تقديم به ساحت مقدّس ضامن آهو

 
 
امام رضا (علیه‌ السلام):

مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحیَی فیه أمْرُنا, لَمْ یَمُتْ قَلبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ القُلُوبُ.

هر كه در مجلسی بنشیند كه در آن معارف ما [اهل بیت] زنده شود, در روزی

كه قلبها می‌میرد، قلب او نخواهد مرد
.


بحار الأنوار، ج 49، ص 90

چشماتو وا كن آقا جون بالهاي خستمو ببين

منو نگاه كن آقا جون دل شكستمو ببين

دلت مياد ، كبوترات تو حرمت پر نزنن ؟

به سايه بونِ دستاي مهربونت سر نزنن ؟

ميدوني ميخوام چيكار كنم ؟

ميدوني ميخوام كجا برم ؟

ميخوام براي كفترا ، يه خورده گندم ببرم

اونجا كه گنبدش طلاست ، با كفتراش پر بزنم

دوستش دارم ، اِماممه

درِ خونشو در بزنم

بعضي شبا ، تو خونمون

بابام به مادرم ميگه :

ميخوام برم امام رضا ، به خدا دلم تنگه ديگه

بابام ميگه امام رضا ، مريضا رو شفا ميده

دواي درد مردمو از طرف خدا ميده

ميخوام برم به مشهد و يه هفته اونجا بمونم

تو حرم امام رضا ، نماز حاجت بخونم

بهش بگم امام رضا ، مريضا رو شفا بده

دواي درد مردمو از طرف خدا بده

آقا جون ، ميخوام بيام به مشهدت

به طواف كفتراي گنبدت

براشون يه كيسه گندم بيارم

خبر از درداي مردم بيارم

بهشون بگم ، برام دعــــا كنن

اونقَــدَر تا كه تو رو رضــــــــــــــا كنن ...

 


 

 

منافع وجودي امام عصر(ع) در عصر غيبت


از زماني كه امام عصر(ع) از ديده ها پنهان شده و در پس پرده غيبت زندگي خود را شروع كرده است، انبوهي از پرسش‌ها، پيرامون مسائل غيبت مطرح شده است كه بسياري از آنها از يك پيشينه ديرينه اي برخوردار است، به گونه اي كه بسياري از اين سؤال‌‌ها در نوشته هاي نويسندگان كتاب‌هاي مربوط به امام زمان(ع) در قرن چهارم و پنجم اسلامي مطرح گرديده و علما پاسخ‌هاي مناسبي به آن داده اند.

از جمله پرسش‌هاي رايج درباره امام زمان(ع) اين است كه:
ـ به فرض قبول امامي كه فرزند بلافصل امام عسكري(ع) است چه خاصيتي بر وجود ايشان مترتب است؟
ـ اگر امام، پيشواي مردم است بايد ظاهر باشد. بر وجود امام ناپيدا چه فايده اي مي توان يافت؟
ـ امامي كه صدها سال است، غايب است، نه دين را ترويج مي كند، نه مشكلات جامعه را حل مي نمايد، نه پاسخ مخالفان را مي دهد، نه امر به معروف و نهي از منكر مي كند، نه از مظلومي حمايت مي كند و نه حدود و احكام الهي را جاري مي سازد، بود و نبودش با هم چه تفاوتي دارند؟
ـ در دوران غيبت كه آن جمال الهي از ديدگان ما ناپيداست نحوه استفاده ما از آن حضرت چگونه است؟

پيش از پاسخ‌گويي به اين پرسش‌ها ذكر نكاتي چند در اين باره ضروري است:

1. ظاهراً اين اشكالات از زبان كساني مطرح مي گردد كه در واقع نه امام را شناخته اند و نه به معناي حقيقي امامت پي برده اند. و امام را مانند رهبري عادي كه كارش مسئله گويي و حداكثر، اجراي حدود و احكام است مي دانند، در حالي كه مقام امامت و ولايت به مراتب از اين مقامات ظاهري شامخ تر و والاتر است و بايد دانست كه مفهوم غايب بودن امام مهدي(ع) اين نيست كه وجودي نامرئي دارد و به يك وجود پنداري شبيه تر است، بلكه او نيز از يك زندگي طبيعي عيني خارجي برخوردار است و تنها استثنايي كه در زندگي او وجود دارد، عمر طولاني اوست و الاّ آن وجود نازنين، در جامعه انساني به طور ناشناس زندگي مي كند.

2. بايد گفت، اگر چه حضور شخصي امام غايب در بين مردم سبب مي شود كه مسلمانان از بركات بيشتر و در سطح وسيع تري بهره مند شوند، ولي اين چنين نيست كه اگر شخص امام غايب بود هيچ گونه فايده و ثمره اي براي امت اسلام و مردم نداشته باشد، بلكه مردم را تحت نفوذ شخصيتي خود مي گيرد زيرا آثار امام ـ كه بقيةالله در زمين است ـ بر دو قسم مي باشد:

1. آثار حضور؛
2. آثار ظهور؛

و غيبت امام به معناي عدم ظهور اوست، نه عدم حضور1.

3. مسئله فوائد وجودي امام غايب از طرق ذيل قابل بررسي و محل بحث است:
1. از طريق محاسبات اجتماعي؛
2. از طريق قرآن و نهج البلاغه؛
3. از طريق روايات متعدد معصومين(ع).

تا هر فردي به فراخور فكر خود، يكي از اين طرق يا هر سه را بپذيرد؛ به گونه اي كه شخص غير معتقد، به اصالت قرآن و نهج البلاغه، از طريق اول مي تواند فايده وجود امام غايب را به خوبي درك كند.
اينك؛ بيان اين راه‌ها و پاسخ به سؤال موردنظر به كمك آنها:

1. وجود رهبر مايه بقاي مكتب است

محاسبات عقلي و اجتماعي ثابت مي كند كه اعتقاد به وجود چنين امامي، در طول مدت، اثر عميقي در اجتماع شيعه داشته است كه اكنون به آن اشاره مي كنيم:
اصولاً هر جامعه اي براي خود تشكيلات و سازماني دارد، و براي بقا و ادامه كار سازمان‌ها و به منظور تعقيب هدف، وجود رهبري لازم است. هرگاه اين رهبر در دل اجتماع باشد، وجود و مداخله اش در رهبري و گردش تشكيلات و سازمان‌ها لازم و ضروري خواهد بود، ولي هرگاه كه رهبر به عللي محبوس، يا تبعيد و دور افتاده، يا مريض و بيمار باشد، وجود او براي پيگيري امور اجتماع و افراد، كافي خواهد بود؛ زيرا باز مردم به اميد آن رهبر، دست به دست هم داده، كارها را ادامه مي دهند. در طول تاريخ، در ميان ملل زنده كه قيام و نهضت‌هايي داشتند، براي اين مطلب گواهي‌هاي فراواني وجود دارد كه نشان مي دهد تا آن رهبر از حيات و زندگي برخوردار بوده، هر چند از نزديك موفق به رهبري نمي شده، اما تشكيلات آن گروه، باقي و پايدار مي مانده‌است؛ اما لحظه اي كه حيات و زندگي او به پايان مي رسيد، تفرقه و دو دستگي، تشتّت قوا و پراكندگي و نابساماني در ميان جمعيت حكم فرما مي گرديد.

بهترين شاهد بر اين كه وجود رهبر، حافظ نظام و نگاه‌دارنده مكتب و مايه تشكّل پيروان اوست، ماجراي نبرد احد است. در جنگ احد، به طور اشتباه، و يا از روي غرض ورزي، ندايي در قلب لشكر بلند شد:
ألا قد قفتل محمّد
محمد كشته شد.

اين خبر ناگوار، زماني در ميان مسلمانان منتشر شد كه آنان مشغول دفاع از تجاوز و تعدّي مهاجمان بودند. وقتي شايعه مرگ رهبر قوت گرفت، نظام و پيوستگي آنان چنان گسسته گرديد كه هر كدام به گوشه اي فرار كرده و دست از نبرد كشيدند و گروهي به فكر پيوستن به لشكر دشمن افتادند، اما هنگامي كه خبر قتل پيامبر تكذيب شد، لشكر از هم پاشيده، بار ديگر به دلگرمي وجود رهبر از نقاط مختلف دور پيامبر گرد آمده و نبرد و دفاع را از سر گرفتند. خداوند، در قرآن كريم، اين حقيقت را به خوبي بيان فرموده:
و ما محمّد، الاّ رسول قد خلت من قبله الرّسل أفإن مات أو قتل انقلبتم. علي أعقابكم و من ينقلب علي عقبيه فلن يضرّالله شيئاً و سيجزي الله الشّاكرين.2

با اين توضيح، درباره امام زمان(ع) بايد گفت: آيا اعتقاد به وجود امام حي و حاضر، ناظر، مستعد و آماده براي نهضت، هر موقعي كه خدا بخواهد، در حفظ وحدت جمعيت و تشكيلات، بالأخص آماده كردن افراد براي نهضت و قيام بر ضدّ جور، استبداد و خودكامگي، و افسانه پرستي و تفرقه اندازي مؤثر نيست؟

هرگاه جمعيتي معتقد شود كه رهبر آنان در قيد حيات و زندگي بوده و پيوسته مترقب فرمان الهي است كه از پس پرده غيبت بيرون آيد، به طور مسلم نااميد نمي شود، وحدت كلمه خود را از دست نمي دهد و در حفظ مكتب خويش مي كوشد.

بنابراين اگر رهبر يك جنبش در ميان مردم هم نباشد، وجود واقعي او مي تواند الهام بخش معنوي و مايه اميد، تحرّك و يادآوري گردد و اما در مورد اين كه چرا خداوند امام را در موقع ظهور خلق نكرد، بايد گفت: اگر چنين بود، اصولاً عنوان انتظار ظهور مصلح، واقعيت خارجي پيدا نمي كرد، زيرا انسان‌ها در انتظار فردي مي توانند باشند كه به زنده بودنش معتقدند والاّ نمي توان بشريت را به اين دلخوش داشت كه چند سال بعد ممكن است كسي به دنيا آيد كه قرار است نقش منجي را ايفا كند. پس آدميان در شناخت دقايق و ظرايف حيات و براي آنكه در مسير تكاملي به پيكار برخيزند، لازم است كه از وجود رهبري، حتي اگر غايب باشد، الهام گرفته و بهره مند گردند.

2. اميرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه براي خدا دو نوع حجت معرفي مي نمايند: يكي حاضر و آشكار و ديگري غايب و ناپيدا. آنجا كه مي فرمايد:
اللّهمّ، لا تخلوا الأرض من قائم لله بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً أوخائفاً مغمورا لئلّاتبطل حجج الله و بيّناته.3

پروردگارا، روي زمين هيچ گاه از حجت‌هاي تو خالي نمي ماند، حجت‌هايي كه گاهي مرئي و آشكار، و گاهي از بيم مردم پنهان است، تا دلايل آئين الهي محو و نابود نشود.

مقصود امام علي(ع) از «حجت خائف و مغمور» كيست؟ آيا جز آن پيشواي معصوم است كه بر اثر نبودن شرايط مساعد، در پس پرده غيبت به سر مي برد تا روزي كه جهان براي قيام و نهضت او آماده گردد؟

پس از آگاهي از اين دو نوع حجت به ذكر نام گروهي از اولياي الهي كه آنان يا غايب و پنهان بوده و با اين حال هدايت مي كردند يا به صورت مستتر به سازندگي افراد اشتغال داشتند و يا اين كه نبي و ولي بودند ولي منتظر آن بودند كه فرمان حق رسيده و سپس انجام وظيفه كنند، مي پردازيم:

الف) معلم موسي كه در اخبار به نام «خضر» معرفي شده است؛
ب) پيامبر گرامي اسلام(ص) كه سه سال از طريق فردسازي هدايت مي كرد؛
ج) حضرت موسي(ع) در مدت غيبت چهل روزه؛
د) حضرت يونس(ع) كه مدت‌ها در شكم نهنگ، پنهان از ديدگان به سر مي برد.

3. پاسخ پرسش از طريق روايات متعدد معصومين(ع):

الف) جابربن عبدالله انصاري، از پيامبر اكرم(ص) پرسيد:
آيا شيعه در زمان غيبت از فيوضات قائم آل محمد(ع) برخوردار مي شوند؟
فرمود: آري! قسم به پروردگاري كه مرا به پيامبري برانگيخت، از وي نفع مي برند و از نور ولايتش كسب نور مي كنند، هم چنان كه از خورشيد استفاده مي نمايند، هنگامي كه در پشت ابرها پنهان مي گردد.4
ب) از امام چهارم، حضرت سجاد(ع) پرسيدند:
شيعيان در زمان غيبت از وجود حضرت ولي عصر(ع) چگونه استفاده مي كنند؟
فرمود: آن چنان كه از خورشيد استفاده مي شود هنگامي كه در پشت ابرها پنهان گردد.5
ج) حضرت امام صادق(ع) فرمود:
از روزي كه خداوند متعال، حضرت آدم را آفريده تا روز رستاخيز، زمين خالي از حجت نبوده و نخواهد بود، يا حجت ظاهر و روشن و يا غايب و پنهان.
راوي پرسيد:
از امام غايب چگونه استفاده مي شود؟
فرمود: آن چنان كه از خورشيد استفاده مي شود هنگامي كه در پشت ابر قرار گيرد.6
د) در توقيع مباركي كه از ناحيه مقدس امام عصر(ع) توسط دومين نايب خاص ايشان، محمدبن عثمان به اسحاق بن يعقوب صادر شده است، چنين آمده است:
اما چگونگي استفاده مردم از من، به‌سان استفاده آنهاست از خورشيد، هنگامي كه در پشت ابر پنهان شود.7

خورشيد فروزان در پشت ابرهاي تار

در پاسخ پيشوايان دين به منافع وجودي امام غايب(ع) در عصر غيبت و چگونگي استفاده از محضر او خوانديم كه همگي تصريح مي كنند: در زمان غيبت از فيوضات بي كران ناموس دهر، امام عصر(ع)، همگان برخوردار هستند، به‌سان استفاده آنان از خورشيد، زماني كه در پشت ابرها قرار گيرد. ولي نكته اينجاست كه چرا امام زمان(ع) در زمان غيبت به خورشيد پنهان در پشت ابر تشبيه شده است؟

1. نور هستي و هدايت توسط آن حضرت مي رسد؛ زيرا حضرات ائمه(ع)، علت غايي ايجاد مخلوقات عالم اند و اگر آنها نبودند نور عالم به غير ايشان نمي رسيد و نيز به بركت آنهاست كه علوم و معارف حقّه بر مردم آشكار مي گردد و گرفتاري‌ها از امت اسلام برطرف مي شود. اگر آنها نبودند، مردم به وسيله اعمال زشت خود مستحق انواع عذاب‌هاي الهي مي شدند، چنان كه خداوند فرموده است:
و ما كان اللَّه ليعذّبهم و أنت فيهم...8

2. همان گونه كه مردم از آفتاب پشت ابر بهره مي برند و انتظار دارند كه ابر كنار رفته و دوباره قرص خورشيد پيدا شود تا بيشتر از آن بهره بگيرند، در ايام غيبت نيز شيعيان با اخلاص، در همه وقت، منتظر ظهور امام عصر(ع) هستند و هيچ گاه مأيوس نمي گردند.

3. كساني كه وجود آن حضرت را با همه آثار و علائمي كه دارد انكار مي كنند، مانند انكار كنندگان خورشيد هنگام ناپديد شدن آن در پشت ابر مي باشند.

4. گاهي براي بندگان خدا پنهان شدن خورشيد در پشت ابر از روي مصلحت بهتر از آشكار بودن آن است. همچنين غيبت امام زمان(ع) از روي مصلحت براي مردم عصر غيبت، بهتر است. از اين رو ايشان از نظرها غايب گرديده اند.

5. نگاه كردن مستقيم به خورشيد، بينايي انسان را به مخاطره مي افكند و اين به خاطر ضعف قوه ديد و عدم احاطه به خورشيد است. آفتاب ملكوتي وجود امام عصر(ع) نيز همين گونه است كه اگر همه او را ببينند ممكن است به حال مردم زيان بخش باشد و موجب كوردلي آنها از ديدن آفتاب حقيقت گردد. در صورتي كه در غيبت ايشان، چشم بصيرتشان موجب ايمان به او مي گردد؛ همان طور كه انسان مي تواند از ميان ابر به خورشيد بنگرد و ضرري نبيند.

6. گاهي آفتاب از ميان ابر بيرون مي آيد اما يكي به آن مي نگرد و ديگري توجهي ندارد. همين طور نيز ممكن است آن حضرت در ايام غيبت بر عده اي آشكار شود ولي ديگران او را نبينند.

7. وجود ملكوتي و نور مطلق الهي ائمه اطهار(ع) از لحاظ نفعي كه براي عالم وجود دارند، همانند خورشيد است و تنها كساني نمي توانند از وجود مقدسشان بهره مند گردند كه چشم دلشان كور باشد. در قرآن كريم نيز به اين اشاره شده است:
و من كان في هذه أعمي فهو في الآخرة أعمي و اضلّ سبيلاً.9

8. همان طور كه خورشيد نورش فروزان است و به اندازه روزنه هاي خانه ها وارد آن مي شود و به اندازه ارتفاع آنها در آن مي تابد، مردم نيز به اندازه روزنه هاي دلشان از انوار هدايت‌گر اهل بيت(ع) استفاده مي كنند. اگر انسان، پرده هاي هواپرستي را از پيش روي خود كنار بزند، در زير آسمان قرار مي گيرد و نور آفتاب، بدون مانع، از هر سو او را احاطه مي كند.10
امام باقر(ع) در حديثي فرمودند:
اين‌كه خداوند مي فرمايد: «إعلموا أنّ الله يحيي الأرض بعد موتها» به اين معني است كه خداوند به وسيله قائم(ع) زمين مرده را حيات خواهد داد.11و
12
حضرت آيت اللَّه جوادي آملي در اين باب مي‌فرمايند: «تشبيه امام به آفتاب و تشبيه غيبت امام به واقع شدن آفتاب پشت ابر لطايف بسياري در بردارد:
1. خورشيد در منظومه شمسي مركزيت دارد و كرات و سيارات به دور او در حركت‌اند، چنان كه وجود گرامي حضرت حجت(ع) در نظام هستي مركزيت دارد:
ببقائه بقيت الدّنيا و بيمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الأرض والسّماء.13

2. خورشيد در اين مجموعه، منافع فراواني دارد: ايجاد جاذبه،كه مايه ثبات و بقاي نظام است؛ گرما و حرارت، كه از پشت انبوه ابر غليظ نيز به زمين مي رسد؛ باد و باران، روييدن گياهان و امثال آن از بركت تابش خورشيد است و ابر گرفتگي در آن اثر مهمي ندارد. بله، نور افشاني از پشت ابر، كمتر خواهد بود. بدين ترتيب ابر گرفتگي فقط يكي از منافع آفتاب ـ آن هم در برخي نقاط ـ را تقليل مي دهد، نه اين كه از بين ببرد.

3. ابر، هرگز آفتاب را نمي پوشاند بلكه ما را مي پوشاند، در نتيجه ما را از ديدن آن محروم مي كند، نه آنكه در منفعت رساني آن خلل ايجاد كند. چگونه مي توان گفت كسي كه عالم وجود در قبضه قدرت اوست و مي تواند هر لحظه اي در هر جا حضور داشته باشد، غايب است؟

4. پوشاندن ابر، اختصاص به كساني دارد كه در زمين هستند نه كسي كه بر فراز ابر حركت مي كند. غيبت آن حضرت نيز براي كساني است كه به دنيا و طبيعت چسبيده اند، اما كساني كه بر ابرهاي شهوات و غبار هواهاي نفساني پا مي گذارند و در آسمان عبوديت پرواز مي كنند، در بهره گرفتن از خورشيد با ديگران قابل مقايسه نيستند.

5. آفتاب، لحظه اي از نورافشاني غفلت نمي كند. هر كس به اندازه ارتباطي كه با خورشيد دارد از نور آن بهره مي برد و اگر بتواند همه موانع را كنار بزند و در برابر آفتاب بنشيند بهره كاملي مي برد. چنان كه حضرت ولي عصر(ع) مجراي فيض الهي است و از اين جهت فرقي بين بندگان خدا نمي گذارد؛ ليكن هر كس به اندازه ارتباط خود مستفيض مي شود.

6. اگر اين آفتاب پشت ابر هم نباشد شدت سرما و تاريكي، زمين را غير قابل سكونت خواهد كرد. اگر وجود گرامي آن حضرت در پس پرده غيبت نباشد سختي‌ها و تنگي‌هاي معيشت و كينه توزي دشمنان مجالي به شيعه نمي دهد. آن حضرت در توقيع مبارك خود به مرحوم شيخ مفيد(ره) نوشته اند:
ما در مراعات حال شما سهل انگار نيستيم و هرگز شما را فراموش نمي كنيم وگرنه سختي‌ها و تنگناهاي فراواني به شما مي رسيد و دشمنان، شما را نابود مي كردند:
إنّا غير مهملين لمراعاتكم ولا ناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم الّلأو اء و اضطلمكم الأعداء.17
7. درست است كه امام(ع) با حضور و ظهور خود مي تواند مايه اضمحلال دشمنان گردد، آن گونه كه از نظر علمي، تابش بدون ابر و مستقيم خورشيد ـ به خاطر اشعه هايي كه دارد ـ ضدّعفوني كننده و از نظر فقهي نيز جزو مطهرات محسوب مي شود و برخي نجاسات را پاك مي كند، ليكن وجود امام معصوم(ع) در نظام آفرينش مثل مغناطيس زمين است كه با وجود نامرئي بودن، همه قبله نماها و قطب نماهاي كشتي‌ها، هواپيماها، عمليات‌هاي نظامي و... را به حركت درمي آورد و از بركت آن ميليون‌ها بلكه ميلياردها انسان، جهت قبله يا مسير مسافرت خود را پيدا مي كنند و به مقصد مي رسند.19

منافع وجودي امام غايب

فوايد امام غايب(ع) فقط منحصر به امور ظاهري و منافعي كه مربوط به ترقي و ترويج آيين اسلام در دوران ظهور مي‌باشد، نيست؛ بلكه فوايد باطني كثيري نيز بر امام غايب مترتب است كه به مراتب، عظيم تر از فوايد ظاهري است و در احاديث متعددي كه پيرامون فلسفه و فايده وجود امام(ع) در عصر غيبت به ما رسيده، موارد گوناگوني عنوان گرديده است، كه اكثر اين منافع، عمومي است يعني مسلمان و كافر، شيعه و سني در آن سهيم هستند. چنان كه منافع آفتاب نيز عام است ولي برخي از آنها اختصاص به شيعيان دارد. به هر حال بيان اين منافع، جذبه معنوي خاصي دارد كه خالي از لطف نيست.

1. امام غايب(ع) مايه آرامش اهل زمين
وجود امام معصوم در ميان جامعه بشري از جهات گوناگون موجب آرامش و امنيت براي ساكنان زمين است:
الف) امنيت فكري و روحي: امام و حجت خدا براساس اين كه مسؤليت هدايت و ارشاد جامعه را برعهده دارد، از مرزهاي اعتقادي و فكري جامعه اسلامي نگهباني مي كند تا مورد هجوم افكار غلط و اعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. در پرتو هدايت و ارشاد حجت خداست كه انحرافات فكري و عقيدتي كه موجب تزلزل روحي و فكري جامعه است، از بين رفته و امنيت فكري و روحي به وجود مي آيد.
ب) احساس آرامش در سايه امام: يكي ديگر از ثمرات مهم امام در ميان بندگان از جهت وجود شخصيتي بزرگ، ملكوتي، معصوم و آگاه به حال مردم است و در ميان افرادي كه اعتقاد به امامت و رهبري وي دارند و او را از هر كس ديگر نسبت به خود مهربان تر و دلسوزتر مي دانند، موجب دلگرمي روحي است و هر نوع يأس و نوميدي را از ايشان دور مي كند و آنها را به آينده اي روشن و ارزشمند اميدوار مي سازد. به عبارت ديگر وجود امام، نقطه اتكايي است براي بندگان خدا كه در هنگام مواجهه با حوادث هولناك، به وي پناه برند و به عنوان پناهگاهي چاره ساز و آرام بخش از وجود امام منتفع گردند و به تلاش و كوشش خويش در راستاي نيل به اهداف الهي و اسلامي ادامه دهند.

2. وجود امام، منشأ خير و بركت
بر حسب روايات و اخبار، وجود افراد مؤمن در بين مردم، منشأ خير و بركت و موجب نزول باران و جلب منافع و دفع بسياري از بلاها از جامعه است، چنان كه در تفسير آيه 251 سوره بقره22 از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند:
إن الله ليدفع بمن يصلّي من شيعتنا عمّن لايصلّي ولو اجتمعوا علي ترك الصّلاة لهلكوا.
به درستي كه خداوند به واسطه نمازگزاران شيعه، بلا را از كساني كه نماز نمي خوانند، دفع مي كند، زيرا اگر همه شيعيان نماز را ترك كنند، هلاك مي گردند.23
واضح است كه وقتي وجود افراد مؤمن در اجتماع، چنين بركتي را به همراه داشته باشد، بركات وجود امام معصوم كه ولي و حجّت خدا بر مردم است، به مراتب بيشتر خواهد بود، زيرا امام و حجّت خدا، واسطه رسيدن فيض و بركت خداوند متعال به مردم است؛ چنان كه امام سجاد(ع) درباره بركات وجودي ائمه اطهار(ع) مي فرمايد:
ما كساني هستيم كه به واسطه ما آسمان بر فراز زمين نگهداري شده و زمين از هلاك نمودن اهلش منع گرديده است.
حضرت در ادامه مي فرمايد:
و بنا ينزّل الغيث و تنشر الرّحمة و تخرج بركات الأرض.24
در اين فراز از بيان امام، بركات ديگري چون نزول باران، انتشار رحمت خدا و خروج بركات زمين، از آثار وجودي ائمه اطهار(ع) شمرده شده است. پس وجود امام غايب به عنوان حجّت الهي و ولي معصوم حق باعث نزول خيرات بسيار بر امّت اسلامي است.

3. اميدبخشي به مسلمين
ايمان و اعتقاد به امام غايب(ع) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد. اين اميدواري از بزرگ ترين اسباب موفقيت و پيشرفت است. جامعه شيعي، طبق اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده، همواره انتظار بازگشت آن سفر كرده را كه صد قافله دل همره اوست مي كشد. هر چند او را در ميان خود نمي بيند، اما خود را تنها و جدا از او نمي داند. باري، امام غايب(ع) همواره مراقب حال و وضع شيعيان اند و همين مسئله باعث مي گردد كه پيروانشان به اميد لطف و عنايت حضرتش، براي رسيدن به يك وضع مطلوب جهاني تلاش كرده و در انتظار آن منتظر بسر برند. چنان كه خود فرموده اند:
ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم؛ پس تقواي الهي پيشه كنيد و ما را ياري نماييد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد، شما را نجات بخشيم.25
آري، اوضاع آشفته و اسفبار جهان و سيل بنيان كن ماديت و محروميت مستضعفين و توسعه استكبار، خيرخواهان بشريت را مضطرب كرده است؛ به طوري كه ممكن است گاهي در اصل قابليت اصلاح بشر ترديد كنند. در اين صورت تنها روزنه اميدي كه براي بشر مفتوح است و يگانه بارقه اميدي كه در اين جهان ظلمت زده سوسو مي زند، همان انتظار فرج و فرا رسيدن عصر درخشان حكومت توحيد و نفوذ قوانين الهي است.

4. حفظ و نجات شيعيان از خطرات، گرفتاري‌ها و شرّ دشمنان
در توقيعي كه از ناحيه مقدّس حضرت حجت(ع) براي شيخ مفيد(رض) صادر گشته، آمده است:
ما در رسيدگي و سرپرستي شما كوتاهي و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم كه اگر جز اين بود، دشواري‌ها و مصيبت‌ها بر شما فرود مي آمد و دشمنان، شما را ريشه كن مي نمودند.27
سلامتي و نجات يافتن از خطرات، گرفتاري‌ها و شرّ دشمنان توسط امام(ع) بر دو وجه است:
1. عافيت و سلامتي از همه خطرات دينيّه و دنيويّه؛
2. حاصل شدن سلامتي و نجات يافتن از بلايا و گرفتاري‌هاي بسيار سخت و مشكلات عظيم در امر دين و دنيا.
از جمله اين موارد در وجه دوم، نجات مردم بحرين از اجحاف حاكم ظالم است، آنگاه كه صدراعظم وقت حكومت، حيله و نقشه اي را پي ريزي كرد تا با شيعيان، همچون كفار حربي از اهل كتاب رفتار شود؛ يا «جزيه» پرداخته و ذلت پرداخت آن را تحمل كنند و يا مردانشان كشته و زنان و كودكانشان به اسارت گرفته شوند، كه آن حضرت در خنثي ساختن اين توطئه، نقش بزرگي ايفا نمودند.28
آري! شيعيان، معتقد به امام غايب زنده و حاضر هستند. در هيچ برهه اي از زمان، حتي در مشكلات، خود را تنها نمي دانند و مي دانند كه پيوسته امدادهايي پر بركت از ناحيه آن بزرگوار به ايشان مي رسد.
مضافاً اين كه توسل به حضرت مهدي(ع)، دستگيري و امدادهاي امام نيز، از ديگر بركات ا�

پي نوشتها:
1. روزنامة كيهان 22/7/78؛ ش16633
2. سوره آل عمران (3)، آيه 138.
3. نهج البلاغه، كلمات حكمت، شماره 139. نهج البلاغه فيض الإسلام، ص1148.
4. صدوق،كمال الدين، ج1، ص146 و 365 / مجلسي، بحارالانوار، ج36، ص250.
5. دكتر احمد محمود صبحي، نظريه الإمامة ص413.
6. صدوق، أمالي و بحارالانوار، ج52، ص92.
7. شيخ طوسي، الغيبة ص188 / بحارألانوار، ج53، ص181 / صدوق، كمال الدين، ج2، ص162 / طبرسي، الإحتجاج، ص263 / كشف الغيبة، ج3، ص322 / فيض كاشاني، النوادر، ص164.
8. سوره انفال ( )، آيه 33.
9. سوره اسراء ( )، آيه 72.
10. عباس استاد آقايي، اسرار آفرينش اهل بيت(ع)، صص253ـ251.
11. تفسير البرهان، ج4، ص291.
12. علامه مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج52، صص93ـ92، ح7.
13. مفاتيح الجنان، دعاي عديله.
14. ديوان حافظ، ص195، غزل 144.
15. فروغي بسطامي / ديوان شعر.
16. ديوان حافظ، ص195، غزل 144.
17. بحارالانوار، ج53، ص175.
18. حاج ملا هادي سبزواري.
19. عصاره خلقت درباره امام زمان(ع) برگرفته از آثار آيت الله عبداللَّه جوادي آملي، ص 85.
20. سوره ذاريات( )، آيه 56.
21. دكتر حسين فريدوني، امام مهدي(ع)؛ آخرين پناه، ص85.
22. ولولا دفع اللَّه الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض و لكن الله ذو فضل علي العالمين.
23. اصول كافي، ج2، ص451.
24. كمال الدين، ص207.
25. احتجاج طبرسي، ج2، ص497.
26. آيت اللَّه ابراهيم اميني، دادگستر جهان، ص157.
27. دفع گرفتاريها و بلاها ممكن است مستقيماً توسط خود آن بزرگوار يا از طريق وسايط و ياران مخصوص وي و يا به وسيله دعاي آن حضرت صورت گيرد. (سيد محمد صدر، تاريخ الغيبة الكبري) ص153.
28. النجم الثّاقب، ص314 / بحارالانوار، ج52، ص178 / منتهي الامال، ج2، ص316، به نقل از تاريخ الغيبة الكبري، صص117ـ116.


آیا از علمای شیعه کسی بوده است که سنی شده باشد؟  

  

آیا از علمای شیعه کسی بوده است که سنی شده باشد؟

 

پاسخ: بعد از بیان مطالب زیر، پاسخ این پرسش روشن می گردد.

 

1. همه می دانیم که شیعه دارای فرقه های و شاخه هایی متعددی است که شامل امامیه اثنی عشریه، زیدیه، اسماعیلیه و شیعیان علوی ترکیه می شود. برای همین مناسب است ابتدا تعریفی از معنای شیعه داشته باشیم:

 

شیعه در لغت برد و معنا اطلاق می شود، یکی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی کردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می شود که بر خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السّلام ـ معتقدند، و بر این عقیده اند که امام و جانشین پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - از طریق نصّ شرعی تعیین شده و امامت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[1]

 

با این تعریف مشخص شد مراد از شیعه در پرسش، شیعه اثنا عشریه و شیعه واقعی از نظر اعتقادی است.

 

2. اصطلاح اهل سنّت، در مقابل اصطلاح شیعه، یعنی اعتقاد به این که درباره ی امامت و خلافت نصّی از کتاب و سنّت وارد نشده و تعیین خلیفه ی پیامبر و پیشوای مسلمانان پس از رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - به انتخاب مسلمانان واگذار شده است. این معنا بر همه ی فرق اسلامی غیر از شیعه منطبق است.[2]

 

اهل سنت دارای چهار مذهب فقهی هستند:1. حنفی. 2. شافعی. 3. مالکی. 4. حنبلی.

 

آنچه امروز از لفظ اهل سنت متبادر می شود همین گروه های چهار گانه است که دارای عقاید خاص و فقه خاص می باشند و البته از لحاظ کلامی ده ها فرقه کوچک و بزرگ را شامل می شود.

 

3. مراد از علمأ شیعه کسانی هستند که در سطح عالی در حوزه های علمیه تحصیل کرده باشد و به درجه اجتهاد رسیده و یا در یکی از علوم اسلامی متخصص باشد.

 

با این توضیحات، و معیارهایی که بیان گردید، کسی از علمای شیعه را سراغ نداریم که از مذهب خود دست برداشته باشد و با دلایل منطقی به اهل سنت گرویده باشد. گرچه شاید اهل سنت مدعی باشند که کسانی از شیعه به مذهب اهل سنت گرویده اند در حقیقت این ادعا به چند دلیل قابل اثبات نیست:

 

1. اولاً آنچه که آنها مدعی آن هستند از علماء شیعه نیست.

2. هویت آنها معلوم نیست، با این توضیح که اول شیعه بوده باشد و بعد سنی شده باشد.

3. شاید از عوام شیعه در اثر تهدید، تطمیع و یا جاهل بودن به مذهب خود و یا در محیط اهل سنت بودن، سنی شده باشند و این گونه سنی شدن نه تنها حقانیت مذهب تسنن را ثابت نمی کند بلکه دلیلی بر ضعف علمی و منطقی آن خواهد بود.

 

یکی از علمای اهل سنت به نام ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ به علامه سید مرتضی عسکری که با تالیفات گرانسنگ خود صدها نفر از اهل سنت را به مذهب تشیع راهنمایی کرده است نامه ای نوشت و در آن مدعی شده که ابوعمر محمد باقر مسعودی شیعه بوده است و اکنون سنی شده است.

 

علامه در جواب مرقوم فرموده اند که: جناب آقای ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ! اینکه نوشته اید: جوان بی تجربه شیعه ای در ایران گفته است من شیعه بودم و سنی شده ام، در پاسخ به این گفتار شما می گوئیم:

 

اولاً: آیا این جوان به یک عالم شیعه مراجعه کرده و پاسخ کافی نشنیده است؟

ثانیاً: چنانچه شمابه کار و گفتار این جوان بی تجربه استناد می نمائید در مقابل باید بگوئیم: بسیاری از علما و استادان دانشگاه های مصر و سودان و مغرب و الجزایر و دیگر کشورها با خواندن کتابهای این بنده ضعیف خدا، شیعه شده اند و نامه ها به این جانب نوشته اند.

 

همین جریان سبب شد که ان شاء الله تعالی این نامه ها را به صورت مستقل، چاپ و نشر کنیم.[3] بعد نامه ها را یک، یک آورده اند.

 

در مقابل،‌ افراد بسیاری از علمای اهل سنت هستند که هم هویت مشخصی دارند و هم افراد شناخته شده ای در جامعه خود بودند که از بدو تولد تا عالم شدنشان سنی مذهب بودند و بعداً مستبصر شده و به حقیقت رسیده اند که نمونه های فراوانی را می شود نام برد. مثلاً:

 

دکتر محمد تیجانی، وی در شهر قفصه «یکی از شهرهای جنوبی کشور تونس» در سال 1936 میلادی در خانواده ای سرشناس و مذهبی دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را در همانجا ادامه داد، تا به رتبه مهندسی نائل آمد. ایشان از کودکی به معارف دینی علاقه فراوان داشت و با استعداد فوق العاده ای که داشت در علم و تقوی معروف گردید و در همان سنین جوانی امام جماعت شهر بود و تدریس تفسیر و فقه نیز می نمود، وی مسافرت های متعددی به کشورهای مختلف نمود و در همین مسافرت ها و برخوردها به حقانیت مذهب شیعه پی برد و رسماً تشیع خود را اعلام نمود. در حال حاضر ایشان با داشتن مدرک دکترای فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس، مشغول به تدریس می باشد.

 

همچنین سعید ایوب مصری، احمد یعقوب اردنی، اسعد وحید فلسطینی، صالح الوردانی مصری[4] در عصر حاضر و دهها افراد دیگر که مجال آوردن نام همة آنها نیست، پس از استبصار، خود را وقف مذهب و مکتب تشیع کرده اند و در طول تاریخ نیز افراد زیادی چون محقق دوانی، محقق خضری و... به آیین تشیع گرویده اند.

 

برخی از نویسندگان مانند احمد الکاتب، بعضی از اصول شیعه را قبول ندارد و در عین حال سنی هم نشده، و در یک حالت به اصطلاح روشنفکری به برخی از احکام شیعه اعتراض دارد، که نو اندیشی و تجدید گرایی فرهنگی از عواملی است که در تزلزل افکار و اعتقادات این گونه روشنفکران نقش اساسی را بازی می کند.

 

آنچه حاصل شد این بود که هیچ یک از علمای شیعه دست از تشیع برنداشته و سنی نشده اند. ولی در مقابل بسیاری از علماء آنها مستبصر شده و شیعه را به عنوان مذهب حق قبول کرده اند.

 

پی نوشت:

[1] . ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی بر علم کلام، انتشارات دارالفکر، چاپ اول، 1378، ص179.

[2] . ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ سوم، 1383، ص171.

[3] . عسکری، سید مرتضی، ولایت امام علی ـ علیه السلام ـ در کتاب و سنت، مجمع جهانی اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، چاپ اول، 1424 ق.

[4] . تیجانی، محمد، اهل بیت ـ علیهم السلام ـ کلید مشکلها، ترجمه سید محمد جواد مهری،‌ بنیاد معارف، چاپ اول، 1376، ص10.

 

 

منبع خبر: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم 

از رموزات قرآن در مورد حضرت علی

از رموزات قرآن مجید: حروف مقطعه قرآن مجید معانی و اسرار زیادی دارد

 

یکی از اسرار این حروف آن است که هر گاه مکررات حروف مقطعه حذف شود

 

از مابقی حروف جمله زیر به دست می آید

 

صراط علی حق نمسکه

 

آری امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) راه خداست باید به دامن آن بزرگوار متمسک شد

 

و چنگ زد و متوسل شد.

 

و عیاشی از ابولبید بحرانی روایت کرده گفت مردی در مکه حضور امام باقر (ع)

 

رسید سوالاتی چند از آن حضرت نمود از آن جمله پرسید معنی (المص) چیست؟

 

آن حضرت جوابی به او فرمود پس از آنکه آن مرد از حضورش مرخص شد

 

حضرت به من فرمود این بیانات تفسیر باطن قرآن می باشد، عرض کردم برای

 

قرآن ظاهر و باطن هست؟ فرمود بلی از برای قرآن ظاهر و باطن  و معانی

 

بسیاری است و قرآن ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و سنن و امثال و فصل و

 

 وصل دارد هر کس گمان کند کتاب خدا مبهم است هلاک شود و مردم را به

 

هلاکت اندازد ، سپس فرمود ای عبید حساب کن (الف، لام، میم، صاد) مجموع

 

 آنها چه می شود؟ عرض کردم 161 می شود فرمود هر وقت سال داخل 161 شد

 

خداوند سلطنت بنی امیه را منقرض گرداند. و آخر مدت مذکور روز دهم محرم بود

 

که مسوده داخل کوفه شد  و بنی امیه از بین رفتند.

 

مظلوميت شيعه هميشه افتخار آفريده است

 امروز به بركت اهل بيت (ع) و انقلاب اسلامي شيعه در جهان از جايگاه خاص و ويژه‌اي برخوردار شده است و در همه محافل اجتماعي، فرهنگي، علمي و سياسي صحبت از اين مكتب است و از نظريات آن بعنوان مباحث مطرح، اولي و برتر استفاده مي‌گردد به گونه‌اي كه روز به روز شيعه قدرتمندتر از گذشته در جهان جلوه مي‌نمايد.
دلايلي كه سبب آن شد تا شيعه به يك كانون قدرتمند در جهان اسلام بدل گردد را مي‌توان به چند دسته تقسيم نمود كه پويايي، منطقي و استدلالي بودن شيعه، خدمات علما و دانشمندان و فقه شيعه در 14 قرن گذشته واز همه مهمتر اتصال شيعه به منبع پرفيض اهل بيت (ع) از جمله اين دلايل به شمار مي‌آيند.
در همين زمينه گفت‌وگو و مصاحبه‌اي را با جناب حجت الاسلام والمسلمين سيد ابوالحسن نواب ترتيب داديم تا با نقطه نظرات ايشان در مورد جايگاه شيعه واهل بيت (ع) در جهان اسلام آشنا شويم.


امروزه جايگاه شيعه در جهان اسلام چگونه است؟
در مورد جايگاه شيعه در جهان اسلام بايد يك سري مسائل را روشن كنيم. به هرحال مشهور اين است كه شيعه از غربت شروع شد، يعني بعد از رسول الله (ص) چند نفري كه جاي نصب الهي اميرالمومنين علي (ع) را گرفتند و آن وقايعي كه گذشت و در ذهن همه ما هست و مطلب درستي است، غربت شيعه شروع شد و مخالفت‌هاي گسترده‌اي هم با تشيع از آغاز بود ولي آيا اين جريان ادامه پيدا كرد.

بحث ما اين است كه ما (خانواده شيعه) در جهان اسلام، چه جايگاهي داريم الان و در گذشته، يعني در طول مدت 14 قرن گذشته در كجا قرار گرفته‌ايم و نسبت ما با اسلام چيست؟
اولا اين فراموش نشود كه تلاش‌هاي بسيار زياد سياسي، فرهنگي، نظامي و... شد تا ما را نابود كنند، تا تشيع شكل نگيرد، آيا اين‌ها موفق شد، يا نه.

چرا موفق نشد؟
دليل اصلي‌اش همين اهل بيت(ع) بودند. اهل بيت به عنوان يك كانون قدرتمند علمي و سياسي و با پايگاه توده‌اي قوي همچنان در بين جهان اسلام حضورداشتند. درست است كه امويه و عباسيه كشتارهاي بي‌رحمانه‌اي انجام دادند ولي اينها راه به جايي نبرد و شيعه با مظلوميت و غربت در زير فشار رشد كرد.
اين تطورات تاريخ خيلي مهم است، معاويه سب به اميرالمؤمنين (ع) را آغاز كرد. آيا اين سب ادامه پيدا كرد؟

علتش را شايد بتوانيم بگوييم ماهيت واقعي اميرالمومنين علي (ع) براي مردم آشكار شد و هدف معاويه ناكام ماند اگر چه قرنها طول كشيد.
بله. شما الان يك ناصبي سراغ نداريد. دوستاني كه به كشورهاي دنيا سفر كرده‌اند مطلع هستند، مي‌توانيد از آنها سوال كنيد، يك ناصبي سراغ ندارند. و اگر كسي ناصبي‌اي سراغ دارد كه به اهل بيت (ع) بد بگويد به ما معرفي كند.
به عكس آن جاهايي كه ما فكر مي‌كرديم، محور و مركز اهانت به اهل بيت (ع) باشد، مانند عربستان كه پايگاه وهابي هاست، اينگونه نيست. آنها هرچه در مورد ما بافته و ساخته بودند، يكي پس از ديگري عقب نشيني كردند.

مثلا...؟
مثلا تهمت تحريف قرآن. آنها به شيعه تهمت مي‌زدند كه معتقد به تحريف قرآن هستند ولي اين موضوع منسوخ شده است در بين افراد فهميده و دانشمند و كم كم به ديگران هم سرايت مي‌كند مخصوصا قشري از دانشگاهيان.

پس نمي‌توان گفت از اعتقادشان صرف نظر كردند.
چرا، مگر خيلي از آدم‌هاي تندرو و افراطي شان، شايد اعتقاد داشته باشند. اين تهمت مسئله مهمي بود.
يا مثلا مي‌گفتند شيعه دست ساخته عبدالله بن سبا است كه اخيرا در سطح دانشگاه‌هاي عربستان و مجامع آكادميك آن جلساتي برگزار شده و بطلان اين طرح را اعلام كردند. حضرت علامه عسگري (حفظه الله) يك كتابي در اين زمينه نوشتند و نظريات و مباحثي را در مورد اين موضوع جعلي مطرح و تبيين كردند و اخيرا بازخوردها و اثرات اين كتاب در جهان اهل سنت را در كتاب ديگري چاپ كردند و نشان دهنده بطلان اين طرح است. خب، اين يك نمونه جالبي است.

حالا با اين مقدمه كه سب تمام شد، تهمت تحريف قرآن بي نتيجه ماند و خط بطلان روي اين طرح كه شيعه توسط عبدالله بن سبا بنيان گذاشته شد، كشيده شد، سير حركت تشيع در حال حاضر چگونه است؟
بله؛ البته ما مي‌گوئيم اين‌ها بوده ولي الان منتفي شده است. يعني آلان كه ما فكر مي‌كنيم عربستان سعودي كانون توطئه و وحشت آفريني و دهشت آفريني است، بوده و درحاليكه در همين عربستان كتاب چاپ مي‌شود تحت عنوان« علموا اولادكم محبه اهل البيت (ع) » و كتاب راجع به حضرت زهرا(س) چاپ مي‌كنند.

يعني توسط خودشان منتشر مي‌گردد؟
بله، توسط خودشان در عربستان چاپ مي‌شود. آقاي« محمد عبده يماني » كتابي به اين نام چاپ كرده است. يعني تشيع وضعش در جهان معاصر به شدت تغيير كرده است و ما در يك جايگاه برتري قرار گرفته‌ايم.

يعني شما مي‌فرماييد، آنها از سر اعتقاد به شيعه و يا حق بودن شيعه چنين كتبي را منتشر مي‌كنند؟
ببينيد، مرجع اصلي ما و اهل سنت كتاب الله است ولي ما يك چيز اضافه‌اي داريم بنام اهل بيت (ع)، يعني ثقل اول را هر دو قبول داريم ولي بحث ما ثقل دوم، يعني اهل بيت (ع) است. يعني تمسك به يك چيز آبرومندي كرديم كه در جهان اسلام موجب عزت ما شده است. فكر نكنيم كه فقط قرآن مورد تاييد اهل سنت است، بلكه اهل بيت (ع) هم مورد تاييد و عزت و احترام اهل سنت هستند. كه نمونه اش را مي‌توانيم در كتاب« فضائل الخمسه من صحاح السته » كه توسط علامه فيروزآبادي ـ رضوان الله تعالي عليه ـ در 5 جلد منتشر شده است ببينيم.

بحث ما در سير شيعه از ابتدا تاكنون است كه با سب اميرالمومنين علي (ع) توسط معاويه آغاز شد، آيا ائمه مذاهب اربعه هم اين روش را ادامه دادند؟
نه، بلكه خود «ابوحنيفه» به دو سال شاگردي امام صادق (ع) افتخار مي‌كرد. او مي‌گويد: «لو لاالسنتان لهلك ابن نعمان» يعني اگر آن دو سال ـ شاگردي امام صادق (ع) ـ نبود هر آينه ابن نعمان هلاك مي‌شد.
همه اينها شاگردي مستقيم و غيرمستقيم امام صادق (ع) را براي خود افتخار مي‌دانستند.
امام صادق (ع) چهار هزار شاگرد داشتند كه بيش از سه هزار نفر از آنها از اهل سنت بودند پس اين موضوع از يادمان نرود كه با گذشت يكصد سال، با همه فشارهايي كه بر روي شيعه بود، شيعه مضمحل نشد، بلكه زنده و زنده تر شد، به گونه‌اي كه سه هزار نفر از آنها افتخار مي‌كردند كه در درس امام صادق (ع) شركت مي‌نمايند و حاضر مي‌شوند.

و اين نشان دهنده آن كانون قدرتمند علمي و سياسي اهل بيت (ع) است. خوب است بفرمائيد ائمه اربعه ترتيب شاگردي شان (از نظر مستقيم و غيرمستقيم بودن تلمذكردن) به چه شكلي بود.
عرض كنم دوتاي از اين‌ها شاگرد مستقيم امام صادق (ع) بودند، ابوحنيفه و مالك. بعد شافعي شاگرد مالك شد و احمدبن جنبل شاگرد شافعي.
يعني ائمه مذاهب اربعه همه شان با واسطه و يا بي واسطه شاگرد امام صادق (ع) بودند و در محبتشان به اهل بيت چه بگوئيم ظاهري بود و يا واقعي، شكي وجود ندارد. چرا كه دليلي نداشت ابوحنيفه به خاطر محبت ظاهري و جعلي كتك بخورد، چرا كه شاگردانش را فرستاد براي دفاع از يزيدبن علي بن الحسين.

امام شافعي مي‌گويد: يا آل بيت رسول الله (ص) حبكم، فرض من الله في الكتاب انزله ـ كفاكم من عظيم القدر انكم، من لم يصل عليكم لاصلاه له. «كسي كه براي شما درود نفرستد، نمازش درست نيست.»
بعضي از اينها هم مثل احمد بن حنبل كه معتقد است من مبتكر تربيع بودم، مي‌گويد من امام علي (ع) را بعنوان خليفه رابع معرفي كردم.
يا مي‌گويد اگر براي هر ديوانه‌اي اين نامها (نامهاي اهل بيت (ع) در حديث سلسله الذهب) را بخوانند، از ديوانگي شفا پيدا مي‌كند. اين اسامي كه هستند، اسم‌هاي حديث سلسله الذهب كه امام رضا(ع) از پيامبر اكرم (ص) بواسطه پدرانشان نقل مي‌نمايد، حالا شايد اين سئوال مطرح باشد كه چرا ما اينقدر به حنبلي‌ها تكيه مي‌كنيم چرا كه اكثر وهابي‌ها حنبلي هستند.
يا سيده نفيسه، عروس امام صادق (ع) و نوه امام مجتبي (ع) كه در مصر مدفون است، استاد امام شافعي بوده است كه از ايشان روايت هم نقل مي‌كند.

آيا پيروان اين مذاهب از اين مباحث تبعيت مي‌كنند؟
بله، مانند دشنامي كه به اميرالمومنين علي (ع) مي‌دادند، اين سب در پيروان تبديل به محبت شد. شما مي‌دانيد، طوايف مهمي از اهل سنت صوفي هستند. مثلا نقش بندي‌ها در كردستان عراق، برلوي‌ها در پاكستان قادريه در مصر و شمال آفريقا، تيجانيه در تونس، ختميه، سماتيه و صوفيان تمام فرق اهل سنت افتخار مي‌كنند كه ختم سلسله شان به اميرالمومنين (ع) است.
از همين جاست كه ما مي‌گوئيم شيعه مورد احترام است. همين صلوات را شما در نظر بگيريد چندگونه بيان مي‌گردد. كه آقاي بن باز مي‌گويد بهترين صلوات همين صلوات شيعه است. با اين حساب تمام اهل سنت معتقدند كه اگر اين صلوات در نماز نباشد، نماز كامل نيست. خب اين به معناي چيست صلوات بر محمد(ص) و همان شجره طيبه‌اي است كه ما به دامن آنها چنگ زديم و يكي از افتخارات شيعه همين اهل بيت (ع) هستند. از ديگر افتخارات شيعه عملكرد علمايش در طول تاريخ است.

خوب است اين موضوع را نيز كمي باز كنيد.
مي توان گفت همه علماي شيعه در طول تاريخ براي اسلام و اهل سنت آبرو شدند. شما بنگريد، همه فلاسفه اسلامي كه از كليت اسلام، توحيد، نبوت و مباحث اعتقادي دفاع مي‌كنند تماما شيعه هستند. خب، اين يك افتخار است براي شيعه.
حكومت‌هاي منتسب به شيعه كه سركار آمدند، مانند حكومت حمداني در سوريه، آل بويه، در عراق، ادارسه در شمال آفريقا، فاطميون در مصر، صفويه درايران همه اين‌ها براي جهان اسلام تمدن، دانشگاه، توسعه و در نهايت افتخار آوردند.
اصلا علوم اسلامي توسط شيعه تاسيس شد. كه مرحوم صدر كتابي در اين زمينه تحت عنوان« تاسيس الشيعه للعلوم الاسلاميه » نوشته است.

دانشمندان اسلامي چه كردند؟
جابرين حيان و ديگران خيلي از علوم را در اسلام تاسيس وبنيانگذاري كردند.اصلا ما هرچه از ابتداي اسلام به سمت حال پيش مي‌رويم مي‌بينيم رابطه اسلام واهل بيت (ع) تضعيف نشده بلكه تقويت شده است.
همين امروز شما برويد در مصر، حرم سيده نفيسه ياحرم حضرت زينب (س) و ببينيد چه استقبالي از آنهامي شود. شما عروسي را سراغ نداريد كه روز عروسي به حرم اين دو بزرگوار مشرف نشود.
يا يك مصري به من مي‌گفت: شما از سر علاقه تان به اهل بيت (ع) نام فرزندانتان را مي‌گذاريد حسن يا حسين ولي ما اسم يك بچه مان را مي‌گيريم حسنين، واقعا اهل بيت (ع) پيش اينها عزيزند. دليلي هم ندارد كه دشمن باشند. چرا كه اين‌ها هم فداكاري اهل بيت (ع) كه با جان و مالشان آمدند جلو كه اسلام بماند را مي‌دانند.

آيا در مورد تكفيري‌ها هم اينگونه است؟
ببينيد تكفيريها خيلي كم هستند. اولا تمام سني‌ها وهابي نيستند. از طرفي سلفي‌ها كه معتقدند ما بايد به سلف صالح برگرديم و اكثر سني‌ها نيز افتخارشان اين است كه سلفي هستند اعم از وهابي‌ها هستند. كه در كل يك جز محدود از سلفي‌ها و وهابي‌ها تكفيري هستند.

يعني مي‌فرماييد همه وهابي‌ها تكفيري نيستند؟
نه، بلكه عده محدودي تكفيري هستند. تكفيري هم به كساني گفته مي‌شود كه گروه‌هاي غير خودشان را تكفير مي‌كنند.

يعني غير شيعه را هم كافر مي‌دانند؟
بله، اين تكفير فقط شامل شيعيان نيست. بلكه هر كسي غير از خودشان را تكفير مي‌كنند بعنوان مثال 12 ربيع الاول امسال تكفيريها مقر برلويهاي پاكستان كه از اهل سنت ومحب اهل بيت (ع) هستند را منفجر كردند كه 57 كشته هم داشت.

پس از اهل بيت (ع) چه دليلي ديگري را براي اثبات حقانيت و اقتدار شيعه در جهان اسلام مي‌شماريد؟
بعد از اهل بيت (ع) محتواي معارف اهل بيت (ع) است كه اين معارف شيعه را مقتدر كرده است الان مي‌توان گفت در علم اصول، فقه، فلسفه، تفسير و كلام شيعه دست برتر دارد و حرف اول را مي‌زند.
شما يك تفسير در اصل سنت هم سنگ تفسير الميزان بياوريد
يا بعنوان مثال در مباحث فقهي اهل سنت در مورد مسئله متعه ما را موردتمسخر قرار مي‌دادند، اما خودشان جايگزين‌هاي غلطي را برايش درست كردند مانند نكاح مسيار يا اقلا ادله ما را راجع به متعه پذيرفتند و انكار نمي‌كنند.

يا الان در كشورهاي اهل سنت از قوانين حقوقي شيعه استفاده مي‌كنند مانند مسئله سه طلاقه در يك جلسه كه اخيرا طبق قوانين شيعه اين قانون را برداشتند. يا حدود پنجاه قانون ديگر، كه كشورهاي مختلف از فقه شيعه استفاده كرده اند.
يا در بحث مهدويت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني (حفظه الله) در كتاب منتخب الاثر چقدر از احاديث اهل سنت آورده اند. يا اخيرا يك آقايي از علماي اهل سنت بنام عبدالمحسن كتابي نوشته براي اثبات تولد امام زمان (عج) كه رواياتش متواتر است. از اهل سنت بنابراين امروز در جهان اهل سنت تازه دارند براي شيعيان آزادي قائل مي‌شوند. به عنوان مثال در عربستان تازه شيعيان در آزادي قرار گرفتند.
شما ببينيد چگونه وضع ما تغيير كرده است، چرا كه حدود هفتاد سال گذشته شيعه مظلومي را در مناسك حج در همين عربستان گردن زدند ولي الان ديگر وضع فرق كرده است.

ما بسياري از اصطلاحات اهل سنت را تصحيح كرده و استفاده كرديم مثل اجتهاد آنها، اجتهاد مقابل نص بود كه ما اجتهاد در چارچوب نص را قبول كرديم. يا آنها اجماع مطلق داشتند مااجماع را به شرط كشف راي معصوم قبول كرديم. بنابراين از نظر علمي شيعه هميشه حرف اول را مي‌زد. مثلا همين اجماع و اجتهادي كه ما درست كرديم كامل تر از آن چيزي است كه آنها بنا نهادند.

با اين اوصافي كه شما مي‌فرماييد، در حال حاضر اهل سنت از لحاظ علمي چقدر به شيعه معتقدند؟
نمي توان به صورت كلي گفت. ولي علمايشان كه در مجمع الفقه شركت مي‌كنند با استدلالهاي منطقي علماي ما خاضع و تسليم هستند و وقتي ما با منطق و استدلال با آنها صحبت مي‌كنيم، مي‌پذيرند.
به عنوان مثال آنها «تقيه» ما را نفاق مي‌دانستند در حالي كه تقيه يك اصل كاملا پيشرفته است و متكي بر عقل و مصلحت انسان است و مصلحت يكي از شئون حياتي انسان به شمار مي‌آيد. و خودشان هم الان در مقابل كفار نوعي تقيه مي‌كنند.
به نظر من اين روزها كه جهان اسلام مورد تهاجم قرار گرفته، شيعه بايد گذشته تاريخي خودش را تكرار كند. يعني از اميرالمومنين علي (ع) ياد بگيرد، كه چگونه در بستر رسول خدا(ص) خوابيد و جان خود را در معرض خطر قرار داد تا اسلام بماند. شيعه بايد الان فداكاري خودش را تكرار كند. فداكاري كه در طول تاريخ كرده، براي چه؟

براي حفظ دين...
بله، براي حفظ اسلام، چرا كه دشمنان مشترك ما، قدرتمند هستند. يا يك زماني بين ما و عربستان فرق مي‌گذاشتند اما الان اين فرق را نمي‌گذارند. يعني ما الان تهاجم مشترك و دشمن مشترك داريم. از طرفي هم پرطرفدار، قوي، رو به رشد و گسترش هستيم و منطق شيعه، منطق برايي است و استدلالهايش، استدلالهاي قوي است. لذا اگر يك مقدار هوشمندي به خرج دهيم، مي‌بينيم دست برتر داريم.
من از شما مي‌پرسم، در تمام مجامع روايي اهل سنت، چه كتابي قابل مقايسه با نهج البلاغه است.

هيچ كتابي به نظرم نمي‌آيد.
خوب، نهج البلاغه در دنياي اسلام دومي ندارد ولي بايد مقدماتش را تسهيل كنيم تا نهج البلاغه در دسترس همگان قرار گيرد.
يا اصلا نويسندگان بنامي كه در موردنهج البلاغه حرف زدند اهل سنت بودند. مانند عبده وابن ابي الحديد معتزلي كه اولين شرح نهج البلاغه را نوشت و مرحوم عبده تا اين زمان كه صبحي صالح به يك شكل خاصي آن را تنظيم نمود. يعني از همان اول نهج البلاغه در اهل سنت تاثيرگذاشته است.
ما بايد به اين مباحث دامن بزنيم و زمينه مطرح شدن دامنه فكر و معارف اهل بيت (ع) را در اهل سنت فراهم كنيم و معتقد باشيم.
بايد ببينيم امام صادق (ع) چه كرد كه سه هزار شاگرد اهل سنت در سر درسش مي‌نشستند. كه شيخ در فهرست، اسم اين‌ها را ذكر كرده است، از همان اسمشان شما مي‌توانيد بفهميد اين‌ها سني اند يا شيعه.

ما مي‌گوييم بايد معارف اهل بيت (ع) به گونه‌اي مطرح شود كه ديگران بپذيرند. زمينه اش هم طوري آماده گردد كه اين معارف هر جا مطرح شد پذيرفته شود مانند نهج البلاغه.
چرا هنوز شرح ابن ابي الحديد بهترين شرح نهج البلاغه است. چرا نهج البلاغه صبحي صالح بيشترين تيراژ چاپ را دارد اصلا بگوئيم اهل سنت چه ديده اند كه اينگونه كار كردند.

ما بايد بدانيم كه از طرف اقليتي هنوز هم مورد هجوم هستيم ولي اين معنا ندارد كه ما راهم تكفير مي‌كنند و تعدادشان هم زياد نيست ولي چون استعمار پشت سرشان هست، زياد جلوه مي‌كند.
مثلا ميليونها سني در دنيا هستند كه به زندگي خودشان مشغولند ولي يك سني قداره بند وحشي باحمايت استعمار مي‌آيد واغتشاش مي‌كند و ما فكر مي‌كنيم همه سني‌ها قصدقتل ما را دارند، در صورتي كه اينگونه نيست.
از طرفي جالب است بدانيد كه همه ائمه مذاهب متهم به تشيع و طرفداري از شيعه بودند. يعني همينكه به شاگردي امام صادق (ع) افتخار مي‌كردند، به شيعه گري محكوم مي‌شدند.

در حال حاضر وظيفه ما چيست؟
ما بايد خدمات شيعه را درابعاد مختلف به جهان اسلام بشناسانيم. همين دانشگاه الازهر مصر را كه مصريها خيلي به آن افتخار مي‌كنند متعلق به چه زماني است. بنيانگذار اين دانشگاه فاطميون بودند كه نام مبارك حضرت فاطمه زهرا(س) را روي آن گذاشتند. به هر حال اكنون متاسفانه بعضي از جريانها كه جهان را خوب نمي‌شناسند، حتي در درون خود ما به گذشته استدلال مي‌كنند و مي‌گويند هيچ كدام از فرقه‌هاي اهل سنت شيعه را قبول ندارند. خب اين تهمت بزرگي است اصلا شيعه در مقام ضعف نيست كه اين چيزها در موردش گفته شود.
يا عده‌اي فكر مي‌كنند اين نوعي تعريف از شيعه است در حالي كه اين تعريف نيست. مهمترين چيزي كه مي‌توان در اين جا گفت، اين است كه تحمل شيعه هميشه به شيعه آبرو داده. مظلوميت شيعه هميشه سبب آبروي شيعه بود و از ابروي شيعه نكاسته است.

معمولا هر گروهي كه رو به اضمحلال باشد دست به هر كاري مي‌زند ولي كسي كه پايه‌هاي خودش را مقتدر و با حساب بداند دست به هر كاري نمي‌زند. ما فكر ميكنيم اگر بتوانيم بيان درست معارف اهل بيت (ع) را سرلوحه كارمان قرار دهيم موفق خواهيم بود.
امام صادق (ع) چهار هزار شاگرد داشتند كه بيش از سه هزار نفر از آنها از اهل سنت بودند پس اين موضوع از يادمان نرود كه با گذشت يكصد سال، با همه فشارهايي كه بر روي شيعه بود، شيعه مضمحل نشد، بلكه زنده و زنده تر شد، به گونه‌اي كه سه هزار نفر از آنها افتخار مي‌كردند كه در درس امام صادق (ع) حاضر مي‌شوند.
حكومت‌هاي منتسب به شيعه كه سر كار آمدند، مانند حكومت حمداني در سوريه، آل بويه در عراق، ادارسه در شمال آفريقا، فاطميون در مصر و صفويه در ايران همه براي جهان اسلام تمدن، دانشگاه، توسعه و در نهايت افتخار آوردند.

ما بايد خدمات شيعه را در ابعاد مختلف به جهان اسلام بشناسانيم. بعنوان مثال بنيانگذار همين دانشگاه الازهر مصر كه مصريها به آن افتخار مي‌كنند، فاطميون بودند كه نام مبارك حضرت فاطمه زهرا(س) را روي آن نهادند. منطق شيعه، منطق برايي است و استدلالهايش، استدلالهاي قوي است، لذا اگر يك مقدار هوشمندي به خرج دهيم، مي‌بينيم دست برتر داريم.
همه علماي شيعه در طول تاريخ براي اسلام واهل سنت آبرو شدند. شما بنگريد، همه فلاسفه اسلامي كه از كليت اسلام، توحيد، نبوت و مباحث اعتقادي دفاع مي‌كنند، تماما شيعه هستند كه اين يك افتخار است براي شيعه.
محتواي معارف اهل بيت ـ عليهم السلام ـ است كه معارف شيعه را مقتدر كرده است و مي‌توان گفت در علم اصول، فقه، فلسفه، تفسير و كلام شيعه دست برتر دارد و حرف اول را مي‌زند
جابر بن حيان و ديگر دانشمندان اسلامي بسياري از علوم را در اسلام تاسيس و بنيانگذاري كردند. اصلا ما هر چه از ابتداي اسلام به اينطرف پيش مي‌رويم مي‌بينيم رابطه اسلام و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ تقويت شده است.

بيوگرافي شيطان

     

شیطان، نخستین كسى بود كه بعضى كارها را مرتكب شد و پیش از او كسى آنها را انجام نداده بود. و آنها از این قرارند:

- اولین كسى كه قیاس نمود و خود را از حضرت آدم علیه السلام برتر و بالاتر دانست و گفت : من از آتشم و او از خاك در حالى كه آتش از خاك بالاتر است .(1)
- اولین كسى كه در پیشگاه با عظمت الهى تكبر نمود و به دستور خالق خود عمل نكرد.(2)

- اولین كسى كه كه معصیت و نافرمانى خدا را كرد و آشكارا با او مخالفت نمود.(3)
- اولین كسى كه به دروغ گفت : خدا گفته از این درخت نخورید، چون درخت جاوید است و اگر كسى از آن بخورد تا ابد زنده مى ماند و با خدا شریك مى شود.(4)
- اولین كسى كه كه قسم به دروغ خورد و گفت : من شما را نصیحت مى كنم .(5)
-شیطان اولین كسى است كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت
- اولین كسى كه نماز خواند و یك ركعت آن چهار هزار سال طول كشید.(6)
- اولین كسى كه كه غنا و آواز خواند، همان زمانى كه آدم علیه السلام از درخت نهى شده خورد.(7)
- اولین كسى كه نوحه خواند و گریست ؛ چون او را به زمین فرستادند، به یاد بهشت و نعمتهاى آن نوحه و گریه كرد.
- اولین كسى كه لواط كرد آنگاه که به میان قوم لوط آمد.(8)
- اولین كسى كه دستور ساختن منجنیق را داد تا حضرت ابراهیم علیه السلام را با آن در آتش اندازند.
- اولین كسى كه دستور ساختن نوره را در زمان حضرت سلیمان داد، براى این كه موهاى اضافى پاى بلقیس پادشاه سبا را از بین ببرند.(8)
- اولین كسى كه دستور ساختن شیشه را داد تا حضرت سلیمان علیه السلام آن را روى خندق گذارد و بلقیس را آزمایش كند.(9)
- اولین كسى كه عبادت و بندگى او، فرشتگان را به تعجب در آورد!
- اولین كسى كه به خداى خود اعتراض كرد.(10)
- اولین كسى كه شبیه شدن به دیگران را مطرح و مردم را به آن تشویق كرد.(11)
- اولین كسى كه كه سحر و جادو كرد و آن دو را به مردم یاد داد.(12)
- اولین كسى كه براى زیبایى ، زلف گذاشت .(13)
- اولین كسى كه نقاشى كرد و چهره كشید.(14)
- اولین كسى كه آتش حسدش شعله ور شد.(15)
- اولین كسى كه به ناحق مخاصمه و جدال كرد.
- اولین كسى كه خداى تعالى به او لعنت نمود و از ناراحتى فریاد كشید.(16)
- اولین كسى كه به خدا كفر ورزید.(17)
- اولین كسى كه گریه دروغى نمود.(18)
- اولین كسى كه عبادت و خلقت خود را ستود.
- اولین كسى كه صورت هاى مجسمه و بت را ساخت .(19)


پی نوشت ها:
1-اعراف (7)، آیه 12.
2-تفسیر قمى ، ص 32، بحار، ج 60، ص 274؛ المیزان ، ج 8، ص 59.
3- حجر(15)، آیه 31.
4- طه (20)، آیه 20.
5- اعراف (7)، آیه 21.
6- نهج البلاغه ، خطبه قاصعه .
7- تفسیر عیاشى ، ج 1، ص 4، بحار، ج 60، ص 199، 219.
8-علل الشرایع ، ج 2، ص 233، بحار، ج 93، ص 306.
9- بحار، ج 14، ص 112.
10- سوره نمل ، آیه 44.
11- كتاب سلیم بن قیس .
12- بقره (2)، آیه 102.
13- كتاب ابلیس ، ص 164 و 165.
14- مكاسب ، شیخ انصارى ، مكاسب محرمه .
15- در المنثور، ج 1، ص 51؛ خصال ، ج 1، ص 50؛ بحار، ج
60، ص 222 و 281.
16- ص (38)، آیه 78.
17- ص (38)، آیه 74.
18- تفسیر عیاشى ، ج 1، ص 40؛ خصال ؛ ج 1، ص 50؛ بحار، ج 60؛ ص 199، 219.
19- مائده (5)، آیه 89.

چند شعر مهدوي از «قيصر امين‌پور» به بهانه درگذشت شاعر

صبح بى تو رنگ بعد از ظهر يك آدينه دارد                                             
بى تو حتى مهربانى حالتى از كينه دارد
بى تو مى گويند تعطيل است كار عشقبازى
عشق اما كى خبر از شنبه و آدينه دارد!؟

 
 
 
  • فصل تقسيم گل و گندم و لبخند
چشم‌ها پرسش بي‌پاسخ حيراني‌ها
دست‌ها تشنة تقسيم فراواني‌ها
با گل زخم، سر راه تو آذين بستيم
داغ‌هاي دل ما، جاي چراغاني‌ها
حاليا! دست كريم تو براي دل ما
سرپناهي است در اين بي‌سر و ساماني‌ها
وقت آن شد كه به گل، حكم شكفتن بدهي!
اي سرانگشت تو آغاز گل‌افشاني‌ها!
فصل تقسيم گل و گندم و لبخند رسيد
فصل تقسيم غزل‌ها و غزل‌خواني‌ها...
ساية امن كساي تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عرياني‌ها
چشم تو لايحة روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پايان پريشاني‌ها
 

 

  • سبزتر از بهار

طلوع مى كند آن آفتاب پنهانى

 زسمت مشرق جغرافياى عريانى

 دوباره پلك دلم مى پرد، نشانه چيست؟

 شنيده ام كه مى آيد كسى به مهمانى

 كسى كه سبزتر است از هزار بار بهار

  كسى، شگفت كسى، آن چنان كه مى دانى

 تو از حوالى اقليم هر كجاآباد بيا

 كه مى رود شهر ما رو به ويرانى

 در انتظار تو تنها چراغ خانه ماست

 كه روشن است در اين كوچه هاى ظلمانى

 كنار نام تو لنگر گرفت كشتى عشق

 بيا كه نام تو آرامشى است توفانى


 

  •  دلالت

باران
    بهاران را
        جدّي نمي‌گيرد.
چشمان من
    خيل غباران را.
هرچند
    از جاده‌هاي شسته رُفته،
    از اين خيابان‌هاي قيراندود
        ديگر غباري برنخواهد خاست؛
هرچند
    با آفتاب رنگ و رو ر‌َفته
    از روي اين درياي سرب و دود،
        هرگز بخاري برنخواهد خاست؛
امّا،
    حتّي سواد هر غباري نيز
    در چشم من ديگر
        معناي ديدار سواري نيست؛
اين چشم‌ها
    از من دليل تازه مي‌خواهند!


 

تصویری از قیامت بر مبنای قرآن

در بسیاری از آیات قرآن, تصویری روشن از قیامت ترسیم شده است. برای مثال در سوره تکویر که در پایین آورده شده است. لازم به ذکر است که تصاویر زیر تماما نمادین بوده و به هیچ وجه نشاندهنده عظمت این واقعه نیستند

 سوره التكوير
به نام خداوند رحمتگر مهربان

و آنگاه كه كوهها به
رفتار آيند

و آنگه كه ستارگان همگی ‏تيره شوند

   

آنگاه كه خورشيد به هم درپيچد

وقتى شتران ماده وانهاده شوند

و آنگه كه وحوش را همى ‏گرد آرند

درياها آنگه كه جوشان گردند

و آنگاه كه جانها به هم درپيوندند

پرسند چو زان دخترك زنده به‏ گور

به كدامين گناه كشته شده است

و آنگاه كه نامه ‏ها زهم بگشايند

و آنگاه كه آسمان زجا كنده شود

و آنگه كه جحيم را برافروزانند

و آنگه كه بهشت را فرا پيش آرند

هر نفس بداند چه فراهم ديده

نه نه سوگند به اختران گردان

كز ديده نهان شوند و از نو آيند

سوگند به شب چون پشت گرداند

سوگند به صبح چون دميدن گيرد

كه [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است 

«قيصر امين‌پور» شاعر انقلاب درگذشت

صبح روز سه شنبه 8 آبان

درگذشت او آرزوهايي را خاك كرد

پيام رهبر انقلاب به مناسبت درگذشت قيصر امين‌پور

خبرگزاري فارس: رهبر معظم انقلاب اسلامي در پي درگذشت قيصر امين‌پور با صدور پيام تسليتي فرمودند: امين‌پور و دوستانش از نخستين رويش‌هاي زيبا و مبارك انقلاب در عرصه شعر بودند.

به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از دفتر مقام معظم رهبري در پي در گذشت شاعر برجسته و خلاق انقلاب قيصر امين‌پور، حضرت آيت‌الله خامنه‌اي رهبر معظم انقلاب اسلامي پيام تسليتي صادر كردند.
متن پيام به اين شرح است:
بسم الله الرحمن الرحيم
با اندوه و دريغ، خبر تلخ درگذشت شاعر فرزانه انقلاب دكتر قيصر امين‌پور را دريافت كردم.
از دست دادن او براي اينجانب و براي همه اصحاب شعر و ادب، خسارت بار است. او شاعري خلاق و برجسته بود و همچنان به سمت قله‌هاي اين هنر بزرگ پيش مي‌رفت.
درگذشت او آرزوهايي را خاك كرد ولي راه فتح قله‌ها را اميد است، دوستان و ياران نزديك و شاگردان اين عزيز ادامه دهند. او و دوستانش نخستين رويش‌هاي زيبا و مبارك انقلاب در عرصه‌هاي شعر بودند و بخش مهمي از طراوت و جلوه‌ اين بوستان، مرهون ظهور و رشد آن عزيز و ديگر دوستان همراه اوست. خدا پاداش خوبي‌هاي او را امروز كه بيش از گذشته به آن نيازمند است، با كرم و فضل به او برگرداند و او را در آغوش رحمت و مغفرت خويش بگيرد. به خاندان و بازماندگان و دوستان و شاگردان آن عزيز صميمانه تسليت مي‌گويم.

نام: قيصر
نام خانوادگي: امين پور
تولد: 2/2/1338
محل تولد: گتوند

آثار:

تنفس صبح (1363)
 در كوچة آفتاب (1363)
طوفان در پرانتز ـ نثر ادبي ـ   (1365)
 ظهر روز دهم ـ منظومه ـ (1365)
 مثل چشمه مثل رود ـ براي نوجوانان ـ (1368)
 بي بال  پريدن ـ نثر نوجوان ـ (1370)
 گفتگوهاي بي گفتگو (1370)
 آينه هاي ناگهان (1372)
 به قول پرستو ـ شعر نوجوان ـ (1375)
 گزينه اشعار   (1378)
 گلها همه آفتابگردانند (1380)
 سنت و نوآوري در شعر معاصر (1383)

... و بعد


  اوّل ، يعني دقيقا ً سال 1357 مي خواست دامپزشك شود كه در رشتة دامپزشكي دانشگاه تهران هم پذيرفته شد ولي خيلي زود پشيمان شد . سال 1358 انصراف داد و با جامعه شناسي در همان دانشگاه ادامه داد. ديگر داشت يك جامعه شناس مي شد كه باز پشيمان شد . در جامعه شناسي هم اتفاقي كه بايد مي افتاد ، نيفتاد. سال 1363 جامعه شناسي را به ادبيات فارسي تغيير داد و در سال 1376 از پايان نامة دكترايش با عنوان « سنت و نوآوري در شعر معاصر » دفاع كرد.
او يكي از عوامل مؤثر در شكل گيري حوزة انديشه و هنر اسلامي (1358) و دفتر شعر جوان (1368)بود. بعد از سال 1360 تا 1371 دبيري شعر هفته نامة سروش با او بود واز سال 1367 هم سردبير ماهنامة ادبي ـ هنري سروش نوجوان بود كه در سال 1382 از اين سمت كناره گيري كرد.
او در دانشگاه تهران تدريس مي كرد. همچنين سابقة تدريس در دانشگاه الزهرا را هم دارد.

بازي روزگار اين روزها در دايره شعر مي چرخد و تقدير و تجليل به پاي شاعران نشسته است.كنگره بزرگداشت و تجليل از شاه عارفان مولوي درحالي برگزار می شود كه دست تقدير يكي از بهترين شاعران شعر نيمايي و غزل سرایان بعد از انقلاب قيصر امين پور را در سن 48سالگي از عالم ادبيات مي گيرد. پس از شنيدن مرگ قيصر ناگهان به ياد شعري از او افتادم:

عمري به جز بيهوده بودن سرنكرديم

تقويم ها گفتند و ما باور نكرديم!

اينك اما بايد بگويم تقويم ها نه زندگي كه مرگ تو را نمي توانند باور كنند.جالب اينكه نه مولوي و نه قيصر اگر چه نشانه هاي از دين ومعنويت و خداي را در خود داشته اند در كسوت تنگ ايدئولوژيك و دين فقيهانه قرارنمي گرفتند و طنز تلخ قصه همين جاست كه پس از سالها مهجوري مولوي، كساني برایش بزرگداشت مي گيرند كه در مغز و هسته معنايي در تقابل با او قرار دارند.كنگره اي كه درآن نماد قدرت ايدئولوژيك كه حتي به لحاظ مدرك تحصیلي نيز سنخيتي با ادبيات ندارد در آن سخن مي گويد و بيانيه صادر مي كند و دكتر سروش كه بخش عمده اي از شهرت و منزلت اش به دليل مطالعه و تدريس مولانا است اجازه سخن گفتن و حتي ارائه مقاله ندارد! اين روزهاقدرت، قيصر را نيز به نفع خويش مصادره خواهد كرد و تصويري رسمي از او به نمايش خواهد گذاشت!

قيصر اگر چه به شاعران متعهد(غلط مصطلح)شناخته مي شود اما تعهد را درمعناي رسمي و آنچنان كه نظام ايدئولوژيك و خط قرمزهاي قدرت معني مي كند تفسير نمي كرد و شعرهايش،زبان حال بسياري از ما بود:

 

خسته ام از آرزوها، آرزوهاي شعاري

شوق پرواز مجازي، بال هاي استعاري

لحظه هاي كاغذي را روز و شب، تكرار كردن

خاطرات بايگاني، زندگي هاي اداري

آفتاب زرد و غمگين، پله هاي رو به پايين

سقف هاي سرد و سنگين، آسمان هاي اجاري

عصرجدولهاي خالي، پاركهاي اين حوالي

پرسه هاي بي خيالي، نيمكت هاي خماري

رونوشت روزها را روي هم سنجاق كردم

شنبه هاي بي پناهي، جمعه هاي بي قراري

عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها

خاك خواهد بست روزي، باد خواهد برد باري

روي ميزخالي من، صفحه باز حوادث

در ستون تسليت ها،نامي از ما يادگاري

روحش شاد

 سه شنبه هشتم آبان 1386

 

لرزش شانه‌هایت را عشق است استاد... دکتر شفیعی کدکنی را نمی‌شود دوست نداشت. مراتب دانش و فضل یک‌طرف، گریه بر داغ جان‌فرسای شاگرد هم همان‌طرف. خودش پیش‌ترها گفته بود: «امین‌پور! تو به شعر دست يافته‌اي، همين جا بمان و تكان نخور!» از صبح طاقت آورده بودم تا این‌که پیرمرد را دیدم و شانه‌هایش را.
منتظرم تا دوستان قدیم قیصر از بهت بیرون آیند و لب باز کنند به قاف عشقی که نام کوچکش از آن آغاز می‌شد.

" قيصر امين پور هم رفت ...

ناگهان چه زود ...

تا نگاه مي كني وقت رفتن است ..."

دست هايم سرد مي شوند و يك سر باران مي گيرد...

دنيا با تو آبرومندتر بود شاعر عزيز روزگار من ... 

...

رباعي جديد «حسن‌لي» در فقدان قيصر امين‌پور

ديشب او بار بست و ما مرديم
او قفس را شكست و ما مرديم
مرگ در تار و پود ما جاري است
آري آن مرد هست و ما مرديم

كاووس حسن لي دكتراي زبان و ادبيات فارسي و مدير پژوهش مركزحافظ شناسي است.

 

 

شعر «زرويي نصرآباد» در رثاي «قيصر امين‌پور»

درد، درد، درد، درد
در وجود گرم و مهربان مرد
خانه كرد
مرد مهربان از اين هواي سرد
خسته بود
درد را بهانه كرد

***

آه، آه، آه، آه
باز هم صداي زنگ و بغض تلخ صبحگاه:
- اي دريغ آن كه رفت ...
- اي دريغ ما ، دريغ مهر و ماه
دوستان نيمه راه


***

رود، رود، رود، رود
رود گريه جماعت كبود
در فراق آن كه رفت
در عزاي آن كه بود
"دير مانده‌ام در اين سرا... " ولي شما، عزيز
"ناگهان چه قدر زود..."

آخرين شعرهاي منتشرشده «قيصر ‌امين‌پور»

خوشا پريدن با اين شكسته‌بالي‌ها!

* سفر ايستگاه
-----------------------

قطار مي‌رود
تو مي‌روي
تمام ايستگاه مي‌رود

و من چقدر ساده‌ام
كه سال‌هاي سال
در انتظار تو
كنار اين قطار رفته ايستاده‌ام
و همچنان
به نرده‌هاي ايستگاه رفته
تكيه داده‌ام!


* فراخوان
-------------------

مرا
به جشن تولد
فراخوانده بودند
چرا
سر از مجلس ختم
درآورده‌ام؟



* دستور زبان عشق
-------------------------

دست عشق از دامن دل دور باد!
مي‌توان آيا به دل دستور داد؟

مي‌توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟

موج را آيا توان فرمود: ايست!
باد را فرمود: بايد ايستاد؟

آنكه دستور زبان عشق را
بي‌گزاره در نهاد ما نهاد

خوب مي‌دانست تيغ تيز را
در كف مستي نمي‌بايست داد



* معني جمال
---------------------

اي عشق، اي ترنم نامت ترانه‌ها
معشوق آشناي همه عاشقانه‌ها

اي معني جمال به هر صورتي كه هست
مضمون و محتواي تمام ترانه‌ها

با هر نسيم، دست تكان مي‌دهد گلي
هر نامه‌اي ز نام تو دارد نشانه‌ها

هر كس زبان حال خودش را ترانه گفت:
گل با شكوفه، خوشه گندم به دانه‌ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز
دريا به موج و موج به ريگ كرانه‌ها

باران قصيده‌اي است تر و تازه و روان
آتش ترانه‌اي به زبان زبانه‌ها



* غربت
----------------

دلم خوش است به گل‌هاي باغ قالي‌ها
كه چشم باران دارم زخشكسالي‌ها

به باد حادثه بالم اگر شكست، چه باك!
خوشا پريدن با اين شكسته‌بالي‌ها!‌

چه غربتي است، عزيزان من كجا رفتند؟
تمام دورو برم پر زجاي خالي‌ها

زلال بود و روان رود روبه دريايم
همين كه ماندم مرداب شد زلالي‌ها

خيال غرق شدن در نگاه ژرف تو بود
كه دل زديم به درياي بي‌خيالي‌ها



* هر چه شعر گل كنم
------------------------------
براي سيد حسن حسيني عزيزم

سنگ ناله مي‌كند: رود رود بي‌قرار
كوه گريه مي‌كند: آبشار، آبشار!

آه سرد مي‌كشد، باد، باد داغدار
خاك مي‌زند به سر آسمان سوگوار

سرو از كمر خميد، لاله واژگون دميد
برگ و بار باغ ريخت، سبز سبز در بهار

ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب
غرق پيچ و تاب شد جست‌وجوي جويبار

برلبش ترانه، آب، از گدازه‌هاي درد
در دلش غمي مذاب، صخره صخره كوهوار

از سلاله سحاب، از تبار آفتاب
آتش زبان او، ذوالفقار آبدار

باورم نمي‌شود، كي كسي شنيده است:
زير خاك گم شوند قله‌هاي استوار؟

بي‌تو گر دمي‌ زنم، هر دمي هزار غم!
روي شانه دلم، هر غمي هزار بار!‌

هر چه شعر گل كنم، گوشه جمال تو!
هر چه نثر بشكفم، پيش پاي تو نثار!

 

 

پیش از اینها فکر می کردم خدا

خانه ای دارد کنار ابرها

مثل قصر پادشاه قصه ها

خشتی از الماس و خشتی از طلا

پایه های برج ش از عاج  و  بلور

بر سر تختی نشسته با غرور

ماه ، برق کوچکی از تاج او

هر ستاره پو لکی از تاج او

اطلس پیراهن او آسمان

نقش روی دامن او کهکشان

رعد و برق شب صدای خنده ا ش

سیل و طوفان نعره ی تو فنده ا ش

دکمه ی پیراهن او آفتاب

 برق تیغ و خنجر او ماهتاب

هیچ کس از جای او آگاه نیست

هیچ کس را در حضورش راه نیست

 

 

پیش از اینها خاطرم دلگیر بود

از خدا در ذهنم این تصویر بود

آن خدا بی رحم بود و خشم گین

خانه اش در آسمان ، دور از زمین

بود ، اما در میان ما نبود

مهربان و ساده و زیبا نبود

در دل او دوستی جایی نداشت

مهربانی هیچ معنایی نداشت

هر چه می پرسیدم از خود، از خدا

 

 از زمین ، از آسمان ، از ابر ها

زود می گفتند : این کار خداست

گفتگو از آن گناه هست و خطا

آب اگر خوردی عذاب ش آتش است

هرچه می پرسی ، عذاب ش آتش است

تا ببندی چشم ، کورت می کند

تا شدی نزدیک ، دورت می کند

کج گشودی دست ، سنگ ت  می کند

کج نهادی پای ، لنگ ت می کند

تا خطا کردی عذاب ت می دهد

ناگهان در آتش آبت می کند ......

با همین قصه دلم مشغول بود

خوابهای م پر ز دیو و غول بود

هر چه می کردم همه از ترس بود

مثل از بر کردن یک درس بود

مثل تمرین حساب و هندسه

مثل تنبیه مدیر مدرسه

مثل صرف فعل ماضی سخت بود

مثل تکلیف ریاضی سخت بود

 

 

تا  که یک شب دست در دست پدر

راه افتادم به قصد یک سفر

در میان راه ، در یک روستا

خانه ای دیدیم خوب و آشنا

زود پرسیدم : "پدر اینجا کجاست ؟"

گفت  : "اینجا خانه ی خوب خداست!"

گفت :" اینجا می شود یک لحظه ماند

گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند

با وضو یی دست و رویی تازه کرد

با دل خود گفت و گویی تازه کرد

می توان با این خدا پرواز کرد

سفره ی دل را برایش باز کرد

می شود در باره  ی گل حرف زد

صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

چکه چکه مثل باران راز گفت

با دو قطره صد هزاران راز گفت

می توان با او صمیمی حرف زد

مثل یاران قدیمی حرف زد

می توان مثل علف ها حرف زد

با زبان بی الفبا حرف زد

می توان در باره ی هر چیز گفت

می شود شعری خیال انگیز گفت........"

 

تصویری از قیامت بر مبنای قرآن

قـيـامـت

تأثیرات زلزله روی موجودات زنده

«مـردم! رهنمودهای آفریدگار خود را بکار بگيريد که لرزش روز رستاخيز لرزشی بی سابقه است ـــ روزیکه با آن مواجه شويد: هر شـير دهنده در حال شير دهی شيرخوار خود را رها می کند وهر ماده بارداری وضع حمل میکند، و مردم را مست می بينی در حاليکه مست نيستند بلکه مجازات خـدا طولانی است».

نکات آيـه:

1ـــ زلزله باعث وضع حمل می شود،انسان را مست می کند، باعث رها نمودن شيردهی می شود:

موجهای صوتی با تناوب ضعيف، با تواتر و تناوب ضعيف تر از شنوائی بشر (مادون صوت) با 7 ــ 15 نوسان  در هر ثانيه، بيش از آنچه شنيده شوند احساس می شوند و روی موجودات زنده تأثير می گذارند. نمونه اين نوع تواتر و تناوبِ صوتی زلزله ها هستند. زلزله در صورت شـديد بودن و طول کشيدن از جمله همين تأثيراتی که در آيه بيان شده را روی انسان می گذارند. کسيکه در حال شيردادن به نوزاد است شير دهی نوزاد را رها می کند. کسيکه باردار است وضع حمل می کند. و انسان گيج و منگ میشود يا به توصيف قـرآن "مست" بنظر می رسد.

2ـــ روز رستاخیز با زلزله بی سابقه همراه خواهد بود:

زمین از جهت غرب در جهت شرق بدور خود می چرخد که این امر یکی از دلایل ایجاد شب و روز در روی زمین است. هر صد سال يک هزارم ثانیه از سرعت حرکت زمین بدور خود کاسته میشود (به عبارتی هر يک قرن يک هزارم ثانيه به طول روز اضافه می شود). طوری که حدوداً 4 هزار میلیون سال پیش سرعت زمین آنقدر زیاد بوده است که طول شب و روز 4 ساعت بوده است. نتیجه کم شدن از سرعت زمین اینست که روزی زمین از حرکت باز خواهد ایستاد و بعد به سمت عکس حرکتِ کنونی خود حرکت خواهد کرد (یعنی از شرق به غرب)، و خورشید نیز از غرب طلوع خواهد کرد. در مدتی که زمین از حرکت باز خواهد ایستاد دچار تنش و لرزشهای سهمگینِِ بی سابقه خواهد شد.

صـدا مـی کُـشـد

 

« و در شـيـپـور دمـيـده خواهد شد و هـر کـه در زمين و سـيارات باشد بيهـوش شده و می ميرد غیر از آنکه خدا آنرا استثناء کرده باشد».

 نکات آيه:

1ـــ صدا انسان را بيهوش می کند و می کشد: واحد اندازه گيری شدت صدا دسيبل است. پائين ترين صدائی که انسان می تواند بشنود 20 دسيبل است. هنگاميکه شدت سر و صدا نزديک 45 دسيبل است انسان به آسودگی نمی تواند بخوابد، نزديک 85 دسيبل دردهای گوش آغاز می شود. در سر و صداهای نزديک به 90 دسيبل آدم نمی بايست 8 ساعت بيشتر در آن فضا بماند، در 100 دسيبل نمی بايست بيش از دو ساعت بماند، در 110 دسيبل نمی بايست بيش از نيم ساعت بماند، و به 160 دسيبل که برسد آدم کر می شود.

در شدت سر و صدای دستگاهای ما فوق صوت که به 200 دسيبل می رسد بافت های خيلی از جانواران دريائی دريده می شود و می میرند. پرنده بلدرچين اگر صدای رعد شديد بشنود می ميرد. فـشار موج بالای 200 دسيبل برای انسان کشنده است. مثلاً انفجار يک بمب اتم در فـاصله 500 متری می تواند انسان را بکشد. (البته گرمای آن در آن فاصله کشنده تر است ولی در صورت کشته نشدن با گرمای آن از صدای آن می میرد).

2ـــ هنگام قيامت کسانی در سيارات خواهند بود: موقعيت عـلـمی انـسـان امـروز و رفـتن وی بـه مـاه درسـتی رفــتـن انـسان به سيارات ديگر و بودن وی در آنها را تأييد می کند.

مـراحـل وقـوع قـيـامـت

 

«امروز می پـرسـد: روز قـيامت دیگر چه وقت است ـــ ولی وقتی نور چشم را بگيرد ـــ و ماه ناپديد بشود ــ و خورشيد و ماه يکی شوند ـــ آنروز می گـويد: گريزگاه کجاست»! قیامت 6ــ10

 «وقتی خورشيد حجیم شود و ستارگان تيره شوند (بميرند)». تکویر 1ــ2

 «و وقتی جو کنده شود». تکویر 11

« و وقتی درياها طغـيان کنند». انفطار 3

 « و وقتی درياها به غليان آمده و تبخير شوند». تکویر 6

 « وقتیکه ستارگان کم کم تمام شوند». مرسلات 8

نکات آيات: 1ـ خورشيد حجیم خواهد شد. 2ـ چشم را برق خواهد گرفت. 3ــ درياها طغيان خواهند کرد. 4ـــ درياها  تبخير خواهند شد. 5ـــ مـاه خـواهـد گرفت.6ـــ جو کـنـده خواهد شد. 7ــ جو نسبت به زمين بمثابه پوست می ماند. 8ـ ماه و خـورشيد يکی خواهند شد. 9ـ ستارگـان تيره خواهند شد (خواهند مرد). 10ـــ ستارگان کم کم تمام خواهند شد.

1ــ خورشيد حجیم خواهد شد:

خورشيد از هـيـدروژن و هلـيوم تشکيل شده است. بدليل دمای بـسـيـار بـالای درون آن پيوسته هيدروژن آن تجزيه میشود و به هليوم و حجم عظيمی از انرژی که گرما و نور و تشعشعات بـاشـد تبديل میشود. هـيـدروژن آن روزی تـمام می شود و منبع هليوم آن متلاشی می شـود و دمـای آن بالا میرود. بـه دليل افـزايـش دما بخش (انبار) هـيدروژن به بيرون هل داده می شود و خورشيد گسترش پيدا می کند و غـول آسایِ سرخ رنگ می شود. بعد دوباره کم کم جمع می شود و بعد دوباره امتداد پيدا می کند و بعد دوباره جمع و کوتوله سفيد رنگ میشود. (عمر خورشيد 5000 مـيـلـيـون سـال ديـگـر بـرآورد می شـود. ايـن تـخـمـيـن  با بررسی انواع انفعـالات هــسـتـه ای مـوجـود در خورشيد و در ترکيب خورشيد و حساب اشعه های خارج شونده از آن، و حساب جرم آن زده شده است و بستگی به اين دارد که: اولاً خورشيد پيوسته هـمـيـن اندازه از ماده را تجزيه کند. و ثانياً: نحوه تجزيه و فعل و انـفـعالات درون خورشيد پيوسته به هـمين منوال کنونی خود ادامه داشته باشد. و اين چيزی است که انسان از آن مطمئن نيست).

(مصدر تکویر در اصل بمعنی پیچاندن چیزی دور چیزی است. بعد بطور ضمنی بمعنی حجیم شدن، پف کردن، در خود جا دادن یا فرو بردن، کوره شدن و غیره بکار رفته است).

2ــ چشم را برق خواهد گرفت:

هنگاميکه خورشيد گسترش پيدا می کند و غول آسا میشود، گازهای داغ آن سرد می شود و رنگ زرد آنها به رنگ سرخ تغيير می کند، ولی از آنجا که با غول آسا شدن آن قطر آن حدود 150 بار بزرگتر می شود و به ما خيلی نزديک می شود علی رغم سردتر شدن گازهای آن درخشندگی و پرتو آنها برای ما خيلی خيلی بيشتر از آنچه فعلاً هست خواهد شد، و اين باعـث برق گرفتن چشم خواهد شد.

 

3ــ درياها طغيان خواهند کرد:

از آنجا که دمای هـوای قـطبها در حدی نيست که بـرفـهـای آن آب شـونـد سال بسال بر اندازه برف و يخ آنها افزوده می شود.  و به هـمان اندازه نيز از آب دريا رفـته رفـته کاسته میشـود. وقـتی خـورشـيـد آغاز به گسترش پيدا کردن می کند دمای حرارت روی زمين بالا می رود و باعث ذوب شـدن بـرفـهـای قطبها میشود. با آب شدن آنها سطح آب درياها بالاتر می آيد و به اين ترتيب درياها طغـيان می کنند.

 

4ـــ درياها  تبخير خواهند شد:

در ادامه گـسـتـرش خـورشـيـد و پـيـوسـته بالاتر رفـتن دمای حرارت در زمين، آبهای روی زمين تبخير خواهند شد.

 

 

5ـــ ماه خواهد گرفت:

با افـزايش گرما و تبخير شدن درياها، جو زمين يکپارچه پر از بخار می شود و ماه ديده نخواهـد شد.

6ـــ جو کنده خواهد شد:

با گسترش خورشيد و افزايش دما و تـبخير درياها، جو زمين از محدوده زمين خارج می شود و به فضا می رود. گرمای روی زمين روزها گرمتر از درون تنور خواهد شد.

7ــ جـو نسبت به زمين بمثابه پوست می ماند:

واژه «کشط» به معنی پوست کـنـدن اسـت. و «کـشـط شـدن» جـو به اين معنی است که جو زمين بمثابه "پوست زمين" می ماند.  قـطر زمين 12800 کـيلومتر است و ارتفاع جو 1000 کـيلومتر. يعنی ارتفاع جو نسبت به قطر زمين تقريباً يک سيزدهم است. اين نسبتِ جو نسبت به قـطـر زمـين مانند نسبت پوست به مـيـوه می ماند.

 

8ــ ماه و خورشيد يکی خواهند شد:

وقـتـی خورشيد امتداد پيدا می کند و بزرگ می شود ابتدا عطارد را می بلعد که در فاصله 58 ميليون کيلومتری آن قراردارد. بـعـد زهره را می بلعـد که در فاصله 108 ميليون کيلومتری آن قرار دارد. و بعـد نوبت ماه میرسد و ماه را می بلعد.  در آن زمان البته فاصله ماه تا زمین بیشتر از آنچه امروزه هست خواهد بود، چون ماه هر سال 3 سانتیمتر از زمین دور می شود. و به اين ترتيب ماه و خورشيد يکی خواهند شد.

 

9ـــ ستارگان تيره خواهند شد (خواهند مرد):

ستارگان نيز مانند ساير پديده هـای ديگر تولد و زندگی و مرگ دارند. برخی از ستاره هائی که  می بينيم از خيلی وقتها پيش مرده اند و ما فـقـط  نور آنها را می بينيم، و بـقـيه نيز خواهند مرد.

10ـــ ستارگان کم کم تمام خواهند شد:

در داخل کهکـشـانـهـا از ابرهای گازی موجود در آنها بطور متوالـی ستاره های جديد متولد می شوند. ولی آن ابرهای گازی روزی تمام خواهند شد. وقتـی هـمـه گـازهای موجود در ابرهای گازی تمام شـوند سـتـاره هـای جـديـد ديـگـری نمی توانند متولد شوند، و به اين ترتيب ستارگان کم کم تمام خواهـند شد.

وضـعـيـت آسـمـان در آغـاز قـيامـت

« وقتی آسمان (منظومه شمسی) از هم گسيخته شود، مانند "گـُلی به شکلِ روغنِ ته مانده غذای سرخ کرده" خواهـد شد (رحمن: 37)».     «روزيکه آسمان مانند چيز گداخته (يا روغن گداخته) شود ( معارج 8)».

(«دِهان» بمعنی: روغنِ سرخِ روشن، باقيمانده روغن، ته مانده روغن خوراک سرخ کرده شده ــ روغن ماليدنی ــ جای ليز و لغزنده ــ  چرم سرخ ــ و ابزار روغن مالی است. و همينطور يکی از دو جمع «دُهن» است. دُهن روغن جامد است، (به روغن مايع «زيت» گفته می شود و به روغن جوشان و گداخته«مُهل»). دُهن همينطور به باران ضعيف گفته می شود (بارانی که زمين را کمی چرب و نرم می کند).

«مُهل» بمعنی: چيزي است که با آرامش با آن کار و برخورد می شود. و در معنی دوم خود به: هر چيز داغ و گداخته (از جمله روغن داغ و گداخته) ــ چرک، زرداب ــ طلا، نقره ــ چيزيکه قطره قطره می چکد ــ و اشيائيکه در تنور به نان می چسبند، اطلاق شده است.

وقـتی خورشيد گسترش پيدا می کند، برخی از سیارات را می بلعد و برخی ديگر باقی می مانند. و مـنظـومه شمسی از هم گسيخته می شود، و همانطور که قرآن آنرا توصيف نموده و در تصویر می بینیم مانند "روغـن تـه مـانـده خـوراک سـرخ کرده" و مانند  "روغن يا چـيـز گـداخـتـه" خـواهـد شـد.

مردگان زنده خواهند شد و رستگار شوندگان نجات داده خواهند شد

روز قيامت پس از دمـيـده شـدن دوباره در شـيـپـور مردگان زنـده می شـونـد. پـس از حـسـاب و کـتـاب، کـسانيکه رسـتگار می شوند از شرايطی که ديديم نجات داده می شوند ولی کـسانيکه رستگار نمی شـوند هـمـانـجا جا گـذاشـتـه می شوند.

«روز قيامت می بينی "کسانيکه خـدا را دروغ پنداشتند" روسـيـاه شـده اند. آيـا جای افراد متکبر نبايد در جهنم باشد؟! ولی کسانيکه نيک زندگی کردند خدا آنها را با رسـتـگاريشان از آن شرايط بيرون خواهد برد. نه آسيبی خواهند ديد و نه خودشان اندوهِ چيزیرا خـواهند داشت»!

«و خواهند گفت: به آن ايمان آورديم! ولی چطور می خـواهند چيزيکه در فاصله دور در پرواز است را با دست بگيرند»؟

در روز رستاخيز کسانيکه به آن ايمان نياورده بوده اند وقـتی آنرا ببينند می گويند: به آن ايمان آوردیم!

قرآن ايمان آوردن آنها در آن نقطه را به «با دست گرفتن پرنده درحال پرواز درفاصله دور» تشبيه کرده، که امری غير ممکن است. يعنی آنجا وقت ايمان آوردن نيست و ايمان آنها پذيرفـته نخواهد شد!

نشانه های خداوند در طبیعت

 

خداوند در بسياري از آيات قرآن ,انسان را دعوت به تفكر در طبيعت مي كند. تعدادي از اين آيات در اينجا آورده شده اند. قابل ذكر است كه عكسها زير بر اساس سليقه شخصي جمع آوري شده اند و ممكن است نشان دهنده عمق آيات نباشند

سوره الرعد, آيه سه

 و اوست كسى كه زمين را گسترانيد و در آن كوهها و رودها نهاد و از هر گونه ميوه‏اى در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب مي ‏پوشاند قطعا در اين [امور] براى مردمى كه تفكر مي ‏كنند نشانه ‏هايى وجود دارد

 

سوره الروم, آيه ۲۴ 

و از نشانه‏هاى او [اينكه] برق را براى شما بيم ‏آور و اميدبخش مينماياند و از آسمان به تدريج آبى فرو ميفرستد كه به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده مي‏گرداند در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل مي‏كنند قطعا نشانه‏ هايى است

سوره النحل, آيه ۱۱

به وسيله آن كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ديگر] براى شما مي‏روياند قطعا در اينها براى مردمى كه انديشه مي‏كنند نشانه‏اى است

سوره النحل, آيه ۱۲

 و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد و ستارگان به فرمان او مسخر شده ‏اند مسلما در اين [امور] براى مردمى كه تعقل مى‏كنند نشانه‏ هاست

 

سوره النحل, آيه ۱۳

 و [همچنين] آنچه را در زمين به رنگهاى گوناگون براى شما پديد آورد [مسخر شما ساخت] بي ‏ترديد در اين [امور] براى مردمى كه پند مي ‏گيرند نشانه‏اى است

 

سوره الحشر, آيه ۲۱

اگر اين قرآن را بر كوهى فرومي‏فرستاديم يقينا آن [كوه] را از بيم خدا فروتن [و] از هم ‏پاشيده مي‏ديدى و اين مثلها را براى مردم مي‏زنيم باشد كه آنان بينديشند

سوره النحل, آيه ۶۹

سپس از همه ميوه‏ها بخور و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه بپوى [آنگاه] از درون [شكم] آن شهدى كه به رنگهاى گوناگون است بيرون مي ‏آيد در آن براى مردم درمانى است راستى در اين [زندگى زنبوران] براى مردمى كه تفكر مي ‏كنند نشانه [قدرت الهى] است