تصاویری از مراجع تقلید

      

امام خمینی            مقام معظم رهبری

               

                فاضل لنکرانی     حسن زاده آملی      مهدوی کنی          اشتهاردی

 

   

 آیت الله سیستانی         آیت الله  بهجت

           

وحید خراسانی   موسوی اردبیلی   نوری همدانی    مکارم شیرازی     

            

شبیری زنجانی        روحانی              

                   

صافی گلپایگانی     آیت الله گلپایگانی     آیت الله تبریزی       آیت الله اراکی 

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى

 

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى

در اواخر سال 1334 هجرى قمرى در شهر فومن ديده به جهـان گشود.
پدر ايشان كربلايى محمود بهجت د در اواخر سال 1334 هجرى قمرى از مردان مورد اعتماد آن ديار به شمـارمى رفت .
تحصيلات ابتـدايى را در مكتب خانه فومن به پايان برد و عرب در شهرفومن در سال 1348هجرى پس ازآن به تحصيل علوم دينى پرداخت .
پس از تحصيل ادبيا ت قمرى رهسپار قم و پس از اقامت كوتـاه به كـربلاى معلى رفت و از محضرآيت اللّه العظمى سيد ابوالقاسم خويى بهـره جست .

در سـال 1352 قمرى براى ادامه تحصيــل به نجف اشرف رفت و در درس يـكـى از شاگردان آخوند خراسانى شركت كرد و پس از درك محضر آيات عظام : حاج آقا ضياء عراقى و ميرزاى نائينى وارد درس آيت اللّه حاج شيخ محمـد غـروى اصفهانى (كمپانى ) شد.
همچنين ا ز آيت اللّه العظمى حاج سيد ابوالحسن اصفهـانى و حـاج شيخ محمـد كاظـم شيرازى استفاده فراوان برد و علاوه برفقه و اصول نزدمرحوم سيدحسين بادكوبه اى اشارات ابن سينا و اسفار ملاصدرارا فرا گرفت .
در سال1364 قمرى به ايران بازگشت و درقم از محضـر آيت اللّه العظمـى كوه كمره اى استفاده نمود و در بحث هاى فقه و اصول حضرت آيت اللّه العظمى بروجردى حاضر شد .
وى بيش از 50 سال است كه به تدريس خارج فقـه و اصول اشتغــال دارد و غالبا به واسطه در منزل تدريس مى نمايد.


او كى مى‏آيد؟

 

 

‏يكى از پرسش‏هايى كه در موضوع مهدويت مطرح است همواره مطرح شده، زمان ظهور حضرت مهدى به عنوان آخرين ذخيره الهى است.  به گونه‏اى كه تاريخچه اين سؤال به سال‏ها قبل از تولد آن حضرت باز مى‏گردد.

همواره ائمه معصومين‏عليهم السلام به عنوان روشنگران طريق هدايت پاسخ اين پرسش را به عنوان يكى از اسرار الهى ياد آور شده‏اند و علم به وقت ظهور را ويژه خداوند متعال، ذكر نموده  و كسانى را كه براى قيام آن حجت الهى وقت معين كنند، دروغگو معرفى كرده‏اند.

در روايت مشهورى است كه وقتى شاعر بلند آوازه شيعى "دعبل خزاعى‏" در محضر هشتمين پيشواى شيعيان در ضمن قصيده خود سخن از ظهور و قيام حضرت مهدى بر زبان جارى ساخت آن حضرت در حالى كه سرشك از ديدگانش جارى بود، رو به دعبل كرده فرمودند:

"اى خزاعى، همانا روح القدس بر زبانت اين دو بيت را جارى ساخت. آيا مى‏دانى اين امام كيست و چه زمانى قيام مى‏كند؟"

آنگاه خود آن حضرت به معرفى آن امام پرداختند. سپس درباره زمان ظهور چنين فرمود:" و اما درباره اين كه چه زمانى ظهور خواهد كرد، پدرم از پدرش و ايشان از پدران خود و آنها از رسول گرامى اسلام نقل كرده‏اند كه وقتى از آن حضرت پرسيده شد چه زمانى قائم از ذريه شما ظهور مى‏كند؟ آن حضرت فرمود: مَثل او مَثل قيامت است كه خداوند درباره زمان وقوع آن چنين فرمود:"هيچ كس جز او به هنگامش آن را آشكار نمى‏سازد اين امر بر اهل آسمان‏ها و زمين دشوار است [قيامت] جز ناگهان به سراغ شما نمى‏آيد."  از آنجايى كه حضرت مخفى بودن زمان ظهور را همانند زمان قيامت و رستاخيز قلمداد فرموده است، مى‏توان به نتايج ذيل دست‏ يافت.

- با مخفى بودن قيامت ‏يك نوع آزادى عمل براى همگان پيدا مى‏شود و از سوى ديگر چون وقت آن به طور دقيق معلوم نيست و در هر زمانى احتمال وقوع آن وجود دارد، نتيجه‏اش حالت آماده باش دائمى است و همين طور درباره قيام حضرت مهدى(عج) است چرا كه اگر تاريخ قيام آن حضرت تعيين مى‏شد، هرگاه زمانش دور بود، همه در غفلت و غرور و بى خبرى فرو مى‏رفتند و هرگاه زمانش نزديك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست‏ بدهند و اعمالشان جنبه اجبارى به خود بگيرد.

- همانگونه كه علم به زمان قيامت فقط در اختيار خداوند است، علم به زمان ظهور حضرت مهدى نيز در عهده خداوند است؛‏ به علاوه در سخنان فراوانى از ائمه معصومين‏عليهم السلام وقتى سخن از قيام حضرت مهدى رانده شده، از قيامت نيز ياد شده است و از اين رو برخى ويژگى‏هاى آن همانند رستاخيز بزرگ و قيامت است.

از آنجايى كه خداوند در ادامه آيه مذكور، علم به قيامت را حتى از پيامبرصلى الله عليه وآله نيز منتفى مى‏داند، آنجا كه فرموده است:"از تو مى‏پرسند چنانكه گويا تو از چون و چند آن آگاهى، بگو همانا علم آن با خداوند است.‏"

و حتى پيامبرصلى الله عليه وآله و خود امام زمان نيز از زمان دقيق ظهور آگاهى ندارند و اين كه متاسفانه عده‏اى به خود جرات داده، به راحتى تعيين وقت ظهور مى‏كنند، خود محل تامل است.

نه تنها اين سؤال از اولين معصوم ‏صلى الله عليه وآله پرسيده شده كه آخرين معصوم‏عليه السلام نيز در جواب، چنين پاسخ فرمود:"و اما ظهور فرج همانا در اختيار خدا و علم الهى است و دروغ گفتند وقت گذاران.‏"

و هم آن حضرت در آخرين توقيع خود به آخرين سفير، ظهور را تنها در اراده و اختيار خداوند دانسته، چنين مى‏فرمايد:

"و ظهورى نخواهد بود مگر آنگاه كه خداوند تبارك و تعالى اجازه فرمايد."

از آنچه اشاره شد به خوبى به دست مى‏آيد كه زمان ظهور، يكى از اسرار الهى است و دست انديشه و فكر بشر از رسيدن به آن سخت كوتاه است.

و ديگر اين كه اين امر خطير، ناگهانى و غير قابل پيش ‏بينى صورت مى‏پذيرد.

حضرت على‏عليه السلام در اين‏ باره فرمودند:"مهدى از ما اهل بيت است كه خداوند امر(فرجش) را در يك شب اصلاح فرمايد."

و در رواياتى چند ظهور آن حضرت به آمدن شهاب تشبيه شده است و غير منتظره بودن شهاب، بسيار واضح است.

امام باقرعليه السلام پس از بيان غيبت‏ حضرت مهدى(عج) فرمود:"... او همانند شهابى شعله ‏ور فرا خواهد رسيد."

و نيز پيامبراكرم ‏صلى الله عليه وآله در اين باره فرمود: ... در آن هنگام چون شهابى فروزان خواهد آمد.

البته آنچه گفته شد بدين معنا نيست كه به كلى بحث زمان ظهور در روايات مورد اشاره قرار نگرفته، چرا كه با بررسى روايات درباره زمان ظهورعلاوه بر آنچه ذكر شد به موارد ذيل مى‏توان دست ‏يافت كه بيانگر نوعى تعيين وقت فى الجمله است و نه به صورت دقيق:

1- رواياتى كه ظهور حضرت مهدى را در روز جمعه ذكر كرده‏اند.

امام صادق‏عليه السلام در اين باره فرمود:"و قائم ما اهل بيت در روز جمعه ظهور خواهد كرد.

2- رواياتى كه روز ظهور را مصادف با روز عاشورا ذكر كرده‏اند.

امام باقرعليه السلام در ضمن فرمايشاتى درباره روز عاشورا فرمودند:"و اين روز[عاشورا] روزى است كه در آن قائم(عج) قيام خواهد كرد."

3- رواياتى كه ظهور حضرت مهدى را در سال فرد ذكر كرده است. امام صادق‏عليه السلام فرمود:"قائم ظهور نمى‏كند مگر در سال فرد."

اما هيچ يك از موارد فوق دلالتى بر تعيين وقت ظهور ندارد. حال ممكن است‏ به ذهن متبادر شود كه اگر خود امام نيز از زمان ظهور بى اطلاع است، پس چگونه هنگامى كه اراده الهى به ظهور تعلق گرفت آگاه خواهد شد؟

در اين باره نيز روايات فراوانى است كه با بيان بخشى از آن‏ها اين نوشتار را به پايان مى‏بريم .

1- آگاه شدن از طريق الهام

بدون شك ائمه معصومين‏عليهم السلام مورد الهام خداوند قرار مى‏گيرند و اگر چه وحى با رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله پايان گرفت، ولى در موارد فراوانى به اهل بيت‏عليهم السلام الهاماتى شده و خواهد شد.

امام صادق‏عليه السلام دراين ‏باره مى‏فرمايد: هنگامى كه خداوند اراده فرمود كه امر ظهور را اظهار نمايد، در قلب حضرت مهدى خطور خواهد شد و ايشان به امر الهى قيام خواهد فرمود.

2- آگاه شدن آن حضرت از طريق برافراشته شدن پرچم قيام

در رواياتى چند اشاره شده كه وقتى ظهور آن حضرت نزديك شود و وقت قيام فرا رسد، پرچمى كه آن حضرت هنگام ظهور در دست ‏خواهد داشت، به اذن و اراده الهى برافراشته شده، آن حضرت از زمان قيام آگاه خواهد شد.

3- آگاه شدن از طريق بيرون آمدن شمشير از غلاف

از پيامبر گرامى اسلام‏ صلى الله عليه وآله نقل است كه فرمودند: و براى او شمشيرى است در غلاف؛ پس هنگامى كه وقت ظهورش فرا رسيد آن شمشير از غلافش خارج مى‏شود. پس آن شمشير به سخن درآمده به حضرت مى‏گويد خارج شو (قيام كن) اى ولى خدا! كه ديگر نشستن در مقابل ستم دشمنان جايز نيست، پس او ظهور مى‏كند.

در پايان ذكر اين نكته خالى از فايده نيست كه مخفى بودن زمان ظهور حضرت مهدى داراى حكمت‏هايى است فراوان كه برخى از آنها عبارتند از:

الف- زنده نگه داشتن روح اميد و انتظار در جامعه در طول غيبت ‏حضرت مهدى(عج)، چرا كه در صورت معلوم بودن زمان ظهور، به كلى بحث انتظار با تمامى آثار تربيتى آن بى‏ معنا خواهد بود.

ب- معنا پيدا كردن امتحان شيعيان درعصرغيبت، كه در صورت مشخص بودن وقت ظهور ديگر امتحان و آزمايش شيعيان مفهومى نداشت و از اين رو دائما شيعه خود را در حال امتحان شدن مى‏داند.

ج- غافلگير كردن مخالفان و دشمنان. چرا كه يكى از حكمت‏هاى غيبت‏ حضت مهدى(عج) تلاش دشمنان براى نابودى آن حضرت بود. از اين رو، روشن بودن زمان ظهور، دشمنان را براى مقابله و از بين بردن آن حضرت آماده مى‏ساخت. در حالى كه نا معلوم بودن و ناگهانى بودن زمان ظهور باعث غافلگيرى دشمنان نيز خواهد شد.

فوايد و آثار انتظار چيست؟

 
فوايد و آثار انتظار چيست؟

برخي چنين پنداشته اند كه انتظار مهدي(عج)، ممكن است سبب ركود و عقب ماندگي، يا فرار از زير بار مسؤوليت ها و تسليم در برابر ظلم و ستم گردد. چرا كه اعتقاد به اين ظهور بزرگ و مفهومش قطع اميد از اصلاح جهان قبل از او و حتي كمك كردن به گسترش ظلم و فساد است تا زمينه ظهور آن حضرت فراهم گردد! در صورتي كه چنين نيست و انتظار اين ظهور بزرگ آثار و بركات بسيار سازنده اي دارد، كه در ذيل به چند نمونه اشاره مي كنيم:

1. خودسازي فردي: چنين تحولي قبل از هر چيز نيازمند عناصر آماده و باارزش انساني است كه بتوانند بار سنگين چنان اصلاحات وسيعي را در جهان به دوش بكشند، و اين در درجه اول محتاج به بالاترين سطح انديشه و آگاهي و آمادگي روحي و فكري براي همكاري در پياده كردن آن برنامه عظيم است. تنگ نظريها، كوته بيني ها، كج فكري ها، حسادت ها، اختلاف كودكانه و نابخردانه و بطور كلي هر گونه نفاق و پراكندگي با موقعيت منتظران سازگار نيست.

نكته مهم اين است كه منتظر واقعي، براي چنان برنامه مهمي، هرگز نمي تواند نقش تماشاچي را داشته باشد، بايد از هم اكنون حتما در صف انقلابيون قرار گيرد.

ايمان به نتايج و عاقبت اين تحول هرگز به او اجازه نمي دهد كه در صف مخالفان باشد و قرار گرفتن در صف موافقان نيز محتاج به داشتن"اعمالي پاك" و روحي  پاك تر، و برخوداري از شهامت و آگاهي كافي است.

من اگر فاسد و نادرستم چگونه مي توانم در انتظار نظامي كه افراد فاسد و نارست در آن هيچ گونه نقشي ندارند، بلكه مطرود و منفور خواهند بود، روز شماري كنم. آيا اين انتظار براي تصفيه روح و فكر و شستشوي جسم و جان از لوث آلودگي ها كافي نيست؟ ارتشي كه در انتظار جهاد اسلامي و آزادي بخش به سر مي برد حتما به حال آماده باش كامل در مي آيد. سلاحي كه براي چنين ميدان نبردي شايسته است به دست مي آورد و سنگرهاي لازم را مي سازد. آمادگي رزمي افراد خود را بالا مي برد، روحيه ي افراد خود را تقويت مي كند و شعله عشق و شوق براي چنين مبارزه اي را، در دل فرد فرد سربازانش زنده نگاه مي دارد، ارتشي كه داراي چنين آمادگي نيست، هرگز در انتظار به سر نمي برد و اگر بگويد دروغ مي گويد.

انتظار يك مصلح جهاني به معناي آمده باش كامل فكري و اخلاقي، مادي و معنوي براي اصلاح همه جهان است. فكر كنيد چنين آماده باشي چقدر سازنده است. براي تحقق بخشيدن به چنين انقلابي، مرداني بسيار بزرگ و مصمم و بسيار نيرومند و شكست ناپذير، فوق العاده پاك و بلند نظر، كاملا آماده و داراي بينش عميق لازم است.

و خود سازي براي چنين هدفي مستلزم به كار بستن عميق ترين برنامه هاي اخلاقي فكري و اجتماعي است، اين است معناي انتظار واقعي، آيا هيچ كس مي تواند بگويد كه چنين انتظاري سازنده نيست؟!

2. خودياري هاي اجتماعي: منتظران راستين در عين حال وظيفه دارند تنها به خويش نپردازند، بلكه مراقب حال يكديگر باشند، و علاوه بر اصلاح خويش در اصلاح ديگران، نيز بكوشند، زيرا برنامه عظيم و سنگيني كه انتظار را مي كشند يك برنامه فردي نيست، برنامه اي است كه تمام عناصر انقلاب بايد در آن شركت جويند، بايد كار را به صورت دسته جمعي و همگاني باشد، كوشش ها و تلاش ها بايد هماهنگ گردد، و عمق و وسعت اين هماهنگي بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهاني باشد كه انتظار آن را دارند.

در يك ميدان وسيع مبارزه دسته جمعي، هيچ فردي نمي تواند از حال ديگران غافل بماند، بلكه موظف است هر نقطه ضعفي را در هر كجا ببيند اصلاح كند و هر موضع آسيب پذيري را ترميم نمايد، و هر قسمت ضعيف و ناتواني را تقويت كند، زيرا بدون شركت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزين، پياده كردن چنان برنامه اي امكان پذير نيست.

منتظران واقعي علاوه بر اين كه به اصلاح خويش مي كوشند، وظيفه خود مي دانند كه ديگران را اصلاح كنند. اين است اثر سازنده ديگري براي انتظار قيام مصلح جهاني.

3. منتظران راستين در فساد محيط حلّ نمي شوند: اثر مهم ديگري كه انتظار مهدي دارد حل نشدن در مفاسد محيط و عدم تسليم در برابر آلودگي است.

توضيح اين كه هنگامي كه فساد فراگير مي شود و اكثريت يا جمع كثيري را به آلودگي مي كشاند، گاهي افراد پاك در يك بن بست سخت رواني قرار مي گيرند، بن بستي كه از يأس اصلاحات سرچمشه مي گيرد. گاهي آنها فكر مي كنند كه كار از كار گذشته و ديگر اميدي به اصلاح نيست، و تلاش و كوشش براي پاك نگاه داشتن خويش بيهوده است، اين نوميدي و يأس ممكن است آنها را تدريجا به سوي فساد و همرنگي با محيط بكشاند و نتوانند خود را به صورت يك اقليت صالح در برابر اكثريت ناسالم حفظ كنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوايي بدانند!

تنها چيزي كه مي تواند در آنان روح "اميد" بدمد، و به مقاومت وخويشتن داري دعوت كند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند، اميد به اصلاح نهايي است، تنها در اين صورت است كه آنها دست از تلاش و كوشش براي حفظ پاكي خويش و اصلاح ديگران برنخواهند داشت.

به همين دليل، اميد را مي توان همواره به عنوان يك عامل موثر تربيتي در مورد افراد فاسد شناخت، همچنين افراد صالحي كه در محيط هاي فاسد گرفتارند، هرگز بدون اميد نمي توانند خويشتن را حفظ كنند.

نتيجه اين كه انتظار ظهور مصلحي كه هر قدر دنيا فاسدتر مي شود اميد ظهورش بيشتر مي گردد، اثر فزاينده رواني در معتقدان دارد، و آنها را در برابر امواج نيرومند فساد بيمه مي كند، آنها نه تنها با گسترگش دامنه فساد محيط مأيوس نمي شوند، بلكه به مقتضاي:

وعده وصل چون شود نزديك   آتش عشق تيز تر مي گردد

وصول به هدف را در برابر خويش مي بينند و كوشش آنان براي مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق زيادتري تعقيب مي گردد.

براي مطالعه بيشتر به كتاب "يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان(عج)"، از عليرضا رجالي تهراني، و كتاب "امامت و مهدويت"، آيت الله صافي گلپايگاني مراجعه نماييد.

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ على صافى گلپايگانى

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ على صافى گلپايگانى

ايشان در صفر 1332 هـ.ق (يا 1291 هـ.ش) در شهر گلپايگان ديده به جهان گشود . پدر وى مرحوم آيت الله العظمى آخوند ملا محمد جواد صافى گلپايگانى ، از علماى بزرگى بود كه در فقه ، اصول و شعر تبحر داشت ، او در سن شانزده سالگى براى تحصيل به اصفهان رفت و در سن 22سالگى به درجه اجتهاد نائل شد. در شعر به صافى تخلص مىكرد لذا بعداً نام خانوادگى ايشان ((صافى)) شد. يك دوره اصول منظوم به زبان عربى از سروده هاى اوست . حضرت آيت الله العظمى صافى گلپايگانى تحصيلات ابتدائى تا دوره سطح را نزد پدر فرا گرفت در نوزده سالگى وارد شهر مقدس قم شد و از حوزه درس استادان بزرگى چون آيات عظام حجت، ميرزا محمد همدانى، و سيد محمد تقى خوانسارى در فقه و اصول و از امام خمينى (ره) در شرح منظومه بهره جست,معظمه له طى امتحانى كه از طرف وزارت معارف و فرهنگ وقت برگزار گرديد، نفر اول مدرسى فقه واصول - علم منقول- شد. وى از سخنرانان بنام گلپايگان بود كه از پايگاه منبر عليه نظام ستم شاهى مبارزه مىكرد. مجموعه تأليفات و تسلط او بر علم و اصول و فقه ، حاصل تلاش نزديك به نود سال از زندگانى اوست . فعلآ ايشان به تحقيق و تدوين تقريرات درسهاى گذشته مشغول هستند . نكته نظر اخلاقى از نظر او عبارتست از : ((هيچ كس به اندازه خود انسان به درد خويش نمى خورد)).

حضرت آيت الله حاج شيخ محمد تقى مصباح يزدى

 

حضرت آيت الله حاج شيخ محمد تقى مصباح يزدى

    

در يازدهم بهمن سال1313 درشهر يزد ـ يكى ازشهرهاى كويرى ايران ـ درخانواده اى مذهبى ديده به جهان گشود. در سن هفت سالگى ـ با ورود به دبستان ـ تحصيلات ابتدايى خود را آغاز و درسال 1326, تحصيلات شش ساله دوره ابتدايى را در حالى به اتمام رساند كه درتمامى اين شش سال , شاگردى ممتاز بود. سپس وارد حوزه علميه يزد شد و درنزد شيخ محمد على نحوى ,دوره مقدمات و سطح را تا پايان رسايل و مكاسب در مدت چهار سال به اتمام رساند. در سال 1331 به تشويق يكى از بستگان , براى ادامه تحصيل به حوزه علميه نجف مهاجرت نموده و پس از يكسال به شهر قم باز گشت مى نمايد. در همين ايام است كه دردرس خارج فقه امام خمينى (ره )شركت مى نمايدوبا شركت در درس تفسير و فلسفه علامه طباطبايى (ره ) علاوه بر استفاده علمى , رابطه روحى و اخلاقى خاصى با او پيدا مى كند و همچنين از فيوضات روحى و اخلاقى آيت الله انصارى و بهجت استفاده هاى وافرى مى برد. باخيزش نهضت روحانيت برعليه رژيم طاغوت پهلوى , فعاليتهاى سياسى خود را آغاز مى كند و از طريق آشنايى و همكارى با شخصيتهايى چون شهيد دكتر محمد حسين بهشتى و شهيد مرتضى مطهرى , نقش فعالى را در شاخه فرهنگى نهضت روحانيت بر عهده مى گيرد. وى در جهت بررسى نارساييها و اصلاح و بازسازى نظام حوزه و فعال و كارآمدتركردن آن به عنوان اصلى ترين مركزعلمى ـ فرهنگى مبارزه روحانيت و همچنين هرچه نزديكتر كردن آن به نهاد مهم علمى ديگركشور يعنى دانشگاه , شروع به فعاليت و همكارى با شهيد بهشتى و شهيد قدوسى درمدرسه علميه حقانى و منتظريه مى نمايد و با عضويت در هيأ ت مديره مدرسه حقانى و همچنين همكارى با مؤسسه علمى ـ فرهنگى در راه حق و تأ سيس بخش آموزش درآن , فعاليت خويش را تشديد مى كند. علاوه بر اين , با تدريس مباحث فلسفى و قرآنى و همچنين تشكيل جلسات بحث اعتقادى و اخلاقى و همكارى با نشريه هايى چون انتقام و بعثت , به مبارزه با افكار و عقايد انحرافى كه سعى در مخدوش كردن چهره دين براى تحريف و يا از بين بردن آن در جهت تغيير ماهيت اسلامى انقلاب به نفع خود را داشتند, مى پردازد. پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران , با ضرورتى كه براى اسلامى شدن دانشگاهها وهرچه نزديكتر شدن آنها به نهاد حوزه , احساس مى شود, دوره جديدى از فعاليتهاى علمى ـ فرهنگى ايشان آغاز مى شود. كه با عضويت و فعاليت در ستاد انقلاب فرهنگى و همچنين همكارى و فعاليت در تأ سيس دفتر همكارى حوزه و دانشگاه , تلاشهاى ارزشمندى را در جهت پيشبرد اهداف علمى ـ فرهنگى نظام اسلامى نمود. ايشان همچنين با تأ سيس بنياد علمى ـ پژوهشى باقرالعلوم ـ عليه السلام ـ گام عملى مهمى را در جهت اصلاح و بازسازى نظام حوزه داشته اين بنياد اكنون با توسعه اى كه به آن داده شد, به عنوان يكى از قطب هاى علمى ـ پژوهشى كشور درعلوم حوزوى و دانشگاهى , با عنوان مؤسسه علمى ـ پژوهشى امام خمينى (ره ) مشغول فعاليت است . وى اكنون عضو شوراى عالى انقلاب فرهنگى و همچنين رييس مؤسسه علمى ـ پژوهشى امام خمينى (ره ) و عضو جامعه مدرسين حوزه علميه قم مى باشد. ايشان علاوه بر فعاليتهاى علمى ـ اجرايى فوق , با تدريس مباحث فلسفى و قرآنى و تشكيل جلسات پيرامون مسايل اعتقادى و اخلاقى و همچنين انجام مسافرتهاى علمى , فرهنگى و تبليغى به كشورهاى مختلف جهان , در جهت تبيين وترويج علوم اسلامى مشغول فعاليت مى باشد. و على رغم فعاليتهاى فراوانى كه به طور اختصار ذكر شد, تأ ليفات و آثار ارزشمندى را در زمينه هاى علوم عقلى و نقلى به رشته تحرير در آورده است .

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ ناصر مكارم شيرازى

 

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ ناصر مكارم شيرازى

ولادت
در سال 1345 هجرى قمرى در شهر شيراز در ميان يك خانواده مذهبى كه به فضائل نفسانى و مكارم اخلاقي معروفند ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايى و دبيرستانى خود را در شيراز به پايان رسانيد. هوش و حافظه قوى و استعداد سرشار، وى را در محيط مدرسه در رديف شاگردان بسيار ممتاز قرار داده بود وچه بسا در يك سال، دو كلاس را طى مي نمود. شرايط آن روز ايجاب مى كرد كه اين نوجوان با چنين نبوغ و استعداد فوق العاده، راه دانشگاه را پيش گيرد و اندوخته هاى علمى خود را در طريق كسب درجات ظاهرى به كار اندازد، ولى دست تقدير و عنايات پروردگار جهان و تمايلات باطنى ايشان به شناسايى عميق معارف و حقايق اسلام، توجه اين نابغه نورس را به سوى علوم اسلامى معطوف ساخت - بخصوص كه پس از شهريور سال 1320 شرايط دگرگون گرديد و مدارس و معارف اسلامى از نو رونق گرفت.
تحصيلات
ايشان در حدود 14 سالگى رسمأ دروس دينى را در مدرسه آقا باباخان شيرازآغاز كردند و در مدت اندكى نيازهاى خود را از علوم : صرف، نحو، منطق، بيان و بديع تأمين نمودند.سپس توجه خود را به رشته فقه و اصول معطوف ساختند وبه خاطر نبوغ فوق العاده اى كه داشتند مجموع دروس مقدماتى و سطح متوسط و عالى را در مدتى نزديك به چهار سال! به پايان رساندند. در همين سالها گروهى از طلاب حوزه علميه شيراز را نيز با تدريس خود بهره مند مى ساختند. انتقادها و نظرات معظم له در قم تدريس و يا اضافه نسبت به متون علمى حوزه ها، آينده درخشان علمى ايشان را قطعى مى ساخت و در محافل علمى و روحانى آن ديار، استعداد، نبوغ، دقت و عمق تفكر معظم له درج مى شد و كسى نمى توانست اين فضيلت خدادادى را انكار كند. اين ستاره فروزان ، در حالى كه هنوز بيش از هيجده سال از عمر شريفش نگذشته بود با فكر نافذ وقلمى روان، حاشيه اى بركفاية الأصول  نوشت كه نقاط مبهمى از اين كتاب را روشن مى ساخت. ايشان در 18 سالگى وارد حوزه علميه قم شدند و قريب پنج سال از جلسات علمى و درس اساتيد بزرگ آن زمان مانند حضرت آ ية الله العظمى بروجردى و علماي ديگر( رضوان الله عليهم) بهره گرفتند. معظم له براى آشنايى با نظرات و افكار اساتيد بزرگ يكى از حوزه هاى عظيم شيعه در سال 1369 هـ.ق وارد حوزه علميه نجف اشرف گرديد و در آنجا در دروس اساتيد عالى مقام و بزرگى همچون أيات عظام: آقايان حكيم ،ابولقاسم خوئى وعبدالهادى شيرازى و اساتيد برجسته ديگر - قدس الله اسرارهم- شركت جستند. ايشان در سن 24 سالگى به اخذ اجازه اجتهاد مطلق از محضر دو نفر از آيات بزرگ نجف نائل شدند وحضرت آيت الله العظمى حكيم تقريظ كوتاه و پر محتوايى بر تقريرات ايشان از درس فقه (ابواب طهارت) نوشتند كه بسيار ممتاز است. اقتباس و استفاضه از فيوض علمى دروس اساتيد نجف همچنان ادامه داشت تا اين كه بر اثر نبود وسايل و امكانات، در ماه شعبان 1370 هـ.ق به ايران بازگشتند و در شهر مقدس قم اقامت گزيدند و به تدريس سطوح عالى و سپس خارج  اصول و فقه پرداختند و قريب 28 سال است كه حوزه درس خارج ايشان مورد استقبال طلاب مي باشد و يكى از پرجمعيت ترين دروس حوزه علميه است و قريب به دو هزار نفر از طلاب و فضلاى عاليقدر از محضر ايشان استفاده مي كنند. ايشان از آغاز دوران جوانى به تأليف كتب در رشته هاى مختلف علوم اسلامي پرداختند و يكى از مؤلفان بزرگ جهان اسلام محسوب مى شوند.
حيات سياسى
ايشان در انقلاب اسلامى حضور فعال داشتند و به همين دليل چند بار به زندان طاغوت افتادند و به سه شهر چابهار، مهاباد، انارك  تبعيد شدند و در تدوين قانون اساسى در خبرگان اول، نقش مؤثرى داشتند.
خدمات ايشان
الف- نشريه علمى مركز بزرگ شيعه ازمدتها پيش احساس مىشد كه حوزه علميه قم نيازمند يك نشريه عمومىاست تا بتواند بانشريات گمراه كننده اى كه بدبختانه تعداد آنهانيز كم نبودمبارزه نمايد . بعلاوه مسلمانان همواره ازاين دانشگاه بزرگ اسلامى چنين انتظارىراداشتند وطبقات مختلف ازمراجع بزرگ حوزه وديگران چنين تقاضايىمىكردند بطور مسلم انتشارمجله اى كه بتواند به اشكالات مذهبى جوانان پاسخ بگويد وبا نشريات گمراه كننده مبارزه نمايد،مشكلاتىداشت كه بايد پشت سر گذاشته مىشد.وازآنجا كه بعضى از افكار درآن روز آماده پذيرش چنين نشريه اى نبود انديشمندانى مصمم ومبتكررا مى طلبيد تا با عزم راسخ خود اين بار مهم را به دوش گيرند. از اين نظر معظم له به اتفاق جمعى واز دانشمندان نشريه ماهانه(مكتب اسلام) را با مساعد ت زعماى حوزه علميه قم وبا كمك مالى عده اى از نيكوكاران پايه گذارى كردند.اين نشريه در جهان تشيع بي سابقه بود و شايد از نظر وسعت انتشار – در ميان مجلات علمى و دينى - در تمام جهان اسلام, جزؤ درجه اولها بود. اين مجله راه نوينى به روى فضلا و دانشمندان دوان جوزه گشود. و در حالى كه از سال تأسيس آن 1336 شمسى بيش از 39 سال مي گذرد خدمات ارزنده ايى به جهان اسلام و شيعه نمود ودر قلوب جوانان و دانشجويان و اساتيد وفضلا، مقام و منزلتى بس ارجمند پيدا كرد و نور اسلام و تشيع را از مركز آن به اطراف جهان فرستاد.
ب- نقطه تحول در افكار طلاب و دانشجويان در سالهاى 1330 تا 1332 تبليغات (ماديگراها) در محيط كشور بالا گرفت، مقامات روحانى و شخصيتهاى علمى حوزه احساس كردند كه هجوم مكاتب باطله و نشريات روز افزون افراد گمراه و ايادى بيگانه كه در اختيار جوانان گذارده مى شود،جوانان را تهديد مى كند. در اين برهه از زمان رجال مذهب واستادان فلسفه و عقايد، احساس مسئوليت كرده و جلسه هايى براى آشنا ساختن جوانان با طرز مبارزه منطقى با اين مكاتب، تشكيل دادند و معظم له يكى از پيشگامان در تأسيس چنين جلساتى بودند. ايشان با همكارى جمعى از دانشمندان جلسه بحث علمى و فلسفى تشكيل دادند كه در آن جلسه كليه اصول فلسفى مكتبهاى مادى مطرح مىگرديد. اين جلسه سبب شد تا ايشان در اين مباحث به حد كافى غور كنند ورساله و نوشته هاى آنها را مورد بررسى قرار دهند. از اين نظر توانستند يك شاهكار علمى كه در باب خود ممتاز و بى نظير است به نام (فيلسوف نماها) را از خود به يادگار بگذارند. اين كتاب با استقبال عظيم جوانان و طبقه روشنفكران رو به رو گرديد و دسته اى از گمراهان در پرتو اين كتاب از چنگال مكتب ماديگرى و ماترياليسم رهايى يافتند. اين كتاب بيش از 30 مرتبه به چاپ رسيده و به تصديق اهل فن كمتر كتابى اين چنين جامع در تحليل اصول فلسفى ماركسيستها نگارش يافته است.
با اينكه دهها سال از انتشار اين كتاب مى گذرد هنوز طراوت و ابتكار خود را در محيطهاى علمى حفظ نموده است و اخيرا كه كمونيستها، كشور همسايه و مسلمان افغانستان را مورد هجوم وحشيانه خود قرار داده و آن را مدتى به اشعال خود در آورده بودند، اخبار فراوانى رسيد كه حاكى از نقش مهمى است كه اين كتاب در خنثى نمودن تبليغات خام آنها و در توجيه صحيح مردم ايفا كرده بود. اين فصل در حقيقت نخستين نقطه تحول فكرى در حوزه عليه قم بود و از اين هنگام به بعد ايشان قسمتى از اوقات خود را صرف خواندن كتابها فلسفى و كلامى و مطالعه در آرا و عقايد فرقه هاى مختلف اسلامى و غير اسلامى به خوبى واقف گردند و كتابهايى در اين زمينه منتشر سازند.
ج- تأسيس جلسات درس عقايد و مذاهب معظم له احساس كردند كتابهاى كه در زمينه عقايد اسلامى نوشته شده با گذشت زمان نمى تواند پاسخگوى همه نيازمنديهاى اين زمان باشد؛ زيرا اين كتابها در قرونى نوشته شده كه اشكالات امروز ماديها مطرح نبود و بازار ايادى استعمار اين چنين گرم نبود. بعلاوه در آن كتابها مسائلى مانند نزاع ((اشعرى و معتزلى)) و امثال آن مطرح است كه امروز از گردونه مباحث عقايد بيرون رفته و رنگ بحثهاى موسمى به خود گرفته . روى اين ملاحظات ايشان بار ديگر به كمك ذوق و استعداد خاص خويش، مسائل عقيدتى اسلام و اصول پنجگانه را به طرز بى سابقه اى مطرح ساختند و با تشكيل درس عقايد، صدها نفر را به اين مسائل آشنا كردند و كتابهايى كه حاوى فشرده آن جلسات علمى است،تأليف نمودند.
د- مجمع علمى نجات نسل جوان ايشان به موازات جلسات درس عقايد، جلسه ديگرى تشكيل دادند كه در هشت رشته از مذاهب موجود جهان، افرادى پرورش يابند تا بتواننداز طريق بحث و مناظره يا نوشتن كتاب، با مبلغان مذاهب مختلف رو به رو شوند و به ايرادها و دلايل آنها پاسخ گويند.اين جلسه در مدت كمى توانست فضلايى پرورش دهد كه هر كدام در رشته خاص خود تخصص لازم را كسب نمودند. وهم اكنون جمعى از نويسندگان زبده جوان حوزه علميه، محصول آن جلسه مى باشند. همچنين براى رهايى جوانان از چنگال عوامل فساد به همكارى جمعى دست به تشكيل  مجمع علمى نجات نسل جوان زدند. يكى از نتايج اين مجمع گذاردن نشريات جالب در اختيار جوانان بود كه به سرعت جاى خود را در ميان جوانان كشور باز كرد.
هـ - مبارزه با التقاطيها معظم له در يكى از سفرهاى خود به شهر شيراز با بازار گرم صوفيگرى رو به رو شدند. گروهى از محضر ايشان در خواست نمودند كه با قلم شيواى خود كتابى پيرامون اصول صوفيگرى - كه اتفاق و ادب در ان رعايت شده باشد - بنويسد. معظم له نيز با استفاده از مدارك موجود، عقايد دسته مزبور را با كمال ادب و احترام - كه همواره شيوه ايشان در نگارش مى باشد- مورد بررسى و انتقاد قرار داده و كتابى نوشتند كه به نام (جلوه حق) در سال 1330 انتشار يافت. طرز نگارش اين كتاب توجه مخصوص حضرت آيت الله العظمى بروجردى (ره) را جلب نمود و مؤلف را به حضورخود پذيرفت ، پس از تقدير از خدمات ازرنده ايشان بياناتى ايراد فرمودند از جمله اين كه (من اين كتاب را به هنگام فراغت مطالعه كردم و كوچكترين نقطه ضعفى در آن به نظرم نيامد. شكرالله مساعيك!
و- تأسيس مؤسسات و مراكز علمى در اين زمينه ايشان مصمم اند به تعداد معصومين عليهم السلام مدرسه و مركز علمى تأسيس نمايند و بحمدالله تا كنون موفق به تأسيس چهار مدرسه مهم در حوزه علميه قم و دو مؤسسه دينى رفاهى براى طلاب حوزه هاى علميه در مشهد گرديده اند.
ز- تأليفات و آثار از معظم له تا كنون حدود يكصد وسى جلد كتاب به چاپ رسيده كه بعضى از آنها بيش از 30 بار تجديد چاپ شده و بعضى به بيش از ده زبان زنده دنيا ترجمه شده و در كشورهاى مختلف انتشار يافته است . تفسير نمونه ايشان به چند زبان ترجمه شده و در اغلب مراکزموجود است؛ اين تفسير و تفسير موضوعى پيام قرآن باب تازه اى در تفسير قرآن گشوده و كتب اعتقادى ايشان به هنگام هجوم مكاتب باطله، پناهگاهى براى طلاب و دانشجويان بود. از جمله كتب فقهى ايشان : انوار الفقاهه، والقواعد الفقية و انوار الاصول و تقليقات مستدل و مشروحى بر تمام عروة الوثقى مى باشد كه مكرر به چاپ رسيده است. رساله عمليه ايشان (توضيح المسائل) تا كنون بارها چاپ شده و اين رساله به زبان عربى و اردو و تركى آذرى و انگليسى نيز ترجمه و منتشر شده است.

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ حسين وحيد خراسانى

 

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ حسين وحيد خراسانى

در سال 1300 هجرى شمسى در شهر مقدس مشهد ديده به جهان گشود.
پس از گذراندن ادبيات سطح را از مرحوم آيت اللّه حاج شيخ محمد نهاوندى فرا گرفت و به درس خارج مرحوم آيت اللّه ميرزا مهدى اصفهانى و آيت اللّه آشتيانى حاضر شد و استفاده هاى فراوانى نمود.
علوم عقليه , فلسفه وحكمت را از مرحوم ميرزا ابوالقاسم الهى وآقا ميرزا مهدى اصفهانى آموخت و به قصد تكميل مبانى درسن27 سالگى به نجف اشرف هجرت كرد و در درس مرحوم آيت اللّه العظمى آقا ميرزا عبدالهادى شيرازى وآيت اللّه العظمى حكيم و بخصوص آيت اللّه العظمى حاج سيد ابوالقاسم خويى شركت جست و يكى از شاگردان برجسته ى آن مرحوم است .
ايشان از سال 1378 هجرى قمرى پس از تدريس سالهاى متوالى دروس سطح , درس خارج فقه و اصول را آغاز نمود و نزديك به دوازده سال در نجف اشرف آن را ادامه داد.
پس از بازگشت به ايران در سال 1390 در شهر مقدس مشهد به تدريس پرداخت و بعد از يكسال به شهرمقدس قم مهاجرت نمود وهم اكنون به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارد و حوزه ى د ايشان يكى از پر رونق ترين دروس حوزه ى علميه قم است .

حضرت آيت الله العظمى حاج سيد على حسينى سيستانى

 

حضرت آيت الله العظمى حاج سيد على حسينى سيستانى

ولادت
حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى در روز 9 ربيع الاول سال 1349 هـ ق در شهر مقدس مشهد متولد گرديد و پدرش به ميمنت نام جدش ايشان را على نام نهاد.
نام پدر گراميشان مرحوم سيد محمد باقر و نام جد ايشان كه از بزرگان علم و زهد بوده سيد على مىباشد كه زندگينامه ايشان را مرحوم شيخ آقا بزرگ طهرانى در طبقات أعلام الشيعه (قسمت چهارم ص 1432) ذكر نموده است كه گفته شده ايشان در نجف از شاگردان مولى على نهاوندى و در سامراء از شاگردان مجدد شيرازى سپس از شاگردان خاص مرحوم سيد اسماعيل صدر گرديد. و در حدود سال 1308 هـ به شهر مقدس مشهد بازگرديد و در آنجا مستقر گشت. و از مهمترين شاگردانش فقيد بزرگوار شيخ محمد رضا آل ياسين (قدس سره) مىباشد.
خاندان ايشان كه از سادات حسينى مىباشند در عهد صفوى در اصفهان مىزيستند كه از طرف سلطان حسين صفوى جد اعلاى ايشان سيد محمد را به منصب شيخ الاسلامى در سيستان منصوب نمود و ايشان به آنجا منتقل شده و با خانواده شان در آنجا سكنى گزيدند.
از نواده هاى ايشان سيد على جد معظم له اولين شخصى بود كه به شهر مقدس مشهد مهاجرت نمود و در مدرسه مرحوم ملا محمد باقر سبزوارى مستقر گرديد و از آنجا براى تكميل درس خود به نجف اشرف مهاجرت نموده است.
معظم له در پنج سالگى به تعليم قرآن كريم پرداخت سپس وارد مدرسه دار التعليم دينى به منظور آموختن، خواندن و نوشتن و غيره شد كه در اين مدت خوشنويسى را از استاد فن ميرزا على آقا ظالم آموخت.
در سال 1360 هـ به امر پدر بزرگوارش شروع به آموختن مقدمات علوم حوزوى پرداخت كه مجموعه اى از دروس ادبى همچون شرح الفيه ابن مالك، مغنى ابن هشام و مطول تفتازانى و مقامات حريرى و شرح النظام را نزد مرحوم اديب نيشابورى و بعضى ديگر از اساتيد فن پرداخت. و شرح لمعه و قوانين را نزد مرحوم سيد احمد يزدى معروف به نهنگ خواند و قسمتى از دروس سطوح مثل مكاسب و رسائل و كفايه را نزد عالم جليل شيخ هاشم قزوينى خواند.
و تعدادى از كتب فلسفى همچون شرح منظومه سبزوارى و شرح الاشراق و اسفار را نزد مرحوم آيسى خواند و شوارق الالهام را نزد مرحوم شيخ مجتبى قزوينى آموخت و از محضر علامه محقق ميرزا مهدى اصفهانى متوفى 1365 هـ بهره هاى فراوان برد. همچنين از محضر ميرزا مهدى آشتيانى و ميرزا هاشم قزوينى بهره ها برده است.
پس از فراگيرى علوم ابتدائى مقدمات و سطح، نزد برخى از اساتيد و مدرسان به فراگيرى علوم عقليه و معارف الهيه پرداخت. سپس در سال 1368 هـ به شهر مقدس قم مهاجرت نموده و از محضر مرجع بزرگ آيت الله بروجردى (قدس سره) در فقه و اصول بهره هاى فراوان برد و از دانش و معرفت فقهى او بويژه در علم رجال و حديث استفاده هاى بسيارى نمود. وى همچنين در دروس فقيه و عالم فاضل سيد حجت كوهكمرى (قدس سره) و تعدادى از علماى معروف آن دوره شركت نمود.
معظم له در مدت اقامت در قم با مكاتباتى كه مرحوم سيد على بهبهانى (يكى از علماى برجسته اهواز و از تابعين مدرسه محقق شيخ هادى طهرانى) كه موضوع مورد مكاتبه بعضى از مسائل قبله بوده بطورى كه معظم له در اين مسائل مناقشات مفصلى با مرحوم بهبهانى حول آراء مرحوم محقق طهرانى داشته و مرحوم بهبهانى از آراء استاد خود دفاع مىكرده، پس از مدتى مكاتبه مرحوم بهبهانى نامه تشكرى براى معظم له فرستاده و از ايشان تمجيد و تقدير كاملى نمود. و قرار بر آن شد كه بقيه بحث موقع تشرف ايشان به مشهد انجام گردد.
در سال 1371 هـ معظم له از قم به نجف اشرف مهاجرت نمود، كه در روز اربعين حسينى (عليه السلام) وارد كربلا گرديد سپس به نجف سفر نمود، و در مدرسه بخارائى وارد شده و مستقر گرديدند. كه در محضر اساتيد بزرگى همچون آيت الله خوئى و شيخ حسين حلى (قدس سرهما) در فقه و اصول به مدت طولانى حاضر گرديد و همچنين در اين مدت هم در دروس بزرگانى همچون آيت الله حكيم و آيت الله شاهرودى (قدس سرهما) حاضر گرديد.
در سال 1380 هـ معظم له تصميم به رجوع موطن خود مشهد گرفت و چون تصور مىنمود كه در آنجا مستقر خواهد شد، از اينرو اساتيدش آيت الله خوئى و شيخ حسين حلى (قدس سرهما) شهادت رسيدن به درجه اجتهاد را براى او مكتوب نمودند. همچنين كه محدث بزرگ آقا بزرگ طهرانى شهادت ديگرى در تبحر ايشان به علم رجال و حديث مكتوب نمود.
معظم له در سال 1381 هـ بار ديگر به نجف بازگشت و با ورودشان شروع به درس خارج در فقه در باب مكاسب شيخ انصارى و متعاقب آن شرح عروه در باب طهارت و بيشتر كتاب صلاة را تدريس نمودند. و در سال 1418 هـ بعد از آنكه كتاب صوم را به پايان رسانده بود، شروع به شرح كتاب اعتكاف نمود.
همچنين در اين مدت در موضوعات مختلفى همچون كتاب قضاء و ابحاث ربا و قاعده الالزام و قاعده تقيه بحثهاى فقهى داشته اند. همچنين در اين مدت بحثهايى در علم رجال كه شامل حجيت مراسيل ابن ابى عمير و شرح مشيخة التهذيبين و غيره نيز داشته اند.
همچنين معظم له بحثهايى در علم اصول را در شعبان 1384 هـ شروع نموده و دوره سوم تدريس را در شعبان 1411 هـ به پايان رساندند و تمام درسهاى ايشان در بحثهاى فقه و اصول از سال 1397 هـ تا به حال بصورت كاستهاى صوتى موجود مىباشد. و در اين روزها (شعبان 1423 هـ) مشغول به تدريس كتاب زكات از شرح عروة الوثقى مىباشند.

نبوغ علمى
حـضـرت آيـت اللّه الـعظمى سيستانى (دام ظله ) همواره در بحوث اساتيد خود استعداد و هوش فوق العاده اى نشان مى دادند و برجسته تر از همه همشاگردانش بود. وى در اشكال گيرى وحضور ذهن و كثرت تحقيق و تتبع در مسائل فقهى و رجال و تداوم فعاليت عـلمى و آشنائى با بسيارى از نظريه ها در ميدانهاى علمى گوناگون در حوزه , مهارت استثنائى نشان دادند. شايان ذكر است كه ميان حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) و شهيد صدر (قدس سره ) در حوزه نبوغ علمى و رقابت شديد بود. بـه اين امر مى توان از گواهى اجتهادى دو تن از اساتيد وى يعنى آيت اللّه العظمى سيد ابوالقاسم خوئى (رضوان اللّه تعالى عليه ) و علامه حسين حلى (قدس سره ) نگاشته اند پى برد. و مـعروف است كه آيت اللّه خوئى (قدس سره ) به هيچ يك از شاگردان خود, بجز حضرت آيت اللّه الـعـظمى سيستانى (دام ظله ) و آيت اللّه شيخ على فلسفى (كه از علماى معروف مشهد مى باشد) گواهى خطى ندادند. و نـيـز شيخ محدثان عصر خود علامه آقابزرگ تهرانى (قدس سره ) براى حضرت آيت اللّه العظمى سـيـسـتانى (دام ظله ) در سال 1380 هجرى قمرى گواهينامه اى نوشته است و در آن از مهارت حـضـرت آيـت اللّه الـعظمى سيستانى (دام ظله ) و درايت وى در علم رجال و حديث تمجيد شده است . يـعـنـى هنگامى كه هنوز حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) به سن 31 سالگى نرسيده بودند حايز اين مرتبه والا گرديده اند.

تاليفات و دستاوردهاى فكرى
نـزديـك بـه 34 سال پيش , حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) شروع به تدريس بحث خارج فقه و اصول و رجال كردند. و نيز بحثهايى پيرامون مكاسب , طهارت , نماز, قضا, خمس , و برخى از قواعد فقهى مانند ربا, تقيه , و الزام به انجام رساندند. وى تـدريـس اصول را در سه دوره تمام كرد, كه بعضى از بحثهاى اين دوره , مثل بحثهاى اصول عـلمى و تعادل و تراجيح و همچنين بعضى از مباحث فقهى , و برخى از ابواب نماز و قاعده تقيه و الزام , آماده چاپ است . عـده اى از فـضـلا مـعروف نيز كه بعضى از ايشان مدرس بحث خارج مى باشند مانند علامه شيخ مـهـدى مـرواريـد, علامه سيد مرتضى مهرى، علامه سيد حبيب حسينان , سيد مرتضى اصفهانى , علامه سيد احمد مددى , عـلامه شيخ باقر ايروانى , و تعدادى از اساتيد حوزه هاى علميه , بحث ايشان را به مراجعه و بررسى گذاشتند. حـضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) همزمان با تدريس و بحث مشغول تاليف و نگاشتن كتابهاى مهم و چند رساله شدند. هـمـچنين , حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) كليه تقريرات بحثهاى اساتيد خود را به رشته تاليف درآوردند.

روش وى در بحث و تدريس
روش حـضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) از ديگر روشهاى اساتيد حوزه و ارباب بحث خارج تفاوت دارد. براى مثال , روش وى در بحث علم اصول به ويژگيهاى زير معروف است :
الف ـ ذكر تاريخ بحث و شناخت اصول و پايه هاى آن كه شايد يك مسئله فلسفى , مانند: سهولت و آسـانى ((مشتق )) وتركيبات آن باشد, يا عقيدتى ـ سياسى , مانند: بحث تعادل و تراجيح , كه او در آن گفته است : قضيه اختلاف احاديث نتيجه مبارزات و كشمكشهاى فكرى و عقائدى آن زمان و نيز شرايط سياسى زمان امامان (عليهم السلام) بود. و اندك اطلاعى از تاريخ اين بحث ما را به گوشه و كنار آن مسئله و حقيقت افكار و آرا كه در اين باره مطرح است , مى رساند.
ب ـ پيوند ميان فكر حوزوى و فرهنگهاى معاصر, ضمن بحث از معنى الفاظ. مؤلف كتاب ((الكفاية )) عقيده خود درباره معانى الفاظ را بر اساس نظريه فلسفى معاصر, كه بنام ((نظريه تكثر ادراكى )) در فعاليت ذهن بشرى و خلاقيت آن است , ساخته است . بـه ايـن مـعـنـى كـه ذهـن ممكن است يك مطلب را با دو شكل مختلف تصور كند: كه يكى را با استقلال و دقت و وضوح , كه به او ((اسم )) گفته مى شود. و ديگرى با انقباض يا گرفتگى , كه آن ((حرف )) ناميده مى شود. و وقـتى كه وارد بحث ((مشتق )) مى شود, ايشان از زمان , با بينش فلسفى جديد كه در غرب رايج است , و اينكه بايد زمان را از مكان به لحاظ تعاقب نور و ظلمت جدا كرد, سخن مى گويد. و ضـمن بحث درباره ((صيغه امر)) و بحث از ((تجرى )), نظريه برخى از علماى جامعه شناسى را مـطـرح مـى كـنـند كه بر اين عقيده اند كه سئوال ناشى از تداخل صفت درخواست كننده بايد از حقيقت درخواست او تفكيك شود. مـلاك اسـتـحـقـاق عقوبت و جزا ياغى شدن عبد بر عليه مولاى خود است , و اين حالت مبنى بر تقسيمات و طبقه بندى جوامع قديم بشرى است كه سروران , غلامان , برتر, بدتر, و...داشته است . در واقـع , ايـن نظريه از بقاياى فرهنگهاى ديرين , كه با زبان رده بندى نه زبان قانونى كه مبنى بر مصالح انسانى عام است تكلم مى كردند.
ج ـ اهتمام نسبت به اصولى كه با فقه ارتباط دارد, لذا, يك طلبه مى تواند اغراق و تفصيل علما را در بـحـثـهـاى فقهى كه هيچ ثمره علمى يا فايده فكرى ندارند, ملاحظه كند, مانند بحثهايى كه درباره ((وضع )) مى كنند, و اينكه آيا ((وضع )) يك امر اعتبارى يا تكوينى , يا امرى است كه متعلق بـه تـعـهـد يـا تخصيص است , يا بحثهايى كه در بيان موضوع ((علم )) و برخى از عوارض ذاتى درتعريف موضوع ((علم )) و مانند آن مى كنند. امـا آنـچـه كـه در دروس حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) مشاهده مى شود, كوشش فراوان و بذل نهايت زحمت براى به دست آوردن مبناى علمى محكم و استوار در بحثهاى اصولى در رابطه با روشهاى استنباط, نظير مباحث اصول عملى , تعادل و تراجيح , و عام و خاص , مى باشد.
د ـ نوع آورى : بسيارى از اساتيد ماهر حوزه , روح يا فن نوع آورى و تجديد را دارا نيستند, و هميشه سـعـى ايـشان بر اين بوده كه تعليقى يا حاشيه اى بر اين كتاب يا آن رساله بنگارند, بدون اينكه به جوهر بحث بپردازند, لذا مى بينيم كه اين نمونه از اساتيد فقط آراى موجود را بحث نموده و از بين آنـها يكى را انتخاب مى كنند, و خود را با عباراتى مانند ((فتامل )) يا ((فافهم )), يا ((در اين اشكال دو اشكال وجود دارد)) و ((بايد در اين دو اشكال تامل بخرج داد)), و... مشغول مى كنند.
هــ ـ نـكـاح اهل شرك جايز است : حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) اين قاعده را كه ((تـزاحـم )) نـام دارد, و فـقـهـا و اصوليين آن را بعنوان يك قاعده عقلى يا عقلائى صرف , مطرح مـى كـنـند, ضمن قاعده ((اضطرار)), كه يك قاعده شرعى و نصوص زيادى درباره اش ذكر شده , مثل ((هر چيزى را كه خداوند حرام كرده است براى مضطر حلال كرده )), مى دانند. پس , در واقع , قاعده ((اضطرار)) همان قاعده ((تزاحم )) است . و يـا ايـنـكه فقها و اصوليين قاعده اى را بيهوده طول مى دهند, مانند آنچه در قاعده ((لا تعاد)) مشاهده مى كنيم . كه فقها آن را, به دليل وجود نص مخصوص نماز مى دانند. در صـورتـى كـه آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) روايت ((لا تعاد الصلاة الا من خمسة )) را مصداق كبراى ديگرى كه شامل نماز و واجبات گوناگون مى باشد, مى شناسند. ايـن كـبرى در آخر متن روايت موجود است كه عبارت است از ((و لا تنقض السنة الفريضة )), پس آنـچـه كـه مسلم است در نماز و غيره ترجيح فريضة بر سنت است , مانند ترجيح وقت و قبله , زيرا وقت و قبله از فرايض هستند نه سنت .
و ـ ديدگاه اجتماعى : بعضى از فقها متون را تحت اللفظى ترجمه و معنى مى كنند. بـعبارت ديگر, خودشان را مقيد به حروف متن مى سازند بدون اينكه فراتر از آن بروند و به معانى وسيع آن متن بپردازند. بـعـضـى ديـگـر از فـقـهـا شرايطى كه متن در آن گفته شده است را مورد بحث و بررسى قرار مى دهند تا با حوادثى كه بر دلالت آن متن تاثير مستقيم مى گذارند, آشنا شوند. بـه طـور مـثال , اگر به حديث پيغمبر گرامى , كه در آن خوردن گوشت خر اهلى را (در جنگ خيبر) حرام كردند بنگريم , مى بينيم كه بعضى از فقها به يكايك حروف اين حديث عمل مى كنند, بـه ايـن معنى كه گوشت خر اهلى را, طبق اين حديث , حرام مى دانند, در صورتى كه كه اگر به شـرايط خاصى كه اين حديث در آن گفته شده است توجه كافى داشته باشيم , به منظور اصلى و هدف اساسى كه پيغمبر گرامى مى خواستند آن را در اين حديث پياده كنند پى خواهيم برد, و آن اين است كه جنگ با يهودان خيبر نياز مبرم به سلاح و تجهيزات داشت , و سلاح و تجهيزات , در آن زمان آن هم با آن شرايط سخت كه مسلمانها در آن بسر مى بردند, به غير از چهارپايان قابل حمل و نقل نبود. پـس , بـه ايـن نتيجه مى رسيم كه مراد از اين حديث نهى حكومتى بوده يعنى براى يك مصلحت خـارجـى كـه شـرايـط آن روزها اقتضا مى كرد, چنين دستورى صادر شده است و نبايد به عنوان تشريع يا حرمت و يا كراهت تلقى شود.
ز ـ داشـتن علم و درايت در استنباط: آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) بر اين عقيده هستند كـه يك فقيه بايد از زبان و دستور عرب اطلاع كامل داشته باشد, و با نثر, اشعار و مجازهاى عربى آشنا باشد تا بتواند متون را بر طبق موضوع , نه ذات , درك و طبقه بندى كند. و نـيـز بـايد بر احاديث اهل بيت (عليهم السلام ) و راويان آن , احاطه كامل داشته باشد زيرا معرفت علم رجال براى هر مجتهد واجب و ضرورى است . هـمچنين , حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) آراى منحصر به فردى دارند كه با آنچه مشهور و معروف است , تفاوت دارد. مـثـلا, ايـشان در مساله عدم اعتماد به توهين (ابن قضائرى ) نسبت به ديگران , يا به خاطر توهين بيش از حد, و يا به خاطر عدم ثبوت نسبت كتاب به او, راى مغايرى دارند, و آن اين است كه , كتاب مزبور تحقيقا به او برمى گردد, و قضائرى بيش از نجاشى , شيخ , و غيره مورد اعتماد مى باشد. ايشان بر اين عقيده اند كه براى تعيين شخصيت راوى و تاييد كردن او تا اينكه بتوان يك حديث را, حـديـث مسند يا مرسل ناميد, بايد به روش طبقات اعتماد كرد, و اين همان روش مرحوم آيت اللّه بروجردى (قدس سره) بود. آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) باور دارند كه فقيه بايد از كتب حديث و اختلاف نسخه ها با يـكـديگر, و درك موقعيت و حال و احوال مؤلف , از لحاظ ضبط و صحت , و نيز روش تاليف كه اين مؤلف يا آن راوى بكار برده , اطلاع كافى داشته باشد. مـثـلا, حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) اين امر را كه , صدوق در نقل اخبار, روايات و احـاديـث دقـيـقـتـر از ديـگران مى باشد قبول ندارد, بلكه شيخ را, طبق كتب موجود و بر اساس قرينه ها, ناقلى امين و قابل اعتماد مى داند. و حـال آنـكـه حـضـرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) و شهيد صدر در اين باره كوشش و فعاليت بسيارى از خود نشان داده اند, و همواره نوع آورى و تجديد را پيشه مى گيرند. و وقـتـى كه آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) وارد بحث ((تعادل )) و ((تراجيح )) مى شوند به اين نتيجه مى رسند كه راز اين بحث , در علت اختلاف احاديث نهفته است . پـس , اگـر مـا به علل اختلاف متون شرعى بپردازيم , آن مشكل بزرگ و به ظاهر حل نشدنى حل خواهد شد. و خواهيم ديد كه , از روايات ((ترجيح )) و ((تغيير)) كه صاحب ((كفايه )) آنها را بر استحباب حمل كرده است , بى نيازيم . شـهيد صدر همين بحث را بررسى كرده است , لكن بر اساس عقل صرف , نه بر اساس ذكر شواهد تاريخى و حديثى , و ارائه قواعد مهم براى حل اختلاف .
ح ـ مقايسه ميان مكتبهاى گوناگون : همه مى دانيم كه بيشتر اساتيد بحثها را از ديد يك مكتب يا عقيده بررسى و مطالعه مى كنند, ولى حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) از اين قبيل نيستند. وى مـثـلا, مـيـان حـوزه مشهد, قم و نجف اشرف مقايسه مى كند, و آراى ميرزا مهدى اصفهانى (قدس سره ) كه يكى از علماى معروف مشهد بشمار مى رود, آراى آيت اللّه بروجردى (قدس سره ) كه سمبل تفكر حوزه علميه قم مى باشد, و نيز آراى سه محقق معروف , آراى آيت اللّه خوئى (قدس سـره ) و شيخ حسين حلى (قدس سره ), به عنوان نمايندگان حوزه علميه نجف اشرف را, همه با هم مطرح مى كند. در حقيقت , اين نوع روش , زوايا و گوشه هاى بحث را به نحو احسن به ما نشان مى دهد. و اما روش فقهى آن بزرگوار, در واقع چند ويژگى دارد, از جمله :
1 ـ مـقـايـسـه ميان فقه شيعه و فقه ديگر مذاهب اسلامى , زيرا, بدون ترديد, آگاه شدن از تفكر فـقهى اهل تسنن در عصر به وجود آمدن متن , مثل ((موطا مالك )) و ((خراج ابويوسف )) و امثال آنـهـا, ايـن امكان را به ما مى دهد تا از مقاصد ائمه (عليهم السلام ) و نظر ايشان هنگام گفتن اين حديث يا آن سخن , مطلع شويم .
2 ـ بكارگيرى علم حقوق معاصر در بعضى از موارد فقهى , مانند مطالعه قانون دولت عراق , مصر و فرانسه , هنگام بررسى ((كتاب بيع و خيارات )), چرا كه شناختن اساليب قانونى معاصر به انسان تـجـربـيـات زيـادى مـى بخشد, كه بتواند در تحليل قواعد فقهى و توسعه دادن به طرز تفكر او و موجبات تطبيق آن همه نكات مهم , فعال باشد.
3 ـ بـيـشـتر علماى ما هيچ تغييرى روى قواعد فقهى كه از علماى گذشته به آنها رسيده انجام نـمـى دهـنـد, در حـاليكه مى بينيم آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) سعى بر اين دارد كه به بعضى از قواعد فقهى تنوع بخشد. مثلا درباره قاعده ((الزام )), كه بعضى از فقها آن را به عنوان قاعده ((مصلحت )) مى شناسند كه بر اسـاس آن مـسلمانها, حق دارند براى بدست آوردن منافع شخصى خود, گاهى از قوانين مذاهب ديـگـر اسلامى , ولو اينكه اين قوانين با مذهب اصلى خود آنها سازگار نيست , تبعيت مى كنند, در صـورتـى كـه حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) اين وضع را قبول ندارند, و احترام هر مذهب و قوانين آن مذهب و مذاهب ديگر را, واجبتر و مقدمتر مى دانند, همانند قاعده ((لكل قوم نكاح )) يعنى (هر ملت , نكاح و رسم ازدواج مخصوص به خود را دارد).

خصوصيات و ويژگيهاى شخصيت آيت اللّه سيستانى (دام ظله )
هر كس كه از نزديك با حضرت آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) معاشرت و رفت و آمد كند, بزودى به شخصيت ممتاز و روحيه ايده آل او پى خواهد برد. ايـن شخصيت و روحيه كه آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) دارا هستند, وى را به يك الگوى برجسته و عالم ربانى مبدل كرده است . بـارى , بـه بـعـضـى از فـضـايـل و مـكارم اخلاقى آن بزرگوار, كه بنده از نزديك شاهد آن بودم , مى پردازيم :
الـف ـ انـصاف و احترام به راى ديگران : چون ايشان عاشق علم هستند, و ارادت خاصى نسبت به معرفت و رسيدن به حقايق دارند. همواره به راى ديگران احترام مى گذارند, هميشه كتاب به دست هستند, و هرگز خواندن , تتبع , بحث و آگاه شدن از آراى ديگر علما را فراموش نكردند. لـذا گـاهى اوقات , ايشان بحثهاى برخى از علما, كه شايد هم به آن صورت معروف نباشند, مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهد. و ايـن خـودش نـشانگر اين است كه , حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) توجه خاصى و احترام فوق العاده اى نسبت به راى ديگران دارد.
ب ـ ادب و نـزاكـت در مـحاوره ها: همينطور كه همه مى دانند, جلسات بحث و محاوره كه بين طـلـبـه هـا يا ميان يك طلبه و استادش , بخصوص در حوزه علميه نجف اشرف , انجام مى گيرد, بسيار خشن و تند مى باشند. البته , در بعضى مواقع , اين نوع روش براى طلبه ها مفيد است , ولى در عين حال , هميشه خشونت و تندى , روش صحيحى براى بحث و گفتگو نيست , و هرگز به هدف علمى مطلوب نمى رساند, و به غير از تلف كردن وقت , و دور ساختن طلبه ها از روح مذاكره , چيز ديگرى دربرندارد. از جـهـت ديـگـر, هـمـيشه درسها و بحثهايى كه حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) با شـاگـردانشان بر پا مى كنند, بر اساس ادب و احترام دوجانبه ميان شاگرد و استاد بوده و هست , گرچه حتى بسيارى از موضوعات يا بحثهايى كه جلوى ايشان مطرح مى شوند, ضعيف و بى پايه اند. يـكـى ديگر از خصوصيات حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) اين است كه سعى دارند جوابى را كه به شاگردانشان مى دهند تكرار كنند, تا آنها مساله مطرح شده را درك كنند. امـا, اگـر سـئوال كننده روى نظر خود اصرار كند, حضرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) سكوت را ترجيح مى دهند.
ج ـ تـربيت : تدريس يك وسيله اى براى كسب پول در مقابل آن , يا يك وظيفه رسمى كه استاد را وادار به انجام آن كند, نيست . بلكه سعى يك استاد خوب , مهربان و دلسوز, بايد بر اين باشد كه شاگردانش را تربيت كند, و آنان را به مقام علمى والا و پيشرفت دائم برساند. لذا, محبت لازمه اين كار مى باشد. گذشته از اينكه , همواره و در همه جا آدم بى خيال و وظيفه نشناس موجود است , ولى در كنار آن , اساتيدى هستند مخلص , دلسوز, رئوف و فهميده , كه هدف اصلى ايشان اداى رسالت تعليم و تعلم به نحو احسن است . شايان ذكر است كه آيت اللّه حكيم (قدس سره ) و آيت اللّه خوئى (قدس سره ) هميشه سمبل اخلاق حـسـنـه بـودنـد, و آنـچـه كه از آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) ديدم و شاهد آن بودم , همان اخلاق اساتيدشان بوده است . وى همواره از شاگردانشان تقاضا مى كنند كه بعد از پايان درس , از ايشان سئوال كنند. حـضـرت آيت اللّه العظمى سيستانى (دام ظله ) هميشه به شاگردان خود توصيه مى كنند كه به اساتيد و علما اعلام احترام بگذارند, و هنگام سئوال يا بحث هر موضوع با آنان , نهايت ادب را رعايت كنند. وى مدام از اساتيد خود, و روحيه عالى ايشان اخبار و قصه هاى فراوانى نقل مى كند.
د ـ پارسائى و تقوا: بعضى از علماى نجف اشرف خود را از دعوا و مرافعه دور مى كنند, اما عده اى آن را گريز و فرار از واقعيت , يا هراس و ضعف در بيان مى دانند. ولى اگر به اين مساله , از زاويه ديگرى بنگريم , خواهيم ديد كه در واقع , اين يك امر مثبت است , بلكه در خيلى از جاها, مهم و ضرورى است . حـال , اگر همان علما احساس كنند كه امت اسلامى يا حوزه , به علت رويداد مهيج و يا ابهامى در بـعضى از مفاهيم اسلامى در معرض خطر قرار گرفته است , بدون ترديد, در صحنه خواهند بود, چرا كه آنان خوب مى دانند كه هر عالم بايد, در مواقف سخت و حساس , علم خود را اظهار كند. نـكته مهمى كه نبايد اينجا از ياد برد اين است كه , هميشه آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) در مواقع فـتـنـه و آشـوب سكوت را رعايت مى كردند, همانطورى كه بعد از درگذشت آيت اللّه بروجردى (قـدس سـره ) و آيـت اللّه حـكـيـم (قدس سره ), و بروز تعصبات شخصى و رقابت براى رسيدن به مـنـصـب و كرسى , حضرت آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) همان سياست ثابت خود را دنبال كرد, و هيچگاه هدف خود را, رسيدن به لذتهاى دنيوى , سلطه جوئى , يا مقام قرار نداد.
هــ ـ آثـار فـكـرى : حـضـرت آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) تنها يك فقيه نيستند, بلكه ايشان يك شخصيت متبحر, دانا و داراى يك بينش بالنده در حوزه اقتصادى و سياسى است . وى نـظرات ارزشمندى درباره اداره و جامعه شناسى دارد, و همواره از اوضاع معاصر كه بر جامعه اسلامى حاكم است , مطلع و آگاه بوده است .

قابل ذكر است كه معظم له در عيادتى كه از استادشان مرحوم آيت الله سيد ابوالقاسم خوئى (قدس سره) در 29 ربيع الثانى 1409 هـ داشته اند استادشان از ايشان خواستند كه به جاى ايشان در مسجد خضراء امامت نماز جماعت را به عهده بگيرند كه ايشان در بدو امر اين موضوع را قبول ننمودند و ليكن آن مرحوم اصرار زيادى نموده و فرمودند: (اگر مىتوانستم همچنانكه مرحوم حاج آقا حسين قمى (قدس سره) حكم مىكرد شما را مجبور به قبول مىنمودم) اما معظم له چند روز مهلت خواستند و پس از آن در 5 جمادى الاول 1409 هـ امامت نماز را تقبل نموده و اين كار تا آخرين جمعه ماه ذى الحجه سال 1414 هـ كه مسجد خضراء بسته شد، ادامه داشت.
معظم له جهت اداء فريضه حج در سال 1384 هـ و دو بار متوالى در سالهاى 1405 هـ و 1406 به بيت الله الحرام مشرف شده اند.

مرجعيت او
بـعضى از اساتيد حوزه علميه نجف اشرف نقل كردند, كه عده اى از فضلا و علما از آيت اللّه خوئى (قـدس سـره ), بـعـد از فوت آيت اللّه سيد نصراللّه مستنبط (قدس سره), خواستند كه شرايطى را براى انتخاب جانشينى كه داراى صلاحيت مرجعيت در حوزه علميه نجف اشرف , فراهم كند. وى آيـت اللّه سـيـستانى (دام ظله ) را, براى علمشان , پاكى مسلكشان و نيز خط مشى استوارشان انتخاب كردند. ابـتـدا, نماز را در محراب آيت اللّه خوئى (قدس سره ) بر پا كردند, سپس شروع به بحث و نگاشتن تعليقات بر رساله آيت اللّه خوئى (قدس سره ) و مسلك ايشان پرداختند. بـعـد از رحـلـت آيـت اللّه خـوئى (قـدس سـره ), حـضـرت آيـت اللّه سيستانى (دام ظله ) يكى از تشييع كنندگان جنازه آن مرحوم بودند, و نماز ميت را بر او گذاردند. پـس از آن , زمـام مرجعيت حوزه علميه را بدست گرفتند, و شروع به فرستادن اجازات , تقسيم و پخش حقوق , و تدريس از روى منبر آيت اللّه خوئى (قدس سره ) در مسجد (خضرا) نمودند. و به اين صورت , آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) شهرت زيادى در عراق , كشورهاى خليج فارس , هند, آفريقا و... مخصوصا در ميان قشر جوانان پيدا كردند. حضرت آيت اللّه سيستانى (دام ظله ) يكى از علماى سرشناس و برجسته اند كه مشهور به اعلميت هـسـتـنـد, و جـمـع كثيرى از اهل علم و اساتيد حوزه علميه قم و نجف اشرف بر اعلميت ايشان گواهى مى دهند. از خداوند متعال مسئلت داريم كه مسلمين را از سايه مبارك ايشان محروم نسازد.

حضرت آيت الله حاج شيخ على پناه اشتهاردى

 

حضرت آيت الله حاج شيخ على پناه اشتهاردى

  

روز هفتم محرم سال 1340 هجرى قمرى در شهر اشتهـارد از توابع قزوين ديـده به جهان گشود. درسن يازده سالگى نزد حاج شيخ يحيى تقوى ادبيات عرب را آغازوتا هفده سالگى از محضر وى بهره هاى فراوان برد. سپس به حوزه علميه قم هجرت كرد ودروس سطح را در محضـر آيات عظام : سيـد شهاب الدين مرعشى نجفى ,حاج شيخ مرتضى حائرى ,حاج سيدمحمدرضاگلپايگانى , سيدصادق شريعتمدارى تبريزى , شيخ عبدالرزاق قائنى , شيخ محمد على كرمانى , سيد احمد خوانسارى و امام خمينى به پايان برد. دروس سطح عالى فقه را نزد آيات عظـام : سيد محمدرضا گلپايگانى , سيدمحمد حجت كوه كمره اى تبريزى , حاج سيد محمد تقى خوانسارى و سيد صدرالدين و مقدارى نزد امام خمينى فرا گرفت اما عمده دروس اصول و فقه را از محضرآيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى و پس از رحلت ايشان از محضر آيت الله العظمى حاج شيخ محمد على اراكى فرا گرفت . ايشان هم اكنون به تدريس دروس سطح و دوره عالى در حوزه علميه قم اشتغال دارد.

با تاسف و تاثر خبر درگذشت عالم پارسا و پرهيزگار مرحوم آيت الله آقاي حاج شيخ علي پناه اشتهاردي را دريافت كردم. ايشان از بندگان صالح خداوند و عالمي مهذب و پاك و برخوردار از سجاياي اخلاقي و صلاح و سداد عملي بودند و نه تنها درس اخلاق ايشان در حوزه علميه كه شيوه زندگي و رفتار ايشان نيز آموزنده تقوا و پارسايي محسوب مي گشت.
    اينجانب فقدان آن عالم رباني را به علماي اعلام و مراجع عظام و به عموم فضلاو طلاب و ارادتمندان و شاگردان آن مرحوم تسليت مي گويم و رحمت و غفران و فضل الهي را براي وي از خداوند متعال مسئلت مي كنم.
    سيدعلي خامنه اي
    19تير87


    پيام تسليت جامعه مدرسين
    جامعه مدرسين حوزه علميه قم به مناسبت ارتحال حضرت آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردي(ره) اطلاعيه اي صادر كرد.
    در اين اطلاعيه آمده است:
    رحلت عالم مجاهد و فقيه مهذب مرحوم آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردي (قدس سره) مايه تاسف و تاثر گرديد.
    اين عالم رباني سال هاي مديد به خوشه چيني از محضر استوانه هاي فقاهت و اخلاق حوزه مقدسه علميه، مراجع عظام تقليد وقت، اعلام ثلاث (قدس الله اسراهم) و مرجع عاليقدر جهان تشيع مرحوم آيت الله العظمي بروجردي (قدس سره) و امام راحل عظيم الشان (قدس الله روحه) پرداخت و در شكل گيري و حمايت از انقلاب پربركت اسلامي نيز سعي وافر خويش را به كار گرفت.
    عشق به اهل بيت(عليهم السلام) و تواضع و فروتني و ساده زيستي و اخلاق عملي اين عالم بزرگوار تاثير بسزايي در پرورش اخلاقي و عملي طلاب جوان حوزه علميه داشت.
    چنانچه درس اخلاق او در بيت امام راحل رحمه الله عليه مايه بهره مندي طلاب از بركات معنوي فراوان مي شد.
    جامعه مدرسين حوزه علميه قم رحلت اين عالم فرزانه را به محضر منور حضرت ولي عصر(ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)، مقام معظم رهبري (مدظله العالي)، مراجع عظام تقليد (دامت بركاتهم)، بيت معظم ايشان و شاگردان آن مرحوم تسليت عرض نموده و علو درجات براي آن فقيه والامقام را از ذات باري تعالي مسئلت مي نمايد.
    رئيس شوراي عالي جامعه مدرسين حوزه علميه قم- محمد يزدي

و این هم تصاویری از این عالم بزرگوار :

 

 

 

 

 

 

 

 

  

حضرت آيت الله حاج شيخ محمدرضا مهدوى كنى

 

حضرت آيت الله حاج شيخ محمدرضا مهدوى كنى

 

در سال 1310 هجرى شمسى در قريه كن (شمال غربى تهـران ) ديده به جهان گشود. پس از تحصيلات دبستانى , به سال 1324 ابتدا به مدرسـه سپهسالار [شهيد مطهرى ] وارد شد و سپس به مدرسه ى لرزاده كه سرپرستى آن را مرحوم آقاى برهان عهده دار بودند رفت و مدت سه سال به تحصيل پرداخت . در سن هجده سالگى , براى ادامه ى تحصيل به حوزه علميه قم هجرت كرد و سطوح عالى را از محضر حضـرات آيات : مجاهدى , آقا شيخ عبدالجواد جبل عاملى , سلطانى طباطبائى , نجفـى مرعشى و شهيد صدوقى , و علوم عقليـه و فلسفـه را نزد آيت اللّه سيد محمدحسين طباطبايى و آية اللّه رفيعى قزوينى , وعلم كلام را نزد آية اللّه مرتضى مطهرى فرا گرفت . همچنين درس خــارج فقـه و اصول را بـه مدت پنج سـال از محضر آيت اللّه العظمى بروجردى و نه سال از محضر حضرت امام خمينى فرا گرفت . وى پس از رحلت مرحـوم آيت اللّه العظمى بروجردى در سال 1340 به تهران بازگشت و در حوزه علميه مروى به تدريس پرداخت . ايشان از مؤسسين جامعة الامام الصادق (ع ) است و هم اكنون ضمن تدريس در حوزه علميه مروى رياست عاليه اين دانشگاه را نيز به عهده دارد.

حضرت آيت الله حاج شيخ حسن حسن زاده آملى

 

حضرت آيت الله حاج شيخ حسن حسن زاده آملى

 

در اواخر سال 1307 هجرى شمسى مطابق با 1347 قمرى برابربا 1929 ميلادى در [ايرا] از توابع لاريجان آمل ديده به جهان گشود.
نام اصلى ايشان حسن بن عبدالله طبرى آملى است كه به حسن زاده شهرت دارد.
مقدمات علوم حوزوى و فراگيرى علومى كه بين طلاب متداول است رادر مسجدجامع آمل آموخت , د راين دوران كه شش سال طول كشيد از محضر علمايى چون : آية اللّه ميرزا ابوالقاسم فرسيو, آية اللّه غروى , آقا شيخ احمد اعتمادى , شيخ ابوالقاسم رجايى لتيكوهى , شيخ عزيز اللّه طبرسى و مرحوم عبداللّه اشراقى بهره گرفت .
سپس در سن 22سالگى ودر شهريور 1329به تهران رفت وازمحضرآيات :ميرزا ابوالحسن شعرانى , حاج ميرزا مهدى الهى قمشه اى , حاج شيخ محمد تقى آملى , ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى , شيخ محمد حسين فاضل تونى , آقا ميرزا احمد آشتيانى و سيد احمد لواسانى استفاده كرد.
در سال 1342 به قم عزيمت نمود و از علامه سيد محمد حسين طباطبائى و برادرش سيد حسن طباطبائى و آقا سيد مهدى قاضى طباطبائى بهره ها برد.
و از همان سال تاكنون در حوزه علميه قم به درس و بحث و تحقيق و پژوهش اشتغال دارد.
اولين اثر ايشان تصحيح و اعراب گذارى و تحشيه نصاب الصبيان است و بطور كلى مى توان نگاشته هاى وى را به پنج دسته : تاليف مستقل , شروح , حواشى و تعليقات , تصحيح آثار ديگران و رسالات تقسيم نمود.

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ حسين نورى همدانى

 

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ حسين نورى همدانى

در سال 1304 شمسى در شهر همدان ديده به جهان گشود.
و در سن هفت سالگى در نزد پدر تحصيل خودرا آغاز كرد و ادبيات فارسى , كتاب گلستان , انشاء, نصاب و ....
تا معالم را خواند.
در سال 1322 شمسى به قم مهاجرت كرد و در درس آيت الله سيد محمد باقر سلطانى طباطبائى , آيت الله داماد , آيت الله شيخ محمد مجاهدى , آيت الله ميرزا مهدى تبريزى حاضر شد .
و از درس آيت الله العظمى بروجردى , آيت الله رفيعى قزوينى , آيت الله حاج مير سيد على يثربى كاشانى و حضرت امام خمينى نيز بهره گرفت .
پس از پيروزى انقلاب اسلامى به نمايندگى امام خمينى در اروپا منصوب و سفرهايى به كشورهاى مختلف نمود.
وى هم اكنون در حوزه علميه قم به تدريس خارج فقه و اصول اشتغال دارد.

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ لطف الله صافى گلپايگانى

 

حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ لطف الله صافى گلپايگانى

 

در 19 جمادى الاول سال 1337 قمرى مطابق با 1297 شمسى در شهر گلپايگان ديده به جهان گشود.
پدر ايشان آية اللّه آخوند ملا محمد جواد صافى از علما و صاحب تاليفات است .
وى تحصيلات خود در رشته هاى ادبيا ت , كلام , تفسير , حديث و سطح را در گلپايگان در خدمت آخوند ملا ابوالقاسم مشهور به قطب و سپس در محضر پدرش ادامه داد و در سال 1360 قمرى به قم مهاجرت نمود.
اساتيد وى در قم حضرات آيات عظام :
1- آقاى سيد محمد تقى خوانسارى
2- آقاى سيد محمد حجت كوه كمرى
3- آقاى سيد صدر الدين صدر عاملى
4 - آقاى حاج سيد محمد حسين بروجردى
5- آقاى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى
و اساتيد نجف حضرات آيات عظام :
1- آقاى آقا شيخ محمد كاظم شيرازى
2- آقاى آقا سيد جمال الدين گلپايگانى
3- آقاى آقا شيخ محمد على كاظمى
و در رشته هاى مختلف به مدت 17 سال از محضر آية اللّه بروجردى در قم بهره برد و جزء معدود كسانى بود كه از فضلا د رسطوح عاليه و درس خارج امتحان مى گرفت .
پس از پيروزى انقلاب اسلامى ايران پيش نويس قانون اساسى را به قلم خود تدوين نمود و به نمايندگى مجلس خبرگان براى تدوين قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران انتخاب شد.
با افتتاح شوراى نگهبان از طرف حضرت امام خمينى به سمت عضويت در اين شورا انتخاب شده و مدتها مسئوليت دبيرى آن را عهده دار بود.

نيازمندى خلفاء بوجود على عليه السلام


لا ابقانى الله لمعضلة لم يكن لها ابو الحسن.

(عمر بن خطاب)

على عليه السلام در مدت خلافت ابوبكر و عمر و عثمان كه قريب 25 سال بطول انجاميد اگر چه ظاهرا خود را كنار كشيده و خانه نشين شده بود ولى در مسائل غامض علمى و قضائى و سياسى كه خلفاى مزبور را عاجز و درمانده ميديد براى حفظ اسلام و روشن نمودن حقايق دينى خطاها و لغزشهاى آنها را تذكر داده و راهنمائى ميفرمود و همگان را از رأى صائب خود بهره‏مند ميساخت و چه بسا كه خلفاء ثلاثه شخصا در حل معضلات از او استمداد مى‏جستند و اگر على عليه السلام دخالت نميكرد جنبه علمى اسلام بعلت نادانى و آشنا نبودن خلفاء بحقيقت امر صورت واقعى خود را از دست ميداد،براى نمونه بچند مورد ذيلا اشاره ميگردد.

1ـدر زمان خلافت ابوبكر مردى شراب خورده بود ابوبكر دستور داد او را حد بزنند،مرد شرابخوار گفت من از حرمت خمر بى خبر بودم و الا مرتكب نميشدم،ابوبكر مردد و متحير ماند و موضوع را با على عليه السلام در ميان نهاد حضرت فرمود هنگاميكه مهاجر و انصار جمع هستند يك نفر با صداى بلند از آنها سؤال كند كه آيا كسى از شما حرمت خمر را باين شخص گفته يا نه؟

اگر دو نفر شهادت دادند حد بزنند و الا او را بحال خود وا گذارند،ابوبكر بهمين نحو عمل نمود و كسى شهادت نداد معلوم شد كه آنمرد در دعوى خود راستگو بوده است لذا از جرم وى چشم پوشى شد و او را گفتند توبه كن كه ديگر چنين‏كارى نكنى.

2ـيكى از علماى يهود بنزد ابوبكر آمده و گفت آيا تو جانشين پيغمبر اين امت هستى؟گفت آرى!

يهودى گفت ما در توراة ديده‏ايم كه جانشينان پيغمبران در ميان امت آنان دانشمندترين امت باشند پس مرا آگاه گردان كه خداى تعالى كجا است آيا در آسمان است يا در زمين؟

ابوبكر گفت او در آسمان و بر عرش است،يهودى گفت در اينصورت زمين از وجود خدا خالى است و بنا بقول تو در جائى هست و در جائى نيست!

ابوبكر گفت اين سخن زنديقان است از نزد من دور شو وگرنه ترا ميكشم!يهودى در حال تعجب از سخن او از نزد وى دور شد در حاليكه اسلام را مسخره ميكرد،على عليه السلام از مقابل روى او ظاهر شد و فرمود اى يهودى آنچه تو پرسيدى و آنچه در پاسخ شنيدى من دانستم ما مى‏گوئيم خداوند عز و جل جا و مكان را آفريد و براى او جا و مكانى نيست و بالاتر از اينست كه مكانى او را در بر گيرد بلكه او در هر مكانى هست اما نه بدينصورت كه تماس و نزديكى با مكان داشته باشد علم او هر آنچه را كه در مكان است فرا گرفته است و چيزى وجود ندارد كه از حيطه تدبير او بيرون باشد و براى تأييد صحت آنچه گفتم از كتاب خود شما خبر ميدهم و اگر دانستى كه درست است آيا ايمان ميآورى؟يهودى گفت آرى.

فرمود آيا در بعضى از كتابهاى خود نديده‏ايد كه روزى موسى بن عمران نشسته بود ناگاه فرشته‏اى از جانب مشرق نزد او آمد و موسى از او پرسيد از كجا آمدى؟گفت از جانب خداى عز و جل،و فرشته‏اى از سوى مغرب پيش او آمد موسى بدو گفت از كجا آمدى؟گفت از نزد خداوند عز و جل،آنگاه فرشته ديگرى نزد او آمد و گفت از آسمان هفتم از نزد خداوند عز و جل آمده‏ام،و سپس فرشته ديگر نزد او آمد و گفت از زمين هفتم از جانب خداى عز و جل آمده‏ام،موسى عليه السلام گفت منزه است آن خدائى كه جائى از او خالى نيست و بهيچ جا نزديكتر از جاى ديگر نيست.يهودى گفت گواهى دهم كه اين سخن حق است و باز گواهى دهم كه تو سزاوارترى بجانشينى پيغمبرت از كسى كه بزور آنرا تصاحب نموده است (1) .

3ـپس از رحلت پيغمبر صلى الله عليه و آله جماعتى از يهوديان بمدينه آمده گفتند در مورد اصحاب كهف قرآن ميگويد:و لبثوا فى كهفهم ثلاث مأة سنين و ازدادوا تسعا (2) اصحاب كهف سيصد و نه سال در غار خوابيدند) در صورتيكه (در تورات) باقى ماندن آنها در غار سيصد سال قيد شده است و اين دو با هم مخالفت دارند.

در برابر اين اشكال و ايراد يهوديان نه تنها خليفه بلكه همه صحابه از پاسخگوئى عاجز ماندند بالاخره دست توسل بدامن حلال مشكلات على عليه السلام زدند حضرت فرمود خلاف و تضادى در بين نيست زيرا از نظر تاريخ آنچه نزد يهود معتبر است سال شمسى است و در نزد عرب سال قمرى است و تورات بلسان يهود نازل شده و قرآن بلسان عرب و سيصد سال شمسى سيصد و نه سال قمرى است (زيرا سال شمسى 365 روز و سال قمرى 354 روز است و هر سال 11 روز و شش ساعت با هم اختلاف دارند در نتيجه 33 سال شمسى تقريبا 34 سال قمرى ميشود و سيصد سال شمسى هم سيصد و نه سال قمرى ميباشد) (3) .

4ـابن شهر آشوب روايت كرده كه از ابوبكر پرسيدند مردى صبحگاه زنى را تزويج نمود و آن زن شبانگاه وضع حمل كرد و آنمرد هم اجلش رسيد و مرد مادر و فرزند دارائى او را بعنوان ارثيه تصاحب كردند در چه صورتى اين موضوع امكان پذير است؟

ابوبكر از پاسخ عاجز ماند،و على عليه السلام فرمود آنمرد كنيزى داشته كه قبلا او را باردار كرده بود چون موقع وضع حملش نزديك شد او را آزاد كرد آنگاه در موقع صبح تزويجش نمود و شبانگاه زن وضع حمل كرد و چون شوهرش مردميراث او را مادر و فرزند تصاحب كردند . (ابوبكر در اثر اينگونه درماندگيها در برابر پرسشهاى مردم بود كه ميگفت اقيلونى و لست بخيركم و على فيكم) .

5ـدو مرد صد دينار در كيسه‏اى گذاشته و آنرا در نزد زنى بامانت سپردند و باو گفتند هرگاه ما هر دو با هم نزد تو آمديم امانت ما را رد كن و اگر يكى از ما بدون ديگرى بيايد آنرا پس مده،چون مدتى از اين ماجرا گذشت يكى از آندو مرد نزد زن آمد و گفت رفيق من وفات كرده است صد دينار ما را بده،زن از دادن امانت خوددارى كرد آنمرد نزد اقوام زن رفت و مطلب را بآنان بازگو كرد و در اثر فشار و توصيه آنان،آنزن امانت را رد نمود،پس از يكسال رفيق آنمرد آمد و گفت صد دينارى كه در نزد تو بامانت گذاشته‏ايم باز ده!زن گفت مدتى پيش رفيق تو آمد و اظهار نمود كه تو وفات كرده‏اى و من هم امانت را باو پس دادم،آنمرد اصرار نمود و كار بمرافعه كشيد و هر دو نزد عمر آمدند و جريان امر را باو باز گفتند عمر بآن زن گفت تو ضامن امانتى و بايد پول را باين مرد بپردازى!زن گفت ترا بخدا تو ميان ما قضاوت مكن ما را پيش على بن ابيطالب بفرست تا او ميان ما حكم كند عمر قبول كرد و چون آنها نزد على عليه السلام آمدند آنحضرت دانست كه آندو مرد با هم تبانى كرده و حيله نموده‏اند لذا بآن مرد فرمود در موقع سپردن امانت مگر شرط نكرديد كه براى گرفتن آن بايد هر دو با هم بيائيد و اگر يكى از ما بيايد پول را پس مده؟عرض كرد چرا،على عليه السلام فرمود پول تو نزد ما حاضر است برو رفيق خود را هم بياور و آنرا باز گيريد! (آنمرد حيله‏گر سرافكنده بازگشت) (4) .

6ـزن ديوانه‏اى را بجرم فجور نزد عمر آوردند دستور داد سنگسارش كنند!حضرت امير عليه السلام نيز حضور داشت بعمر فرمود مگر نشنيده‏اى كه رسول خدا چه فرموده است؟عمر گفت چه فرموده است؟حضرت گفت رسول خدا فرموده است كه از سه كس قلم برداشته شده است:از ديوانه تا عقل خود را باز يابد،از طفل تا بالغ شود،از شخص خوابيده تا بيدار گردد،آنگاه عمر زن را رها نمود (5) .ـزن بار دارى را هم باتهام فجور نزد عمر آوردند،عمر از او پرسيد آيا مرتكب فجور شده‏اى؟زن اعتراف نمود و عمر دستور داد سنگسارش كنند،موقعيكه او را براى اجراى حكم مى‏بردند على عليه السلام با او برخورد نمود و پرسيد اين زن را چه ميشود؟عرض كردند عمر دستور رجم داده است،على عليه السلام او را نزد عمر برگردانيد و فرمود آيا دستور دادى كه او را رجم كنند؟عمر گفت بلى خودش نزد من بفجور اعتراف نمود!فرمود اين حكم تو درباره اين زن است به طفلى كه در شكم اوست چه حكمى دارى؟سپس فرمود شايد تو بر او بانگ زده‏اى و يا ترسانيده‏اى (از ترس و وحشت اعتراف بفجور كرده است) عمر گفت همينطور است!على عليه السلام فرمود مگر نشنيدى كه رسول خدا فرمود بر كسى كه پس از بلا و زحمت اعتراف كند حد نيست زيرا هر كس را در بند كنند يا زندانى نمايند يا بترسانند او را اقرارى نباشد (بزور و ترس اقرار گرفتن ارزش قضائى ندارد) آنگاه عمر زن را رها نمود و گفت:

عجزت النساء ان تلد مثل على بن ابيطالب لولا على لهلك عمر.زنان عاجزند كه فرزندى مانند على بن ابيطالب بزايند اگر على نبود عمر هلاك ميگشت (6) .

8ـزنى را نزد عمر آوردند كه ششماهه زائيده بود عمر (بخيال اينكه مدت حمل هميشه بايد 9 ماه باشد و اين زن چون سه ماه زودتر وضع حمل كرده است نتيجه گرفت كه قبلا مرتكب فجور شده است لذا) دستور داد كه او را رجم كنند على عليه السلام اين داورى عمر را شنيد و فرمود باين زن حدى نيست،عمر كسى بخدمت آنحضرت فرستاد و پرسيد كه چرا او را حدى نيست؟

على (ع) فرمود خداى تعالى فرموده است:

و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين لمن اراد ان يتم الرضاعة (7) و مادران شير دهند فرزندانشان را دو سال كامل براى كسى كه بخواهد تمام كندشير دادن راـسوره بقره) و همچنين فرموده است:و حمله و فصاله ثلاثون شهرا (8) دوران حمل و مدت شيرخوارگى تا از شير باز گرفتنش سى ماه است) در اينصورت ششماه حمل اوست و 24 ماه رضاع او عمر زن را رها نمود و گفت:لو لا على لهلك عمر (9) .

9ـزن و مردى را پيش عمر آوردند،مرد بزن ميگفت تو زانيه هستى زن نيز در پاسخ وى ميگفت :انت ازنى منى يعنى تو از من زناكارترى،عمر دستور داد هر دو را حد بزنند حضرت امير عليه السلام حاضر بود فرمود تعجيل در قضاوت خوب نيست و اين حكم نيز درست نمى‏باشد،عرض كردند پس چه بايد كرد؟

فرمود مرد را آزاد كنيد و زن را دو حد بزنيد زيرا زنا كردن مرد ثابت نشده است ولى زن بزنا دادن خود اقرار ميكند و بمرد ميگويد تو زناكارترى،در اينصورت زن باقرار خود مرتكب فجور شده كه بايد حد زده شود و جرم ديگرش اينست كه بمرد نسبت زنا ميدهد و او را متهم ميكند در صورتيكه دليلى براى اثبات ادعاى خود ندارد (10) .

10ـمردى كسى را كشته بود خانواده مقتول شكايت پيش عمر بردند عمر دستور داد قاتل را در اختيار پدر مقتول گذارند تا بحكم قصاص او را بقتل رساند،پدر مقتول دو ضربت سخت بر آنمرد زد و يقين بمرگ او نمود ولى چون رمقى از حيات داشت كسان وى از او پرستارى كرده و مداوا نمودند تا پس از شش ماه بهبودى كامل يافت.

پدر مقتول رورى او را در بازار ديد تعجب كرد و چون نيك شناخت گريبانش را گرفت و مجددا پيش عمر آورد و ماجرا بگفت عمر براى بار دوم دستور داد كه سر از تن او برگيرند!

قاتل از على عليه السلام استغاثه نمود،آنحضرت فرمود اى عمر اين چه حكمى است كه بر اين مرد ميكنى؟عمر گفت يا اباالحسن اين شخص،قاتل پسر او است و بحكم النفس بالنفس بايد كشته شود،حضرت فرمود آيا ميشود كسى را دو بار كشت؟عمر متحير ماند و سكوت نمود،آنگاه على عليه السلام به پدر مقتول گفت مگر قاتل پسرت را با دو ضربت نكشتى؟عرض كرد كشتم ولى او زنده شد و اگر مجددا او را نكشم خون پسرم هدر شود!

على عليه السلام فرمود در اينصورت بايد آماده شوى اول بقصاص دو ضربتى كه باو زدى او هم دو ضربت بتو بزند آنگاه اگر تو زنده ماندى او را بكش!

پدر مقتول گفت يا ابا الحسن اين قصاص از مرگ سخت‏تر است و من از اين موضوع در گذشتم آنگاه با هم مصالحه نموده و آشتى كردند عمر دست برداشت و گفت:

الحمد لله انتم اهل بيت الرحمة يا ابا الحسن،ثم قال لو لا على لهلك عمر (11)

11ـدر زمان خلافت عمر دو زن بر سر طفلى منازعه نموده و هر يك ادعا ميكرد كه كودك از آن اوست و هيچيك براى اثبات دعوى خود شاهد و گواهى نداشت و كس ديگرى هم جز آندو زن ادعاى فرزندى آن كودك را نميكرد لذا اين مطلب براى عمر مبهم بود و نميدانست چه بكند ناچار بعلى عليه السلام پناه برد و از او راه حلى خواست!على عليه السلام آندو زن را نصيحت نمود و از عذاب الهى بترسانيد ولى آندو بر سر حرف خود ايستاده و دست بردار نبودند چون آنحضرت پافشارى آنها را ديد فرمود اره‏اى براى من بياوريد،زنها گفتند اره را براى چه ميخواهى؟

فرمود ميخواهم طفل را دو نيم كنم و بهر يك از شما نيمى از او را بدهم!يكى از آن دو زن سكوت نمود ولى ديگرى گفت ترا بخدا يا ابا الحسن اگر غير از اين راه چاره‏اى نيست من از سهم خود گذشتم و بآن زن بخشيدم (كه بچه را باو بدهى و اره نكنى) حضرت فرمود الله اكبر اين كودك پسر تست نه پسر آن زن،اگر پسر او بود او هم مانند تو بحال اين طفل دلسوزى ميكرد و ميترسيد،زن ديگر هم اعتراف‏نمود كه حق با آنديگرى است و كودك هم از آن اوست !

غم و اندوه عمر برطرف شد و درباره امير المؤمنين عليه السلام كه با اين داورى (ابتكارى و شگفت انگيز) گشايشى در امر داورى بكار او داده بود دعا نمود (12) .

12ـدر مناقب از اصبغ بن نباته روايت شده كه پنج نفر را بجرم زنا نزد عمر آوردند و او دستور داد كه آنها را سنگسار كنند.

على عليه السلام فرمود حكم و داورى بر جان مردم باين سادگى نيست و بايد بوضع و حال آنها رسيدگى نمود.

چون بتحقيق پرداختند يكى از آنها مسيحى بود و با زنى مسلمان زنا كرده بود على عليه السلام فرمود چون اين مرد ذمى بوده و در پناه حكومت اسلام زندگى ميكرد ذمه را در هم شكسته بنا بر اين او را گردن بزنيد.

مرد دومى متأهل بود و زنش نيز در كنار وى زندگى ميكرد حضرت فرمود اين مرد محصن (13) است و بحكم قرآن سنگسارش كنيد.

مرد ديگر مجرد و بى زن بود على عليه السلام فرمود يكصد تازيانه باو بزنيد.

نفر چهارم غلام و برده بود و مجازات چنين اشخاصى باندازه نصف مجازات آزادگان است لذا فرمود او را نيز پنجاه تازيانه بزنند.

نفر پنجم ديوانه بود فرمود آزادش كنند.

عمر گفت:لولا على لافتضحنا.اگر على نبود ما رسوا ميشديم.

13ـمردى كه اهل يمن بود زن خود را در يمن گذاشته و خود براى انجام كارى بمدينه آمده بود،در آن شهر با زنى مرتكب فجور شد و او را بجرم اين عمل نزد عمر بردند،عمر فرمان داد سنگسارش كنند،على عليه السلام فرمود اگر چه او محصن است اما بر او رجم نيست و بايد حد بزنند زيرا زن او همراهش نيست و در يمن مانده است و سزاى او مانند كيفر زناكار عزب است،عمر گفت:لا ابقانى الله لمعضلة لم يكن لها ابو الحسن. (خدا مرا بمشكلى نياندازد كه على براى حل آن در آنجا نباشد) .ـابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى‏نويسد روزى نزد عمر بن خطاب سخن از زيورهاى خانه كعبه و زيادى آنها بود گروهى گفتند اگر آنها را بيرون بياورى و بلشگريان دهى اجرش زيادتر است و خانه كعبه چه نياز بزيور دارد.

عمر بدين فكر افتاد و از على عليه السلام پرسيد كه نظر شما در اين مورد چيست؟

حضرت فرمود قرآن بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و تمام اموال را چهار قسمت نمود يكى اموال مسلمين است كه ميان ورثه تقسيم ميشود و يكى فى‏ء است كه بمستحقين آن تقسيم نمودند و يكى خمس است و خداى تعالى قرار داد آنرا در جائيكه قرار داد و يكى هم صدقات است كه خداوند آنرا هم در محلهاى مصرفى آن قرار داد و زيورهاى كعبه را بحال خود گذاشت و از روى فراموشى ترك آن نفرمود و هيچ جائى بر او پوشيده نبود تو هم مانند خدا و رسولش دست بدانها دراز مكن و همانجائى كه گذاشته‏اند باقى بگذار،عمر بدستور آنحضرت ترك زيورهاى كعبه را نمود و گفت اگر تو نبودى ما رسوا ميشديم (14) .

15ـدر جنگ ايران و عرب كه عمر براى غلبه بر دشمن بمشورت مى‏پرداخت هر يك از مسلمين چيزى ميگفتند از جمله گروهى را عقيده بر اين بود كه لشگريان شام را جمع كرده به نهاوند بفرستد و عده‏اى معتقد بودند كه خود عمر فرماندهى جبهه را بعهده بگيرد ولى عمر توجهى بآراء آنها ننموده و رو بعلى عليه السلام كرد و گفت يا ابا الحسن چرا ما را راهنمائى نميكنى؟على عليه السلام فرمود جمع آورى لشگريان شام و يا عزيمت خود تو به جبهه مقرون بصلاح نيست زيرا در صورت اول آن منطقه كه هم مرز كشور روم است از لشگر اسلام خالى ميماند و در صورت دوم اگر تو شكست خورى ديگر براى مسلمين پناهگاهى وجود نخواهد داشت لذا از رفتن خود بجبهه صرف نظر كن و يكى از فرماندهان كار آزموده و مجرب را براى اين كار برگزين و از مردم بصره هم جمعى را براى كمك برادرانشان بفرست زيرا موقعيت بصره مانند شام نيست و ميتوان از آنجا نيروى لازم را بسيج نمود،عمر بدستورآنحضرت رفتار نمود و فاتح شد و در جنگ روم و عرب نيز او را راهنمائى فرمود (15) .

16ـابن صباغ مالكى در فصول المهمه مينويسد مردى را نزد عمر آوردند زيرا او در پاسخ گروهى كه از وى پرسيده بودند چگونه صبح كردى گفته بود:صبح كردم در حاليكه فتنه را دوست دارم و حق را ناخوشايند دارم و يهود و نصارى را تصديق ميكنم و بدانچه نديده‏ام ايمان آورده‏ام و بدانچه خلق نشده اقرار ميكنم!

عمر كسى را خدمت على عليه السلام فرستاد و چون آنحضرت آمد عمر گفتار آنمرد را بدانحضرت بازگو كرد.

على عليه السلام فرمود راست گفته كه فتنه را دوست دارد خداى تعالى فرمايد:انما اموالكم و اولادكم فتنة (16) .و منظور از حق كه ناخوشايند اوست مرگ است كه خداى تعالى فرمايد:و جاءت سكرة الموت بالحق (17) .و اينكه سخن يهود و نصارى را تصديق ميكند در اينمورد است كه خداوند فرمايد:و قالت اليهود ليست النصارى على شى‏ء و قالت النصارى ليست اليهود على شى‏ء (18) .

و اما بدانچه نديده ايمان آورده مقصودش خداوند عز و جل است كه باو ايمان آورده است و بدانچه خلق نشده اقرار ميكند اقرار بقيامت است.

عمر گفت:اعوذ بالله من معضلة لا على لها. (پناه مى‏برم بخدا از مشكلى كه على براى حل آن حضور نداشته باشد) (19) طبق روايات مورخين و علماى اهل سنت عمر در موارد زيادى گفته اگر على نبود عمر هلاك ميگرديد چنانكه شيخ سليمان بلخى در كتاب ينابيع المودة مى‏نويسد:

كانت الصحابة رضى الله عنهم يرجعون اليه فى احكام الكتاب و يأخذون عنه الفتاوى كما قال عمر بن الخطاب رضى الله عنه فى عدة مواطن لولا على‏لهلك عمر.

يعنى اصحاب پيغمبر صلى الله عليه و آله در احكام كتاب خدا (قرآن) باو رجوع ميكردند و از آنحضرت اخذ فتوا مينمودند چنانكه عمر در جاهاى عديده گفته است اگر على نبود عمر هلاك شده بود (20) .

عثمان نيز در زمان خلافتش در مواردى كه براى حل مشكلات علمى و قضائى احتياج پيدا ميكرد دست بدامن آنحضرت زده و از وى استمداد ميكرد و بطور كلى على عليه السلام در تمام مشكلات علمى و سياسى و معضلات فقهى و قضائى راهنماى خلفاى ثلاثه بود و براى مصلحت اسلام و مسلمين آنها را هدايت ميكرد و بمنظور حفظ تشكيلات ظاهرى اسلام با كمال صبر و بردبارى سكوت كرده و نميخواست ميان امت تفرقه و پراكندگى حاصل شود و از اعمال خلاف آنها مخصوصا از روش عثمان جلوگيرى كرده و آنها را عواقب وخيم آن بر حذر ميداشت.

بارها عثمان را نصيحت و دلالت نمود ولى او توجهى بنصايح على عليه السلام ننمود و عاقبت بدست مسلمين گرفتار شد و بقتل رسيد.

پى‏نوشتها:

(1) ارشاد مفيد جلد 1 باب دوم فصل .58

(2) سوره كهف آيه .25

(3) منتخب التواريخ ص 697 نقل از بحار الانوار.

(4) ذخائر العقبى محب الدين طبرى ص 79ـ .80

(5) كشف الغمه ص .33

(6) كشف الغمه ص .33

(7) سوره بقره آيه .233

(8) سوره احقاف آيه .15

(9) كفاية الخصام ص 680 باب .356

(10) مناقب ابن شهر آشوب.

(11) ناسخ التواريخ احوالات امير المؤمنين.

(12) ارشاد مفيد جلد 1 باب دوم فصل .59

(13) مرد يا زنى كه داراى همسر باشد در اصطلاح فقه(محصنـمحصنه) ناميده ميشود.

(14) كفاية الخصام ص .684

(15) ارشاد مفيدـشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد.

(16) سوره انفال آيه .28

(17) سوره ق آيه .19

(18) سوره بقره آيه .113

(19) فصول المهمه ص .18

(20) ينابيع المودة باب 14 ص .70

روشن کردن کامپيوتر در زمان دلخواه :

 

وارد محيط setup شويد.
بعد بدنبال گزينه Power Management Setup بگرديد.
حالا گزينه PWron/Resume by alarm را پيدا كنيد.
گزينه فوق را از حالت غير فعال به فعال تغيير دهيد.
حالا گزينه date alarm در زير فعال شده و مي توانيد تاريخ خود را ثبت كنيد.
زمان را مي توانيد با گزينه Time alarm ثبت نماييد.
با فشردن كليد F10 و ذخيره اطلاعات و تغييرات كامپيوتر خود را خاموش كنيد و فقط سيم برق كامپيوتر به پريز باشد حال در تاريخ و تايم مورد نظر شما كامپيوتر بصورت اتوماتيك روشن مي شود.

ساختن Folder بدون نام

 
بر روي فولدر مورد نظر راست کليک کنيد rename رو انتخاب کنيد.کليد alt رو نگه داريد و عدد 0160 يا 255 رو تايپ کنيد و کليد alt رو رها کنيد و Enter کنید.

افزودن پسورد دوم برای ورود به ویندوز XP

 
در ویندوز XP می توانید قبل از فعال شدن هر حساب کاربری ( USER ) ها پسورد دیگری قبل از همه این ها قرار دهید . انتخاب این پسورد سبب خواهد شد تا دیگران قبل از ورود به ویندوز از دو سپر امنیتی عبور کنند. برای اضافه نمودن این پسورد به ویندوز مراحل زیر را دنبال کنید :
1)در کادر محاوره ای RUN عبارت Syskey را تایپ کنید و سپس OK کنید .
2)در پنجره ظاهر شده با سر برگ Securing the Windows XP Account Database روي گزینه Update كليك كنيد.
3)حال در قسمت Password Startup پسورد دلخواه خود را وارد کنید و پنجره را با OK ببندید.
4) در صورت لزوم می توانید در قسمتSystem Generated Password پسورد را بر روی Floppy Disk ذخیره نمائید تا فقط با استفاده از آن قادر به عبور باشید. از این پس زمانی که سیستم روشن و یا ریبوت شود . پسورد امنیتی قبل از ورود به حساب های کاربری ظاهر می شود و برای ورود از شما پسورد در خواست می کند.
( توجه: اگر پسورد را سه مرتبه اشتباه وارد کنید سیستم ریبوت می شود.)

قرار دادن عكس پشت منوي بالاي فولدرها

براي قرار دادن عكس پشت منوي بالاي فولدرها ابتدا روي منوي Start كليك كنيد و Run رو انتخاب كنيد .

در پنجره ي
Run تايپ كنيد Regedit و اينتر بزنيد .

بعد از اين كار پنجره ي
Regedit باز مي شه .

از قسمت سمت چپ پنجره به آدرس زير بريد :


Toolbar< Internet Explorer < Microsoft < Software < User_Current_HKEY

حال در قسمت سمت راست بايد يك داده ايجاد كنيد . براي اين كار در قسمت سمت راست پنجره راست كليك كرده و از New گزينه ي String Value رو انتخاب كنيد .

مي بينيد كه يك داده ايجاد كرده ايد ، بايد نام آنرا به
BackBitmapShell تغير دهيد .

حال داده را باز كرده و آدرس عكسي را كه مي خواهيد براي پس زمينه قرار دهيد در آن وارد كنيد . توجه داشته باشيد كه فرمت عكس حتما بايد
BMP باشد .( مثلا: E:\bgtoolbar.bmp ) .

باز هم اين نكته رو ميگم كه فرمت عكس حتما بايد
bmp باشه ، وگرنه عكس در پس زمينه قرار نمي گيره .

قفل کردن کامپيوتر توسط يک Shortcut

 
شايد تا به حال به فکر يافتن راهی بوده ايد که کامپيوتر خود را راحت تر از آنچه متداول است در حالت Lock قرار دهيد. اين کار بسيار ساده است و با طی کردن مراحل زير شما ميتوانيد یک Icon به صفحه نمايش یا Quick Launch اضافه کنيد که با يک ضربه ماوس بر روی آن سيستم شما در حالت Lock قرار مي گیرد.
1- بر روی صفحه نمايش خود Right-Click کنيد و از Shortcut، New را انتخاب کنيد
2- در پنجرهای که ظاهر شده در قسمت Type the location of the item فرمان زير را بنويسيد:
user32.dll,LockWorkStation rundll32.exe
3- Next را بزنيد و نام Shortcut را وارد کنيد و کليد Finish را بزنيد.
جهت راحتي بيشتر پيشنهاد مي توانید ميانبر (Shortcut) ايجاد شده را با ماوس به یک قسمت از فضای خالی Quick Launch بکشيد تا از اين پس در هنگام نياز با زدن يک کليد دستگاه شما در حالت Lock قرار گيرد.....

توبه چگونه است و از كجا مي‌فهميم كه توبه پذيرفته شده؟

اين سؤال از چند جهت مورد بحث قرار مي دهيم .
1 ـ معناي لغوي و شرعي توبه. 2 ـ شرايط قبولي توبه. 3 ـ آثار شكستن توبه.
به معناي لغوي توبه يعني رجوع و بازگشت و از معناي شرعي يعني دوري و ترك گناه از آن جهت كه زشت است و پشيماني از آنچه مرتكب شده است و تصميم راسخ بر اجتناب از سركشي و جبران گذشته.[1]و امّا شرايط قبولي توبه چند چيز است الف ـ پشيماني از آنچه كرده است و احساس خسران نسبت به گذشتة خود: يعني اينكه در انسان يك انقلاب دروني نسبت به گذشته ايجاد شود و يك قيام و توجه در انسان بوجود آيد و يك جرقّه‌اي در دل او بزند و متوجه باشد كه از كجا آمده و براي چه آمده و كجا خواهد رفت. ب ـ تصميم جدي و اساسي بر ترك گناه و عدم بازگشت به آن: وقتي انسان از گذشتة خود پشيمان شد بايد اراده و عزم قوي بر ترك گناه داشته باشد و بين خود و خداي خود پيمان ببندد كه ديگر سراغ گناه و معصيت و ظلم و حق‌كشي نرود و تصميم بگيرد گذشته را جبران كند و دلش را از پليدي و پستي پاك كند و صفا و نورانيّت از آن ايجاد كند و وظيفة بندگي را به نحو احسن انجام دهد. ج ـ حقوق مردم را اگر ضايع كرده جبران كند و حق مردم را بپردازد و يا حلاليت بطلبد: گاهي انسان از رابطه با مردم و همنوعان است و حق آنها را ضايع كرده است يا ظلم و ستمي به آنها نموده است كه بايد آنها را جبران كند و اگر بدهكار است بپردازد و اگر غيبت كرده و يا تهمتي زده است حلاليت بطلبد. خلاصه اينكه استغفار عملي داشته باشد و فقط زباني نباشد. قرآن كريم مي‌فرمايد: « الا الذين تابوا من بعد ذلك و اصلحوا فان الله غفور رحيم» (مگر كساني كه بعد از گناه توبه كنند و خودشان را اصلاح كنند و گذشته را جبران كنند بدرستي كه خداوند غفور و رحيم است.)[2]
د ـ اداء حقوق الهي: اگر بر گردن انسان حق الهي است بايد انجام دهد و آنرا جبران كند اگر نماز يا روزه يا حجّ بجا نياورده است قضاء كند و بجا بياورد و جبران مافات كند و اگر انسان به زنان توبه كند و حقوق الهي را اداء نكند و گذشته را جبران نكند فايده‌اي ندارد، پس بايد عمل صالح انجام دهد تا گذشتة او آمرزيده شود. قرآن كريم مي‌فرمايد: « ان الحسنات يذهبن السيئات و ذلك ذكري للذاكرين »[3] ( بدرستي كه خوبيها و اعمال صالح، بديها را از بين مي‌برد. و اين تذكّري براي تذكر يا‌بندگان است.)[4]
هـ ـ از گناهان گذشته كه قابل جبران عملي نيست استغفار كند: بعضي از گناهان قابل جبران عملي نيست و بايد استغفار كرد و طلب عفو و بخشش نمود مانند چشم چراني، دروغ، زنا، و كارهاي خلاف ديگر كه جبران عملي ندارد و بايد از صميم قلب پشيمان شده و طلب عفو نمود.[5]
خلاصه اينكه اگر اين پنج شرط را رعايت كند توبه‌اش پذيرفته مي‌شود و خداوند وعده داده است تا گناه و عذر پشيمان شوندگان و نادمان را بپذيرد و خداوند بسيار مهربان و با گذشت است.
و امّا قسمت آخر سؤال، و ان اينكه انسان وقتي توبه كرد بايد سعي كند توبه‌اش را نشكند و مواظب باشد ولي اگر خداي ناكرده دوباره گناه كرد باز توبه كند و استغفار كند و اميدوار به رحمت خداوند باشد باشد و از درگاه الهي مأيوس نشود البته نبايد طوري باشد كه گناه را سبك بشمارد و هر كاري را انجام دهد و بگويد توبه مي‌كنم زيرا احتمال دارد موفق به توبه نشود و مرگ انسان فرا برسد و اجل كسي را خبر نمي‌كند و ديگر اينكه در مواقع خاصي توبه پذيرفته نمي‌شود پس بايد مواظب باشيم معصيت نكنيم و شيطان ما را گمراه نكند و اگر خداي ناكرده گول شيطان را خورديم بلافاصله توبه كنيم و گذشته را جبران نمائيم.
منابع براي مطالعة بيشتر
1 ـ توبه از قرآن و سنت، علي رضا حسني.
2 ـ توبه كنندگان، ابو محمد موفّق الدين اين قرار المقدسي ـ ترجمه دكتر محمود محمودي دامغاني.
3 ـ داستان پشيمان شدگان، محمد مهدي مرتضوي لنگرودي، قم، نشر علامه.
اي يك دلة صد دله، دل يك دله كُن مهر دگران را ، ز دل خود بله كُن
يك صبح به اخلاص بيا بر در ما بر نايد اگر كام تو، از ما گله كُن


[1]. عبدالله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن.
[2]. آل عمران، 83 .
[3]. هود، 116 .
[4]. محمد تقي مصباح يزدي، بردرگاه دوست.
[5]. مؤسسه البلاغ، توبه، ترجمه حسين بيرشك.

نکته یک

 

در مواردی که به عملکرد سیستم خود اطمینان نداريد يا براي اطمينان از صحت عملكرد فايلهاي ويندوز xp مانند IE و جايگزيني فايلهاي اصلي به جاي فايلهاي معيوب ، نيازي به فرمت و نصب مجدد سيستم عامل XP نداريد. در صورتي كه ديسك سيستم عامل ويندوز XP را داريد به ترتيب زير عمل كنيد :

1. از منوي Start گزينه Run را انتخاب كنيد.

2. در كادر Open دستور sfc /scannow را تايپ كنيد. (قبل از / حتما بايد فاصله باشد).

3. كادري ظاهر مي‌شود كه از شما مي‌خواهد ديسك سيستم عامل را در درايو قرار دهيد تا بتواند فايلهاي اصلي را جايگزين فايلهاي معيوب نمايد.