ... من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي‌كنم. من به ارتش يك نصيحت مي‌كنم و يك تشكر ..... [ما] مي‌خواهيم ارتش مستقل باشد. آقاي ارتشبد شما نمي‌خواهيد؟ آقاي سرلشكر شما نمي‌خواهيد مستقل باشيد؟ و اما تشكر مي‌كنم از قشرهايي كه متصل شدند به ملت.

 

* با وجود سرماي زمستان، ديشب هزاران مشتاق زيارت حضرت امام، در مسير حركت ايشان خوابيدند.

 

* شهرهاي كشور در شادي ورود امام، غرق نور و گل و فرياد بود.

 

* از هنگام هجرت حضرت امام از نجف اشرف به پاريس، تراكم سخنراني‌ها، مصاحبه‌ها و پيام‌هاي ايشان در اين مدت كوتاه يعني (118 روز اقامت در نوفل لوشاتو) ، قابل توجيه و تأمل است. به طور يكه ايشان در برخي از روزها به سؤالات چندين رسانه خبري و تبليغاتي پاسخ داده‌اند. مثلا در تاريخ نوزدهم دي سال جاري، ايشان در ده مصاحبه جداگانه شركت كردند و كثرت مصاحبه‌ها، حكايت از علاقه خبرنگاران و اشتياق امام براي رساندن پيام خود به دنياست. آمار اين مجموعه عظيم از اين قرار است:

سخنراني‌ها 59 عدد

مصاحبه‌ها 108 عدد

پيام‌ها 36 عدد

نامه‌ها و تلگراف‌ها و فرمان‌ها 6 عدد

جمع 209 عدد

 

* در حالي كه مراسم ورود حضرت امام به طور مستقيم از تلويزيون پخش مي‌شد، نظاميان با يورش به اين سازمان از ادامه پخش آن ممانعت كردند.

 

* عده‌اي از مردم با قطع جريان پخش مستقيم ورود حضرت امام از تلويزيون به علت هجوم مأمورين نظامي، از عصبانيت تلويزيون‌هاي خود را به خيابان پرت كردند.

 

* امام خميني در شب اول اقامت خود در مدرسه رفاه، طي سخناني با اعضاي كميته استقبال، بر لزوم حفظ وحدت تأكيد نمودند.

 

* روحانيون متحصن در دانشگاه، با انتشار آخرين اعلاميه خود، به تحصن پايان دادند.

 

* آيت‌الله شريعتمداري طي تلگرافي ورود حضرت امام خميني را تبريك گفت.

 

* در پي درخواست مجدد بختيار براي ملاقات با حضرت امام خميني، ايشان گفتند: ملاقات با بختيار را در صورت استعفاي وي مي‌پذيرم.

 

* شاپور بختيار در آستانه ورود امام خميني پيامي انتشار داد. وي در پيام خود مردم را نسبت به ادامه اعتراضات و تظاهرات، خصوصا در روز ورود حضرت امام، تهديد كرد.

 

* دكتر علي آبادي ، عضو شوراي سلطنت، از عضويت اين شورا كناره‌گيري كرد.

 

* دانشجويان ايراني در مقابل سفارت ايران در آمريكا تظاهرات كردند.

 

* خبرگزاري فرانسه: سخنگوي كاخ سفيد اعلام كرد سخنان ضد آمريكايي آيت‌الله خميني، تغييري در موضع ايالات متحده در قبال ايران به وجود نياورده است.

 

* آمريكا مقداري از دستگاه‌هاي الکترونيكي محرمانه خود را از ايران خارج كرد.

نيروي هوايي سيستم‌هاي محرمانه جنگنده‌هاي اف چهارده را مخفي كرد. گفتني است كه يكي از وظايف هايزر در ايران، انجام همين مأموريت بوده است.

 

* بانك‌هاي سوئيس گفتند كه پول‌هاي ايران را پس نمي‌دهند.

 

* مطبوعات و يونايتد پرس: قراردادهاي خريد اسلحه ايران از انگليس لغو شد. مقامات لندن گفتند به علت لغو اين خريدها، انگليس معادل چهار ميليارد دلار بابت عدم فروش و بيكار شدن بيست هزار نفر، زيان خواهد ديد.

 

* در ليبي به حمايت از انقلاب اسلامي مردم مسلمان ايران، يك راهپيمايي ترتيب يافت.

 

* يك سخنگوي جنبش پوليساريو در الجزيره اعلام كرد كه امام خميني قبل از عزيمت به ايران در فرانسه، هيأت نمايندگي پوليساريو را به حضور پذيرفته‌اند.

 

* رايدو كويت: وزير انرژي آمريكا اعلام كرد در صورت ادامه عدم صدور نفت ايران، كشورش مجبور به جيره‌بندي نفت خواهد بود. اوضاع ايران باعث شديدترين بحران نفتي از زمان تحريم نفت توسط كشورهاي عربي از سال 1352 تاكنون شده است.

 

* سازمان چريك‌هاي فدايي خلق ورود حضرت امام را تبريك گفت.

 

لیستی از شعارهای انقلابی

« استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی »

 

« شاه نشسته به تخت یزید »

« استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی »

 

« شاه نشسته به تخت یزید »

 

 « خمینی خمینی ـ  تو وارث حسینی »

 

 « روز همه شیعیان شام غریبان شده ـ صحن امام هشتم گلوله باران شده »

 

 « ماه محرم آمد ـ  ماه حسین و قرآن، ماهی که هر مجاهد ـ باید رود به میدان »

 

«نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی»، «الله‌اکبر، خمینی رهبر»

 

 

 

قتلگه پهلوی، ‌ژاله تهران شده
قتلگه پهلوی، ‌تمام ایران شده

ارتش بگو جواب گل گلوله ‌است؟

 

 

دانـشـگـاه، دانـشـگـاه
مزدور به خون کشیده

دانـشـجـو، دانـشـجـو
در خـون خود غلتیـده

این است شعار ملت  دانشـجـو شهـادتت مبارک

کشتار دانشجویان به‌ دست‌ شاه جلاد
خواستـه آنان بود برچیـدن استبداد

 

 

وقتی در پانزدهم آبان ماه سال 57 شاه طی پیامی از رادیو و تلویزیون خطاب به ملت ایران گفت: من پیام انقلاب شما را شنیدم و سعی می‌کنم که اشتباهات گذشته را جبران نمایم. از آنجایی که توبه شاه به مثابه توبه گرگ تلقی می‌شد و معنای آن این بود که اگر مردم این توبه را بپذیرند باز هم باید در زیر سلطه نظام فاسد مشروطه سلطنتی زندگی کرده و سال‌های دیگر از آرمان‌های خود چشم بپوشند. این رخداد در تضاد با آرمان‌های مردم قرار گرفت و تبدبل به شعار شد و در تظاهرات روزهای بعد از زبان مردم جاری گردید.

به پشت رادیـو گفتـم بـه تـأکیـد
که گه خوردم، غلط کردم، ببخشید


مـهــدی بـیـا شـاه مـسـلـمـان شــده
آب وضــوش خــون جـوانـان شــده

مـهــدی بـیـا شـاه مـسـلـمـان شــده
روز و شب مسلمین شام غریبان شده 

 

یا حجه بن الحسن دل‌ها پریشان شده
قبـر امام هشتـم گلوله‌باران شـده

مـهــدی بـیـا شـاه مـسـلـمـان شــده
قبـر امام هشتـم گلوله‌باران شـده

مشهد مقـدس را، گنبـد حضرت را
مسجد کرمان را، رکس آبادان (4) را

ژالـه تهران را، شاه به آتش کشید
بـه آتــشــش مـی‌کـشــیــم


 

کـابـیـنـه نـظـامـی
شکست شاه خائن

این دولـت نظـامی
نـابـود بایـد گـردد

این دولت نظـامـی
نشانه سقـوط است

 

 

ازهـاری بیـچـاره
‌ای سگ چهار ستاره
بازم بـگـو نـواره

نـوار که پا نـداره
چشمای تو خماره


 

تاسـوعا قـرار ما
عاشـورا قیام ما

عاشورا، عاشورا
قـیـام مـلی مـا

عـاشـورای حـسـیـنــی
پـیـــروزی خـمــیـنـی

ای وارثین راه حسینی
ای پیروان امام خمینی



یاری کنیـد در محـو این صدا و تصـویر
بلند‌گوی استبداد است این بانک تزویر

با ملت ما همراه می ‌ـ گو ـ ییم
مرگ بر شـاه، مرگ ـ بر ـ شـاه


 

 

کابینه بختیار یک حیله جدید است
برنامه خمینی، برچیدن یزید است

 

 

 

بخـتیـار، بخـتیـار، ز خـوبیـت دم مـزن
می‌شناسند تو را ز کودک و مرد و زن

نـه مـرغ طـوفـانـی، ‌نـه مــوج دریـایــی
تو گرگ خونخـواری، تـو نوکـر شـاهی

 

 

تو که دم می‌زنی ز دین و آیین ما
پس چرا می‌کنی حمایت از حکم شاه؟

نه مـرغ طوفـانی، ‌نـه مـوج دریـایـی
تو گـرگ خونخـواری تو موج فحشـایی


 

ایـن شاه امـریکایی در حالت مـردن است
این رژیم پهلوی در حال جان کندن است

دسـت و پـا می‌زنـد، جـون خـود می‌کنـد
مرگ بر شاه، مرگ بر شـاه، مرگ بر شـاه

ایـن دولـت بخـتیـار دولت ظلم و زور است
با بـودن پهلـوی نخسـت وزیر مـزدور است

مرگ بر شاه، مرگ بر شـاه، مرگ بر شـاه


 

 

ای شـاه بی‌غیــرت
بگیـرد جان تو ملت

ولی آهسته آهسته

بختیـار بی‌غیرت
بگیـرد جان تو ملت

ولی آهسته آهسته




ز خلق ایران هش‍‍‍ـدار
به شاهپور بخــــتیار

تـاجـر سـرمـــایه‌دار
ناجی شاه خونخــوار

نمی‌دهیـم اختیــــار
مرگ به هر سازشکار




ای خمیـنی تـویی رهنـمای مـا
رهـبــــر زنـــده و بــا وفـــای مـــا
برلبم این سرود، برخمینی درود
مرگ بر بختیار نوکر جـیره‌خوار
می‌کشیـم مـا هـمـه انتـظـار تـو
می‌کنـیـم جمـلـگی جـان نثـار تـو
برلبم این سرود، برخمینی درود
مرگ بر بختیار، نوکر جیره خوار


 


کابیـنـه بختـیـار نابـود بایـد گردد
جمهوری اسلامی ایجاد باید گردد؟  


نه شاه می‌خوایم نه بختیار
رهبـر می‌خـوایم با اختیـار

مـرگ بـر شـاه و بخـتیــار
نه شاه می‌‌خوایم نه بختیار

خمـیـنیـه صـاحـب اختـیـار
مـرگ بـر شـاه و بـخـتـیـار


مردم شعار می‌دادند:

بختیـار، تـو عصـای ضحاکی
برو گمشو‌ ای نوکر تریاکی  


مرگ بر بختیار
نوکر بی‌اختیار منافق تازه‌کار

 

 

بختیـار، تـو عصـای ضحاکی
ما مسلمین پیوسته در جوش و خروشیم



ما جز خمینی، رهبر نداریم
فرمـانروایی، دیگـر نـداریم

از هـمـت او ســـرفــرازیــم
منتخب او را ما قبول داریم

***

بنـد اسـارت را خمینی پاره کرده
جان‌ها فدایش، درد ما را چاره کرده 

 

 

ما می‌گیم شاه نمی‌خوایم نخست وزیر عوض میشه
ما می‌گیـم خـر نمی‌خـوایم، پالون خر عوض میـشه

نه شـاه می‌خـوایم نه شاهپور لعـنت به هر دو مـزدور

 

 

به کوچه پس کوچه‌های امیرآباد رسیده‌ بودم که روی دیوارهای آن نوشته شده‌ بود:

ما بچه‌های امیرآباد هستیم
شـاه را بـه طـویلـه بسـتیـم

از بـس که عرعـر کرد
بختـیار رو خــر کــرد

بختـیار شیـره‌کـــش
بایـد بـــره مـراکـش

این است شعار بختیار
منـقل و وافـور رو بیار 

 


شاه فراری شده
سوار گاری شده

شـاه فــراری مـی‌شــود
حکومت اسلامی می‌شود


حـرف حـق گفتنیه
این پهلوی رفتنیه

شاه به جز خودکشی چاره دگر ندارد


 

 

کشـور مـا، کشـور اسلامیـه
نهضت ما، نهضت قرآنیه

یکدل و یک صدا، می‌دهیم این ندا

مـرگ بر شاه (3) مـرگ ـ بر ـ شاه

رهبـر ما خمیـنی بت‌شـکن
داده ندا به مردم این وطن

ایـن رژیـم پـلـیــد اســت
بــد‌تــر از یــزیــد اســت

مرگ بر این شاه (3) مرگ ـ بر ـ شاه




کـودک دبستـان، بـاشـدش بـر زبـان
مــرگ بر شـاه (3) مـرگ ـ بـر ـ شـاه

خـون هر یک شهید، می‌دهد این نوید
مرگ بر این شـاه (2) مرگ ـ بر ـ شاه


 

 

شرح این هجران و این خون جگر
ایـن زمـان بـاشـد تا وقـت دگــر

سکوت هـر مسلمـان، خیانت اسـت به قرآن

کشته شدن در این راه، نزدیکی است به الله

شـعار مستـضـعفیـن
حـکــومـت مـتـقـیـن

استــقلال، استــقلال
این است ندای قرآن

پیــام هـر مسـلـمـان
عقیـده و جهـاد اسـت


ایـران کـربـلا شــده
هـر روز عاشـورا شده

چین، شوروی، امریکا
دشـمـنـان خـلـق مـا

تشـیـع زنـده گـشـت
فـاتـح و پـاینده گشت

 

 

 و چند شعار طنز آلود ...

« بختیار حشیشی ـ حشیش بکش قوی شی »

« بختیار حشیشی ـ نخست وزیر نمی شی »

« این است شعار بختیار ـ منقل و وافور و بیار »

« به کوری چشم شاه زمستونم بهاره ـ سگ جدید دربار شاپور بختیاره »

« بختیار پلید است ـ بدتر از یزید است »

« بختیار نوکر بی اختیار » و ...

 

« وای اگر خمینی حکم جهادم دهد  ـ  ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد »

 

 منبع : http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8509250386

نوار غزه، زندانی به وسعت یک سرزمین

جنایات رژیم جعلی اسرائیل با چراغ سبز آمریکا روز به روز بیشتر می‌شود.
جنایاتی که بسیاری از سازمانهای بین المللی و کشورهای دور و نزدیک چشم خود را بر آن بسته‌اند.
و اکنون غزه...

نوار غزه کجاست؟
نوار غزه، باریکه‌ایست در غرب سرزمینهای اشغالی فلسطین، در کنار دریای مدیترانه.
منطقه نوار غزه ۴۱ کیلومتر طول و از ۶ تا ۱۲ کیلومتر عرض دارد و مساحت کلی آن در حدود ۳۶۰ کیلومتر مربع می‌باشد.
در این منطقه بیش از 1،300،000 نفر فلسطینی ساکن هستند.
نواره غزه دارای بیشترین تراکم جمعیت مسکونی در جهان است و در هر کیلومتر مربع از آن بیش از26،400 نفر زندگی می‌کنند.غزه کجاست؟   برای دیدن عکس بزرگتر کلیک کنید

اسرائیلیها با استفاده از دیوار حائل بتونی با ارتفاعی بین 5 تا 7 متر این منطقه را محاصره و عملاً آنرا به یک اردوگاه بزرگ نگهداری اسراء تبدیل کرده‌اند.
با وجود این مقدار جمعیت، مردم ساکن در غزه از کمترین امکانات اولیه برخوردارند که البته آن را هم سازمانهای حقوق بشر ارسال کرده و مقداری را از مرزهای مصر وارد می‌کنند.
از آن جهت که کلیه امکانات و خدمات باید زیر نظر رژیم صهیونیستی به این منطقه وارد شود، این رژیم با قطع برخی خدمات مانند: برق، آب و... و همچنین ممانعت از ورود مواد غذایی، دارو و... فلسطینیان ساکن در این محدوده را به شدت تحت فشار قرار می‌دهد.

اسرائیل در غزه به دنبال چه هدفی است؟
دولت جعلی اسرائیل با تحت فشار قرار دادن فلسطینیان در این منطقه و دیگر مناطق فلسطینی نشین سرزمینهای اشغالی، قصد شکستن روحیه مقاومت و مبارزه مردمی آنان را دارد.
روحیه‌ای که پس از گذشت بیش از 60 سال از اشغال سرزمین فلسطین، هنوز در فلسطنیان موج می‌زند و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و باعث شده تا اسرائیل دجار آشفتگی درونی سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و حتی نظامی گردد.

و اما امروز...
وظیفه مسلمانان جهان در شرایط کنونی فقط محکوم کردن نیست.
هر انسان مسلمان آزاده ای که در برابر این ظلم آشکار سکوت کند، نه تنها به مردم فلسطین خیانت کرده، بلکه به خود و انسانیت و شرف و مردانگی نیز خیانت نموده است.
پس ای مسلمان ساکت منشین. 

منبع خبر : سایت بچه های قلم

سفر های علی (ع) به سوی یمن

این ماموریت در سال هشتم هجری رخ داد.باید توجه کرد که بیشتر مورخان و نویسندگان کتب سیره نوشته‏اند که ماموریت علی (ع) به یمن دو مرتبه یکی در سال هشتم و دیگری در سال دهم هجری بوده است.از جمله کسانی که بر این قول تصریح کرده‏اند ابن هشام است.وی در سیره خود می‏نویسد: علی بن ابیطالب دو بار به غزوه یمن رفت.ابن سعد نیز در طبقات الکبیر می‏گوید: پس سریه علی بن ابیطالب در یمن است.گفته می‏شود آن حضرت دو بار در آنجا به جنگ رفت.یک بار در سال دهم هجری بوده است.اما ابن سعد فقط به ذکر همین غزوه اکتفا کرده و به غزوه‏ای که در سال هشتم روی داد اشاره‏ای نکرده است.دحلان در سیره خود نیز همین مطالب را تصریح کرده است. اما آنچه به نظر نگارنده می‏رسد آن است که غزوه یمن سه بار صورت پذیرفته است‏یکی در سال هشتم هجری و دیگری در بین سال هشتم و نهم و غزوه سوم در سال دهم هجری بوده است.

فرستادن علی (ع) به یمن در آخر سال هشتم هجری

این واقعه پس از فتح مکه روی داد.پیغمبر، علی (ع) را به سوی همدان فرستاد تا ایشان را به پذیرش آیین اسلام دعوت کند.همدانیان نیز همگی در یک روز به اسلام گرویدند. شیخ مفید گوید: از جمله فضایل و مناقب علی (ع) ، موردی است که تمام نویسندگان اجماع کرده‏اند.جریان از این قرار بود که پیامبر خالد بن ولید را به همراهی چند تن دیگر که براء بن عازب نیز در میان آنان بود، برای فراخواندن مردم یمن به آیین اسلام، به آن دیار روانه کرد.خالد مدت شش ماه مردم را به پذیرش آیین اسلام دعوت می‏کرد اما هیچ کس به دعوت او پاسخ نگفت.این مطلب خاطر پیامبر را آزرده ساخت و امیر المؤمنین را فراخواند و به او دستور داد و خالد و همراهانش را از یمن بازگرداند و فرمود: اگر کسی از همراهان خالد می‏خواست تو را همراهی کند او را از این کار بازندار.براء بن عازب گوید: من از کسانی بودم که علی (ع) را در این ماموریت همراهی می‏کردم.چون به ابتدای سرزمین یمن رسیدیم و مردم از ورود ما خبردار شدند همگی اجتماع کردند.علی (ع) نماز صبح را با ما گزارد.پس در برابر ما برای سخنرانی برخاست و خداوند را حمد و ثنا گفت و آن گاه نامه رسول خدا را بر مردم همدان قرائت کرد.مردم همدان در آن روز همگی اسلام آوردند و آن حضرت در نامه‏ای خبر اسلام آوردن آنان را برای رسول خدا نوشت.چون پیامبر نامه او را خواند خوشحال شد و به سجده درافتاد.و خدای را سپاس گفت و آن گاه سر خود را بلند کرد و نشست و فرمود: سلام بر همدان باد!پس از مسلمان شدن مردم همدان، اهل یمن نیز به آیین اسلام گرویدند.

ابن اثیر گوید: پیامبر (ص) سه بار فرمود: سلام بر همدان باد!در سیره حلبیه آمده است: رسول خدا، خالد بن ولید را به سوی قبیله همدان از سرزمین یمن فرستاد تا آنان را به اسلام بخواند.براء می‏گوید: من نیز جزو همراهان خالد بوده‏ام.ما در همدان شش ماه ماندگار شدیم و مردم آنجا را به اسلام فراخواندیم اما هیچ یک از ایشان به دعوت ما پاسخ مثبت نگفت.آن‏گاه پیامبر، علی بن ابیطالب را فرستاد و به او فرمان داد تا خالد را از همدان بازگرداند و خود به جای او در آن شهر به تبلیغ اسلام مشغول شود.چون ما (با علی (ع) ) به نزدیک مردم همدان رسیدیم آنان به استقبال ما آمدند و علی (ع) با ما نماز صبح را خواند.پس ما را به یک صف درآورد و در برابر ما قرار گرفت و نامه رسول خدا را که ایشان را به اسلام دعوت کرده بود، خواند.آن گاه مردم همدان همگی به اسلام گرویدند....

در سیره دحلان به نقل از بخاری از براء نوشته شده است: رسول خدا (ص) ما را به همراه خالد، روانه یمن کرد.پس از مدتی نیز علی (ع) را به جای خالد فرستاد و به او فرمود: از هر کس از همراهان خالد که می‏خواهد در رکاب تو باشد، جلوگیری مکن و نیز هر کس را که می‏خواهد بازگردد، اجازه بازگشت‏بده.من جزو کسانی بودم که با علی (ع) همراه شدم.و اوقیه‏هایی چند به غنیمت گرفتم چون به نزدیک همدان رسیدیم مردم به سوی ما بیرون آمدند.علی (ع) با ما نماز گزارد و ما را در یک صف مرتب کرد آن‏گاه پیش روی ما برخاست و نامه رسول خدا را برای همدانیان خواند.پس از آن مردم همدان یکپارچه به اسلام گرویدند.آن‏گاه علی (ع) خبر مسلمان شدن همدانیان را برای پیامبر، نگاشت.چون رسول خدا، نامه علی را خواند به سجده افتاد و سپس سربلند کرد و فرمود: سلام بر همدان باد!سپس علی (ع) و همراهانش پس از بازگشت از طایف و تقسیم غنایم آن به جعرانه گسیل شدند.و از همین روز همدان جزو یاران علی (ع) و شیعیان خالص آن حضرت درآمدند.بدان گونه که وقتی اربد خزاری پیش از جنگ صفین بر علی (ع) حمله و فرار کرد، همدانیان به تعقیب او پرداختند و در بازار براذین به او رسیدند و وی را در زیر قدمها و به وسیله مشت و نیام شمشیرهای خود کشتند.

شاعری در این باره سروده است:

به پروردگارم پناه می‏برم از آنکه مرگ من مانند مرگ اربد در بازار براذین باشد.

همدانیان به نوبت او را با ضربه کفشهایشان زدند و هنگامی که دستی بالا می‏رفت دست دیگری بر او فرود می‏آمد.

امیر المؤمنین (ع) نیز در روز صفین خطاب به همدانیان فرمود: ای مردم همدان شما زره و نیزه من هستید.و نیز درباره آنان فرمود:

اگر من نگاهبان در بهشت می‏بودم به همدان می‏گفتم که با آرامش و امنیت‏به بهشت وارد شوید.

شیخ مفید گوید: این منقبت تنها به امیر المؤمنین (ع) تعلق دارد و کس دیگری از صحابه نتوانسته است‏به مانند این منقبت و یا منقبتی نزدیک به آن دست‏یابد.زیرا وقتی که پیامبر از چگونگی جریان کار خالد مطلع شد و از تباه شدن کار می‏ترسید جز علی (ع) کسی را پیدا نکرد که بتواند به جبران این کار اقدام کند.پس علی را برای این ماموریت انتخاب کرد و علی نیز به بهترین وجه، به انجام این کار پرداخت و برابر عادت الهی، بار دیگر توفیق نصیب وی شد و توانست آن طور که دلخواه پیامبر بود این ماموریت را به آخر رساند و به برکت‏سعی و شفقت و تدبیر و نیت پاک آن حضرت (ع) در اطاعت از خداوند عده‏ای با راهنماییهای او به هدایت رسیدند و به اسلام گرویدند و دین آبادی پذیرفت و ایمان نیرو گرفت.چون این کار مطابق با فرمایش پیامبر انجام پذیرفت این حضرت بسیار خرسند شد و شادی خود را برای تمام مسلمانان آشکار کرد.و این نکته به اثبات رسیده است که هر چه سود کردار بندگی بیشتر باشد آن کردار هم بزرگ‏تر خواهد شد و هر چه ضرر معصیت‏بیشتر باشد آن معصیت نیز بزرگ‏تر خواهد شد.از همین روی پیامبران از نظر ثواب و اجر بزرگ‏ترین مخلوقاتند زیرا نفعی که از دعوت ایشان عاید می‏شود از سایر اعمال مردمان دیگر بیشتر است. در اینجا از سوی برخی از راویان و مورخان اشتباهی پدیدار شده و آنچه را در سال دهم هجری رخ داده به این سال نسبت داده‏اند.و بر عکس آنچه را در این سال (هشتم) روی داده منسوب به سال دهم کرده‏اند.دحلان در سیره خود می‏نویسد: در برخی از روایات آمده است: رسول خدا علی (ع) را در رمضان سال دهم هجری فرستاد و در یک روز همه مردم همدان اسلام پذیرفتند.پسر علی نامه‏ای به پیامبر نگاشت و او را از این امر مطلع کرد.چون پیامبر این نامه را خواند به سجده افتاد و پس از مدتی نشست و فرمود: سلام بر همدان باد!

آن‏گاه دحلان خود گوید: سخن برخی از راویان که این واقعه را در سال دهم ذکر کرده‏اند توهمی بیش نیست.زیرا فرستادن علی به سوی یمن در سال دهم هجرت نبوده است.بلکه در این سال پیغمبر، علی را به سوی بنی مذحج روانه کرد و فرستادن وی به همدان در سال هشتم هجری، پس از فتح مکه، بوده و علی (ع) دو بار به سوی یمن به ماموریت رفته است.دحلان پس از ذکر حدیث‏بخاری، که در پیش آن را نقل کردیم، می‏گوید: این روایت صراحت دارد که ماموریت نخست علی (ع) در اواخر سال هشتم هجری و به همدان ماموریت دوم او در رمضان سال دهم هجری و به مذحج‏بوده است.

ابن اثیر از مورخانی است که نوشته ماموریت علی (ع) به یمن و مسلمان کردن همدانیان در سال دهم هجری روی داده است.

فرستادن علی (ع) به عنوان قاضی به یمن در میان سالهای هشتم و نهم هجری

در سیره دحلان از قول ابو داود و غیر او در حدیثی از علی (ع) نقل شده است که فرمود: پیامبر مرا به جانب یمن فرستاد.به آن حضرت عرض کردم: ای رسول خدا آیا مرا به سوی قومی می‏فرستی که از من بزرگ‏ترند و من از ایشان جوان‏تر هستم و بر مسائل قضا و داوری چندان بینا نیستم.پس پیامبر دست‏خود را بر سینه‏ام گذارد و فرمود: خداوندا زبان او را استوار گردان، قلب او را هدایت کن و فرمود: ای علی!اگر دو طرف دعوا نزد تو نشستند بین آنان داوری مکن تا سخن دیگری را نیز بشنوی.اگر تو چنین رفتار کنی حکم برای تو آشکار می‏شود.علی می‏فرمود: به خدا سوگند که در داوری بین دو تن تردید به خود راه ندادم.

این روایت نشانگر آن است که پیامبر علی را برای قضاوت به آن دیار گسیل کرده بود نه برای جنگ و فتح.زیرا در همانجا آمده که علی به پیامبر عرض کرد: آیا مرا به سوی قومی روانه می‏کنی که من از ایشان جوان‏ترم و بر مسایل قضاوت بینایی کافی ندارم.این عبارت خود نشان می‏دهد که پیامبر، علی را برای داوری فرستاد و گرنه این سخن معنا و مفهومی پیدا نمی‏کند.و صریح‏تر از این، سخنی است که شیخ مفید در کتاب ارشاد آن را نقل کرده است.وی می‏نویسد: وقتی پیامبر خواست مسند قضاوت یمن را برای علی برگزیند و او را سوی آنان روانه کند تا احکام قضا را به آنان بیاموزد و حلال و حرام الهی را برای آنان باز کند.در میان ایشان به احکام قرآن داوری کند امیر المؤمنین به او فرمود: ای رسول خدا، آیا مرا برای مسند قضاوت برمی‏گزینی در حالی که من جوانم و به تمام مسایل قضاوت احاطه ندارم.پس پیامبر به او فرمود: نزدیک من آی!چون نزدیک او شد پیامبر با دست‏بر سینه او زد و فرمود: «خداوندا دل او را هدایت کن و زبان او را استوار گردان‏»علی (ع) فرمود: «پس از این واقعه در قضاوت بین دو تن تردید نکردم.»و چون وی به مسند قضاوت یمن نشست و به کاری که پیامبر او را بدان مامور ساخته بود و داوری در میان مسلمانان پرداخت، دو مرد به نزد او شکایتی بردند...این روایت‏به خوبی نشان می‏دهد که فرستادن علی برای عهده‏دار شدن مسند قضاوت و داوری در یمن بوده است همچنین از آن حضرت داوریهای بسیاری که در یمن فرموده نقل شده است و همین روایات دلالت می‏کند که علی (ع) مدت درازی در یمن به سر برده و در آنجا به امر قضاوت مشغول بوده است.و آن حضرت برای جنگ به یمن نرفته بود و کسی هم تاریخ چنین ماموریتی را ذکر نکرده است.احتمال دارد که این ماموریت در بین سالهای هشتم و نهم هجری اتفاق افتاده باشد.زیرا بی مناسبت نیست که پس از فتح یمن، کسی برای آموختن احکام اسلام و داوری کردن در میان ایشان به آن دیار روانه شود.اما علی (ع) در سال دهم هجرت برای جنگیدن بدان سرزمین رهسپار شد و در حجة الوداع از آنجا بازگشت.و پس از آن پیامبر وفات یافت.به زودی درباره سفری که علی (ع) در سال دهم هجری به سرزمین یمن داشته است در ضمن وقایع سال مذکور، سخن به میان خواهیم آورد.

چنانکه گفته‏اند:در ماه ربیع الاخر رسول خدا(ص)خالد بن ولید را به سوی نجران فرستاد تا قبیله بنی حارث بن کعب را به اسلام دعوت کند و به او دستور داد تا سه روز اگر اسلام را نپذیرفتند با آنها بجنگد.

قبیله بنی حارث همان روزهای نخست،اسلام را پذیرفتند و خالد نیز مدتی در میان ایشان ماند تا وقتی که به دستور رسول خدا(ص)با چند تن از بزرگان آنها به مدینه آمد و به دنبال آن رسول خدا(ص)علی بن ابیطالب را برای جمع آوری و اخذ جزیه از اهل نجران و تعلیم احکام و قضاوت در میان مردم یمن بدان ناحیه فرستاد (1).

هنگامی که علی بن ابیطالب از طرف رسول خدا(ص)مأموریت یافت به یمن برود بدان حضرت عرض کرد:

ای رسول خدا مرا که فرد جوانی هستم برای قضاوت در میان مردم می‏فرستی بااینکه من تاکنون داوری نکرده‏ام؟رسول خدا(ص)دست به سینه علی(ع)زد و گفت:

«اللهم اهد قلبه و ثبت لسانه»

[خدایا قلبش را هدایت فرما و زبانش را از لغزش مصون و محفوظ بدار.]

علی(ع)گوید:سوگند بدانکه جانم به دست اوست از آن پس هیچ‏گاه در قضاوت میان دو نفر تردید برای من پیدا نشد.

و در امالی شیخ(ره)است که چون پیغمبر خواست علی(ع)را به یمن اعزام کند بدو سفارش کرده چنین گفت:

«یا علی اوصیک بالدعاء فان معه الاجابة،و بالشکر فان معه المزید،و ایاک ان تخفر عهدا و تعین علیه و انهاک عن المکر فانه لا یحیق المکر السی‏ء الا بأهله،و انهاک عن البغی فانه من بغی علیه لینصرنه الله».

[ای علی تو را سفارش می‏کنم به دعا زیرا اجابت با او قرین و همراه است،و به شکر و سپاسگزاری زیرا فزونی نعمت را به دنبال دارد.عهدی و پیمانی را که بسته‏ای محترم بشمار و در صدد نقض آن برنیا و از مکر و حیله تو را بسختی نهی می‏کنم زیرا حیله و نیرنگ بد به صاحبش باز می‏گردد و تو را از ظلم و ستم نهی می‏کنم زیرا کسی که بر او ستم شود خداوند به طور حتم او را یاری خواهد کرد.]

علی(ع)به یمن آمد و مدتی در میان مردم آن ناحیه توقف و داوری کرد که قسمتی از داوریهای شگفت‏انگیز آن حضرت را در کتابهای حدیث ضبط کرده‏اند و اگر خدای تعالی توفیق داد شاید در جای خود آنها را نقل کنیم و پس از انجام مأموریت با لشکریان خود به سوی مدینه حرکت کرد و چون مطلع شد که پیغمبر اسلام برای انجام حج به جانب مکه آمده راه خود را به سمت مکه کج کرده و هنگام حج در مکه به آن حضرت ملحق شد.

پی‏نوشت:

1.و در کامل ابن اثیر و ارشاد مفید است که رسول خدا(ص)خالد را به یمن فرستاد تا مردم آن ناحیه را به اسلام دعوت کند و چون خالد نتوانست کاری انجام دهد و مردم دعوت او را نپذیرفتند پیغمبر اسلام(ص)علی(ع)را مأمور کرد برای انجام این کار بدان سو برود و چون علی بدانجا رفت و نامه پیغمبر(ص)را برایشان خواند در یک روز همه قبیله همدان مسلمان شدند و رسول خدا(ص)دو بار گفت:درود بر همدان.

ارتداد چیست؟ مجازات مرتد ... چرا؟

 
مگر اسلام آزادی عقیدتی را قبول ندارد، پس چرا مجازات سختی را بر مرتد تحمیل می‏كند؟ آیا اسلام دین حق و منطبق بر عقل و برهان نیست، پس چرا با تحمیل مجازات درصدد ابقاء اجباری مسلمانان بر دین خود كه سابقا و چه بسا از روی ناآگاهی انتخاب كرده‏اند، برمی‏آید؟ اصولا ارتداد به چه معنی است؟ اسباب تحقق آن كدام است؟ ماهیت‏حقوقی آن چیست؟
در قلمرو حقوق و آزادی‏های مذهبی، مسأله ارتداد، از مهم‏ترین و حساس‏ترین موضوعات شمرده می‏شود .

«ارتداد» كه از واژه «رد» گرفته شده، در لغت‏به معنای بازگشت است . در فرهنگ دینی، بازگشت‏به كفر ارتداد و رده نامیده می‏شود، (1) البته مسأله ارتداد و احكام جزایی مترتب بر آن به اسلام اختصاص ندارد . در برخی دیگر از ادیان و مذاهب بزرگ نیز هر گاه كسی از دین برگزیده و منتخب روی گرداند ، كافر به شمار می‏آید و بدان سبب كه از دین سابق برگشته، مرتد خوانده می شود و مجازات در فرهنگ اسلامی از آن جهت كه دین حقیقی نزد خدا اسلام است، (3) هر كس خدای متعال یا وحدانیت وی، حیات پس از مرگ (معاد)، شریعت اسلامی یا نبوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را باور نداشته باشد، كافر قلمداد می‏شود . (4) البته جوهره همه ادیان الاهی واحد است؛ گرچه به مقتضای تفاوت شرایط اجتماعی، شرایع نیز تفاوت می‏یابند؛ در هر عصری، تنها یك شریعت‏بر حق است و سایر شرایع، به دلیل تفاوت شرایط قبلی یا وقوع تحریف، نسخ می‏شود . (5) احترام اسلام برای شریعت‏های پیش، مانند یهودیت و مسیحیت، صرفاً به دلیل تحمل و بردباری و تسامح عملی و تأیید همزیستی مسالمت‏آمیز است نه پذیرش حقانیت و اصالت كنونی آن‏ها . (6) بنابراین، چنان كه علامه مطهری می‏فرماید:
«كافی نیست كه انسان یك دینی داشته باشد و حداكثر این باشد كه آن دین، منتسب به یكی از پیامبران آسمانی باشد، با این استدلال كه همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار، در همه وقت‏یكسان هستند، بلكه دین حق در هر زمانی یكی بیش نیست و بر همه كس لازم است كه در هر زمان، پیغمبر صاحب شریعت از سوی خدا در آن عصر را اطاعت كنند تا آن كه نوبت‏به حضرت خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است . در این زمان، اگر كسی بخواهد به سوی خدا راهی را بجوید، باید از دستورهای دین او راهنمایی بجوید و به حكم صریح قرآن، دینی جز اسلام پذیرفته نیست . (7) و حتی اگر مراد از اسلام، خصوص دین ما نباشد بلكه منظور (معنای لغوی آن یعنی) تسلیم خدا شدن باشد، باید دانست كه حقیقت تسلیم در هر زمانی شكلی داشته و در این زمان، شكل آن همان شریعت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) است و قهراً كلمه اسلام بر آن منطبق می‏گردد و بس؛ چه این كه این شریعت، آخرین دستور الاهی است و همواره باید از آخرین دستورها تبعیت كرد . البته باید توجه داشت كه میان پیامبران اختلاف و نزاعی وجود ندارد، لكن انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد (8) و بداند كه پیامبران سابق، مبشر پیامبران لاحق، خصوصاً خاتم و افضل آن‏ها، بوده‏اند و پیامبران لاحق، مصدق پیامبران سابق بوده‏اند . (9) پس لازمه ایمان به همه پیامبران (كه مورد تأكید قرآن است) (10) این است كه در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم كه دوره او است‏» . (11)
البته كفار به سه گروه تقسیم می‏شوند:

    1 . اهل كتاب: یهودی‏ها و مسیحی‏ها
    2 . شبیه اهل كتاب: زرتشتی‏ها . بر اساس روایات، زرتشتیان دارای كتاب آسمانی بودند كه در طول تاریخ از میان رفته است .
    3 . مشركان و سایر كفار (12)

قرآن كریم، همواره اهل كتاب را از مشركان جدا كرده است؛ برای مثال می‏فرماید: «ما یودالذین كفروا من اهل الكتاب و لا المشركین ان ینزل علیكم من خیر . . . .» (13) از این رو، با آن كه یهودیان حضرت «عزیر» و مسیحیان حضرت «عیسی (ع)» را پسر خدا می‏دانستند (14) ، مشرك نامیده نشده‏اند و در اسلام روش برخورد و تعامل با آنان مانند مشركین نیست . (15)
هر مسلمانی كه منكر دین اسلام گردد، مرتد نام می‏گیرد (16) و مجازاتی سخت‏بر او تحمیل می‏شود .
عوامل ارتداد
اموری كه سبب كفر می‏شود، هر گاه از سوی یك مسلمان صورت پذیرد، عوامل تحقق ارتداد نیز به شمار می‏آید . این امور عبارت است از:
1 . انكار اصل دین: مانند انكار وجود خدا، وحدانیت وی، رسالت‏حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) یا معاد و حیات پس از مرگ . با انكار یكی از این امور فرد كافر می‏شود؛ مثلا اگر به خدا ایمان داشته باشد، ولی به شریعت‏حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان نیاورد، كافر شمرده می‏شود؛ «الكافر هو من انتحل غیر الاسلام‏» . (17)
2 . انكار یكی از احكام ضروری و بدیهی دین اسلام: (18) مانند انكار وجوب نماز یا روزه . هر مسلمانی می‏داند در دین اسلام نماز و روزه واجب است . ممكن است كسی منكر اصل دین اسلام و شریعت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) نشود؛ ولی به دلیل انكار یكی از احكام ضروری اسلام كافر گشته، حكم ارتداد بر وی جاری گردد؛ «الكافر هو من . . . و انتحله (یعنی الاسلام) و جحد ما یعلم من الدین ضرورة‏» . (19) البته فقها در این مسأله كه آیا صرف انكار یكی از ضروریات دین موجب كفر و ارتداد می‏شود - مانند بهائیان، قادیانی‏ها و افرادی چون كسروی كه پیامبر را تكذیب نمی‏كنند ولی می‏گویند شما معانی كلمات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمی‏فهمید - (20) یا باید مستلزم انكار اصل دین باشد و فرد به این نكته توجه داشته باشد - (21) مثلا انكار وجوب نماز و روزه، به این معنا باشد كه من قبول ندارم در اسلام چنین حكمی وضع شده، پس (نعوذ الله) پیامبر دروغ گفته است - اختلاف نظر دارند . اگر منكر جدید الاسلام به شمار آید یا دور از كشورهای اسلامی زندگی كند، به گونه‏ای كه روشن نبودن بداهت این حكم نزد وی ممكن باشد، به كفر وی حكم نمی‏شود . (22)
3 . انكار یكی از احكام قطعی ولی غیر ضروری اسلام: (23) هر گاه كسی به طور مشخص بداند مثلا روزه در عید فطر حرام است‏یا روزه مسافر (جز در موارد خاص) باطل است و یا پوشش اسلامی بانوان واجب است، ولی با وجود این منكر آن گردد، مرتد می‏شود؛ چون این امر به انكار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یا تكذیب آن حضرت می‏انجامد .
البته لازم نیست انكار دین یا ا حكام شریعت مقدس حتماً با گفتار صریح و آشكار باشد . هر گفتار یا كرداری كه سبب تكذیب، انكار، عیب گذاری و ناقص شمردن، تمسخر و استهزای دین اسلام یا اهانت‏به مقدسات (24) و كوچك شمردن و دست‏برداشتن از آن گردد، موجب تحقق كفر و ارتداد می‏شود؛ مانند افكندن قرآن در كثافات یا پاره یا تیرباران كردن آن . از این روی، هر رفتار و گفتاری كه نتیجه آن عدم حقانیت دین اسلام و در نتیجه بی‏فایده بودن اعتقاد به آن باشد، موجب كفر و ارتداد می‏گردد . (25) یكی از نمونه‏های روشن آن حكم حضرت امام خمینی درباره سلمان رشدی و مرتد خواندن او است . سلمان رشدی با صراحت‏به نفی و انكار اسلام نپرداخت؛ ولی به نحوی مزورانه و شرم آور به ساحت مقدس قرآن كریم، پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و همسران و برخی از یاران آن حضرت توهین كرد - این خود جرمی جداگانه به نام «سب النبی‏» است و مجازات مستقل دارد - و مسأله وحی و نزول قرآن را به سخره گرفت . او به خواننده كتابش تلقین می‏كند كه رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و نزول قرآن كریم، دروغ و - معاذ الله - ساخته ذهن نبی اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و حتی بعضی از سخنان شیطان نیز در قرآن گنجانیده شده است .

انواع مرتد

در فقه اسلامی مرتد دو نوع است و هر یك احكامی جداگانه دارد:
الف) مرتد فطری: كسی است كه پدر یا مادر یا والدینش هنگام انعقاد نطفه وی مسلمان بوده، بعد از بلوغ، آیین اسلام را پذیرفته و سپس به كفر روی آورده است؛ مانند سلمان رشدی كه پدرش مسلمان است .
ب) مرتد ملی: كسی است كه پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفه وی كافر بوده‏اند؛ بعد از بلوغ، اظهار كفر كرده، سپس مسلمان شده و بعد از آن به كفر باز گشته است . (26)
البته برخی از فقها نیز اسلام یا كفر پدر یا مادر هنگام ولادت طفل را شرط دانسته‏اند نه هنگام انعقاد نطفه . (27)
فرزندان نابالغ، از جهت اسلام و كفر، تابع آیین پدر و مادرند . (28) هر گاه یكی از والدین مسلمان باشد، فرزند، مسلمان شمرده می‏شود؛ (اسلام حكمی) چون اسلام بر كفر برتری دارد و تابعیت‏برتر برای فرزند منظور می‏شود . (29) اگر پدر و مادر هر دو كافر باشند، فرزند نیز در حكم كافر است . (30) البته باید توجه داشت، برای حكم به ارتداد و اجرای مجازات آن، اسلام حكمی كفایت نمی‏كند . باید فرد، پس از بلوغ، خود اسلام را انتخاب كند و سپس كفر بورزد . (31)

مجازات ارتداد

اگر مرتد فطری مرد باشد، علاوه بر برخی از احكام مدنی مانند فسخ پیمان نكاح و جدایی از همسر بدون نیاز به طلاق و تقسیم اموال بین ورثه، به اعدام محكوم است و توبه‏اش، از جهت ظاهری، پذیرفته نمی‏شود؛ یعنی اگر با اعتقاد و باور قلبی توبه كند، خدای متعال می‏پذیرد و نماز و عبادتش صحیح است؛ اما بر جریان حكم اعدامش تأثیر ندارد . اگر مرتد ملی توبه كند، پذیرفته می‏شود؛ حتی قبل از جریان هر گونه حكمی، نخست وی را به توبه و بازگشت‏به ا سلام دعوت می‏كنند و سه روز - برخی از فقها مانند شیخ طوسی گفته‏اند به قدر لازم - (32) به او مهلت می‏دهند . اگر در این مدت توبه كرد، آزاد می‏شود؛ و گرنه به اعدام محكوم می‏گردد . البته زن مرتد، از هر نوع كه باشد كشته نمی‏شود . او را به توبه فرا می‏خوانند، چنانچه توبه كرد، آزادش می‏كنند؛ و گرنه در زندان باقی می‏ماند، هنگام نماز تازیانه می‏خورد و در تنگنای معیشتی قرار می‏گیرد تا توبه كند . (33)
موضوع ارتداد و آثار حقوقی اش در شریعت و فقه اسلام به اندازه‏ای روشن و بدیهی است كه درباره اصل حكم كم‏ترین تردیدی وجود ندارد و همه مذاهب فقهی آن را پذیرفته‏اند؛ (34) البته درباره جزئیاتش اختلاف نظرهایی دیده می‏شود؛ برای مثال، بر اساس رأی مشهور اهل سنت، بین مرتد ملی و فطری یا زن و مرد تفاوتی وجود ندارد؛ - هر نوع كه باشد - ابتدا به توبه دعوت می‏شود، چنانچه توبه كرد آزاد و گرنه كشته می‏شود . (35) ابوحنیفه، مانند فقهای شیعه، بین زن و مرد فرق گذاشته است . (36) حسن بصری نیز معتقد است مرتد، بی‏آن كه به توبه دعوت گردد، كشته می‏شود . (37)
آیا ارتداد جرم است؛ ماهیت‏حقوقی آن چیست؟
هر جرم از سه عنصر قانونی، مادی و روانی تشكیل می‏شود .
الف) عنصر قانونی
مراد از عنصر قانونی، «جرم شناخته شدن در قانون‏» است؛ چون هیچ عملی جرم نیست مگر این كه قبلاً قانونی آن فعل یا ترك فعل را جرم شناخته و برایش مجازات تعیین كرده باشد . همان گونه كه گفته شد، در نظام حقوقی اسلام، ارتداد جرم شناخته و مجازات آن بیان شده است . در قوانین جزایی جمهوری اسلامی ایران، درباره ارتداد نصی وجودندارد؛ ولی چون اصل چهارم قانون اساسی، همه قوانین جمهوری اسلامی ایران را بر احكام شریعت اسلام مبتنی دانسته است و اصل 167 قانون اساسی مقرر می‏دارد «قاضی موظف است كوشش كند حكم هر دعوی را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حكم قضیه را صادر نماید و نمی‏تواند به بهانه سكوت یا نقض یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوی و صدور حكم امتناع ورزد» و چون دعوی مذكور به دعاوی مدنی اختصاص یا انصراف ندارد، باید براساس منابع فقهی مرتد را مجرم شناخت و به مجازات حكم كرد .
ب) عنصر مادی ارتداد
عنصر مادی یعنی عنصر خارجی، ملموس و محسوس كه به سبب آن ارتداد عینیت می‏یابد؛ به عبارت دیگر، اظهار موجبات ارتداد، عنصر مادی این پدیده به شمار می‏آید . البته ارتداد با انكار قلبی حاصل می‏شود؛ ولی آنچه مجازات دنیوی بر آن مترتب می‏گردد، ارتدادی است كه با گفتار یا رفتار اظهار شود؛ مانند سخنرانی، نوشتن كتاب، مقاله و . . . . ارتداد تا وقتی ابراز نشود، جرم حقوقی نیست و كسی حق تحقیق و تفحص و تفتیش عقاید ندارد . (38) افزون بر این، اگر مسلمانی اظهار كفر كند و پس از آن مدعی شود تحت فشار یا اكراه به چنین كاری مبادرت ورزیده است، چنانچه احتمال آن وجود داشته باشد، ادعایش پذیرفته می‏شود . (39)
ج) عنصر روانی ارتداد
عنصر روانی یعنی قصد مجرمانه داشتن . برخی از متفكران معاصر، مانند راشد الغنوشی و شیخ محمد عبده، معتقدند ارتداد، از آن جهت كه جرمی سیاسی و اقدامی عملی علیه حكومت اسلامی است، مجازات دارد . بنابراین، مجازات ارتداد تعزیری است و صرف تغییر دین جرم شمرده نمی‏شود . (40)
اما آیات و روایات نشان می‏دهد خود ارتداد، یعنی «صرف تغییر دین و عقیده‏» ، موضوع حكم است نه همراه شدن آن با جرائم دیگر؛ برای نمونه توجه به آیات سوره محمد آیه 25، مائده آیه 54، بقره ایه 217 و روایاتی كه شیعه و سنی از رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل فرمودند (41) و نیز روایات نقل شده از امام باقر (ع) (42) و علی بن جعفر از امام كاظم (ع) (43) سودمند می‏نماید .
در آیات و روایات دیگر، جزئیات بحث آمده است؛ ولی قیدی كه بتوان به یاری آن ارتداد را جرمی سیاسی و اقدام علیه نظام حاكم اسلامی قلمداد كرد، به چشم نمی‏خورد . البته برخی آیات از جمله آیه 217 سوره بقره و مخصوصا آیه 72 سوره آل عمران نشان می‏دهد ارتداد به عنوان یك جریان فتنه انگیز برای ایجاد تزلزل درباورهای دینی مسلمانان از سوی دشمنان داخلی و خارجی مطرح بود .
خداوند متعال می‏فرماید: «و جمعی از اهل كتاب [یهودی‏ها به پیروان خود] گفتند [بروید در ظاهر] به آنچه بر مؤمنان نازل شده، در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز كافر شوید [و از آیین اسلام بازگردید] شاید آن‏ها از آیین خود بازگردند» (44) این آیه صریح در تلقی ارتداد به عنوان یك توطئه است . در واقع، نه اسلام آوردن آنان حقیقی بود و نه كفرشان در تحقیق علمی ریشه داشت . این كردار آن‏ها مقدمه‏ای بود برای ایجاد تزلزل درباورهای دینی مردم مسلمان تا آنان از خود بپرسند اگر اسلام حق و درست است، پس چرا اهل كتاب كه از بشارات آسمانی پیشین آگاهند، از آن بازگشتند؟ این كار آن‏ها به واسطه حسادت بود نه خیرخواهی . (45) عامل سوم هوس برخی از مسلمانان است . شیطان این كار ناروا را نزد آنان خوب جلوه می‏دهد و از جاه‏طلبی و دیگر مطامع پست دنیوی برای فریفتن و پیوند زدنشان با دشمنان بهره می‏برد . (46) چه بسا بتوان به واسطه قرائن و شواهد مذكور در این آیات، مجازات مذكور در روایات را به ترتب آثار اجتماعی بر ارتداد افراد مقید دانست؛ یعنی هر گاه كسی كه از دین خارج شده، با تبلیغ ارتداد خود، در اذهان عمومی تردید و شبهه پدید آورد و روحیه ایمانی جامعه را تضعیف كند، با آن مجازات روبه‏رو می‏شود . (47)
بنابراین، ارتداد به عنوان اخلال در نظم عمومی تردید و فتنه انگیزی جرم شمرده می‏شود نه به عنوان یك جرم سیاسی و اقدام علیه نظام حاكم . پس، بر خلاف نظر شیخ محمد عبده و راشد الغنوشی، مجازات ارتداد از باب حدود الاهی است نه تعزیرات . (48) به همین جهت، در روایات آمده است: «بر امام واجب است؛ علی الامام‏» نه «امام می‏تواند؛ للامام‏» كه ناظر به تعزیر باشد .
با تعلیل مذكور، فتنه انگیزی به عنوان قصد مجرمانه در جرم ارتداد، عنصر روانی آن را تشكیل می‏دهد؛ ولی فتاوای فقها، مانند عمده یا همه روایات، مطلق است . بدین ترتیب، شاید جرم ارتداد در زمره جرائم صرفاً مادی قرار گیرد . جرائم صرفاً مادی جرائمی است كه تنها باانجام عمل مادی از سوی افراد و بدون در نظر گرفتن قصد مجرمانه یا وجود تقصیر جزایی از ناحیه مرتكب، عنصر روانی جرم تحقق پیدا می‏كند؛ مانند صدور چك بی‏محل . (49) در این گونه موارد، قانون‏گذار صرف تحقق كاری را اماره قانونی یا فرض قانونی (50) بر قصد فاعل منظور می‏كند؛ مثلا در مسأله حرمت اجتماع زن و مرد نامحرم، فقها معتقدند اجتماع زن و مرد نامحرم در یك فضای بسته، هر چند قصد گناه نداشته باشند، حرام و ممنوع است . حكمت منع از ارتداد در این استنباط جلوگیری از نفوذ بیگانگان و استفاده از ضعف فكری افراد سست ایمان است؛ به عبارت دیگر، آن قدر این شیوه برای ایجاد تزلزل درباورهای دینی مردم مؤثر و رایج و در عین حال شیوه ساده است كه قانون گذار به كسی اجازه نمی‏دهد به آن نزدیك شود، خواه مرتد قصد مجرمانه داشته باشد یا نه .

فلسفه مجازات مرتد

در تفكر الحادی اومانیستی غرب، انسان جایگزین خدا شده است و محور همه ارزش‏ها قلمداد می‏شود؛ حقوق و قانون چیزی است كه انسان‏ها وضع می‏كنند و براساس میل آن‏ها تنظیم می‏گردد . در این نظام، معیار حقانیت و مشروعیت هر قانون و حكومتی، خواست مردم است . (51) از این رو، انسان حاكم بر سرنوشت‏خویش است و هیچ كس دیگر، حتی خدای متعال حق ندارد برایش تصمیم بگیرد . به همین سبب، اومانیسم به لیبرالیسم، یعنی اباحه‏گری، می‏انجامد و دولت نیز جز تأمین رفاه و لذت‏های مادی افراد وظیفه‏ای ندارد . در فرهنگ لیبرالیسم سخن از امیال، شهوت و تمنیات است نه حكمت و مصلحت؛ قواعد و مقررات آن گاه اعتبار دارند كه در جهت‏برخورداری مردم از خواسته‏های نفسانی و رسیدن به هوس‏هایشان تنظیم شوند؛ به گونه‏ای كه حتی عقل نیز در این ساحت فقط خدمت گزار و ابزار سنجش كم و كیف لذت است . (52) بر این اساس، حق همجنس بازی به همان اندازه مقدس و قابل دفاع و از حقوق طبیعی انسان قلمداد می‏شود كه حق پرستش خدای متعال در عقاید مذهبی مقدس و قابل دفاع است؛ (53) و چون حق پرستش خدا این قدر بی‏ارزش شمرده می‏شود، تغییر مذهب به سلیقه افراد و مطلقاً آزاد است و كسی حق ندارد از آن جلوگیری كند . (54)
اما در فرهنگ اسلامی، انسان موجودی دو بعدی (مادی و معنوی) است؛ حكومت‏باید در جهت تامین منافع مادی (دنیوی) و اخروی (معنوی) مردم تلاش كند و منافع مادی باید مقدمه‏ای برای تأمین منافع اخروی و معنوی به شمار آید . از این رو، هنگام تزاحم و تعارض، مصالح معنوی مقدم است . خدای متعال به مقتضای لطف و حكمتش برای تأمین مصالح دنیوی و اخروی، شریعتی آسمانی به بشر ارزانی داشته است . در این زمان، پذیرش عقاید اسلامی و اجرا كردن قوانین آن تنها راه نیل به آن مصالح شمرده می‏شود .
دین مقدس اسلام بنیان‏های اصلی ساختار فكری خود را بر پایه خردمندی بشر نهاده، همواره انسان‏ها را به بهره‏گیری از فروغ عقل و تعالی اندیشه و جدال فكری صحیح سفارش كرده است . از این رو، بزرگ‏ترین خیانت‏به بشر آن است كه با فتنه انگیزی فضای فكری جامعه را آلوده ساخت و اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش كرد . اعدام و مجازات مرتد در برابر جنگ روانی و تبلیغاتی علیه اسلام و مسلمانان، سدی مستحكم به شمار می‏آید . دولت اسلامی، همان گونه كه موظف است در صورت مسموم شدن آب شهر آفت زدایی كند و آب سالم برای مردم فراهم آورد، وظیفه دارد در صورت مسمومیت‏یا آلودگی فضای فكری جامعه و شیوع عقاید گمراه كننده در جهت‏سالم سازی آن بكوشد . (55)
بنابراین، مجازات مرتد اقدامی شایسته و بازدارنده است تا دیگران دریابند نمی‏توانند ارزش‏های جامعه را نادیده بگیرند و هر روز به دینی جدید روی آورند .
مجازات ارتداد برای استفاده بهینه از آزادی مذهبی و ایجاد فضای سالم برای بهره‏برداری شایسته از آن است نه محدود ساختن آزادی مذهبی . اسلام از پیروان خود پیروی كوركورانه و بی‏دلیل را نمی‏پذیرد . هر گاه كسی تحت تأثیر پدر و مادر و محیط و عوامل دیگر به اسلام گردن نهد با توبیخ این آیین روبه‏رو می‏شود . اسلام معتقد است پیروانش باید براساس دلیل‏های منطقی و دور از ابهام و پیچیدگی كه فرا راه همگان قرار دارد، به مبانی مذهبی پایبند گردند وگرنه صرف اظهار ایمان و به كار بستن مقررات دینی، بدون اتكا به اصول علمی درست، هیچ ارزشی ندارد . اسلام مانند مسیحیت كنونی و دیگر مذاهب ساختگی نیست كه قلمرو ایمان را از قلمرو منطق و استدلال جدا بداند . در اسلام، ایمان به مبادی مذهب و ریشه‏های عقاید باید از منطق و استدلال سرچشمه گیرد . اگر از مسیحیان كنونی بپرسیم: چگونه ممكن است‏خدا در عین آن كه یكی است، سه تا (اب و ابن و روح القدس) باشد؟ پاسخ می‏دهند: قلمرو ایمانی از قلمرو عقل و منطق جدا است! ولی اسلام می‏گوید: «به بندگانم آن‏هایی كه همه گونه حرف‏ها را می‏شنوند و در میان آن‏ها نیكوترینشان را انتخاب می‏كنند، بشارت بده اینان كسانی هستند كه از ناحیه خدا هدایت‏یافتند و اینان صاحبان خردند» . (56) قرآن كریم از كسانی كه برای خدا شریك قائل شده‏اند یا به سبب تعصب مذهبی و غرور ملی بهشت را مخصوص خود و خود را ملت‏برگزیده خدا می‏دانند، دلیل و برهان می‏خواهد و می‏فرماید: «قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین‏» . (57)
بنابراین، اسلام پیش از آن كه كسی را به عنوان پیرو بپذیرد، به او هشدار می‏دهد چشم و گوش خود را باز كند و درباره آیینی كه می‏خواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد؛ چنانچه از لحاظ عمق و استدلال روحش را قانع ساخت - البته حتماً قانع می‏سازد - در شمار پیروانش در آید و گرنه حق دارد هر چه بیش‏تر درباره‏اش تحقیق و بررسی كند . قرآن مجید به پیامبرش دستور می‏دهد: «اگر یكی از مشركان به تو پناهنده شد به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود آنگاه به امانگاهش برسان؛ این به خاطر آن است كه آن‏ها مردمی نادانند» . (58)
در پی این فرمان، فردی به نام «صفوان‏» خدمت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب گردید و از حضرتش خواست اجازه دهد دو ماه در مكه بماند و درباره اسلام تحقیق كند شاید حقیقت و درستی آن برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید . پیامبر فرمود: من، به جای دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان می‏دهم . (59)
بر همین اساس، اسلام هشدار می‏دهد چشم و گوش خود را باز و دلایل و منطق این دین را دقیقا بررسی كنید، اگر شما را قانع نكرد و مجذوب اصالت و واقعیت‏خود نساخت، در برابرش گردن ننهید: «لا اكراه فی الدین‏» ؛ (60) ولی هر گاه مسلمان شدید، دیگر نمی‏توانید از آن باز گردید . این سختگیری، علاوه بر آن كه سبب می‏شود مردم دین را امری سرسری و تشریفاتی ندانند و در پذیرش و انتخابش بیش‏تر دقت كنند، راه سودجویی را بر مغرضان و دشمنان كینه توز اسلام می‏بندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیون‏ها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود قرار دهند و در انظار عمومی آن را از اعتبار ساقط كنند .
البته اسلام برای زنان مرتد، بدان سبب كه از نظر سازمان دفاعی و فكری نوعا از مردها ضعیف ترند و زودتر تحت تأثیر قرار می‏گیرند، كیفری آسان‏تری در نظر گرفته است . (61)
اساساً خدای متعال انسان را آزاد ولی هدفمند آفریده است . از این رو، آزادی و حق انتخاب انسان موهبتی الاهی برای نیل به كمال شمرده می‏شود . به همین جهت، از نظر اسلام، بت پرستی و شرك و كفر و الحاد در شأن انسان نیست؛ خداوند شرك و كفر را از انسان نمی‏پذیرد (62) و مشركان را نمی‏بخشد؛ «ان الله لایغفر ان یشرك به و یغفر ما دون ذلك . . .» . (63)

پی‏نوشت‏ها:

1 . المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ص 192و193 .
2 . عهد قدیم، سفر توریه مثنی، فصل 13؛ عهد جدید، نامه‏ای به مسیحیان یهودی نژاد عبرائیان، بند10، جمله‏26 - 32 .
3 . آل عمران (3) : 19 .
4 . مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابوعلی طبرسی، ج‏2 - 1، ص‏128 .
5 . تفسیر المنار، محمد رشیدرضا، ج‏6، ص 416 - 417 .
6 . پرسش‏ها و پاسخ‏ها (آزادی و پلورالیسم)، آیت الله مصباح یزدی، ج‏4 . ص 38و62 - 78 .
7 . آل عمران (3) : 85 .
8 . بقره (2) : 285 .
9 . صف: (61) : 6؛ بقره (2) : 146
10 . بقره (2) : 136 .
11 . عدال الهی، مرتضی مطهری، ص‏296 - 300 .
12 . ر . ك: كتب فقهی شیعه و اهل سنت؛ بخش جهاد .
13 . بقره (2) : 105 .
14 . توبه (9) : 30و31؛ مائده (5) : 17و72و73 .
15 . المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی، ج‏9، ص‏281 - 282 .
16 . تحریرالوسیله، امام خمینی، ج‏2، ص‏499 و المغنی، ابن قدامه (از فقهای بزرگ اهل سنت)، ج 10، ص 74 .
17و18 . ر . ك: كتب فقهی باب نجاسات، از جمله مرحوم محقق در شرایع اسلام و امام خمینی (ره) در تحریر الوسیله .
19 . مدارك الاحكام فی شرح شرایع الاسلام، سید محمد موسوی عاملی، ج 2، ص‏294 .
20 . جواهر الكلام، محمد حسن نجفی، ج‏41، ص‏601 و ج‏6، ص 488و 49؛ فقه الحدود و التغریرات، سید عبدالكریم موسوی اردبیلی، ص‏839 .
21 . التنقیح فی شرح العروة الوثقی، سید ابوالقاسم خویی، ج‏3؛ ص 58 - 59و61 تحریرالوسیله، امام خمینی، ج‏1، ص‏115 .
22 . جواهر الكلام، محمد حسن نجفی، ج‏6، ص 49 .
23 . همان .
24 . مانند حكم به ارتداد خانمی از سوی حضرت امام خمینی (ره) كه در مصاحبه رادیویی به مناسبت تولد حضرت زهرا (س) در پاسخ به این پرسش كه الگوی شما كیست، گفته بود: خانم اوشین الگوی من است؛ چون حضرت فاطمه (س) به چهارده قرن قبل تعلق داشته‏اند .
25 . جواهرالكلام، محمد حسن نجفی، ج‏6، ص‏48وج‏41، ص 600 .
26 . تحریرالوسیله، امام خمینی، ج‏1، ص‏499 .
27 . مبانی تكملة المنهاج، سید ابوالقاسم خویی، ج 1، ص‏325 .
28 . جواهر الكلام، محمد حسن نجفی، ج‏41، ص‏602؛ تحریرالوسیله، امام خمینی، ج‏2، ص‏498 .
29 . همان، ج‏6، ص 49 .
30 . همان، ص‏44و45 .
31 . همان . ج‏41، ص‏603و605و617 .
32 . همان، ص‏613 .
33 . تحریرالوسیله، امام خمینی، ج‏2، ص‏624؛ جواهر الكلام، نجفی، ج‏41، ص‏605 - 616 .
34 . فقه الحدود و التعزیرات، موسوی اردبیلی، ص‏836 و المغنی، ابن قدامه، ج 10، ص 76 .
35 . الفقه علی المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزیری، ج‏5، ص 424 .
36 . بدایع الصنایع، ابوبكر الكاسانی، ج‏7، ص‏135 .
37 . المغنی، ابن قدامة، ج‏10، ص‏76 .
38 . فقه الحدود و التعزیرات، موسوی اردبیلی، ص‏859 .
39 . همان .
40 . نابردباری مذهبی، محمد حسین مظفری، ص‏82 - 83 .
41 . مستدرك الوسایل، محدث نوری، ج‏3، ص‏242؛ المغنی، ابن قدامة، ج‏10، ص‏76 .
42 . تهذیب الاحكام، شیخ طوسی، ج‏10، ص‏161، ح‏553 .
43 . همان، ص‏159، ح‏544 .
44 . آل عمران (3) : 72 .
45 . بقره (2) : 109 .
46 . محمد (47) : 25 - 30 .
47 . ر . ك: جزوه «دین و آزادی‏» سخنرانی آیت الله مصباح یزدی در مدرسه فیضیه قم .
48 . از این روی، همه فقهای شیعه و سنی بحث ارتداد را در باب حدود مطرح كرده‏اند .
49 . حقوق جزای عمومی، محمد صالح ولیدی، ج‏2 (جرم)، ص‏323 - 324 .
50 . در اماره قانونی . اثبات خلاف اماره ممكن است و در این صورت رفع اثر می‏شود؛ اما اگر قانون گذار چیزی را به عنوان فرض قانون لحاظ كند، در صورت اثبات خلاف آن مطلب نیز آثار حقوقی‏اش مرتفع نمی‏شود . (ر . ك: الوسیط، عبدالرزاق سهوری، ج‏1 و كتاب‏های ادله اثبات دعوی) .
51. The will of the people shall be the basis of the authority of government ... (Art. 21/3/universal Dec. of Human Rights.)
52 . ر . ك: لیبرالیسم غرب ظهور و سقوط، آنتونی آربلاستر، ترجمه عباس مخبر دزفولی .
53. Altman Andrew؛ Arguing About law, An Introduction tolegal philosophy؛ U.S.A؛ Wadsworth pubilishing.
54. ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر .
55 . هفته نامه پرتو، 2/10/81 . (سخنرانی آیت الله مصباح یزدی)
56 . زمر (29) : 18 .
57 . بقره (2) : 111؛ انبیاء (21) : 24؛ نحل (16) : 64 .
58 . توبه (9) : 6 .
59 . اسدالغابه، ج‏3، ص‏22 .
60 . بقره (2) : 256 .
61 . اسلام و حقوق بشر، زین العابدین قربانی، ص‏480 - 482 .
62 . زمر (29) : 7 .
63 . نساء (4) : 116 .